محدودیتهای ترامپ پس از رئیسجمهور شدن
محدودیتهای ترامپ پس از رئیسجمهور شدن
یکشنبه 23 آبان 1395

با پایان یافتن انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده آمریکا، دونالد ترامپ بهعنوان چهلوپنجمین رئیسجمهوری این کشور در یک پیروزی غافلگیرکننده مجوز ورود به کاخ سفید را کسب نمود. مسئله مهمی که بهدنبال این رخداد ذهن بسیاری از مردم آمریکا و دیگر نقاط جهان را به خود مشغول ساخته است نامشخص بودن سیاستهای داخلی و خارجی ایالات متحده آمریکا در دوران ترامپ میباشد. البته این مسئله یعنی مشخص نبودن برنامهها و راهبردها، درمورد خانم کلینتون هم تاحدودی صدق میکرد، ولی درمورد ترامپ با قطعیت بیشتری میتوان دراینرابطه سخن گفت. ازطرفیدیگر، آقای ترامپ در کارزار انتخاباتی خود موضوعاتی را مطرح کرده که در نوع خود برای بسیاری از رأیدهندگان آمریکایی و همچنین بخشهایی از مردم و رهبران جهان غافلگیرکننده و نگرانکننده بود. تردیدی نمیتوان داشت که اعلام مواضعی چون کشیدن دیوار میان مرز ایالات متحده با مکزیک و ممانعت از ورود مسلمانان به خاک آمریکا ازسوی کاندیدای کشوری که قدرت برتر نظامی و اقتصادی جهان را دارا میباشد بهخودیخود امری نگرانکننده و دور از انتظار میباشد، بههمیندلیل، میتوان گفت نگرانی از اقدام ترامپ برای اجرایی کردن آنچه در تبلیغات خود عنوان کرده یک نگرانی جدی و غیرقابل انکار است و ازهمینرو سؤالی که پاسخ به آن این روزها از اهمیت بسزایی میتواند برخوردار باشد این است که آقای ترامپ در عرصه عمل تا چه اندازه میتواند در راستای عملی کردن برنامههای جنجالی خود بدون وجود موانع جدی حرکت نماید؟ و آیا میتوان امیدوار بود که دونالد ترامپ در تحقق شعارهای جنجالی و حساسیتبرانگیز خود با مشکلات و محدودیتهایی مواجه شود؟
در پاسخ به این سؤال نگارنده براینباور است که ترامپ دوران ریاستجمهوری بهمراتب با محدودیتهای بیشتری نسبت به ترامپ زمان کاندیداتوری مواجه خواهد بود و این امر دست ترامپ در پیگیری برخی برنامههای جنجالی و تا حدود زیادی غیرمنطقی خود را خواهد بست. این محدودیتها عبارتند از:
1. محدودیتهای ناشی از ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا؛
2. محدودیتهای ناشی از عامل نقش؛
3. محدودیتهای ناشی از شرایط خارجی.
در پاسخ به این سؤال نگارنده براینباور است که ترامپ دوران ریاستجمهوری بهمراتب با محدودیتهای بیشتری نسبت به ترامپ زمان کاندیداتوری مواجه خواهد بود و این امر دست ترامپ در پیگیری برخی برنامههای جنجالی و تا حدود زیادی غیرمنطقی خود را خواهد بست. این محدودیتها عبارتند از:
1. محدودیتهای ناشی از ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا؛
2. محدودیتهای ناشی از عامل نقش؛
3. محدودیتهای ناشی از شرایط خارجی.
ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا
ساختار و نظام سیاسی ایالات متحده بر ایده تفکیک مطلق قوا استوار شده است و از این بابت نظام سیاسی در این کشور یک نظام ریاستی است که در آن قوای سهگانه از یکدیگر مستقل و جدا هستند و برخلاف رژیمهای پارلمانی قوه اجرایی کشور از درون پارلمان شکل نمیگیرد. در چنین نظامی، قوه مجریه کاملاً از قوه قانونگذاری مستقل است و در برابر این قوه پاسخگو نخواهد بود، به عبارت بهتر، قوه مقننه حق استیضاح و سؤال از وزرا را نخواهد داشت.
