برجام و عوامل ساختاری واگرایی یوروآتلانتیکی


برجام این ظرفیت را دارد که به نقطه عطف و یا حداقل به مرحله‌ای حساس در روابط یوروآتلانتیکی بدل شود. درواقع گرچه برخی عوامل همگرایی ساختاری دو سوی آتلانتیک همچنان قدرتمند و پرنفوذ هستند ـ ازجمله مؤلفه‌های پیونددهنده تاریخی؛ به‌هم‌پیوستگی گسترده و روبه‌تزاید اقتصادهای دو سوی آتلانتیک و وابستگی کوتاه‌مدت و میان‌مدت امنیتی و دفاعی اروپا به ناتو و آمریکا ـ باوجوداین، اگر سیاست‌های اخیر کاخ سفید ازجمله در حوزه برجام، نه برآمده از یک دولت مستعجل، بلکه راهبردها و سیاست‌هایی نسبتاً دائمی فرض شود، بسیاری از پیشران‌های واگرایی ساختاری دو سوی آتلانتیک فعال‌تر خواهند شد.
یکی از این پیشران‌های عامل, هنجارها و نهادهای بین‌المللی است. به‌نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر واگرایی ساختاری احتمالی در روابط یوروآتلانتیکی، نهادهای بین‌المللی چون ناتو؛ سازمان تجارت جهانی؛ NPT؛ آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و هنجارهای بین‌المللی خواهند بود. نهادها و هنجارهای بین‌المللی، به‌صورت سنتی، نقش مهمی در همگرایی یوروآتلانتیکی برعهده داشته‌اند. در این چهارچوب به‌نظر می‌رسد، برسازی دوگانه‌های هنجاری در روابط دو سوی آتلانتیک نقش مهمی در تضعیف تدریجی نقش سنتی هنجارها و نهادهای بین‌المللی در همگرایی یوروآتلانتیکی برعهده داشته‌اند. یکی از این دوگانه‌ها، لیبرال ـ دموکراسی در برابر ملی‌گرایی است. دوگانه دیگر، جهانی شدن و تجارت آزاد درمقابل ملی‌گرایی اقتصادی و دکترین اول آمریکای کاخ سفید است؛ مسئله‌ای که در جنگ تجاری اخیر اروپا و آمریکا به‌ویژه در حوزه صنعت فولاد نمود داشته است. در نگاه اروپا، ترامپ به متحدان غربی‌اش بیشتر از منظر شروط مالی و منافع اقتصادی می‌نگرد تا از دریچه اجتماعی از کشورها که برپایه ارزش‌های مشترکی چون آزادی؛ حقوق بشر؛ و احترام به کرامت انسانی گردهم آمده‌اند. چندجانبه‌گرایی نیز بنیان و قوام‌بخش اصلی نهادهای بین‌المللی موجود است. باوجوداین، درخصوص صف‌آرایی هنجار چندجانبه‌گرایی در برابر هنجار یکجانبه‌گرایی در دو سوی آتلانتیک قرینه‌های زیادی وجود دارد؛ به‌عنوان مثال ایجاد یک نظام نظارتی همگرای جهانی صرفاً ازطریق نهادهای چندجانبه‌گرایانه‌ای چون NPT و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی امکان تحقق دارد. حال‌آنکه مثلاً درمورد برجام شاهد آن هستیم که گروه جدید حکمرانی کاخ سفید، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را برای نظارت هسته‌ای بر ایران کافی نمی‌داند. در این نگاه، مسئله برجام نیز بیشتر از منظر تأثیر بر تضعیف نهادهای بین‌المللی چونNPT و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و به‌ویژه نهاد چندجانبه‌گرایی، می‌تواند بر واگرایی ساختاری دو سوی آتلانتیک اثر بگذارد.
