پیامدهای شکلگیری محور روسیه ـ چین ـ پاکستان در برابر محور آمریکا ـ هند ـ افغانستان؛
نگاه ایرانی
شرایط سیاسی ـ امنیتی در غرب آسیا و آسیای جنوبی درحال دگرگون شدن است. بیش از دو سال قبل دولت اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا، با شعار آوردن صلح به افغانستان و منطقه ازطریق یک ابتکار صلح و در چهارچوب ائتلاف چهارگانه آمریکا ـ پاکستان ـ چین ـ افغانستان روندی را آغاز کرد که به «گروه تماس چهارگانه» QCG)) شهرت یافت. بیش از یک سال بعد و در آغاز سال 2017، روسیه که از پیامدهای نشستهای پیاپی گروه تماس چهارجانبه برای منافع منطقهای و امنیت ملی خودش نگران بود، در رقابت با آمریکا یک ابتکار صلح ششگانه را با حضور چین، پاکستان، ایران، هند و افغانستان شکل داد که پس از تشکیل تنها دو نشست در ماههای فوریه و آوریل 2017 بهدلیل بروز اختلاف میان اعضا و همچنین تحریکات پشت پرده واشینگتن، ائتلاف ششگانه روسی عملاً منحل شد.
بهدنبال اعلام راهبرد تازه آمریکا برای افغانستان و آسیای جنوبی ازسوی دونالد ترامپ در 21 اوت 2017 که در آن بدون اشاره به نقش تعیینکننده روسیه، چین و ایران بهعنوان سه قدرت منطقهای ذینفوذ در تحولات جاری و آینده افغانستان، بهصراحت بر نقش بسیار مؤثر هند در ارتقاء امنیت و رفاه در افغانستان و جنوب آسیا تأکید و از پاکستان بهعنوان برهمزننده ثبات و امنیت افغانستان و منطقه بهشدت انتقاد شده بود، در ماههای پایانی سال 2017 چرخشهای سریع تاکتیکی ازسوی کنشگران عضو ابتکارات چهار و ششگانه به شکلگیری دو محور یا ائتلاف در جنوب آسیا انجامیده است که رویکردهای سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی متفاوتی را پیگیری میکنند و عبارتند از: الف) آمریکا ـ هند ـ افغانستان؛ ب) روسیه ـ چین ـ پاکستان.
هریک از این دو محور که درواقع بهنوعی یادآور صفآرایی کشورهای حامی ایالات متحده و شوروی درطول رویارویی این دو ابرقدرت دوران جنگ سرد هستند، برای خود اهداف مشخصی را طراحی کردهاند که به مرور زمان درحال اجرای آنها هستند.
الف) آمریکا ـ هند ـ افغانستان
دولت ترامپ براساس راهبرد جدید خود برای افغانستان و جنوب آسیا نقش و وظایف مشخصی برای هند درنظر گرفته است که میتوان آن را در چهارچوب تبدیل تدریجی به همپیمان اصلی آمریکا در آسیای جنوبی بهجای پاکستان ارزیابی کرد. برایناساس، هند باید متعهد شود که درجهت افزایش سطح امنیت افغانها ازطریق همکاری مضاعف اطلاعاتی با سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و افغانستان گام بردارد. بهعلاوه، دهلی نو مکلف شده است تا ازطریق سرمایهگذاری در زیرساختهای آسیبدیده از دههها جنگ در افغانستان، اقتصاد و تجارت این کشور را رونق ببخشد. این مشابه حرکتی است که ترامپ و تیم امنیت ملی او در یک سال اخیر با هدف عملی کردن راهبرد رئیسجمهور آمریکا برای غرب آسیا با برکشیدن محمد بن سلمان تا مقام «پادشاه در سایه» عربستان سعودی و بهبود چشمگیر روابط اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی واشینگتن ـ ریاض در تقابل با سیاستهای منطقهای ایران و درعینحال کاستن از نقش پررنگ ترکیه بهعنوان همپیمان سنتی آمریکاییها درحال اجرای آن هستند.
