معامله در واشنگتن


معامله در واشنگتن

 
شنبه 4 شهریور 1391
 

به‌رغم اعلام شکست مذاکرات اخیر ژنرال ظهیرالاسلام، رئیس آژانس اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان موسوم به آی‌اس‌آی با ژنرال پطرائوس، رئیس سازمان جاسوسی آمریکا “CIA” در واشنگتن، اکنون نشانه‌هایی به دست داده می‌شود که توافق‌های محرمانه مهمی حاصل شده است. عملیات مشترک ارتش پاکستان و “CIA” در وزیرستان شمالی، احتمالاً مهم‌ترین توافق در این خصوص است. ظاهراً قرار است مأموریت هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در سطح عملیات شناسایی و ارائه آن به ارتش پاکستان محدود شود و عملیات بمباران اهداف تعیین‌شده “CIA” به‌وسیله جنگنده‌های پاکستان صورت بگیرد. درواقع می‌توان گفت که دو دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی پاکستان و آمریکا به نوعی تقسیم کار و وظایف رضایت داده‌اند و اگر این همکاری‌ها به حمله تمام‌عیار ارتش پاکستان به وزیرستان شمالی منتهی گردد، تحولی مهم در جهت‌گیری‌های پاکستان شکل گرفته است.
البته ارتش پاکستان شرط حمله تمام عیار به وزیرستان شمالی را (که وعده آن را برای روزهای بعد از عید فطر داده است) بستن مرزهای افغانستان و پاکستان به‌وسیله ارتش آمریکا و جلوگیری از فرار تروریست‌ها به کوه‌های افغانستان اعلام کرده است. ولی این شرط چندان جدی نیست و نشانه‌ای از آن است که در پاکستان هنوز تردیدهای جدی در این باره که ارتش پاکستان، آنگونه که مورد نظر “CIA” است، با شبکه حقانی برخورد حذفی بکند وجود دارد. این ادعای مقامات افغانستان را در همین رابطه باید جدی گرفت که گلوله‌باران و راکت‌پراکنی‌های اخیر ارتش پاکستان به مناطق مرزی ایالت‌های نورستان و کُنر افغانستان را در ارتباط با ایجاد تسهیلات برای جابه‌جایی اعضای شبکه حقانی و انتقال آنها از وزیرستان به مناطق امنی در داخل مناطق کوهستانی و دور از دسترس در داخل افغانستان ارزیابی کرده‌اند. همزمانی این نوع عملیات با سفر ظهیرالاسلام به آمریکا و توافق‌های احتمالی پشت‌پرده تا حدی برداشت‌های موجود در کابل را مورد تأیید قرار می‌دهد. هرچند که پاکستان در تلاش آگاهانه اقدام به انکار چنین پیوندی بین عملیات مرزی و انتقال شبکه حقانی به مناطق کوهستانی کرده است.
اما مهم‌تر از انتقال و جابه‌جایی شبکه حقانی نفس آمادگی پاکستان برای برخورد با گروه‌هایی است که تاکنون تصور شده است دارای مناسبات پنهانی با آی‌اس‌آی پاکستان هستند. در وزیرستان شمالی گروه‌ها و سازمان‌های گوناگونی پایگاه عملیاتی و ‌آموزشی برپا کرده‌اند که متعلق به ملیت‌های متفاوتی می‌باشند و به گونه‌ای از زیرمجموعه‌های سازمان القاعده به حساب می‌آیند. ازبک‌ها، چچن‌ها، ایغورها، کشمیری‌ها، افغان‌ها و عرب‌ها در وزیرستان شمالی حضور دارند و هر کدام به نوعی از حمایت قبایل محلی و یا تحریک طالبان پاکستان برخوردار شده‌اند. درصورت حمله مشترک آمریکا و ارتش پاکستان به وزیرستان شمالی پرسش‌های جدی مطرح می‌شود که بعید است از قبل برای “CIA” و آی‌اس‌آی مطرح نشده باشند و درباره پیامدهای احتمالی آنها از قبل فکری نشده باشد. ظن غالب در این خصوص آن است که نوعی معامله سودآور برای هر دو طرف آمریکا و پاکستان مورد بحث و توافق قرار گرفته باشد. محور اصلی چنین توافق پنهانی‌ای می‌تواند در سه جهت پیامدهای منفی داشته باشد:
۱. اخراج و انتقال گروه‌های رادیکال اسلامی ازبک، چچن و ایغور به آسیای مرکزی؛
۲. اخراج و انتقال اعضای عرب القاعده به کشورهای عرب خاورمیانه؛
