کتاب آمریکا ۶ (ویژه دیپلماسی عمومی در آمریکا)
|
چاپ نخست: فروردین ماه ۱۳۸۴ |
شابک: ۲ ـ ۵۸ ـ ۸۶۸۰ ـ ۹۶۴ |
قیمت: ۱۹۰۰ تومان |
کتاب آمریکا ۶ (ویژه دیپلماسی عمومی در آمریکا)
گردآوری و تدوین: رضاداد درویش
انتشارات موسسه ابرار معاصر تهران، کتاب منطقهای
کدبازیابی در کتابخانه دیجیتالی دید: BB00020054204551010
دیپلماسی عمومی و ارتباطات راهبردی بخش مهمی از دکترین امنیت ملی ایالات متحده را پس از واقعه یازدهم سپتامبر 2001، تشکیل میدهد. در سند «دکترین امنیت ملی آمریکا» در سال 2002، تصریح شده است که «ایالات متحده آمریکا درگیر جنگ اندیشههاست و در این راستا و برای استفاده از جامعة بینالملل باید به بالاترین میزان قدرت دست یابد ... و دیپلماسی عمومی مؤثری را برای ترویج جریان آزاد اطلاعات و اندیشه بهمنظور زنده نگاه داشتن امید و الهام آزادی بهکار گیرد. باور مشترک دولتمردان و کارگزاران دیپلماسی عمومی آمریکا این است که اگر مخاطبان خارجی از طریق بیان داستان از منظر آمریکا، این کشور را بهتر بشناسند، عاشق و شیفته آن خواهند شد. بنابراین، تصویر ذهنی نادرست مخاطبان از سیاستها و رفتارهای راهبردی و فرهنگی آمریکا، منشأ سوءتفاهمها و ستیزهجوییهای آنهاست. بر این اساس، دیپلماسی عمومی بهعنوان یک اسلحه نرمافزاری، نقشی اساسی در شکست کمونیسم و فروپاشی شوروی ایفا نموده است و اینک، بهعنوان ضلع سوم استراتژی سهگانه آمریکا در تهاجم علیه تروریسم ظاهر شده و جهان اسلام و خاورمیانه را مورد هدف قرار داده است.
دیپلماسی عمومی آمریکا از سه عنصر اساسی رسانههای جمعی، آموزش و تبادل متخصصان در زمینههای مختلف تشکیل شده است؛ تا ابتکارات، تلاشها و اقدامات صورتگرفته طی چند سال گذشته را در این زمینه براساس بهترین تصاویر ذهنی از سیاستها و رفتارهای دولت آمریکا در نزد مخاطبان خارجی بهویژه خاورمیانهای نمایان سازد. بررسیها و نظرسنجیهای بهعمل آمده از سوی مؤسسات و نهادهای دولتی و خصوصی آمریکا درباره میزان تأثیرگذاری مورد نظر کارگزاران دیپلماسی عمومی در خاورمیانه و جهان اسلام، اندک بوده و مؤید این واقعیت است که مردم منطقه اعتمادی به سیاستهای آمریکا ندارند.
اشاعه «مارک و دیدگاه آمریکایی» و اینکه «طرح داستان از منظر آمریکا» چگونه و توسط چه کسانی بیان شود، مشکل اساسی آمریکا در جهان اسلام و خاورمیانه نیست؛ بلکه سیاستها و رفتارهای دوگانه این کشور در قبال واقعیتها و حقایق این منطقه از جهان است که در قالب ارزشهای انسانی، دمکراسی و حاکمیت قانون قابل تفسیر و پذیرش نیست. تصویر ذهنی مردم منطقه از کارنامه دولت آمریکا، بیتفاوتی به باورهای آنها، استقلال، یکجانبهگرایی و توسل زورمندانه به قوه قهریه است که با اصول آزادی، استقلال و تمامیت ارضی سایر ملل تعارض دارد. از اینرو، بهترین راه برای تغییر تصویر ذهنی جهان اسلام همان پیشنهاد گروه مشاوران دیپلماسی عمومی در گزارش چهارم فوریه 2004 به دولت بوش است که به جای افزایش هزینههای مالی باید تغییراتی در اولویتهای استراتژی امنیت ملی آمریکا بهوجود آورد.
در این کتاب، پیشینه، مفهوم، ابعاد ساختاری، طراحی، سیاستگذاری، اجرا، اهداف و میزان تأثیر دیپلماسی عمومی و جایگاه آن در استراتژی امنیت ملی آمریکا در مبارزه با تروریسم و بهویژه در قبال جهان اسلام (خاورمیانه و ایران) مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین تقابل ایران و آمریکا طی نیمقرن گذشته از ابعاد مختلفی بررسی شده، راهکارهایی نیز برای بهینهسازی و بهرهمندی از شرایط و فرصتهای حاصل از رویکرد یکجانبهگرای آمریکا در سطوح بینالمللی و منطقهای پیشنهاد و ترسیم گردیده است.
