تداوم اصلاحات و الگوی سوسیالیسم چینی؛
تأملی بر نوزدهمین کنگره حزب کمونیست چین
پس از شکست انقلاب فرهنگی چین و رویکار آمدن دنگ شیائوپینگ، فضای سیاسی و اجتماعی این کشور و مسیری که چین باید در آینده بپیماید،با ابهامات زیادی مواجه بود و بهطور کلی میتوان این ابهامات موجود را در میان الیت سیاسی چین در قالب دو رهیافت کسانی که در تلاش برای تداوم همان خط فرهنگی و ایدئولوژیک مائو بودند و کسانی مانند دنگ شیائوپینگ که تلاش داشتند تا مسیر متفاوتی با آنچه مائو اتخاذ کرده بود را برای چین و آینده آن برگزینند, تقسیم نماییم که درنهایت خط فکری دوم توانست مدیریت فضای سیاسی و اجرایی چین را بهدست گیرد. نکته بسیار مهمی که در این نقلوانتقال سیاسی از مائو به دنگ صورت گرفت، آن بود که دنگ شیائوپینگ علیرغم تمامی مشکلات و موانعی که مائو برای وی ایجاد کرده بود، هیچگاه بهصورت انتحاری و نگاهی کاملاً حذفی به مائو و گذشته برخورد نکرد؛ بلکه تلاش کرد تا جایگاه بزرگ و تاریخی مائو و تفکر وی را مورد ستایش قرار دهد. وی تلاش کرد تا نهال نوپای اصلاحات را در چین از همان ابتدا با خطر مواجه نکرده و شاید یکی از دلایل مهم تداوم این مسیر تاکنون؛ مسیری که در نوزدهمین کنگره حزب کمونیست چین در سال 2017 هم درحال جریان و تداوم است، همان برخورد صحیح و درست با گذشته و نگاه «همسازی» برای آینده چین بود. برهمیناساس، میتوان گفت که اساساً درک درست و عمیقی از شناخت فضای سیاسی چین و دوران مائو و دنگ در میان جامعه تحلیلی داخلی کشورمان صورت نگرفته است و تداوم همین درک نادرست میتواند در شناخت مسیر و تحولات آینده چین هم بسیار اثرگذار باشد. تحلیلگران داخلی همواره تلاش داشتهاند تا این دو دوره را کاملاً از یکدیگر تفکیک و سپس مورد بررسی قرار دهند. این درحالی است که اساساً خود دنگ شیائوپینگ هم اعتقاد زیادی به این تفکیک و خطکشی اینگونه نداشت. اگرچه حتماً اختلافاتی در رویکرد و استراتژی دنگ و مائو وجود دارد لیکن دنگ شیائوپینگ همواره تأکید میکند که بدون مائو و بدون تفکر وی اساساً چیزی به نام حزب کمونیست وجود نداشت. ازاینرو، انقلاب و اصلاحات درواقع دو گونه خاص از واکنش چین به شرایطی بود که چین در آن زمان در آن درگیر بود و شاید دقیقاً بههمیندلیل باشد که امروزه شی جین پینگ نیز تأکید میکند که «اصلاحات» درواقع «انقلاب دوم» چین است. البته باید این نکته را بیان داشت که از منظر دنگ شیائوپینگ و دیگر رؤسایجمهور چین تاکنون، انجام اصلاحات بهمعنای غلتیدن چین در آغوش لیبرال ـ دموکراسی غربی نیست؛ بلکه اصلاحات درواقع استراتژی برای حرکت چین به سمت تحقق الگوی «سوسیالیسم چینی» است. آنچه که رصد رفتار الیت سیاسی