در چه شرایطی ترکیه از مواضع خود در سوریه عقب‌نشینی خواهد کرد؟


 
 
 
بعد از کودتای نافرجام در ترکیه و عادی شدن روابط ترکیه و روسیه درپی سفر رجب طیب اردوغان به سن‌پترزبورگ و دیدار با ولادیمیر پوتین، بسیاری از کارشناسان ارزیابی کردند که ترکیه وارد فاز جدیدی از روابط با سوریه و بشار اسد خواهد شد و بحران آنکارا ـ دمشق فروکش خواهد کرد، اما اینچنین نشد و ترکیه تغییری در استراتژی خود نداد، بلکه با عملیات سپر فرات، بحران تشدید هم شد. نگارنده قصد دارد دلایل این موضوع را در دو بخش ذیل بررسی کند و درپی این موضوع است که آنکارا چه استراتژی‌هایی را در سوریه دنبال می‌کند.

1) سیاست خارجی ترکیه ترکیبی از افزایش توازن قدرت و توازن امنیت است؛ و براین‌اساس، آنکارا مجبور است نگاه ژئوپلیتیکی به بحران سوریه داشته باشد. درحقیقت ریشه این مسئله را باید در دو محور ژئوپلیتیک سیاست‌های ترکیه جستجو کرد که معتقد است اگر بشار اسد حفظ شود، موازنه عراق، سوریه، ایران و روسیه دسترسی ترکیه به خاورمیانه را مشکل خواهد کرد. بنابراین مسئله اساسی در بحران روابط آنکارا با دمشق را باید در ژئوپلیتیک محیط پیرامونی ترکیه جستجو کرد. درحقیقت، براساس نگاه ترک‌ها محیط جدیدی بعد از جنگ عراق در سال 2003 ایجاد شده است. در این محیط جدید ضرورت دارد عنوان کنیم که دو همسایه عرب ترکیه یعنی عراق و سوریه در حوزه نفوذ ایران و روسیه قرار دارند. این یک توسعه بی‌سابقه در کل تاریخ رقابت ایران، ترکیه و روسیه می‌باشد. با توجه به این زنجیره اتحادی، ایران به‌طور مؤثر قدرت منطقه‌ای در مدیترانه شده است. ازطرفی، ترکیه، ایران را برخلاف روسیه، به‌عنوان یک تهدید جدی امنیتی در منطقه نمی‌بیند ولی آن را به‌عنوان یک رقیب می‌نگرد. سوریه، عراق و لبنان سه کشور فوق‌العاده مهم برای ترکیه هستند. ترکیه رقابت جدی تاریخی در این منطقه با ایران دارد، اگرچه این رقابت یک رقابت ژئوپلیتیکی نرم است که اخیراً نیز شدت یافته است. این رقابت درحالی است که جنگ عراق پازل خاورمیانه را کامل نمود و عوامل شیعه را به قدرت رساند. بنابراین ایران و درپی آنها روسیه، توانایی دسترسی به مدیترانه را به لطف سه کشور هم‌نگاه خود دارند. افزون‌براین، 1800 کیلومتر مرز مشترک این کشورها (به‌استثنای روسیه) معمای امنیتی قابل توجهی را برای ترکیه به‌وجود آورده است. به نظر نگارنده، در بحران ترکیه و سوریه، درپی تحولات ژئوپلیتیکی و ازطرفی درپی تحرکات پ.کا.کا. در مرزهای ترکیه، آنکارا به نقطه‌ای رسید که دیگر نمی‌توانست نقش یک داور بی‌طرف را در سیاست‌های منطقه حفظ کند و به‌خاطر موقعیت ژئوپلیتیک خود، ناچار از سقوط بشار اسد شده است. پس با اینکه ترکیه سعی می‌کند نوعی سیاست‌های غیرقراردادی را در منطقه دنبال کند و خود را از غرب دور نگه دارد، اما بی‌شک دولت مردان آنکارا سیاست‌های خارجی خود را با واشینگتن هماهنگ می‌سازند، و با همراهی واشینگتن آنها سعی کردند تا با عرب‌های شیعه پیمان منعقد کنند و حتی در مارس 2011، اردوغان اولین رهبر سنی بود که از آرامگاه حضرت علی (ع) در نجف زیارت کرد. ولی در یک رقابت بین ترکیه و ایران در عراق، ترکیه هیچ‌گونه شانسی ندارد تا بتواند اکثریت شیعه را به خود جلب کند. بنابراین با درنظر گرفتن این واقعیت در متن رئالیستی جدید، ترکیه برای اعمال فشار به سوریه و حداکثرسازی منافع خود به کردهای عراق نزدیک شد؛ زیرا شمال عراق یک منطقه اقتصادی و یک بازار پرمنفعت برای شرکت‌های ترکیه‌ای به‌خصوص در ساختمان‌سازی و تجارت می‌باشد. آنکارا بدین‌وسیله سعی کرد با حضور فعال در شمال عراق، کارت دمشق (جنبش کارگران کردستان) را خنثی سازد که این استراتژی ترکیه با تهدیدهای نامتقارن جدیدی ازجمله داعش و سایر گروه‌های کردی عراق و سوریه جدای از پ.کا.کا. روبه‌رو شد.

