از «شنبه» و «چهارشنبه» تا «ایرانی‌گگ»

کلیشه‌ها و انگاره‌های ذهنی متقابل ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها



مقدمه
گفتن و نوشتن درباره ایران و افغانستان امری سهل و ممتنع است؛ از سویی آن‌چنان پیوندهای عمیق و ناگسستنی میان این دو کشور و مردمانشان وجود دارد که مشابه آن کمتر میان دو کشور دیگر به چشم می‌خورد، همین امر سبب می‌شود چنین پنداریم که تحلیل روابط دو کشور نیز بسیار سهل و آسان است.
گذشته از جریان‌ها و قرائت‌هایی که بر این باورند که واژه «افغانستان»، واژه‌ای با قدمت طولانی نیست و چند سده بیشتر از عمر آن نمی‌گذرد اما تاریخ و سرگذشت مستقل آن تنها به بعد از شکل‌گیری قدرت «ابدالیان» و احمدشاه ابدالی از سال ۱۷۴۷ به بعد نیز محدود نمی‌شود؛ و اگر چنانچه روزگاری در این‌سوی مرزها (مرزهای سیاسی امروز)، اشکانیان و ساسانیانی حکمرانی داشتند، مستقل از آن‌ها در آن‌سوی کوشانیان و یفتلی‌هایی نیز به‌صورت مجزا حکومت و امپراتوری داشته‌اند. سیر این روایت با فرازوفرودهایی تاریخ دوره اسلامی و به‌تبع تاریخ معاصر را نیز شامل می‌شود. صحت‌وسقم این نگاه بر عهده پژوهشگران حوزه تاریخ است و از حوصله این بحث و تخصص این قلم خارج است، اما نکته باریک‌ترازموی این‌گونه خوانش از تاریخ این است که متوجه می‌شویم علاوه بر روایت‌هایی که اصرار بر «اشتراکات» بلکه «یگانگی‌های تاریخی و تمدنی» و شعارهایی همچون «خراسان بزرگ» در تحلیل روابط ایران و افغانستان دارد، نشان می‌دهد این‌ها فقط تمام داستان نیست.
امروزه چنین به نظر می‌رسد باوجود دولت به مفهوم وستفالیایی مدرن آن (state) دیگر دم زدن از اینکه «هرکجا مرز کشیدند شما پل بزنید/ حرف تهران و سمرقند و سرپل بزنید» نوعی توهم فانتزی شاعرانه بیش نیست و آن «پل» هم تنها می‌تواند معلق در هوا باشد و روی زمین واقعیت‌های دیگری در جریان باشد.