چین از زمان دنگ تاکنون یعنی نوزدهمین کنگره حزب کمونیست نشان میدهد، دقیقاً تداوم همین نگاه و فرایند است و بههمیندلیل است که رسانههای چینی از شی جین پینگ بهعنوان «ورژن جدید اصلاحات دنگ شیائوپینگ» یاد میکنند. (گفتنی است که پدر شی جین پینگ، رئیسجمهور فعلی چین و دنگ شیائوپینگ سالها در ارتش با یکدیگر همکار بودند وحتی دنگ وی را در همان زمان برای انجام برخی اصلاحات در زیرشاخههای حزبی بهکار گرفته بود). درهرحال، باید گفت که این انتخاب استراتژیک چین و اجماع و وحدت حزب کمونیست برای تداوم آن تاکنون بسیار موفق عمل کرده است. فرایند نوسازی و مدرنیزاسیون چین بهخصوص در حوزه اقتصادی، معجزهای اساسی را تجربه کرده است. رتبه اقتصادی چین در جهان و در زمان آغاز فرایند اصلاحات رتبه یازدهم بود. این کشور در سال 2005 فرانسه را پشتسر گذاشت و به رتبه پنجم رسید. در سال 2006 انگلستان را پشتسر گذاشت و به رتبه چهارم اقتصاد جهانی نائل شد. در سال 2007، آلمان و در سال 2009 هم ژاپن را پشتسر گذاشت و به رتبه دوم اقتصاد جهانی دست یافت و درنهایت صنعت تولید این کشور نیز در سال 2010 آمریکا را پشتسر گذاشت و به مقام اول جهانی تبدیل شد. همزمان با این معجزه اقتصادی، چین یک معجزه انسانی را هم در زمینه توسعه و بهبود امید به زندگی تجربه کرد و تقریباً هفتصد میلیون نفر از مردم این کشور را از خط فقر خارج کرد. نرخ درآمد سرانه از 190 دلار در سال 1978 به تقریباً هشت هزار دلار در سال 2016 افزایش یافت و چین را از یک کشور با درآمد کم به کشوری با درآمد سرانه متوسط تبدیل کرده است. همچنین میزان امید به زندگی از 35 سال در زمان تأسیس چین جدید یعنی در سال 1949 به 76 سال در سال 2016 افزایش یافته است. بنا به گفتههای شی جینپینگ در نوزدهمین کنگره حزب کمونیست چین (18 اکتبر 2017) که هر پنج سال یک بار برگزار میشود، چین در دوره پنجساله ریاستجمهوری وی بیش از شصت میلیون نفر را از فقر خارج کرده است و نرخ فقر را از 2/10 درصد به تقریباً چهار درصد کاهش داده است. سالیانه سیزده میلیون شغل در مناطق شهری چین ایجاد کرده است و نرخ شهری شدن این کشور در پنج سال گذشته نیز 2/1 درصد رشد داشته است. ازاینرو، میتوان گفت که چین در تاریخ توسعه جهان یک معجزه را تجربه کرده است. درهمینرابطه، سومین جلسه هیجدهمین کمیته مرکزی حزب کمونیست چین نیز که طرح جامع اصلاحات اجتماعی و اقتصادی این کشور را تصویب کرد، بیش از پانصد حوزه انجام اصلاحات اقتصادی و اجتماعی را مشخص کرده است که به زعم بسیاری از تحلیلگران اگر چین بتواند هفتاد تا هشتاد درصد از این لیست اصلاحات را محقق کند، ما میتوانیم شاهد یک چین کاملاً جدید و متفاوت باشیم.