اما علیرغم برقراری یک چنین استقلال و تفکیک قوایی، باید اشاره کرد که نظام سیاسی ایالات متحده، نظامی برخوردار از یک سیستم کنترلی و نظارتی ازسوی قوا و نهادها، بر یکدیگر میباشد. در چنین نظامی که برخوردار از سیستمهای کنترلی و نظارتی میباشد، قوه مجریه بهعنوان یکی از سه قوای موجود در کشور آمریکا، اگرچه مستقل است، اما بهدور از نظارت و کنترل هم نمیباشد. از مهمترین دلایل و مصداقهای اعمال نظارت و کنترل بر قوه مجریه در ایالات متحده میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. ضرورت تصویب قراردادهای دولت توسط مجلس سنا بهطوریکه تمامی قراردادهای دولت بایستی توسط نمایندگان سنا تصویب شود و به تأیید این نهاد رسانده شوند؛
2. وجود حق اظهارنظر سنا در رابطه با انتصاب مقامات عالی کشور توسط رئیسجمهور؛
3. حق دیوان عالی کشور در اعلام مغایر بودن اقدامات و فرمانهای رئیسجمهور با قانون اساسی؛
4. حق اعلام جرم علیه رئیسجمهور توسط کنگره؛
5. لزوم کسب رضایت سنا در ارتباط با انتصاب قضات فدرال توسط رئیس جمهور؛
6. اختیار کنگره در تصویب بودجه و مقررات مالیاتی.
بدینترتیب باید گفت که اجرای سیاستها و تصمیمات توسط رئیسجمهور آمریکا، در درجه اول درون نظامی از اعمال کنترلها و نظارتها ازسوی دو قوه دیگر صورت میپذیرد و درواقع اولین محدودیت اعمالشده بر آقای ترامپ و یا هر رئیسجمهور دیگری در ایالات متحده آمریکا، محدودیت اعمالشده ازسوی بوروکراسی حاکم بر نظام سیاسی این کشور میباشد.
مسئله دیگری که در زمینه ایجاد محدودیت بر رفتار ترامپ ازسوی ساختار سیاسی آمریکا میتواند مطرح شود لزوم حمایت اعضای تأثیرگذار حزب جمهوریخواه از ایشان و هماهنگی آنها با برنامههای آتی آقای ترامپ میباشد. این مسئله علیرغم کسب اکثریت کرسیهای کنگره توسط جمهوریخواهان با توجه به اینکه برخی از اعضای مهم حزب در انتخابات اخیر مخالف ترامپ بودهاند و حتی به رقیب حزبی خود یعنی خانم کلینتون رأی دادهاند، میتواند از اهمیت ویژهای هم برخوردار باشد.
عامل دومی که میتواند محدودیتزا باشد عامل نقش میباشد. فاکتور نقش همانطور که روزنا اشاره داشته است یکی از عوامل تأثیرگذار بر اتخاذ تصمیمات در زمینه سیاست خارجی میباشد. بههرحال قرارگیری در قامت رئیسجمهور بهخودیخود محدودیتهایی را بر کسی که در این سمت قرار گرفته باشد تحمیل خواهد کرد و مسلماً آقای ترامپ در کسوت رئیسجمهور با ترامپ دوران تبلیغات انتخاباتی تفاوتهایی خواهد داشت؛ بهطوریکه میتوان گفت: آقای ترامپ تحت تأثیر عامل نقش ممکن است خیلی در اتخاذ و بیان مواضع جنجالی خود فراغت خاطر و راحتی دوران تبلیغات را نداشته باشد.