در مقاله اول، دکتر حسامالدین آشنا به بررسی «فرهنگ و ارتباطات در سیاست خارجی» پرداخته است. در این بررسی، تاریخ و روند پیدایش و تکامل مفهوم دیپلماسی عمومی در خدمت سیاست خارجی قدرتهای بزرگ بهویژه آمریکا و تأثیرگذاری منافع ملی و هویت فرهنگی بهعنوان دو عامل اصلی تأثیرگذار بر دیپلماسی عمومی تبیین شده است. دیپلماسی عمومی قدرتهای بزرگ با رویکردهای دوگانة «ارتباطات بین فرهنگی و ارتباطات بینالمللی» با هدف تأثیرگذاری و کنترل نگرشها و رفتارهای انسانی در سطح تودهها برای تقویت منافع و جایگاه ملی در نزد افکار عمومی کشورهای هدف، طراحی و اجرا میگردد.
در مقاله دوم، دکتر حسن حسینی تلاش نموده تا با ارائه بررسی دادهها و اطلاعات، پیوند منطقی و واقعی بین گفتار و رفتار دولتمردان آمریکایی را با هدف تسخیر «قلوب و عقول» جهانیان بهویژه جهان اسلام و خاورمیانه تجزیه و تحلیل کند. در این مقاله، همچنین مشکلات و موانع فراروی دیپلماسی عمومی آمریکا که ناشی از عواملی همچون اختلاف دیدگاههای اروپاییان و آمریکا از یک طرف و اختلافنظر در درون دولتمردان بوش از طرف دیگر، در خصوص مسائلی مانند تقدم و تأخر در حل مسائل عراق، فلسطین و اسرائیل، بهرهگیری از قدرت نرمافزاری و سختافزاری، عوامل و عناصر محیطی و فرامحیطی تأثیرگذار بر نقشهپردازی ذهنی افراد و ملل خاورمیانه است، مورد بررسی قرار میگیرد.
نگارنده در ادامه، فرایند القای تصویر «ابرقدرت دلسوز» را از جانب دولت بوش در دو حوزه سیاستگذاری و اجرا ـ آژانس اطلاعات آمریکا، دیپلماسی عمومی، وزارت امور خارجه، کمیسیون مشورتی دیپلماسی عمومی، دفتر ارتباطات جهانی ریاستجمهوری، شورای امنیت ملی، وزارت دفاع ـ از ابعاد مختلف ساختار، وظایف و کارکرد ترسیم و بررسی میکند.
در مقاله بعدی، جایگاه دیپلماسی عمومی در استراتژی امنیت ملی آمریکا مورد بررسی قرار گرفته و مجموعه فعالیتهای اطلاعاتی و عملیات روانی و فرهنگی که وسیلهای برای انتقال افکار و اندیشهها به هر شیوة ممکن برای تأثیرگذاری بر رفتار اقشار و تودههای مردم و در جهت تعمیق شکاف بین ملت و دولت کشور هدف است، مورد ارزیابی قرار گرفته است. نگارنده در این مقاله همچنین با کمک گرفتن از دیدگاه های صاحبنظران عموماً آمریکایی، اهداف و کارکرد دیپلماسی عمومی آمریکا را در دوران جنگ سرد و پس از آن و تحت پوشش مؤسسات و بنیادهای رسانهای، تحقیقاتی و دانشجویی بررسی کرده است.
در چهارمین مقاله نیز دکتر حسینی به بررسی ارتباط و همپیمانی دیرینه و تاریخی وسایل ارتباط جمعی با ابزار و ادوات نیروهای مسلح آمریکا در خلال جنگهای ویتنام و عراق پرداخته
است. سیاستگذاران غیرنظامی مستقر در شورای امنیت ملی، پنتاگون، هماهنگ با سایر نهادها و وزارتخانههای مرتبط و بهرغم مخالفت نظامیان، از رسانههای آمریکایی بهصورت ابزاری برای «رویکرد ارتباطات راهبردی» متشکل از سه حوزه متفاوت و گاهی متعارضِ روابط عمومی، عملیات روانی و عملیات اطلاعاتی بهرهبرداری جامعی به عمل میآورند تا با هدایت و توزیع اطلاعات کنترلشده (صحیح و غیرواقعی) در کوتاهمدت، افکار عمومی داخل و خارج آمریکا را مدیریت نمایند.
هیأت مشاوران عملی پنتاگون در گزارش خود در سپتامبر 2004، در بخش تبیین «توزیع کنترلشده اطلاعات» با ارائه آمار و ارقام حاصل از نظرسنجیهای مختلف، بر ناتوانی دولت بوش در تأثیرگذاری مثبت بر افکار عمومی جهانیان و وجود بحران فراگیر در دستگاه ارتباطات راهبردی اذعان میکند. در بخش تحلیل نیز انفجار اطلاعات و نقش فعال رسانههای مستقل در جهان اسلام عامل تغییر شرایط و محیط جدید راهبردی قلمداد شده و تأثیرات آن در قالب فرصتها و تهدیدها برای امنیت ملی آمریکا بیان گردیده است. در بخش توصیه، ارتباطات راهبردی بخش مهمی از دکترین امنیت ملی آمریکا دانسته شده و توصیههای لازم در ابعاد مختلف جوامع اسلامی و ابزارهای ترکیبی موزون و مناسب در چهار محور: دیپلماسی عمومی، خدمات بخش صوت و تصویر بینالمللی و عملیات اطلاعاتی، در قالب تعامل این محورها بهعنوان اجرای هماهنگ و متوازن «ارتباطات راهبردی» و پیشنهادات هفتگانه برای ایجاد دگرگونی و بهینهسازی در ابعاد گستردهای از نهادهای قوه مجریه با تصویب قوه مقننه مورد بررسی و تبیین قرار گرفته است.