علاوهبر آنچه که بیان شد، چین و رؤسایجمهور این کشور بهخصوص شی جینپینگ بهدنبال یک معجزه دیگر و آن هم ساخت یک «مکتب چینی»؛ مکتبی که بتواند برای مشکلات و معضلات جهانی برنامه و راهحل ارائه کند، نیز هستند. شی جینپینگ در نوزدهمین کنگره حزب کمونیست چین در گزارش خود به این کنگره بیان میدارد که حزب کمونیست چین در آغاز فرآیند اصلاحات و سیاست درهای باز اعلام کرد که ما برای توسعه برنامه و مدل خاص خودمان را داریم و آن مدل هم «سوسیالیسم با ویژگیهای چینی» است. وی در این کنگره تأکید میکند که مأموریت تاریخی حزب کمونیست چین احیای مجدد بزرگترین رؤیای چین یعنی «بازگرداندن عظمت و بزرگی چین» بر بستر سوسیالیسم چینی است، تأکید میکند که ما امروزه بیش از هر زمان دیگری در تاریخ چین به تحقق این ایده بزرگ نزدیک شدهایم. وی بیان میدارد که سوسیالیسم چین تم مسلط تمامی تئوریها و اقدامات حزب کمونیست از زمان اتخاذ سیاست درهای باز و اصلاحات بوده است. این الگو دستاورد بزرگی بوده است که مردم و حزب کمونیست چین برای آن هزینه دادهاند و ازهمینرو باید تلاش کرد تا آن را حفظ کرد. از منظر شی جینپینگ، راه سوسیالیسم چینی تنها راه تحقق نوسازی سوسیالیسم و ایجاد زندگی بهتر برای مردم است و بهمنظور تحقق این مهم باید تلاش کرد تا چهار لایه استراتژیک تعریفشده توسط وی یعنی خود اعتمادی، خود اعتمادی تئوریک، خود اعتمادی سیستمی و خود اعتمادی فرهنگی بیشازبیش تقویت و گسترش یابد.
اگرچه مباحث بسیاری ازسوی اندیشمندان مختلف در ارتباط با ناتوانی این کشور در این مسیر وجود دارد و هرکدام هم دلایل خاص خود را بیان میکنند لیکن چینیها ساخت این «مکتب» را امکانپذیر دانسته و معتقدند که شرایط موجود نظم جهانی فرصت تاریخی بسیار خوبی را برای این امر دراختیار این کشور قرار داده است و زمانی که چنین «رنسانس بزرگی» در چین اتفاق افتد، انقلابی اساسی در «پارادایم ساخت دانش» هم اتفاق خواهد افتاد و پس از آن «مکتب یا رهیافت چینی» هم ایجاد و به منصه ظهور خواهد رسید. از منظر نخبگان سیاسی و همچنین دیگر اندیشمندان چینی، وظیفه این مکتب جدید، حل مشکلات چین و همچنین ارائه برنامههای لازم برای توسعه انسانی و رفع مشکلات و معضلات دیگر کشورها نیز است. نخبگان و اندیشمندان چینی معتقدند که تمدن غربی فرزند جهان یونانی بود؛ اما توانست دامنه و سیطره خود را با ایجاد یک شبکه و سیستم دانش خاص به دیگر مناطق و کشورها نیز بسط داده و با توجه به قدرتی که در این مسیر کسب کرده بود، بقیه فرهنگها و تمدنها را در قالبهایی مانند پیشامدرن و پیرامونی طبقهبندی کرده و مانع از شکوفایی آنان شد. این شبکه و سیستم دانش معتقد است که تنها راه و بلیط ورود به جهان مدرن، پذیرش ارزشهای غربی است. پذیرش این ارزشهاست که تمدنهای غیرغربی را از بربریت به مدرنیته و از عقبماندگی به توسعه و رستگاری انتقال میدهد.
بهنظر میرسد که رهبران امروز چین درحال تلاش و آمادهسازی خود برای برخورد با این پارادایم مسلط و ایجاد بسترهای لازم برای ساخت مکتبی با ویژگیهای چینی هستند. چینیها معتقدند تمدن چین با قدمت چندهزار ساله، قادر است که مسیر و ظرفیتی دگرگون تعریف کند و این حصر ارزشی تمدن غربی را بشکند. چینیها معتقدند که احیای عظمت مجدد چین، داستان متفاوتی از خیزش و قدرتیابی جهان غرب خواهد داشت و نمیتوان این خیزش و قدرتیابی را در شبکه و سیستم دانش غربی تبیین و توضیح داد. نخبگان و اندیشمندان چینی معتقدند که مبنا و پایههای اساسی این قدرتیابی و ساخت چین مدرن باید برمبنای تمدن پایدار و خدشهناپذیر چینی بنا شود و رفتار و انتخابهای استراتژیک این کشور هم باید برمبنای همین سیستم دانش چینی که قادر است یک سبک خاص چینی نیز تعریف و ایجاد کند بنا شود. متفکرین چینی و همچنین مقامات ارشد حزب کمونیست چین بیان میدارند که «مکتب چینی» تنها یک تئوری خاصگرا و مخصوص چین نیست؛ بلکه باید بتواند مشکلات و نگرانیهای دیگران را نیز حلوفصل کرده و برنامههایی با مشخصات چینی برای حلوفصل آنها نیز ارائه کند. این متفکرین برای این منظور سه منبع و آبشخور اساسی یعنی الف) مارکسیسم و اصول اساسی آن، ب) فرهنگ سنتی چین، و ج) فلسفه (جهان) و علوم اجتماعی و بهخصوص استخراج نتایج مثبت این دو حوزه بهنحویکه بتواند به بلوغ «مکتب و رهیافت چین» کمک کند را معرفی و بیان کردهاند.