کلیشه‌ها و انگاره‌های ذهنی متقابل ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها
ذهن همه ما مملو از کلیشه‌ها و انگاره‌هایی درباره جهان بیرون از ماست که در برخورد و تعامل با جهان بیرون، آن‌ها را با خودداریم و بعضاً ناخودآگاه بروزشان می‌دهیم‌. تصاویر و تصوراتی که بیش از آنکه برآمده از واقعیت‌های عینی باشد، بیشتر ساخته‌وپرداخته ذهن ماست.
بررسی ریشه‌های تاریخی کلیشه‌ها و انگاره‌های ذهنی ایران و افغانستان، تحقیق جداگانه‌ای را می‌طلبد که اینجا تنها به ذکر نمونه‌هایی اکتفا می‌شود. باید پذیرفت که موضوع محاصره و تسخیر اصفهان و سقوط سلسله صفویه، همچنان در خاطره جمعی ایرانیان زنده است که تنها بامطالعه کتاب کم‌حجم «سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی» می‌توان پی برد آنچه از همین واقعه تاریخی در اذهان ایرانیان برجای‌مانده است تا چه حد بزرگ‌نمایی و سیاه نمایی شده است. از آن‌طرف، در ذهن افغانان، به‌نحوی‌که گراهام فولر در کتاب «قبله عالم» توضیح می‌دهد، این کلیشه نقش بسته است که ایرانیان علاوه برداشتن نوعی اخلاق رندانه و زیرکانه (بیشتر به معنای منفی آن) همواره از جانب و نگاه فرداست و برتر بودن به آن‌ها نگریستند.
نکته مهم‌تر دراین‌باره اینکه سیاست‌های ایران در چند دهه اخیر در قبال مسائل داخلی افغانستان نیز نقش بسزایی در شکل‌گیری بسیاری از کلیشه‌ها و انگاره‌های ذهنی میان افغانستانی‌ها داشته است؛ آنچه حمید احمدی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در کتاب «سیر تحول جنبش‌های اسلامی» از آن به «عدم سیاست واحد» و محمدحسین جعفریان در کتاب «در پایتخت فراموشی» به «رنگین بودن سیاست‌ها» تعبیر می‌کند.
عمده تصاویر و تصورات نقش بسته در ذهن جامعه ایرانی از افغانستان و افغانستانی‌ها در این موارد خلاصه می‌شود؛ تریاک و مواد مخدر، خشونت و جنگ، طالبان و القاعده، زنان مخفی در زیر نقاب، معضل اجتماعی و امنیتی، کارگر و...
دراین‌بین رسانه‌ها، بسیار نقش مخربی داشتند، اینکه افغانستانی‌ها فقط باید سوژه‌ صفحه حوادث و جرائم خبرها در ایران باشند یا می‌توان فقط به‌عنوان سوژه خنده آغشته به توهین و تحقیر در تلویزیون نشان داده شوند، نقش یک دستگاه تمام‌عیار تولید انگاره‌ و کلیشه‌سازی را در این زمینه ایفا می‌کند.
مهم‌ترین قربانی عملکرد رسانه در تولید کلیشه‌ها و انگاره‌های ذهنی در روابط ایران و افغانستان، مهاجران افغانستانی مقیم ایران هستند؛ در ایران، هویت، شخصیت، زبان و لهجه آن‌ها با اسم‌های «شنبه» و «چهارشنبه» مورد توهین و تمسخر قرار می‌گیرد (متأثر از مجموعه تلویزیونی «چارخونه» به کارگردانی سروش صحت، پخش‌شده از شبکه سه) درحالی‌که چنین نام‌هایی به‌هیچ‌عنوان در افغانستان برای نام‌گذاری افراد استفاده نمی‌شود، فقط کلمه «جمعه» در این میان استثناست آن‌هم به علت حرمت و تقدسی که این روز در فرهنگ اسلامی دارد تا حدی که از آن به‌عنوان «روز عید» نیز یاد و تجلیل می‌شود، از همین خاطر وارد بعضی از اسامی افراد در افغانستان شده است، مثل «جمعه گل» و «جمعه علی». (البته اسم «جمعه» به علتی که ذکر شد در نام‌گذاری افراد در بسیاری از کشورهای اسلامی کاربرد دارد. برخی از افراد مشهور با این نام: جمعه نمنگانی، جمعه راشد، جمعه رشید و...)
از سویی وقتی این مهاجران به کشورشان مراجعت می‌کنند متأثر از کلیشه‌های رایج در افغانستان درباره آن‌ها، به اسم «ایرانی‌گگ» (به معنای ایرانی کوچک) مورد تحقیر و تمسخر قرار می‌گیرند.
مهاجران افغانستانی که در ایران به دنیا می‌آیند یا سال‌ها در ایران زندگی می‌کنند وقتی به افغانستان برمی‌گردند، به علت دگردیسی‌های فرهنگی که در اثر زندگی در ایران برایشان به وجود آمده که بیشترین نمودهای ظاهری آن در گفتار، گویش و پوشش‌شان ظاهر می‌شود با برچسب «ایرانی‌گگ» («ایرانی کوچک» و ایرانیزه شده) مورد تمسخر و تبعیض قرار می‌گیرند. به همین دلیل بسیاری از مهاجران افغانستانی که ایران بوده‌اند، بعد از بازگشت به افغانستان سعی می‌کنند هر چه زودتر لهجه‌های کابلی، مزاری، هراتی، هزارگی و غیره را فرابگیرند تا دیگر «ایرانی‌گگ» نباشند. گذشته از بعد تحقیری و تمسخری که ذیل عنوان «ایرانی‌گگ»، مهاجران افغانستانی در کشورشان از سوی هم‌وطنان خودشان متحمل می‌شوند، از سوی ساختار حکومتی و دولتی کشور نیز متحمل نوعی تبعیض پنهان و گاها آشکار می‌شوند که ناشی از نگاه امنیتی و برچسب وابستگی به ایران است.
نتیجه‌گیری
وجود کلیشه‌ها و انگاره‌های متعارض میان ایران و افغانستان، علاوه برریشه‌های تاریخی، بازتاب سیاست‌های خارجی دو کشور نسبت به یکدیگر و همچنین نقش پررنگ رسانه‌ها در «عدم شناخت» دو کشور از هم است که خواه‌ناخواه بر نحوه روابط دو کشور نیز تأثیر می‌گذارد. درواقع چنین می‌توان گفت «عدم شناخت» دو ملت و دو دولت ایران و افغانستان در بروز بسیاری از نابسامانی‌ها و چالش‌ها در عرصه‌های مختلف سیاست‌گذاری‌های طرفین تأثیرگذار بوده است.
 از همین روی برای بهبود روابط و مرتفع نمودن بسیاری از این سوءتفاهم‌های به وجود آمده در نقش و عملکرد رسانه‌ها، متولیان فرهنگی، آموزش‌وپرورش بازبینی اساسی انجام گیرد. در همین راستا حضور مهاجران افغانستانی در ایران می‌تواند بهترین فرصت و ظرفیت برای دو کشور برای بهبود روابط و ارتقای آن باشد. 
جمهوری اسلامی ایران می‌تواند در بسیاری از سیاست‌های حوزه مهاجران، تصمیمات و اقدامات جدیدتری را اعمال کند که دیگر «مهاجران افغانستانی» را به‌عنوان پاشنه آشیل روابط دوجانبه نباشد و رسانه‌ها نتوانند مدام آب را گل‌آلود کنند و از سوژه «مهاجران» ماهی بگیرند. افغانستان نیز علاوه بر اینکه می‌تواند از ظرفیت‌های متعدد مهاجران در عرصه‌های مختلف برای بازسازی و سازندگی خویش استفاده کند همان‌طور که در دو دهه اخیر پساطالبان بهره برده است، باید نگاه امنیتی و برچسب اتهام گونه را از فرزندان مهاجر خود بردارد.