بلوچستان ـ رقابت قدرتها
بلوچستان ـ رقابت قدرتها
سهشنبه 29 اردیبهشت 1394

مدتی است توجه منابع جهانی و منطقهای قدرت، به منطقه بلوچستان جلب شده است. برای فهم این توجه و پیامدهای آن برای امنیت ملی کشورهای مرتبط با جغرافیای بلوچستان، لازم میشود که موقعیت استراتژیک این منطقه را در نظر بگیریم. محدوده جغرافیایی بلوچستان، از ولایت نیمروز در افغانستان آغاز و استان سیستان و بلوچستان در ایران و ایالت بلوچستان در پاکستان را شامل میشود. علاوه بر این، در نگاه ناسیونالیستی بلوچ، مناطق همجواری وجود دارند که در استانهای کرمان، خراسان جنوبی و هرمزگان در ایران و ایالتهای سند و پنجاب در پاکستان قرار گرفتهاند. این منطقه گسترده جغرافیایی در هر سه کشور همسایه، عقبماندهترین بهلحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و وجود تبعیض در جمعیت بومی است؛ اما این موضوع به خودی خود از اهمیت چندانی برخوردار نیست، هرچند که آگاهی نسبت به عقبماندگی در منطقه در حال تشدید است و فشار برای توسعه را به مراکز دولتی وارد میکند. آنچه بلوچستان را بهتدریج حائز اهمیت میکند، تمایل منابع قدرت خارجی برای تأثیرگذاری بر تحولات این منطقه است، بهطوری که میتوان تصور کرد بلوچستان بدون آنکه خود بداند در سایه رقابت قدرتها، به زور به قرن بیستویکم پرتاب میشود. علت آن هم در درون منطقه نیست، بلکه تغییر در شرایط است که یک ناحیه دورافتاده، منزوی، کمجمعیت و کویری را در کانون توجه منابع قدرت قرار داده است.
واقع امر آن است که جغرافیای بلوچستان به دو دلیل اصلی مورد توجه قدرتهای خارجی قرار گرفته است.
اول، تغییر الگوی ارتباطات جادهای و ریلی؛ و
دوم، انتقال انرژی از دو حوزه خزر و خلیج فارس.
در ارتباط با تغییر الگوی ارتباطی جادهای و ریلی میتوان گفت که این الگو در قرن نوزدهم و بیستم در ارتباط تنگاتنگی با دو قدرت رقیب انگلیس در دوران حضور در شبهقاره هند و امپراتوری روسیه قرار داشته است. این الگوی ارتباطی شرقی ـ غربی بود. بدین معنا که در نگاه انگلیس میباید دسترسی به آسیای مرکزی را تسهیل میکرد تا در «بازی بزرگ» روسیه را از این منطقه اخراج کند و در نگاه روسیه این الگو، ارتباط جادهای و ریلی آسیای مرکزی را به طرف شبهقاره هند هدایت میکرد و خروج انگلیسها را تسهیل مینمود. خطوط آهن به طرف افغانستان و ایران بهوسیله انگلیس ناتمام ماند و بهدلیل بروز جنگ جهانی اول در مسیر ایران، در زاهدان متوقف شد و در مسیر افغانستان ـ آسیای مرکزی در تورخم به انتها رسید. در مقابل، روسها با احداث جاده سالنگ در نظر داشتند که آن را تا بلوچستان ادامه دهند و کل منطقه را در قالب نوعی ایالت فدرال تحت نظارت خود دربیاورند که شکست آنها در افغانستان، امپراتوری آنها را با اضمحلال قدرت روبهرو کرد. اکنون این الگو تغییر جهت داده است و جنوب و شمال شده است و بازیگران آن متنوعتر شدهاند. در این بین، هندوستان و چین بهصورت آشکارتری وارد رقابت شدهاند و در همین رقابت است که دو بندر چابهار در ایران و بندر گوادر در ایالت بلوچستان پاکستان، در کانون رقابتها قرار گرفتهاند. هندوستان مایل است ظرفیت اسکلههای چابهار را به سطحی برساند که بتواند کشتیهای با ظرفیت بالا را بپذیرد و با احداث خط آهن و جاده ارتباطی زمینی، چابهار را به افغانستان و از این طریق به آسیای مرکزی اتصال دهد تا تجارت خود را با این منطقه و حتی روسیه و اروپا تسهیل نماید و چین بندر گوادر را تجهیز میکند و خط ارتباطی ریلی و جادهای از گوادر به کاشغر در ایالت سینکیانگ چین را در امتداد هندوکش و قرهقروم احداث میکند. اما پرسش این است که آیا روسیه و آمریکا در این ارتباط در حالت انفعالی قرار دارند و حرکتی از خود بروز نخواهند داد. گمان نمیرود چنین باشد. روسها نهتنها به الگوی ارتباطی در منطقه توجه دارند، بلکه به الگوی انتقال انرژی ازطریق خطوط لوله گاز هم توجه دارند.