طبیعتاً تحقق چنین فرایند بزرگ و عظیمی ملزومات خاصی را طلب میکند که بهنظر نمیرسد، هنوز چین و حزب کمونیست این کشور توانسته باشند حرکتی اساسی در این مسیر انجام داده باشند؛ لیکن همانگونه که بیان شد درحالحاضر میزان اعتمادبهنفس ملی چین برای انجام چنین مهمی به نسبت گذشته بسیار بیشتر شده است. هرچند مائو قبلاً چرخه «تمرین، فهم، تمرین مجدد، و فهم مجدد» را برای این منظور معرفی کرده بود لیکن ازآنجاکه منطق موجود در این چرخه، منطقی بسته و محصور بود، طبیعتاً نمیتوانست نیروی لازم برای انجام چنین تحول بزرگی را فراهم آورد. ازاینرو، یکی از ویژگیهای مهمی که نخبگان چینی برای ساخت «مکتب چین» بیان میدارند آن است که ساخت چنین مکتبی در پشت درهای بسته امکانپذیر نیست، بلکه باید تلاش کرد تا از تجربیات مثبت جهانی بهخصوص تجربیاتی که بتواند به این بلوغ کمک کند، استفاده لازم را نمود. البته این نکته را باید بیان داشت که اساس ساخت این مکتب در این رویکرد بر «خود اتکایی یا خود اعتمادی» (Self–Confidence) است؛ لیکن این نگاه برونگرایانه برای ساخت چنین مکتبی بیشتر بهعنوان یک کاتالیزور نگریسته میشود؛ کاتالیزوری که میتواند ساخت این مکتب را سرعت بخشد.
علاوهبراین مسئله، همچنین اندیشمندان چینی گام دیگری هم برای تحقق این مهم بیان میدارند و آن هم بازنگری و تغییر سیستم ارزیابی آکادمیک چین است. از این منظر، سیستم ارزیابی کنونی آکادمیک چین یک سیستم غربی است و بسیار بر شاخصهای کمی تأکید دارد؛ این درحالی است که ساخت مکتب چین باید از حوزه کمیت فراتر رفته و بتواند حوزههای کیفی را بیش از گذشته لمس کرده و پوشش دهد. در نامهای که شی جینپینگ در اکتبر 2017 به مناسبت هشتادمین سالرد تأسیس دانشگاه رنمین چین مینویسد دو مسئله اساسی را مورد تأکید قرار میدهد؛ اول انکه قدرت و قوی بودن چین را در حوزه اقتصاد و افزایش جایگاه چین به جایگاه کشورهای با درآمد بالا میداند و دوم اینکه قدرت را در بهبود وضعیت و بازسازی آموزش عالی و ایجاد دانشگاههایی با کلاس جهانی تعریف میکند. وی بیان میدارد که چین در مقطع حساس کنونی به دانشگاههایی با کلاس جهانی نیاز دارد؛ دانشگاههایی که بتواند نیات چین جدید را به خارج منتقل کرده و بتوانند آن را تببین کنند. این دانشگاهها باید «قلب چین» باشند. این دانشگاهها باید بتواند روح خلاقیت و اعتمادبهنفس را در میان چینیها گسترش دهد. وی تأکید دارد که ساخت چنین دانشگاههایی باید متناسب با خصوصیات و ویژگیهای چینی باشد.
نظر شما