۳. اخراج و انتقال شبکه حقانی به داخل افغانستان و اجبار آن به پیوستن به روند صلح.
اگر چنین اتفاق توافق‌شده‌ای بین پاکستان و آمریکا بیفتد، آمریکا موفق خواهد شد بحران امنیتی از شرق افغانستان در امتداد مرزهای مشترک این کشور و پاکستان را به شمال این کشور و در حوزه امنیتی روسیه و چین انتقال دهد و این با اهداف راهبردی آمریکا همخوانی دارد. امن کردن تدریجی حوزه امنیتی خودی و ناامن‌ کردن حوزه دیگران که در اینجا رقبای آمریکا یعنی چین و روسیه هستند اصلی‌ترین هدف آمریکا است. در چنین تحولی آسیای مرکزی مجدداً وارد بازی بزرگ تاریخی خودش می‌شود و جریان رادیکال اسلامی به‌تدریج می‌تواند بفهمد که فضای عملیاتی جدیدی برای اندیشه جهادی‌اش یافته است که می‌تواند مجدداً حمایت آمریکا و اروپا را هرچند در سطح نازل‌تری از دوران جهاد در افغانستان به‌دست بیاورد. چنین تحولی برای جهادگران رادیکال اسلامی که امر جهاد را تعطیل‌بردار نمی‌دانند به‌تدریج قابل فهم خواهد شد. ارتش پاکستان نیز نه در سطح گذشته ولی در ابعادی می‌تواند امیدوار باشد که نقش جهادی‌اش را اگر در افغانستان و هندوستان تضعیف‌شده احساس خواهد کرد ولی به‌طور کلی مجبور به کنار گذاشتن آن نخواهد بود.
اما در ارتباط با القاعده و اعراب جهادی، با کاهش فضا و امکان مانور در جنوب آسیا و افزایش فضا و امکان مانور در خاورمیانه و شمال آفریقا برای القاعده فرصتی تاریخی به‌وجود می‌آ‌ید که از بحران‌های امنیتی «بهار عربی» نهایت سود را ببرد و در مسیری قرار گیرد که راهش را برای تمرین دستیابی به قدرت در خاستگاه عربی‌اش باز کند. سومالی، یمن و سوریه مناسب‌ترین مکان‌ها برای کسب تجربیات جدید برای رادیکال‌های اسلامی ـ عربی است. چه تصور شود که آمریکا از قبل پیامد توافق با پاکستان را در وزیرستان شمالی پیش‌بینی می‌کرده است و چه تصور شود که طرحی قبلی وجود ندارد، نتیجه در هر حال یکسان است و القاعده برای نقش‌آفرینی به خاورمیانه عربی انتقال خواهد یافت. پیامد دیگر و تاحدی اجتناب‌ناپذیر حمله مشترک آمریکا و پاکستان به وزیرستان شمالی و اخراج گروه‌های وابسته به القاعده از آن، فرقه‌ای کردن جنگ نظیر آنچه که در سوریه قابل ردیابی شده است در ابعاد کلی‌تر شیعه و سنی خواهد بود. به‌عبارت روشن‌تر درونی کردن تضادی که بین رادیکال‌های اسلامی سنی مذهب با غرب پیش آمده است و انتقال آن به داخل جبهه اسلامی هدفی است که خواهی نخواهی به سود غرب عمل خواهد کرد.
در هر حال اگر تحولات در وزیرستان شمالی در چنین مسیری امکان حرکت بیابد روند صلح در افغانستان را تسهیل و شبکه حقانی را مجبور به پذیرش صلح در کنار طالبان خواهد کرد ولی بحران رادیکالیسم ناشی از اسلام پایان نمی‌یابد و محل جغرافیایی آن تغییر خواهد کرد. تضادهای آن هم از رادیکال‌های اسلامی و ‌آمریکا و غرب از یک طرف به سوی چین و روسیه در آسیای مرکزی و سین کیانگ چین هدایت خواهد شد و از طرف دیگر خاورمیانه عربی و شمال آفریقا را دربر خواهد گرفت تا زمینه‌ساز تحقق خاورمیانه بزرگ و چیدمان قدرت‌های متناسب با آن شود. در چنین معامله‌ای کلان با پیامدهای احتمالی مهم، اینکه پاکستان چه به دست خواهد آورد، چندان روشن نیست؛ زیراکه حمله به وزیرستان قطعاً با واکنش منفی اسلام‌گراها روبه‌رو خواهد شد و خطر گسترش جنگ را بر سرتاسر کشور دربرخواهد داشت. ظاهراً وعده‌های توأم با تهدید آمریکا، پاکستانی‌ها را به این دلخوش کرده است که زمان بخرند و فعلاً خود را از مهلکه دور نگاه دارند تا بعداً در فرصت مناسب‌تری فکر کنند که چه کاری می‌خواهند بکنند که بازنده نهایی معامله نباشند.