در این راستا، گوادر قرار است مقصد دو خط لوله گاز تاپی از ترکمنستان به گوادر و خط لوله صلح از عسلویه ایران به گوادر باشد تا چین و هندوستان در ادامه این خطوط بتوانند به انرژی مورد نیاز در بلندمدت و با قیمت مناسب دست یابند. از آنجا که منطقه بلوچستان در مسیر این خطوط انرژی و یا تجاری قرار دارد، بهطور طبیعی حائز اهمیت استراتژیک میشود و میباید انتظار داشت که رقابت قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای در دهههای آینده در این منطقه تشدید شود؛ بهویژه آنکه بلوچستان صاحب سواحلی طولانی در دریای مکران است که از جاسک در هرمزگان تا شمال کراچی در پاکستان کشیده شده است. گوادر و چابهار در چنین نگاهی از ویژگیهای منحصربهفردی در معادلات قدرت برخوردار میشوند. اینکه چین در جریان سفر چندی پیش رئیسجمهور این کشور به پاکستان وعده سرمایهگذاری کلان 46 میلیارد دلاری داد و هندوستان در جریان سفر اخیر بنیتین گات کاری، وزیر حملونقل جادهای و کشتیرانیاش به ایران سرمایهگذاری در چابهار را مورد بحث و تفاهم قرار داد، مؤید چنین برداشتی است.
حضور هندوستان و چین در منطقه بلوچستان به طرحهای عمرانی، ارتباطی، تجهیز بنادر چابهار و گوادر محدود نمیشود و پیامدهای سیاسی ـ امنیتی نیز خواهد داشت. از همین حالا پاکستان، هندوستان را متهم میکند که مشغول کمک به تجزیهطلبان در ایالت بلوچستان است؛ اتهامی که هرچند نه به این صراحت، متوجه آمریکا نیز شده است. تردیدی وجود ندارد که سرمایهگذاری کلان چین در پاکستان در معادلۀ منطقهای قدرت در شبهقاره هند معنادار خواهد بود. این واقعیت زمانی قابل فهمتر خواهد شد که توجه داشته باشیم آمریکا بهرغم مناسبات گسترده و نزدیک با پاکستان در چند دهه گذشته، چند سالی است که به طرف هندوستان گرایش یافته است و دیگر پاکستان از جایگاهی که در دوران جنگ سرد داشت در نزد آمریکاییها برخوردار نیست. این سیاست آمریکا و انتخاب هند بهعنوان یک قدرت بزرگ و باثباتتر از پاکستان که در حال بازسازی قدرت خود در شبهقاره هند است، پاکستان را مجبور کرده است که به طرف چین گرایش یابد تا جبران کاهش حمایتهای آمریکا را بنماید. به این ترتیب، نوعی جابهجایی گرایش در جنوب آسیا در حال وقوع است و در بلندمدت ممکن است به آرایش جدیدی در مناسبات قدرتها منتهی شود. روسیه نیز در هماهنگی با چین بهدلیل وضعیتی که در اوکراین با اروپای غربی و آمریکا پیدا کرده است، مایل است مناسبات خود را با پاکستان و ایران گسترش دهد.
در کشاکش اینگونه رقابتهاست که منطقه بلوچستان میتواند تحت تأثیر قرار گیرد و از ظرفیت ورود قدرتهای رقیب برخوردار شود؛ رقابتهایی که با اهداف بلندمدت و استراتژیک سیاسی همراه است و میتواند حتی در قالب نظامی در مقاطعی تبلور یابد و چهبسا که پوشش ایدئولوژیک نیز داشته باشد، چنانکه هماکنون لااقل در بلوچستان پاکستان رویارویی ایدئولوژیک در دو قالب ناسیونالیسم قومی و اسلام رادیکال و افراطی قابل مشاهده است. جریان ناسیونالیسم قومی جداییطلبانه در بلوچستان پاکستان با این برداشت دولت مرکزی پاکستان روبهروست که مورد حمایت هندوستان میباشد و در پاسخ به همین امر است که دستگاههای امنیتی در پاکستان، جریان رادیکال مذهبی را در بلوچستان تقویت کردهاند، به امید اینکه جداییطلبان قومی را تحت کنترل خود دربیاورند؛ اما حقیقت این است که جریان رادیکال مذهبی حکم شمشیر دولبه را دارد و در بلندمدت میتواند دست صاحبش را قطع کند.