پنجمین مقاله مربوط به تحول مفهومی و ساختاری دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال جهان اسلام پس از واقعه هولناک یازدهم سپتامبر 2001 است و مفهوم، ارکان و عناصر و دیدگاههای مختلف و گاهاً متفاوت و متضاد در درون دولتمردان، اهداف و ارزیابی میزان تأثیرگذاری دیپلماسی عمومی آمریکا و موانع اصلی فراروی دیپلماسی عمومی آمریکا در جهان اسلام به بحث و مداقه گذاشته شده است.
در ششمین مقاله، دکتر رضا سیمبر به تحلیل عوامل، عناصر و فرایندهای وابسته در سطوح ملی، منطقهای و جهانی تأثیرگذار بر میزان موفقیت و شکست سیاست خارجی پرداخته و نتیجهگیری میکند که توجه نکردن به شیوههای همگرایانه و مسالمتآمیزانه نتیجهای جز تبدیل محیط خارجی به یک محیط تهدیدزا و مشکلآفرین نخواهد داشت. وضعیتی که آمریکا پس از یازدهم سپتامبر به بهانه مبارزه با تروریسم در هیأت سیاست یکجانبهگرایانه و بدون کسب اجماع سایر متحدان در جهان بهوجود آورده است.
نگارنده در ادامة بررسی، ویژگی اصلی سیاست خارجی آمریکا را پس از یازدهم سپتامبر، پررنگتر شدن مؤلفههای سیاست خارجی این کشور؛ یعنی جزمگرایی، برتری دادن به مناطق ژئوپلیتیک، بهویژه خاورمیانه و اوراسیا، مقدم داشتن سیاست بینالملل بر حقوق بینالملل، مطالبه هژمونی، نظامیگری و مداخلهگری ارزیابی نموده، در چارچوب مدیریت بحران، اقدامات خصمانة آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران را نافرجام خواند. وی وضعیت نوین محیط منطقهای و بینالمللی را با تأکید بر عوامل مؤثر داخلی و خارجی در تحقق راهبردهای جمهوری اسلامی ایران در مقابل آمریکا تبیین میکند و راهکار تبدیل ویژگی اصلی مؤلفههای سیاست خارجی آمریکا به فرصت طلایی برای دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران را پیشنهاد میکند.
در آخرین مقاله، دکتر مطهرنیا بهطور نسبتاً مفصل، نیاز دیپلماسی آمریکا را به وجود دشمن استراتژیک واقعی و فرضی در طی نیم قرن گذشته را با تأکید بر رویکرد خاورمیانهای و ممانعت از شکلگیری «دولت مستقل و مقتدر» در ایران مورد بررسی قرار داده است. این روند با توجه به جایگاه استراتژیک بیبدیل ایران در جنگ جهانی چهارم، اما پنهان آمریکا علیه جهان اسلام بر مبنای ضلع سوم دکترین مثلثی بوش اول در هیأت «رویارویی تمدنها» ادامه مییابد که اینک در قالب دکترین پیشدستانة بوش دوم بهمنظور رهایی از سردرگمی ناشی از خلأ دشمن استراتژیک با هدف تثبیت هژمونیک بلامنازع آمریکایی پیگیری میشود.
نویسنده تأثیرات وضعیت ژئوپلیتیک آمریکا در عبور از مراحل سهگانة «تثبیت ملی»، «تثبیت منطقهای»، «تثبیت برتری بینالمللی» و تلاش این کشور در تحقق «تثبیت هژمونی جهانی» از طریق جنگ جهانی چهارم ـ جنگ حیاتی ـ را بدون توجه به واکنش قدرتها و جوامع دیگر و نقش منفی جمهوری اسلامی ایران در این روند، به نقد و بررسی گذاشته است. دیپلماسی آمریکا در خاورمیانه در دوره بوش دوم دو چهره متضاد را نشان میدهد: یکی چهره «تواب مسیحی» که رسالت حاکم ساختن ارزش آمریکایی را برعهده دارد و دیگری «اسکندر مقدونی» به مرکز ثقل توجه جغرافیایی دیپلماسی کلان آمریکا، خاورمیانة بزرگ و مهمترین مرکز آن «خاورمیانه اصیل» یعنی خلیجفارس و ایران توجه دارد. تقابل جمهوری اسلامی ایران و آمریکا از ابعاد مختلف ژئوپلیتیکی، ایدئولوژیکی، سیاسی، اقتصادی و منطقهای در بخش پایانی مقاله به تفصیل مورد بحث قرار گرفته و راهکارهای نسبتاً مناسبی برای مدیریت وضعیت تقابل بین دو کشور ارائه شده است.
نظر شما