تحلیلگر و کشورداری:
اصول و قواعد
مقدمه
کشورداری کارکرد مورد انتظار از کارگزاران نظام سیاسی است و معنای آن تدبیر امور جامعه در ابعاد سیاسی - امنیتی، فرهنگی - اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی و نظامی - دفاعی است. کشورداری به معنای تدبیر امور جامعه، از رهگذر سیاستگذاری و تصمیمگیری انجام میشود. کارآمدی کارگزاران اجرایی در سیاستگذاری و تصمیمگیری مطلوب مستلزم شناخت بهموقع و عینی از محیط پیرامونی داخلی و خارجی است. طبق یک اصل بیناذهنی پذیرفتهشده، هرچه عدم قطعیت حاکم بر محیط پیرامونی در برداشت سیاستگذاران بیشتر باشد، روند اداره کشور با مشکلاتی مانند تصمیمگیری مبتنیبر شانس (یا تصمیم کور)، فقدان تصمیم یا تصمیمگیریهای دیرهنگام مواجه خواهد شد. عدم قطعیت نیز رابطه معکوس با میزان شناخت معتبر کارگزاران از محیط و رویدادهای آن دارد؛ به این معنی که شناخت معتبر بیشتر منجربه عدم قطعیت کمتر و شناخت کمتر موجب عدم قطعیت بیشتر خواهد بود.[1]
سلطه عدم قطعیت را باید مهمترین مسئله و چالش کشورداری بهشمار آورد. تجربه بشری نشان داده است که نظامهای سیاسی برای کارآمدی در کشورداری و تأمین منافع و امنیت ملی نیازمند مقابله با این چالش هستند؛ ازاینرو، بهتدریج سازِکارهای مشخصی برای مقابله با عدم قطعیت در جوامع شکل گرفته است که عمدتاً به دو دسته سازِکارهای دولتی و سازِکارهای غیردولتی قابل تقسیماند. سازِکارهای دولتی شامل نهادهایی مانند: سازمانهای اطلاعاتی، نمایندگیهای دیپلماتیک، مراکز پژوهشی یا مراکز نظرسنجی دولتی هستند که هدف آنها تولید شناخت از واقعیتهای محیط داخلی و خارجی و ارائه آن به سیاستگذاران است. سازِکارهای غیردولتی نیز شامل: رسانههای گروهی، دانشگاهها و اندیشکدهها و مراکز تحقیقاتی خصوصی و حزبی هستند. سازِکارهای دسته دوم، بهویژه در جوامع مردمسالار، بهدنبال تولید شناخت و اشاعه آن درمیان کنشگران مدنی و در اولویت بعدی کنشگران دولتی هستند تا از این رهگذر، توان سیاستگذاری عمومی کارآمد را افزایش دهند.
تولید شناخت در این سازِکارها مبتنیبر سه کارکرد «گردآوری و تولید داده»، «تفسیر» معنای پنهان در دل دادهها و «تجویز راهکار» است. توسعه و تداوم این سازِکارها در قرن بیستم منجربه ظهور تدریجی حرفهای خاص به نام «تحلیلگری» شده است. تحلیلگران قشر فرهیخته و یقه سفید از کارکنان دولت یا بخش خصوصی هستند که عمدتاً تحصیلات دانشگاهی و یا تجربه زیست اجرایی توأم با مهارتهای دانشگاهی دارند و وظایف مورد انتظار از آنان تولید داده از محیط پیرامونی کشورداری و بازنمایی معنای پنهان در دل دادهها ازطریق توصیف و تبیین وضعیت محیط پیرامونی و پیشبینی شرایط محیطی در آینده نزدیک یا دور است.
اگر کشورداری کارآمد را مستلزم ابتناءبر شناخت بهموقع، معتبر و درست از جهان پیرامون بدانیم، آنگاه تحلیلگران در نقش تولیدکنندگان شناخت، قشری راهبردی در تأمین امنیت و منافع ملی کشورها و جوامع بهشمار میآیند. نقش راهبردی تحلیلگران در توانایی اثرگذاری آنان بر تصمیمهای ملی در هر دو سطح تحلیل دولتی و مدنی است؛ ازاینروست که رابطه میان «سیاستگذاران» یا «کنشگران مؤثر بر سیاستهای ملی» با «تحلیلگران» در کارآمدی کشورداری نقش بسزایی دارد. سیاستگذاران مشتریان تحلیلگران هستند و اگر تحلیلگران قادر به برقراری ارتباط مناسب با آنان نباشند، محصولات شناختی آنان، حتی اگر باکیفیت باشد، تأثیری در فرایند کشورداری نخواهد داشت.