در هر حال، منطقه بلوچستان وارد دوره جدیدی میشود که مشخصه اصلی آن تشدید رقابتهای قدرتهای بیرون از منطقه است. چابهار و گوادر در کانون این رقابتها قرار دارند و اگر آنطور که انتظار میرود ایران و پاکستان هوشیارانه عمل نکنند و مردم بومی در مسیر توسعه قرار نگیرند، خطر جزیرهای شدن گوادر و چابهار و حذف مردم محلی از چرخه توسعه آنطور که تا حال اتفاق افتاده است همچنان باقی بماند، بلوچستان به صحنه جنگ قدرت اسلام رادیکال و ناسیونالیسم قومی رادیکال تبدیل خواهد شد و منابع جهانی قدرت را نیز به درون خود خواهد کشاند.
واقع امر آن است که جغرافیای بلوچستان به دو دلیل اصلی مورد توجه قدرتهای خارجی قرار گرفته است.
اول، تغییر الگوی ارتباطات جادهای و ریلی؛ و
دوم، انتقال انرژی از دو حوزه خزر و خلیج فارس.
در ارتباط با تغییر الگوی ارتباطی جادهای و ریلی میتوان گفت که این الگو در قرن نوزدهم و بیستم در ارتباط تنگاتنگی با دو قدرت رقیب انگلیس در دوران حضور در شبهقاره هند و امپراتوری روسیه قرار داشته است. این الگوی ارتباطی شرقی ـ غربی بود. بدین معنا که در نگاه انگلیس میباید دسترسی به آسیای مرکزی را تسهیل میکرد تا در «بازی بزرگ» روسیه را از این منطقه اخراج کند و در نگاه روسیه این الگو، ارتباط جادهای و ریلی آسیای مرکزی را به طرف شبهقاره هند هدایت میکرد و خروج انگلیسها را تسهیل مینمود. خطوط آهن به طرف افغانستان و ایران بهوسیله انگلیس ناتمام ماند و بهدلیل بروز جنگ جهانی اول در مسیر ایران، در زاهدان متوقف شد و در مسیر افغانستان ـ آسیای مرکزی در تورخم به انتها رسید. در مقابل، روسها با احداث جاده سالنگ در نظر داشتند که آن را تا بلوچستان ادامه دهند و کل منطقه را در قالب نوعی ایالت فدرال تحت نظارت خود دربیاورند که شکست آنها در افغانستان، امپراتوری آنها را با اضمحلال قدرت روبهرو کرد. اکنون این الگو تغییر جهت داده است و جنوب و شمال شده است و بازیگران آن متنوعتر شدهاند. در این بین، هندوستان و چین بهصورت آشکارتری وارد رقابت شدهاند و در همین رقابت است که دو بندر چابهار در ایران و بندر گوادر در ایالت بلوچستان پاکستان، در کانون رقابتها قرار گرفتهاند. هندوستان مایل است ظرفیت اسکلههای چابهار را به سطحی برساند که بتواند کشتیهای با ظرفیت بالا را بپذیرد و با احداث خط آهن و جاده ارتباطی زمینی، چابهار را به افغانستان و از این طریق به آسیای مرکزی اتصال دهد تا تجارت خود را با این منطقه و حتی روسیه و اروپا تسهیل نماید و چین بندر گوادر را تجهیز میکند و خط ارتباطی ریلی و جادهای از گوادر به کاشغر در ایالت سینکیانگ چین را در امتداد هندوکش و قرهقروم احداث میکند. اما پرسش این است که آیا روسیه و آمریکا در این ارتباط در حالت انفعالی قرار دارند و حرکتی از خود بروز نخواهند داد. گمان نمیرود چنین باشد. روسها نهتنها به الگوی ارتباطی در منطقه توجه دارند، بلکه به الگوی انتقال انرژی ازطریق خطوط لوله گاز هم توجه دارند.