دولت آمریکا در چهارچوب راهبرد جدیدش برای جنوب آسیا همچنین ضمن افزایش شمار نیروهای رزمی و اطلاعاتی خویش از حدود 8500 به 15 هزار نفر در افغانستان، به دولت محمد اشرف غنی، رئیسجمهور این کشور وعده داده است که برای سرکوب پیکارجویان طالبان، شبکه حقانی و داعش و نیز تقویت بنیه دفاعی افغانها در برابر تجاوزات گهگاه پاکستان، نیروهای امنیتی و نظامی افغان را به تسلیحات و ادوات نوین مجهز خواهد کرد.
پیامد فوری مجموعه اقدامات ترامپ در تقویت هند و افغانستان، گرایش سریع اسلامآباد به سمت روسیه و چین و افزایش رقابت و بیثباتی در جنوب آسیا و افغانستان بوده است. حملات پیاپی طالبان و داعش به شهرهای بزرگ افغانستان، افزایش دامنه نفوذ نیروهای محلی داعش در ولایات شمالی افغانستان و در شهرستانهای مرزی این کشور با آسیای مرکزی و وقوع درگیریهای مرزی میان هند و پاکستان ازیکسو و چین و هند ازسویدیگر از نمونههای بارز این مدعاست.
ب) روسیه ـ چین ـ پاکستان
این محور در سپتامبر سال جاری با آغاز سفر دورهای خواجه آصف، وزیر امور خارجه و ژنرال قمر آصف باجوا، فرمانده کل ارتش پاکستان، به کشورهای ذینفوذ در افغانستان و جنوب آسیا ازجمله روسیه و چین شکل گرفت و ایران، ترکیه نیز حمایت خود را از این ائتلاف جدید ضدآمریکایی اعلام کردند. درواقع، برخلاف تصور برخی محور روسیه ـ چین ـ پاکستان تنها محصول افزایش تلاش مسکو برای کاستن از نقش واشینگتن در تحولات آسیای جنوبی و جلوگیری از رشد تهدیدات امنیتی در مرزهای افغانستان و آسیای مرکزی که روسها آن را «خط قرمز» امنیت ملیشان تلقی میکنند، نیست. بلکه در وهله اول، نگرانی فزاینده پاکستان از کاهش بیشتر نقش این کشور در تحولات آسیای جنوبی و رشد انزوای منطقهای و جهانی آن موجب شد اسلامآباد بهصورت تاکتیکی و احتمالاً مقطعی به روسیه نزدیک شود.
چین نیز که در یک دهه اخیر تلاش گستردهای را برای تکمیل پروژه چهل میلیارد دلاری توسعه بندر گوادر پاکستان در حاشیه اقیانوس هند بهعنوان بخشی از پروژه «کریدور اقتصادی چین ـ پاکستان» (CPEC) که رقیب طرح توسعه بندر چابهار توسط هند (رقیب منطقهای و بینالمللی پکن) محسوب میشود، صورت داده است و ازسویدیگر، بهشدت نگران سرایت بیشتر افراطگرایی به استان مسلماننشین «شین جیانگ» در شمال غرب چین ازطریق افغانستان و پاکستان است، مخالفت صریح خودش را با راهبرد جدید آمریکا برای افغانستان و آسیای جنوبی ابراز داشته و بدینترتیب در ائتلاف روسیه و پاکستان ضلع سوم را تشکیل داده است.
رویکرد ج.ا.ایران نسبت به محورهای ائتلافی آمریکایی و روسی
ایران را میتوان به تعبیری حلقه نامرئی یا عامل مجهول (FACTOR) ـ X معادلات درحال تغییر در جنوب آسیا توصیف کرد. درواقع تمام شش کشور عضو دو محور مورد بحث این مقاله بهخوبی واقفاند که نمیتوان ج.ا.ایران را از معادله پیچیده تحقق امنیت پایدار افغانستان و اوراسیا حذف کنند یا آن را نادیده بگیرند.