انواع تحلیلگر
ازحیث نوع مشتریان، تحلیلگران را میتوان به چهار دسته زیر تقسیم کرد:
1. تحلیلگران دولتی: این دسته، کارشناسان حرفهای در نهادهای سیاستی دولت مانند: وزارت خارجه، وزارت کشور یا نهادهای اطلاعاتیاند که تمرکز آنان پشتیبانی شناختی از کارگزاران و کنشگران دولتی فرایند سیاستگذاری است؛ بهعبارتدیگر، مشتری اصلی و انحصاری آنان سیاستگذاران دولتی هستند و هدف آنان خردگرایانهتر کردن تصمیمهای کارگزاران دولت است.[2]
2. تحلیلگران رسانهای یا مطبوعاتی: مشتریان این دسته از کارشناسان افکار عمومی هستند و بهطور خاص در جوامع مردمسالار از اهمیت و نقش سترگی برخوردارند. هدف این تحلیلگران پشتیبانی شناختی از رأیدهندگان و کنشگران مدنی است تا با اصلاح کنشهای اجتماعی آنان منجربه عقلانیت و کارآمدی انتخابها و کنشهای سیاسی مردم شوند. نقش این دسته از تحلیلگران در دهههای اخیر بهشدت روبهافزایش بوده است و امروزه با شکلگیری فضای مجازی نهتنها بر افکار عمومی اثرگذارند، بلکه کارگزارن اجرایی نیز بیشازپیش به مشتریان آنها بدل شدهاند و در بسیاری از موضوعات بیشتر از تحلیلگران رسمی بر تصمیمها و برداشتهای سیاستگذاران اثر میگذارند.[3]
3. تحلیلگران دانشگاهی: مشتری اصلی این دسته از تحلیلگران که در مقام اساتید و پژوهشگران مراکز دانشگاهی ایفای نقش میکنند، دانشجویان و همکاران دانشگاهی خودشان است. البته در اکثر جوامع، رسانهها نیز اقدام به بازنمایی شناخت تولیدشده توسط این دسته از تحلیلگران میکنند و گستره مشتریان و مخاطبان آنان را افزایش میدهند. گاهی اوقات نیز نهادهای دولتی در برخی از موضوعات، از توان تحلیلگران دانشگاهی برای تقویت و تکمیل تحلیلگران حرفهای دولت بهره میگیرند. این روند بهویژه از نیمه دوم قرن بیستم باسرعت روبهافزایش بوده است و میزان حضور تحلیلگران دانشگاهی در نهادهای دولتی را چه در مقام مشاور و چه در مقام کارگزار اجرایی افزایش داده است.[4]
4. تحلیلگران شاغل در اندیشکدههای مستقل، حزبی یا نیمهرسمی: اندیشکدهها در مقام کنشگران شناختی مدنی یا نیمهمدنی هستند که فلسفه وجودی آنها هدایت سیاستگذاری عمومی به روشی نخبهگرایانه است. مشتریان این دسته از تحلیلگران ترکیبی از نخبگان طبقه متوسط، نخبگان دانشگاهی مؤثر بر سیاست، تحلیلگران رسمی دولت و کارگزاران اجرایی است. البته هرچه اندیشکده استقلال بیشتری داشته باشد، دامنه مشتریان آن افزایش مییابد و هرچه حزبیتر عمل کند دامنه اثرگذاری آن به نخبگان موافق کاسته میشود. ازلحاظ بازه زمانی، تأثیر بر کارگزاران اجرایی نیز اندیشکدههای مستقل، دستکم در روی کاغذ، شانس بیشتری برای اثرگذاری بر سیاستها دارند؛ اما اندیشکدههای حزبی فقط در دورههایی که همفکرانشان در قدرت باشند بر سیاستها تأثیر خواهند داشت. اندیشکدههای نیمهرسمی نیز نهادهایی بهشمار میروند که توسط وابستگان دولت تأسیس میشوند تا از ظرفیت تحلیلگران غیردولتی (دانشگاهی، رسانهای و اندیشکدهای) برای تکمیل و تقویت توانمندی تحلیلی مورد نیاز دولت بهره ببرند.
ازآنجاییکه فلسفه وجودی تحلیلگران تأثیر بر سیاستهاست و مهمترین شاخص ارزیابی کامیابی یا ناکامی آنان، تعداد و میزان مراجعه کارگزاران اجرایی به آنان یا استفاده از محصولات شناختی آنان در واحدهای تصمیمگیری است، پرسش اساسی این است که یک تحلیلگر (چه فردی و چه نهادی) چگونه میتواند اثرگذاری محصولاتش در سیاستگذاری را افزایش دهد و به بیان دیگر، اصول و قواعد تحلیلگری حرفهای چیست. بخش بعدی نوشتار بهطور خلاصه به تشریح قواعد و اصول حرفهای تحلیلگری اختصاص دارد.