در این راستا، گوادر قرار است مقصد دو خط لوله گاز تاپی از ترکمنستان به گوادر و خط لوله صلح از عسلویه ایران به گوادر باشد تا چین و هندوستان در ادامه این خطوط بتوانند به انرژی مورد نیاز در بلندمدت و با قیمت مناسب دست یابند. از آنجا که منطقه بلوچستان در مسیر این خطوط انرژی و یا تجاری قرار دارد، بهطور طبیعی حائز اهمیت استراتژیک میشود و میباید انتظار داشت که رقابت قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای در دهههای آینده در این منطقه تشدید شود؛ بهویژه آنکه بلوچستان صاحب سواحلی طولانی در دریای مکران است که از جاسک در هرمزگان تا شمال کراچی در پاکستان کشیده شده است. گوادر و چابهار در چنین نگاهی از ویژگیهای منحصربهفردی در معادلات قدرت برخوردار میشوند. اینکه چین در جریان سفر چندی پیش رئیسجمهور این کشور به پاکستان وعده سرمایهگذاری کلان 46 میلیارد دلاری داد و هندوستان در جریان سفر اخیر بنیتین گات کاری، وزیر حملونقل جادهای و کشتیرانیاش به ایران سرمایهگذاری در چابهار را مورد بحث و تفاهم قرار داد، مؤید چنین برداشتی است.
حضور هندوستان و چین در منطقه بلوچستان به طرحهای عمرانی، ارتباطی، تجهیز بنادر چابهار و گوادر محدود نمیشود و پیامدهای سیاسی ـ امنیتی نیز خواهد داشت. از همین حالا پاکستان، هندوستان را متهم میکند که مشغول کمک به تجزیهطلبان در ایالت بلوچستان است؛ اتهامی که هرچند نه به این صراحت، متوجه آمریکا نیز شده است. تردیدی وجود ندارد که سرمایهگذاری کلان چین در پاکستان در معادلۀ منطقهای قدرت در شبهقاره هند معنادار خواهد بود. این واقعیت زمانی قابل فهمتر خواهد شد که توجه داشته باشیم آمریکا بهرغم مناسبات گسترده و نزدیک با پاکستان در چند دهه گذشته، چند سالی است که به طرف هندوستان گرایش یافته است و دیگر پاکستان از جایگاهی که در دوران جنگ سرد داشت در نزد آمریکاییها برخوردار نیست. این سیاست آمریکا و انتخاب هند بهعنوان یک قدرت بزرگ و باثباتتر از پاکستان که در حال بازسازی قدرت خود در شبهقاره هند است، پاکستان را مجبور کرده است که به طرف چین گرایش یابد تا جبران کاهش حمایتهای آمریکا را بنماید. به این ترتیب، نوعی جابهجایی گرایش در جنوب آسیا در حال وقوع است و در بلندمدت ممکن است به آرایش جدیدی در مناسبات قدرتها منتهی شود. روسیه نیز در هماهنگی با چین بهدلیل وضعیتی که در اوکراین با اروپای غربی و آمریکا پیدا کرده است، مایل است مناسبات خود را با پاکستان و ایران گسترش دهد.
در کشاکش اینگونه رقابتهاست که منطقه بلوچستان میتواند تحت تأثیر قرار گیرد و از ظرفیت ورود قدرتهای رقیب برخوردار شود؛ رقابتهایی که با اهداف بلندمدت و استراتژیک سیاسی همراه است و میتواند حتی در قالب نظامی در مقاطعی تبلور یابد و چهبسا که پوشش ایدئولوژیک نیز داشته باشد، چنانکه هماکنون لااقل در بلوچستان پاکستان رویارویی ایدئولوژیک در دو قالب ناسیونالیسم قومی و اسلام رادیکال و افراطی قابل مشاهده است. جریان ناسیونالیسم قومی جداییطلبانه در بلوچستان پاکستان با این برداشت دولت مرکزی پاکستان روبهروست که مورد حمایت هندوستان میباشد و در پاسخ به همین امر است که دستگاههای امنیتی در پاکستان، جریان رادیکال مذهبی را در بلوچستان تقویت کردهاند، به امید اینکه جداییطلبان قومی را تحت کنترل خود دربیاورند؛ اما حقیقت این است که جریان رادیکال مذهبی حکم شمشیر دولبه را دارد و در بلندمدت میتواند دست صاحبش را قطع کند.
در هر حال، منطقه بلوچستان وارد دوره جدیدی میشود که مشخصه اصلی آن تشدید رقابتهای قدرتهای بیرون از منطقه است. چابهار و گوادر در کانون این رقابتها قرار دارند و اگر آنطور که انتظار میرود ایران و پاکستان هوشیارانه عمل نکنند و مردم بومی در مسیر توسعه قرار نگیرند، خطر جزیرهای شدن گوادر و چابهار و حذف مردم محلی از چرخه توسعه آنطور که تا حال اتفاق افتاده است همچنان باقی بماند، بلوچستان به صحنه جنگ قدرت اسلام رادیکال و ناسیونالیسم قومی رادیکال تبدیل خواهد شد و منابع جهانی قدرت را نیز به درون خود خواهد کشاند.
نظر شما