ازیکطرف، تهران روابط بسیار نزدیکی با روسیه و چین دارد و در برابر زیادهخواهیهای آمریکا به این دو قدرت جهانی و منطقهای پشتگرم است. ازطرفدیگر، با وجود اختلاف حلنشده سیاسی، امنیتی و اقتصادی با پاکستان، روابط ایران با این کشور در حد قابل قبولی پیش میرود و دستکم دیدگاههای تهران و اسلامآباد در زمینه مخالفت با راهبرد ترامپ برای افغانستان و جنوب آسیا به یکدیگر نزدیک است.
درعینحال، روابط اقتصادی ایران با هند و افغانستان نیز که در محور مخالف سیاستهای جمهوری اسلامی درقبال افغانستان و آسیای جنوبی قرار دارند، رو به گسترش است؛ بهطوریکه با وجود اختلاف مالی تهران ـ دهلی نو بر سر سهم ایران از ذخایر گاز طبیعی «فرزاد ب» در خلیج فارس، همچنین تفاوت دیدگاههای ایران با هند و افغانستان درمورد مسائل منطقه (ازجمله حمایت ضمنی دهلی نو و کابل از عملیات نظامی عربستان و ائتلاف تحت امر آن در یمن)، عملاً پروژه توسعه بندر چابهار توسط هند و اتصال آن به «کریدور ترانزیت بینالمللی شمال ـ جنوب» (INSTC) عامل همگرایی تاکتیکی و مصلحتآمیز ج.ا.ایران با هند و افغانستان بهشمار میرود. درواقع ایران از اینکه هند درنظر دارد در چهارچوب طرح توسعه بندر چابهار و همچنین «INSTC» با اتصال خطوط کشتیرانی خودش ازطریق آن بندر به مسیر زمینی و خطوط ریلی ایران و افغانستان، به بازارهای بزرگ آسیای مرکزی، قفقاز، روسیه و درنهایت اروپا دست پیدا کند و همزمان، توسعه بندر گوادر توسط چین را که جزء کوچکی از پروژه بزرگتر «راه ابریشم نوین چین» موسوم به «ابتکار کمربند ـ جاده» (BRI) محسوب میشود را به چالش بکشد، حمایت میکند. منافع بلندمدت دهلی نو نیز اقتضاء میکند ضمن همسویی مصلحتآمیز با راهبرد افغانستان ترامپ, با تهران نیز همراهی کند.
در اینجا از یک نکته مهم نباید غافل شد. شکل گرفتن ائتلافهای سهگانه مورد اشاره و بروز مرزبندی جدید میان موافقان و مخالفان راهبرد تازه آمریکا برای افغانستان و جنوب آسیا بهمعنای نفی حضور و عدم همکاری کشورهای عضو این دو محور در ائتلاف و محور رقیب نیست؛ برای مثال، آنگونه که اشاره شد چین با آمریکا و هند با روسیه برمبنای منافع ملیشان در ابتکارات صلح واشینگتن و مسکو در سالهای گذشته همراهی کردند. همچنین پاکستان و آمریکا ازیکطرف و افغانستان و روسیه ازطرفدیگر تلاش میکنند از سرد شدن کامل روابط فیمابین بهویژه در عرصههای اقتصادی و امنیتی جلوگیری کنند؛ ضمن آنکه شش کشور عضو دو محور رقیب در شماری از مسائل جهانی و منطقهای اشتراکنظر و در مواردی همکاری راهبردی دارند. مهم آن است که جمهوری اسلامی در این میان مراقب باشد که براساس تجارب تاریخی، وجهالمصالحه توافقات پشتپرده قرار نگیرد و این ائتلافها و محورهای بهظاهر رقیب را دائمی و پایدار تصور نکند.
نظر شما