اصول و هنجارهای تولید تحلیل حرفهای
1. استقلال و بیطرفی در تولید داده و توصیف وضعیت موجود
اولین اصل در تولید تحلیل خوب، دخالت ندادن سوگیریهای ارزشی فردی و اجتماعی در گردآوری داده و توصیف وضعیت محیط است. ازآنجاییکه هدف تحلیلگر کاستن از عدم قطعیت حاکم بر محیط در نزد سیاستگذار است، هرگونه انحراف در بازنمایی واقعیت محیط بیرونی، برخلاف این مأموریت ذاتی خواهد بود؛ بدینترتیب، اولین ویژگی حرفهای در تربیت و استخدام تحلیلگران نیز باید توجه به توانایی آنها در کنترل گرایشهای فردی و اجتماعی در فرایند حرفهای تولید شناخت باشد. این ویژگی بهطور خاص در گزینش تحلیلگران رسمی دولت و تحلیلگران اندیشکدههای مستقل اهمیت بنیادین دارد.
2. آگاهی از منافع و امنیت ملی کشور متبوع
تحلیلگران بهدنبال آناند که با تولید شناخت برای سیاستگذاران، منافع ملی کشور را تقویت کنند. بیتردید، موفقیت آنان در این زمینه، ابتدا مستلزم اشراف داشتن آنان به منافع ملی کشورشان است. اگر تحلیلگر منافع ملی کشور را نشناسد، اساساً برآورد درستی از تهدیدات و آسیبپذیریهای نظام سیاسی نخواهد داشت و حتی نمیتواند فرصتهای محیطی را برای کشورداری شناسایی و ارائه کند. عدم تناسب تحلیلهای تولیدشده با منافع و امنیت ملی، نهتنها از قابلیت استفاده از تحلیل در فرایندهای سیاستگذاری میکاهد، بلکه ممکن است منجربه شکلگیری سوگیری منفی درمقابل تولیدکننده تحلیل در نزد نهادهای سیاستگذاری شود. طبق این اصل، در استخدام و آموزش تحلیلگران باید به آگاهی نظاممند آنان از منافع ملی و چهارچوب امنیت ملی کشور متبوع، وزن بالایی داد.
3. توجه به هنجارها و ارزشهای کشور متبوع در تجویزها و توصیهها
به همان میزان که بیطرفی و استقلال در توصیف وضعیت موجود و تفسیر معنای رویدادهای محیطی برای یک تحلیل خوب لازم است، هنجارمندی در تجویزها و توصیههای سیاستی شرط کافی برای یک محصول تحلیلی مناسب بهشمار میآید تا ظرفیت اثرگذاری بر سیاستها را داشته باشد. ازآنجاییکه تحلیل برای تقویت سیاست است، طبق اصل فوکویی رابطه دانش و قدرت، دانشی منجربه بازتولید قدرت ملی کشور میشود که درنهایت، بر باور به هنجارها و ارزشهای ملی استوار باشد. بیتوجهی به این اصل یکی از مهمترین ایرادهای تحلیلگران (بهویژه تحلیلگران دانشگاهی) از نظر سیاستگذاران است. گلایه بسیاری از سیاستگذاران از تحلیلگران این است که به بهانه بیطرفی، چهارچوبهای ارزشی و هنجاری کشورشان را در تجویزها نادیده گرفتهاند؛ برای مثال، فرض کنید که یک تحلیلگر آمریکاییِ مسائل اجتماعی ایران در کاخ سفید و یک تحلیلگر ایرانیِ مسائل اجتماعی در ایران در مرکز بررسیهای استراتژیک، بهطور همزمان وضعیت شکاف نسلی در جامعه ایرانی را بررسی میکنند. بیتردید، هر دو تحلیلگر در گردآوری داده و توصیف وضعیت و حتی تحلیل و تفسیر اوضاع فارغ از ارزش عمل خواهند کرد؛ اما از تحلیلگر آمریکایی انتظار میرود که در تجویزها و توصیهها به مقامات آمریکایی براساس منافع و ارزشهای مورد انتظار نظام سیاسی آمریکا عمل کند و از تحلیلگر ایرانی نیز انتظار این است که در چهارچوب سیاستهای کلی نظام درخصوص مسائل اجتماعی و نسلی و برای تقویت منافع و ارزشهای موردنظر کشور، راهکارهایی را ارائه کند.