پیشران بعدی، عامل افزایش خوداتکایی راهبردی اروپاست. نشانه‌های بسیاری وجود دارد که قطار خوداتکایی راهبردی اروپا ایستگاه را ترک کرده است. به‌نظر می‌رسد سیاست آمریکا درقبال برجام، موجبات تقویت این روند را فراهم سازد. درواقع هر پدیده‌ای که روند خوداتکایی راهبردی اروپا را تقویت کند، می‌تواند به عاملی برای واگرایی ساختاری دو سوی آتلانتیک بدل شود. رئیس شورای اروپا اخیراً اظهار داشته است که «با نگاهی به تصمیمات اخیر دونالد ترامپ شاید کسی به این فکر بیفتد که با داشتن چنین دوستانی، دیگر به دشمن نیاز نداریم» و «اما واقعاً، اتحادیه اروپا باید قدردان باشد. به لطف او، ما از توهم خلاص شدیم و دریافتیم که کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من».
فرهنگ یوروآتلانتیکی نیز پیشران مهمی هم در واگرایی و هم در همگرایی ساختاری دو سوی قاره بوده و خواهد بود. این فرهنگ درواقع، یکی از مقومات اصلی برسازی نهادهای آتلانتیکی چون اتحادیه اروپا و ناتو بوده است. به‌نظر می‌رسد نشانه‌های روشنی از تضعیف این فرهنگ به‌ویژه در کشورهایی چون آلمان قابل ردیابی است. نظرسنجی‌های اخیر در سپهر سیاسی و اجتماعی اروپا نیز مؤید این مسئله است که گرایش‌های یوروآتلانتیکی در اروپا درحال تضعیف است. به‌نظر می‌رسد کنش‌های برجامی رئیس‌جمهور آمریکا نیز بر گرایش‌های یوروآتلانتیکی مردم و رهبران اروپا اثر گذاشته است؛ برای مثال پس از اعلام توقف مشارکت آمریکا در برجام، نوعی احساس تحقیرشدگی نزد مقامات اروپایی قابل مشاهده بوده است و بخش مهمی از مردم اروپا، کنش‌های برجامی آمریکا را برای اروپا امنیت‌زدا دانسته‌اند. یکی از پیشران‌های مهم در ارتباط با فرهنگ یوروآتلانتیکی، عامل رهبری و تأثیر آن بر افکار عمومی است؛ برای مثال، براساس مطالعات مؤسسه پیو، نگرش مثبت مردم اروپا به رئیس‌جمهور آمریکا، در بهار سال 2017، هفده درصد بوده است حال‌آنکه این رقم در سال پایانی دولت اوباما و درباره رئیس‌جمهور وقت آمریکا، 77 درصد بود. به‌نظر می‌رسد کنش‌های اخیر رئیس‌جمهور آمریکا به‌ویژه در حوزه برجام و جنگ تجاری دو سوی اقیانوس می‌تواند موجب تشدید روند کاهش محبوبیت تیم جدید حکمرانی کاخ سفید نزد افکار عمومی مردم اروپا شود.
روند بازگشت چندقطبی رقابتی نیز بر روابط اروپا و آمریکا اثر گذارده و خواهد گذارد. اتحادیه اروپا ازیک‌سو خود را مدافع اصلی نظام هنجاری قاعده‌محور و ارزش‌های لیبرال در جهان امروز می‌بیند و از دیگر سو شاهد آن است که در دنیای امروز بخش مهمی از تصمیمات نظام بین‌الملل و بحران‌های بین‌المللی در مذاکره و توافق میان چین و آمریکا؛ میان آمریکا و روسیه و حتی میان چین و روسیه اتخاذ می‌شود و مدیریت می‌شود؛ مسئله‌ای که در مذاکرات مربوط به بحران هسته‌ای و موشکی کره شمالی و اخیراً درخصوص برجام قابل ردیابی بوده است. درواقع در نگاه اروپا، آمریکا به‌صورت فزاینده، مشارکت این قاره را در مدیریت بحران‌های نظام بین‌الملل و در تنظیم دستور کار نظام بین‌الملل کاهش می‌دهد. بدیهی است واکنش اروپا به این روند ازجمله در حوزه برجام، می‌تواند یکی از عوامل واگرایی دو سوی آتلانتیک باشد.