روابط ایران و آذربایجان در بستر عوامل بیاعتمادی

سال گذشته و در زمان رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری، یکی از وعدههای عمده دکتر روحانی، بهبود روابط با کشورهای همسایه و اولویت قائل شدن حوزه سیاست خارجی برای این پانزده کشور پیرامونی بود. بههمینمنظور آقای روحانی 21 آبان ماه در راستای تحقق این وعده و دیدار با مقامات جمهوری آذربایجان، امضای چند سند همکاری تجاری بین دو کشور و همچنین پاسخ به سفر 20 فروردین الهام علیاف، عازم این کشور خواهد شد، اما روابط ایران و آذربایجان پر است از مسائل و دغدغههای گوناگون، که در پرتو آن، در کنار همکاری، بیاعتمادی و سوءظن نیز به پارادایم حاکم بر روابط دو کشور تبدیل شده است. بنابراین، بهبود روابط و موفقیت در حل مشکلات و عوامل ناکامی مناسبات دوجانبه، مستلزم شناخت این مسائل و بررسی عناصر واگرا در روابط دو کشور است.
از زمان استقلال جمهوری آذربایجان، عموماً این همسایه شمالی نمایانگر یکی از حوزههای جدید در رقابت ایران ـ آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده است. در نگاهی کلیتر و بهلحاظ تاریخی نیز، قفقاز جنوبی همواره بهعنوان یک کریدور تجاری و محلی برای رقابت بین امپراتوریهای روسیه، عثمانی و ایران عمل کرده است؛ هرچند امروزه تجارت کشورهای قفقاز جنوبی اغلب ازطریق دریا انجام میشود (که تا حدی بهدلیل از بین رفتن زیرساختها در قفقاز است) اما آنها نقش خود را بهعنوان میدان نبرد قدرتهای بزرگتر از یاد نبردهاند. در این میان، اگرچه آذربایجان تا اوایل دهه 1990 مستقل نبود، اما درطول دو دهه گذشته خود را بهعنوان یک کشور تثبیت کرده و بیشتر درباره امنیت ملی خود نگرانی دارد تا منازعات گستردهتر منطقهای.
قومگرایی، حضور پررنگ آمریکا در آذربایجان و فعالیتهای آن، تردد مقامات و گروههای رژیم صهیونیستی در خاک این کشور، سکولاریسم، اختلافات عمیق درمورد تقسیم دریای خزر و مسائل انرژی و همچنین نظامیگری در آن، درگیریهای مرزیِ پراکنده و جهتگیریهای ضدایرانیِ باکو، مناسبات ایران و آذربایجان را با چالشهای جدی مواجه کرده است. باوجوداین، آذربایجان در میان سیاستهای ایران در قفقاز حائز نقش مرکزی و تعیینکننده است؛ اما این روابط در اغلب موارد تحت تأثیر رابطه نزدیک آذربایجان با آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد. با عنایت به چنین مواردی، ظرف دو دهه گذشته، روابط ایران و آذربایجان چندان گرم و عمیق نبوده است.
لذا این روابط، بیشتر از ترکیه و روسیه، از آمریکا و رژیم صهیونیستی متأثر بوده و از عوامل بسیار متفاوتی نیز نشئت میگیرد: مجاورت جغرافیایی، اشتراک نژادی، پیوندهای اقتصادی، جوامع پراکنده آذری زبان در ایران، دغدغههای بازار آزاد، منابع انرژی و رقابت دو کشور درمورد مسیر ترانزیت انرژی. بنابراین، اختلافات پیچیده درون منطقهای باعث محدود شدن روابط دو کشور شده است و خسارات جانبی رقابت آنها را میتوان در سایه نفوذ و حضور آمریکا و رژیم صهیونیستی در این کشور کوچک همسایه تنها در حجم مبادلات اقتصادی بسیار اندک، پانصد میلیون دلار در سال مشاهده کرد.(1)