4. مهارت فشردهنویسی و پرهیز از متنهای طولانی
سیاستگذار بودن و داشتن پست اجرایی در هر سطحی، قاتل زمان است. شاید بتوان سیاستگذار را فردی با کمبود وقت توصیف کرد که باید در برابر تعداد زیادی از افراد و نهادها پاسخگو باشد، به درخواستهای شفاهی و کتبی پاسخ دهد، کارتابل روزانه را تعیین تکلیف کند، نیروهای زیردست را مدیریت کند، در جلسات مختلف شرکت کند و از همه مهمتر، تصمیمهای قاطع و بهموقع بگیرد. چنین فردی چه در مقام رئیسجمهور و چه درمقام فرماندار، وقت کافی برای مطالعه تحلیلهای بلند و حتی متوسط را ندارد. اگرچه هیچ معیار مشخصی برای حجم یک گزارش راهبردی سیاستی وجود ندارد، هرچه تحلیلها موجز، شفاف و مستدل باشند، امکان خوانده شدن توسط سیاستگذار افزایش مییابد. بسیاری از تحلیلگران حجم محصول را با سطح مقام اجرایی تنظیم میکنند و هرچه از سطح مقام کاسته میشود، حجم تحلیل افزایش مییابد. اما بهنظر میرسد که این معیار ناشی از تصور نادرست تحلیلگران پایتختنشین از حجم کارهای روزانه مقامات محلی است. تجربه مدرن بشری نشان میدهد که ازنظر کمبود وقت هیچ تفاوتی میان یک مقام ارشد مانند وزیر با یک مقام میانی مانند استاندار وجود ندارد و چهبسا کاهش سطح مقام اجرایی منجربه کمبود بیشتر وقت برای خواندن گزارشها گردد. یک پیشنهاد عملی برای فراهم آوردن فرصت خوانده شدن گزارشها این است که تحلیلگران تلاش کنند گزارشهای خود را همراه با یک خلاصه مدیریتی سیصد تا نهصد کلمهای ارائه کنند. درهرصورت، این اصل لزوم تقویت مهارتهای فشردهنویسی در دورههای آموزشی تحلیلگری را نشان میدهد.
5. سیاستگذارانه بودن یا مسئلهمحور بودن تحلیلها
ازآنجاییکه تحلیل بهدنبال حل مشکلات سیاستی است، تحلیلگران و نهادهای تولیدکننده تحلیل راهبردی باید گزارشهای خود را متناسب با نیازها و مسئلههای کشورداران تولید کنند. این اصل با مشتریمداری در تولید، امکان خوانده شدن و اثرگذاری تحلیل بر سیاستگذار را افزایش میدهد. ناگفته پیداست که تشخیص مسائل مستلزم ارتباط مناسب تولیدکننده تحلیل با نهادهای سیاستگذاری است تا امکان درک نیازهای سیاستی را داشته باشند. راه دیگر درک نیازها، اشراف داشتن تحلیلگران به منافع ملی و امنیت ملی کشور است که زمینه تشخیص نیازهای سیاستی را برای آنان فراهم میکند. تحلیلگران دولتی بهدلیل نزدیکی سازمانی به نهادهای سیاستگذاری ازاینحیث، در بهترین شرایط قرار دارند. اندیشکدههای نیمهرسمی که با نهادی حاکمیتی ارتباط دارند، از این لحاظ در مقام دوم قرار میگیرند و اندیشکدههای حزبی نیز در مواقعی که همفکران در قدرت هستند، از این موقعیت برخوردارند تا نیازهای سیاستگذاری را تشخیص دهند.
6. روشمند بودن تحلیلها
اصل پایانی، نتیجه کارکشته شدن سیاستگذاران و دسترسی آنان به تحلیلهای رقابتی در موضوع یکسان است. جهانی شدن و توسعه فضای مجازی انحصار دسترسی به سیاستگذاران را از دست تحلیلگران دولتی و اندیشکدههای نیمهرسمی و حزبی خارج کرده است و شبکههای اجتماعی امکان دسترسی سیاستگذاران به تحلیلهای مختلف را فراهم آوردهاند. این وضعیت، امکان مقایسه تحلیلها و گزینش از میان آنها را به سیاستگذاران میدهد؛ بهبیاندیگر، مشتریان امروزین مخاطبانی دستبسته نیستند که مجبور به پذیرش تحلیل ما باشند. در چنین شرایطی، روشمند بودن گزارشها در کنار سایر ویژگیها مزیتی نسبی برای تحلیلگر بهشمار میآید؛ ازاینرو، در دهه اخیر، نهادهای دولتی و اندیشکدهها در آموزش و گزینش تحلیلگران به توانمندی روشی آنان در تجزیهوتحلیل دادهها و بهویژه ارائه تجویزهای روشمند تأکید بیشتری دارند.