2) درپی این تغییرات ساختاری ژئوپلیتیکی در محیط پیرامونی ترکیه، گرایش‌های فرقه‌ای و قومیتی در اطراف آنها به‌صورت مسلحانه به شدیدترین حالت رسیده است و آنکارا مجبور است این فضا را خارج از ابعاد داخلی و در یک محیط آنارشیک عمومی مانند سوریه جستجو کند. بنابراین، فضای سوریه به ترکیه امکان می‌دهد تازمانی‌که بخواهد، مشکلات امنیتی خود را به محیط بیرونی بکشاند؛ بنابراین حضور بشار اسد این امکان را برای ترکیه مهیا می‌سازد. درحقیقت، درحال‌حاضر اولویت آنکارا، از رفتن اسد به حفظ تمامیت ارضی سوریه (درواقع جلوگیری از تشکیل یک دولت کردی در کنار مرزهای ترکیه) تغییر یافته است، پس موضع جدید ترک‌ها مبتنی با موضوع مشترک با دولت سوریه در مخالفت با طرح استقلال کردها و نیز تغییر موضع به نقش بشار اسد در آینده سوریه است. در طرح آنکارا، ضمن حفظ تمامیت ارضی سوریه، ساختار دولتی در دوره جدید حکومت در سوریه به‌گونه‌ای پیشنهاد می‌شود که در آن فرقه‌های قومی و ملی سوریه بر دیگری برتری نداشته باشند؛ و درنهایت شرایط برای بازگشت آوارگان به سوریه مهیا شود.

ازطرفی نقطه اوج تحولات سوریه برای ترکیه در شهر «منبج» رقم خورد؛ آزادی این شهر هرچند مطلوب تمامی طرف‌های ضدداعش بود، اما پیروزی یگان‌های مدافع خلق کرد سوریه (YPG) و تسلط آنها بر شهر، زنگ خطر را برای بشار اسد و ترکیه توأمان به صدا درآورد و چه‌بسا خیلی زودتر از آنچه که پیش‌بینی می‌شد، ائتلاف ناخواسته‌ای بین اردوغان و اسد را فراهم نمود.

پیش از آزادسازی شهر منبج، کردها و دولت سوریه به‌دلیل داشتن دشمنی واحد (داعش و جبهه النصره) نه‌تنها به مقابله با همدیگر نمی‌پرداختند بلکه ائتلافی محسوس و هماهنگ نیز با همدیگر داشتند، و این درحالی است که بعد از سخنان هدیه یوسف، رئیس مشترک کردستان فدرالیسم سوریه، مبنی‌بر اتصال سه کانتون جزیره، کوبانی و عفرین به همدیگر، نیروهای دولتی ارتش سوریه، برای اولین‌بار در شهر حسکه با حمله هوایی مواضع کردها را هدف قرار دادند.

بنابراین ترکیه پس از درگیری‌ها متوجه یک وضعیت جدید در سوریه شده و دولت مرکزی دمشق هم متمرکز به تهدیدات در شمال کشور شده است که درپی یک ساختار جدید کردی به‌وجود آمده است. پس آنکارا می‌داند که بشار اسد یک بازیگر جدی در ساختار مواضع ترکیه می‌باشد، درنتیجه این سؤال مطرح می‌شود که آیا منافع ژئوپلیتیکی باعث بحران در روابط ترکیه و سوریه شده است یا فرقه‌ها و قومیت‌های پیرامونی به شکل‌گیری این بحران منجر شده است؟ نگارنده معتقد است با درنظر گرفتن موقعیت 1 و 2 که در بالا بحث شد، بحران ترکیه و سوریه را باید در مسیر تفسیر نخبگان سیاسی آنکارا از جغرافیای خاورمیانه و محیط ژئوپلیتیک آن قرار داد. این تفسیر منجربه تضعیف تئوری به صفر رساندن مشکلات با همسایگان شده و به‌جای آن استراتژی ایجاد کمربند امنیتی در محیط پیرامون ترکیه تقویت می‌گردد. پس می‌توان عنوان کرد که بسیاری از سیاست‌هایی که با اقدامات دولت ترکیه درقبال سوریه ایجاد شده است به عوامل رئالیستی نسبت داده می‌شود که درواقع تغییرات در محیط ساختاری و استراتژیکی ترکیه را نیز منعکس می‌کند هرچند این بدان‌معناست که رهبران حزب عدالت و توسعه در تشکیل این سیاست‌ها و محیط ساختاری تأثیری ندارند.