اوضاع امنیتی افغانستان در آستانه تغییر دولت در آمریکا
اوضاع امنیتی افغانستان در آستانه تغییر دولت در آمریکا
دوشنبه 29 آذر 1395
در شرایطی که بیش از یک ماه دیگر دونالد ترامپ، دوره چهارساله ریاستجمهوری خود را آغاز میکند، ژنرال جان نیکلسون، فرمانده نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان در 2 دسامبر در یک جلسه استماع در پنتاگون به تشریح وضعیت جنگ در افغانستان پرداخت و نکات جالب توجهی درمورد اوضاع نابسامان این کشور اظهار کرد. او کل مأموریت آمریکا و ناتو در افغانستان را به دو بخش تقسیم کرد شامل: «عملیات نگهبان آزادی» بهعنوان یک مأموریت ضدتروریسم و «مأموریت پشتیبانی قاطع» با هدف آموزش، مشاوره و کمک به نیروهای امنیتی افغانستان. نیکلسون مأموریت ضدتروریستی نیروهای آمریکایی را به دو دسته یکجانبه در حمله به اهداف القاعده و داعش و دوجانبه در حمایت از عملیاتهای نیروهای افغان برضد این دو گروه تقسیم کرد. او میگوید: از مجموع 98 گروه تروریستی تعیینشده توسط آمریکا در جهان، سیزده گروه در افغانستان و هفت گروه در پاکستان حضور دارند و این بالاترین تمرکز این گروهها در یک منطقه در جهان محسوب میشود. او ازجمله این گروهها به داعش، تحریک طالبان پاکستان، حرکت اسلامی ازبکستان، اتحادیه جهاد اسلامی، شبکه حقانی و گروه طارق گیدار اشاره میکند. درمجموع به گفته این ژنرال آمریکایی، پنجاه تن از رهبران و فرماندهان این گروهها در سال جاری کشته شدهاند که دوازده تن به داعش تعلق داشته و شامل حافظ سعیدخان، امیر داعش در افغانستان و پاکستان نیز بوده است. او میگوید با حملات آمریکا حدود سی درصد از نیروهای داعش از پای درآمدهاند و حضورشان به سه ولسوالی (شهرستان) در ننگرهار در شرق افغانستان محدود شده است؛ حال آنکه قبلاً نه ولسوالی را دراختیار خود داشتند. به گفته نیکلسون، طالبان در سال جاری کوشید چند مرکز ولایت شامل قندوز (سه مرتبه)، لشکرگاه، ترینکوت (دو بار) و فراه را تصرف کند و هر بار شکست خورد. ارزیابی نهایی او این است که بین دو طرف جنگ، یک موازنه برقرار است که البته به نفع دولت پیش میرود. او ضمن اشاره به کاهش یکسوم حملات خبرساز طالبان در سال جاری از هیجده مورد در سال گذشته به دوازده مورد در سال جاری، اظهار میکند: داعش با انجام پنج یا شش حمله خبرساز، این کاهش را جبران کرده است.
نیکلسون که بهوضوح در سخنان خود طالبان را از شمول اهداف مورد حمله نیروهای آمریکایی مستثنی کرده است، در توجیه گسترش حملات طالبان انگشت اتهام خود را به سوی روسیه و جمهوری اسلامی ایران نشانه گرفت و این دو کشور را به تلاش برای مشروعیت بخشیدن به طالبان و حساب باز کردن بر روی این گروه در جنگ با داعش متهم کرد. با توجه به آنکه قلمرو تحت کنترل دولت افغانستان به گفته نیکلسون به 64 درصد کاهش یافته است، ایراد چنین اتهامی نوعی فرافکنی و توجیه ناکامی خود در ایجاد ثبات در افغاستان است. او درحالی از موفقیت خود در کاهش نیروهای داعش سخن میگوید که برپایه آمار و ارقامی که خود او ارائه میدهد تعداد حملات خبرساز داعش در سال جاری معادل نیمی از حملات خبرساز طالبان بوده است و بنابراین بر قدرت این گروه افزوده شده است. بهعلاوه، حضور سیزده گروه تروریستی در کنار طالبان در افغانستان پایه و اساس راهبرد آمریکا در جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به پایگاهی برای اینگونه گروهها را زیر سؤال میبرد.