نتیجهگیری
در جهان سیاستگذاری، ازیکسو، رقابتی مستمر میان تحلیلگران بر سر اثرگذاری بر سیاستها وجود دارد و ازسویدیگر، نبردی دائمی میان سیاستگذار و تحلیلگر دیده میشود که طی آن، سیاستگذار تلاش میکند قلعه ذهن خود را در برابر تهاجم شناختی تحلیلگران، تسخیرنشده نگه دارد. سیاستگذار بهویژه در دهههای اخیر، عمدتاً بهدنبال داده و توصیف خوب از وضعیت است و مقام تفسیر را برای خود حفظ کرده است. البته گارد سیاستگذاران در برابر تجویز و توصیه بازتر است؛ اما بازهم حق انتخاب نهایی را برای خود محفوظ میدانند. در چنین شرایطی، جلب اعتماد سیاستگذار به تحلیل مهمترین نیاز برای تأثیر است که بهنظر میرسد با رعایت اصول ششگانه مذکور امکانپذیر خواهد بود.
البته دشواری اثرگذاری بر سیاست و مقاومت سیاستگذاران در برابر تحلیلهای ارائهشده ممکن است تحلیلگران را به سمت رویههای اشتباه با هدف تأثیر بر سیاست سوق دهد. این اشتباهات عمدتاً در قالب کلی سیاستزدگی رخ میدهند. این رویهها ممکن است در کوتاهمدت منجربه نزدیکی تحلیلگر به سیاست شوند؛ اما در میانمدت و بلندمدت، اعتماد جامعه سیاستی به تحلیلگر را ازبین میبرند؛ برای مثال، تحلیلگر ممکن است برای جلب اعتماد سیاستگذار، شناخت خوشایند مشتری را ارائه کند. شناخت خوشایند میتواند در نادیده گرفتن دادهها یا رویدادهای محیطی مخالف دیدگاه مشتری در توصیف وضعیت موجود یا ارائه تفسیری تحریفشده از معنای نهان در دل دادهها و رویدادهای وضعیت موجود ارائه شود. تجربه دهههای اخیر نشان میدهد که سیاستزدگی و تفکر حزبی بهویژه در تحلیلگران دولتی و اندیشکدههای مستقل و نیمهرسمی، مهمترین عامل مقاومت بلندمدت نهادهای سیاستی در برابر تحلیلهاست و هرگز نمیتواند تضمینکننده اثرگذاری تحلیلگر بر سیاستگذار باشد. این ناهنجاری بهویژه در میان تحلیلگران ایرانی بسامد بالایی دارد، بهگونهایکه بهدشواری میتوان از تحلیلها و تحلیلگران حرفهای (مستقل در توصیف، تفسیر و تبیین و هنجاری در تجویز) سخن گفت؛ ازاینرو، پیشنهاد میشود نهادهای دانشگاهی و اندیشکدههای نیمهرسمی و مستقل کشور، با ارائه کارگاههای آموزشی تحلیلگری درخصوص تربیت نسل جدید و حرفهای از تحلیلگران اقدام کنند.
[1]. البته ازآنجاییکه احساس عدم قطعیت نیازمند اندکی از آگاهی محیطی است، گاهی اوقات جهل مطلق درمورد محیط منجربه کاهش احساس عدم قطعیت در نزد سیاستگذار میشود. بااینحال، در نوشتار حاضر، مفروض ما این است که کارگزاران نظام سیاسی همواره از حداقل شناخت درباره ماهیت پیچیده محیط برخوردارند و لذا اصل قطعیت ناشی از جهل درباره آنان صادق نیست.
[2]. تلگرام طولانی جورج کنان، دیپلمات سفارت آمریکا در شوروی، که مبنای سیاست خارجی آمریکا در جنگ سرد را شکل داد، نمونه بارزی از نقش تحلیلگران دولتی در کشورداری است.
[3]. تأثیر سرمقالههای روزنامههای مهم جهان بر سیاست خارجی و داخلی کشورها و همچنین تأثیر یک کنش مجازی مانند توئیت در تصمیمگیریهای مقامات ارشد کشورها نشاندهنده این واقعیت است.
[4]. حضور چهرههای دانشگاهی در مقام مشاوران دولت، مانند جایگاه حمید مولانا در دولت آقای احمدینژاد یا محمود سریعالقلم در دولت آقای روحانی نمونهای از این نقشآفرینی است.
نظر شما