بهطور کلی، از زمان فروپاشی شوروی، کموبیش رویکرد تهران، عملگرایی و تأکید آن بر ثبات منطقه بوده است. با وجود تنشهایی درمورد مجموعهای از مسائل، ایران یک سیاست دوستانه و غیرمقابلهجویانه را در منطقه پیش گرفته است؛ چیزی که تاکنون آذربایجان به آن پاسخ مثبت درخور نداده است. در این چهارچوب اما، مذهب و قومیت بیش از آنکه به روابط بین آذربایجان و ایران کمک کرده باشد از آن ممانعت بهعمل آورده است. بهلحاظ مذهبی، هرچند اکثریت جمعیت آذربایجان را شیعیان تشکیل میدهند، اما برخلاف ارمنستان که مسیحیاند، و روابط بسیار نزدیکی با ایران دارند؛ تشیع هیچگاه موجب همگرایی و نزدیکیِ دیدگاه دو کشور ایران و آذربایجان نشده است، چه برسد به اینکه همچون سوریه و عراق شراکت و اتحاد راهبردی دو کشور را درپی داشته باشد. حکومت علیاف در آذربایجان ـ با نگرانیهای مشابهی که به دوران شوروی سابق بازمیگردد ـ میترسد که ایرانِ شیعه و اسلام سیاسی، مشروعیت آن را تضعیف کرده و یک اپوزیسیون قدرتمند را ایجاد کند. رهبری سکولار آذربایجان، به اشتباه، دکترین ج.ا.ایران در قلمرو مذهب را خطری برای بقای رژیم خود میداند. ازهمینرو باکو بهجای وحدت اسلامی بر ملیگرایی آذری تأکید میکند و بهدنبال حذف مذهب از محیط سیاسی خود بوده است؛ این کشور معمولاً ایران را به پشتیبانی از روحانیون شیعه در آذربایجان متهم میکند و ادعا میکند که هدف تهران، براندازی رژیم علیاف است.(2) درمقابل، ایران این تأکید نژادی را تلاشی درجهت تحریک تجزیهطلبی در میان آذریهای ایران تلقی میکند و آذربایجان را بهدلیل وارد کردن قدرتهای خارجی همچون آمریکا و رژیم صهیونیستی و درخواست حق دسترسی به مواد معدنی در دریای خزر، متجاوز به حقوق خود میداند.
بهلحاظ قومیت نیز، اظهارنظرهای همیشگی مقامات آذربایجان درمورد تقاضای «یکپارچگی» موجب افزایش سوءظن ایران شده است. دراینراستا، پارلمان آذربایجان لایحهای را برای تغییر نام «جمهوری آذربایجان» به «آذربایجان شمالی» پیشنهاد کرد که ادعای ضمنی «اشغال آذربایجان جنوبی» ازسوی ایران را مطرح میکرد. هرچند این پیشنهاد موجب واکنش عمومی مستقیم تهران نشد، اما به کاهش تدریجی مناسبات آذربایجان و ایران کمک کرد و باعث شد تا ایران سفیر خود را در مه 2012 فرابخواند. این تنشهای قومی همچنان ادامه دارد و بعید است که در کوتاهمدت رفع شود مگر آنکه دولت آذربایجان تأکید خود بر ملیگرایی کاذب قومی را تعدیل کند و به تحریکهای خود پایان دهد.
یکی دیگر از متغیرهای محرک در رابطه ایران و آذربایجان، روابط نزدیک آذربایجان با رژیم صهیونیستی بوده است که باعث چاپ مقاله معروفی به قلم «مارک پری» در مارس 2012 در نشریه فارین پالیسی شد مبنیبر اینکه احتمال دارد رژیم صهیونیستی از پایگاههای نظامی آذربایجان برای حمله به ایران استفاده کند و براینباور بود که رژیم صهیونیستی از این پایگاهها برای فرود هواپیماها پس از حملات، انجام مأموریتهای سوختگیری مجدد درحین پرواز یا شروع مأموریتهای شناسایی برای تحلیلهای پیش و پس از حمله استفاده خواهد کرد؛ موضوعی که خشم ایران را درپی داشت. هرچند باکو رسماً این ادعا را رد کرد، باوجوداین، ارتباطات رژیم صهیونیستی با آذربایجان در سالهای اخیر در سایر حوزهها تقویت شده است و گزارشها نشان میدهد که این رژیم 6/1 میلیارد دلار اسلحه به آذربایجان فروخته است. این قرارداد شامل انتقال برنامهریزیشده پهپادها (UAV) علاوهبر موشکهای ضدهوایی و ضدکشتی است.(3)