ازسویدیگر، طالبان با راهبرد نظامی خود ابتکارعمل را بهدست گرفته است و بهتدریج درحال گسترش قلمرو تحت کنترل خود است و بهعبارتی از همان راهبردی بهره میگیرد که زمانی قرار بود دیوید پترائوس، فرمانده پیشین آمریکا و ناتو در افغانستان، به اجرا بگذارد و نام آن را راهبرد لکه جوهر گذاشته بود. بهعبارتبهتر، قرار بود مناطق امنی ایجاد شود و سپس همچون یک لکه جوهر به مناطق مجاور گسترش یابد. اکنون طالبان همان را به اجرا گذاشته است با این تفاوت که مناطق ناامن را بههم میچسباند. ناامن شدن بغلان در جوار قندوز هم میتواند بر همین اساس تبیین شود. اگر به جغرافیای حملات طالبان در افغانستان توجه شود بهخوبی میتوان فهمید که طالبان ازیکسو در مناطقی چون قندوز، هلمند و فراه تمرکز کرده است و ازسویدیگر درحال تسری آن به ولایات همجوار است چنانکه درمورد هلمند به ارزگان و فراه تسری داده است؛ در قندوز به بغلان و بلخ و تاحدی جوزجان و در فراه به غور و فاریاب سرایت داده است. اگر این روند ادامه یابد نیروهای افغان قادر نخواهند بود اوضاع را همچنان در کنترل خود نگه دارند و عقبنشینیهای «تاکتیکی» که اکنون درمورد برخی ولسوالیها رخ میدهد شامل حال کل ولایات نیز خواهد شد و بهاینترتیب بر قدرت چانهزنی طالبان افزوده خواهد شد. درمجموع طالبان شش مرکز ولایت در افغانستان را درمعرض سقوط قرار داده است که شامل مراکز ولایتهای قندوز (شهر قندوز) و بغلان (پل خمری) در شمال، مراکز ولایتهای ارزگان (ترینکوت) و هلمند (لشکرگاه) در جنوب و مراکز ولایتهای فراه (شهر فراه) و فاریاب (میمنه) در غرب میگردد. این امر تاکنون به آواره شدن دهها هزار نفر از ساکنین این شهرها منجر شده است.
بهعلاوه، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی همچنان بهشدت نسبت به رخنه داعش به آسیای مرکزی ازطریق افغانستان نگران هستند و بهویژه مقامهای روسیه معتقدند که آمریکا هم درمورد میزان حضور داعش در افغانستان پنهانکاری میکند و هم اینکه از گسترش ناامنی به آسیای مرکزی بهطور ضمنی حمایت میکند. به عقیده روسها، مرز بین طالبان و داعش در شمال افغانستان مبهم است و باوجودیکه منابع غربی تعداد نیروهای داعش در افغانستان را اندک جلوه میدهند (کمتر از 1500 نفر) منابع روسیه تعداد آنها را چندبرابر برآورد میکنند و ترکیب نیروهای داعش را هم عمدتاً متشکل از اتباع کشورهای آسیای مرکزی تلقی میکنند. درمجموع باید گفت میراثی که دولت اوباما برای ترامپ در افغانستان بر جای گذاشته است بهتر از میراثی نیست که از دولت بوش به ارث برده بود.