نقش شرایط خارجی
عامل سومی که نقشی بسیار مهم بر چگونگی اجرا شدن برنامههای ترامپ خواهد داشت تأثیر عوامل خارجی است. شکی نیست که هرچقدر کشوری در ساختار توزیع قدرت جهانی، از میزان قدرت بیشتری برخوردار باشد و در هرم تقسیم قدرت به رأس هرم نزدیکتر باشد در عرصه سیاست خارجی نیز با محذورات بینالمللی کمتری مواجه خواهد بود. اما بههرحال نمیتوان در کل منکر وجود محذورات خارجی برای کشورهای قدرتمندی همچون ایالات متحده آمریکا باشیم. در ارتباط با نقش محدودیتهای بیرونی سیاست خارجی آمریکا میتوان به نقش اتحادیه اروپا بهعنوان یک عامل ایجادکننده محدودیت برای سیاست خارجی این کشور در دوران ترامپ اشاره کرد. در توضیح این مسئله میتوان گفت که میزان حمایت شرکای اروپایی ایالات متحده آمریکا از برنامههای ترامپ و میزان هماهنگی آنها با سیاستهای خارجی این کشور در بقیه نقاط جهان بهخصوص در ارتباط با منطقه خاورمیانه و توافق هستهای ایران و کشورهای 5+1 نقش بسیار مهمی در توانایی ترامپ برای پیگیری برنامههای خارجی خود خواهد داشت. اهمیت این امر زمانی روشن خواهد شد که متوجه باشیم، در شرایط کنونی بهدنبال فروپاشی نظام دوقطبی حاکم بر عرصه بینالملل در دوران جنگ سرد، علیرغم قدرت نظامی و اقتصادی برتر ایالات متحده آمریکا، نظام بینالملل با وجود قدرت اقتصادی چون چین و همچنین قدرت سیاسی و اقتصادی چون اتحادیه اروپا، بیش از آنکه نظامی تکقطبی باشد نظامی چندقطبی میباشد یا دستکم درحال حرکت به سمت چنین نظامی میباشد.
از نظر نگارنده، ویژگی اصلی دوران ریاستجمهوری باراک اوباما، تلاش و عزم ایشان برای مشروعیتبخشی به قدرت ایالات متحده آمریکا در جامعه جهانی ازطریق پرهیز از اتخاذ سیاستهای جنگطلبانه و یکجانبهگرایانه بود؛ امری که در زمان بوش پسر بهدلایل سیاستهای خاص ایشان کمرنگ شده بود و قدرت برتر بودن ایالات متحده آمریکا در اذهان عمومی با حسی از تنفر درآمیخته شده بود.
بهنظر میرسد پس از عبور از دوران بوش و اتخاذ سیاستهای یکجانبهگرایانه در ارتباط با مسائل مهم بینالمللی، با پیروزی آقای اوباما و دراختیار گرفته شدن سکان هدایت سیاست خارجی توسط تیم وی، تا حدود زیادی هماهنگی و همراهی میان اروپا و ایالات متحده آمریکا مسیر آسانتر و روانتری را نسبت به دوران بوش درپی گرفته بود که بهعنوان مثال میتوان به سیاست مبتنیبر دیپلماسی آقای اوباما در ارتباط با برنامه هستهای ایران اشاره کرد که توانست اجماع خوبی را در میان شرکای اروپایی آمریکا بر سر مسیر مذاکره و دیپلماسی ایجاد نماید.
اما درحالحاضر با انتخاب شدن آقای ترامپ به ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا، چشمانداز چنین همراهی و هماهنگی میان اروپا و آمریکا خیلی روشن نیست و بهنظر میرسد آقای ترامپ برای کسب همراهی اروپا در پیگیری سیاستهای خارجی خود روزهای خیلی راحتی را پیشِ رو نداشته باشد. این مسئله را میتوان در نحوه برخورد رهبران کشورهایی چون فرانسه و آلمان با پیروزی آقای ترامپ مشاهده کرد. نباید فراموش کرد که اتحادیه اروپا قدرتی است که اولاً نمیخواهد در معادلات جهانی، ازسوی ایالات متحده با محدودیتهای زیادی مواجه شود و دوماً این اتحادیه خیلی هم مایل به پرداخت هزینههای بیدلیل بهخاطر پیروی از سیاستهای پردردسر ایالات متحده نمیباشد.
درمجموع این عوامل باعث خواهند شد که بتوان نتیجهگیری کرد ترامپ در دوران ریاستجمهوری با محدودیتهایی روبهرو خواهد بود، اما اینکه این محدودیتها تا چه میزان در مسیر تعدیل ترامپ جنجالی موفق خواهند بود در شرایط کنونی خیلی قابل پیشبینی نیست.
نظر شما