نیکلسون که بهوضوح در سخنان خود طالبان را از شمول اهداف مورد حمله نیروهای آمریکایی مستثنی کرده است، در توجیه گسترش حملات طالبان انگشت اتهام خود را به سوی روسیه و جمهوری اسلامی ایران نشانه گرفت و این دو کشور را به تلاش برای مشروعیت بخشیدن به طالبان و حساب باز کردن بر روی این گروه در جنگ با داعش متهم کرد. با توجه به آنکه قلمرو تحت کنترل دولت افغانستان به گفته نیکلسون به 64 درصد کاهش یافته است، ایراد چنین اتهامی نوعی فرافکنی و توجیه ناکامی خود در ایجاد ثبات در افغاستان است. او درحالی از موفقیت خود در کاهش نیروهای داعش سخن میگوید که برپایه آمار و ارقامی که خود او ارائه میدهد تعداد حملات خبرساز داعش در سال جاری معادل نیمی از حملات خبرساز طالبان بوده است و بنابراین بر قدرت این گروه افزوده شده است. بهعلاوه، حضور سیزده گروه تروریستی در کنار طالبان در افغانستان پایه و اساس راهبرد آمریکا در جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به پایگاهی برای اینگونه گروهها را زیر سؤال میبرد.
ازسویدیگر، طالبان با راهبرد نظامی خود ابتکارعمل را بهدست گرفته است و بهتدریج درحال گسترش قلمرو تحت کنترل خود است و بهعبارتی از همان راهبردی بهره میگیرد که زمانی قرار بود دیوید پترائوس، فرمانده پیشین آمریکا و ناتو در افغانستان، به اجرا بگذارد و نام آن را راهبرد لکه جوهر گذاشته بود. بهعبارتبهتر، قرار بود مناطق امنی ایجاد شود و سپس همچون یک لکه جوهر به مناطق مجاور گسترش یابد. اکنون طالبان همان را به اجرا گذاشته است با این تفاوت که مناطق ناامن را بههم میچسباند. ناامن شدن بغلان در جوار قندوز هم میتواند بر همین اساس تبیین شود. اگر به جغرافیای حملات طالبان در افغانستان توجه شود بهخوبی میتوان فهمید که طالبان ازیکسو در مناطقی چون قندوز، هلمند و فراه تمرکز کرده است و ازسویدیگر درحال تسری آن به ولایات همجوار است چنانکه درمورد هلمند به ارزگان و فراه تسری داده است؛ در قندوز به بغلان و بلخ و تاحدی جوزجان و در فراه به غور و فاریاب سرایت داده است. اگر این روند ادامه یابد نیروهای افغان قادر نخواهند بود اوضاع را همچنان در کنترل خود نگه دارند و عقبنشینیهای «تاکتیکی» که اکنون درمورد برخی ولسوالیها رخ میدهد شامل حال کل ولایات نیز خواهد شد و بهاینترتیب بر قدرت چانهزنی طالبان افزوده خواهد شد. درمجموع طالبان شش مرکز ولایت در افغانستان را درمعرض سقوط قرار داده است که شامل مراکز ولایتهای قندوز (شهر قندوز) و بغلان (پل خمری) در شمال، مراکز ولایتهای ارزگان (ترینکوت) و هلمند (لشکرگاه) در جنوب و مراکز ولایتهای فراه (شهر فراه) و فاریاب (میمنه) در غرب میگردد. این امر تاکنون به آواره شدن دهها هزار نفر از ساکنین این شهرها منجر شده است.
بهعلاوه، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی همچنان بهشدت نسبت به رخنه داعش به آسیای مرکزی ازطریق افغانستان نگران هستند و بهویژه مقامهای روسیه معتقدند که آمریکا هم درمورد میزان حضور داعش در افغانستان پنهانکاری میکند و هم اینکه از گسترش ناامنی به آسیای مرکزی بهطور ضمنی حمایت میکند. به عقیده روسها، مرز بین طالبان و داعش در شمال افغانستان مبهم است و باوجودیکه منابع غربی تعداد نیروهای داعش در افغانستان را اندک جلوه میدهند (کمتر از 1500 نفر) منابع روسیه تعداد آنها را چندبرابر برآورد میکنند و ترکیب نیروهای داعش را هم عمدتاً متشکل از اتباع کشورهای آسیای مرکزی تلقی میکنند. درمجموع باید گفت میراثی که دولت اوباما برای ترامپ در افغانستان بر جای گذاشته است بهتر از میراثی نیست که از دولت بوش به ارث برده بود.
نظر شما