نظر به حضور و اثرگذاری آمریکا و رژیم صهیونیستی در آذربایجان که با یک نظام معنایی منفی برای ایران همراه است؛ تجارت بین ایران و آذربایجان نیز با وجود مرز مشترک، بسیار کمتر از تجارت آمریکا و رژیم صهیونیستی با آذربایجان است. هرچند شاخص پیچیدگی اقتصادی (MIT) نشان میدهد که تراز تجاری آذربایجان با آمریکا و رژیم صهیونیستی نامتوازنتر از تراز روابط تجاری آن با ایران است (بیشتر بهصورت نفت خام که کاملاً قابل مبادله است و میتوان بهسادگی به کشورهای دیگر صادر کرد)، اما مبادلات آن دو به آذربایجان هنوز هم بهتنهایی بیشتر از تجارت دوجانبه باکو با تهران است. منابع دولتی در باکو مدعی هستند که «هرچند روابط تجاری با ایران برای اقتصادی با محدودیتهای اقتصاد آذربایجان مفید است اما نسبت به روابط اقتصادی با آمریکا ارزش کمتری دارد».(4) ازدیگرسو، ایران بهطور پیوسته از مشارکت در شبکه خط لوله درحال گسترش آذربایجان منع شده است. هرچند تهران با خط لوله گاز ترانس آناتولی (تاناپ) و بخش شرقی نابوکو مخالفت کرد (و پیشنهاد کرد که بهجای آن، گاز حوضه خزر ازطریق شبکه ایران منتقل شود) اما آذربایجان از شرکت تجارت بینالمللی نفتیران برای مشارکت در میدان گازی و «خط لوله شاهدنیز» دعوت کرد، اما از آن به بعد، امکان سرمایهگذاری ایران در صنعت نفت آذربایجان کاهش یافته و از طرحهای خط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیهان، خط لوله ترانس ـ آناتولی و خط لوله نابوکو کنار گذاشته شده است. کاهش مشارکت ایران در بخش انرژی آذربایجان، امکان استفاده مالی و تکنولوژیکی آن از تخصص کشورهای غربی و اطلاعات موجود در این پروژهها را از بین برده است، اما درعینحال به کاهش توجه ایران به حفظ یک جریان درآمدی ثابت از این میدانها کمک کرده و درنتیجه، یکی از نقاط اصلی همکاری با آذربایجان را محدود کرده است.
ایران همیشه بهدنبال کسب درآمدهای ناشی از منابع دریای خزر یا کاهش صادرات آنها بوده است، اما با اعمال نفوذ آمریکا توفیق چندانی بهدست نیاورده است. زمانی روابط تهران ـ باکو به اندازه کافی خوب بود که امکان دستیابی تهران به اولین مرحله از صادرات گاز طبیعی آذربایجان را ازطریق شرکت تجاری بینالمللی نفتیران (یکی از زیرمجموعههای شرکت ملی نفت ایران) فراهم کرد و کمک نمود تا از تبدیل شدن رقابت بر سر دریای خزر به یک مسابقه تسلیحاتی جلوگیری شود. این مسیر با کاهش پیوسته روابط بین ایران و آذربایجان بسته شده و موجب مسکوت ماندن طرح تعیین مرز بستر دریای خزر و کنار گذاشته شدن ایران از قراردادهای ترانس خزر و قفقاز شده است.
ازسویی، ایران آذربایجان را بهخاطر نقض اخلاق عمومی نظیر ممنوعیت حجاب در مدارس در سال 2010 و رژه سالیانه همجنسگرایان درطول مسابقات یوروویژن در سال 2012 مورد انتقاد قرار داد و آذربایجان را به پناه دادن به تروریستهای رژیم صهیونیستی متهم کرد. درپی به شهادت رسیدن چند تن از دانشمندان هستهای ایران، تهران اعلام کرد که آذربایجان به یکی از شبکههای موساد که در این قتلهای هدفمند دست داشتهاند پناه داده و به آن کمک کرده است. این موضوع به تقویت این احساس کمک کرد که آذربایجان به بخشی از مبارزه مخفیانه رژیم صهیونیستی علیه ایران تبدیل است.
بهطور خلاصه، درحالیکه اختلافات نفتی و منطقهای مشکلات زیادی را در مناسبات آذربایجان و ایران بهوجود آورده است؛ جنبههای قومی، مذهبی و فرامنطقهای مناسبات ایران و آذربایجان مهمترین جنبههای برهمزننده این روابط هستند. هرچند فاصله دیدگاه و سیاستهای دو کشور در دریای خزر خطر اقتصادی بزرگتری را درپی دارد، اما تاکنون تمام خسارات این رویارویی ناشی از این اختلافات فکری و راهبردی بوده است. بنابراین، در سفر پیشِ روی رئیسجمهور به آذربایجان که مسائلی چون انتقال یا خرید برق از آذربایجان، امضای چند سند همکاری، ساماندهی مسائل گمرکی، استفاده از رودخانههای مرزی، مسائل گازی و توریستی از مباحث مطرح و قابل بررسی در سفر آقای روحانی به آذربایجان عنوان شده است؛ اما میتوان درک کرد که چرا جای توافقات سیاسی و امنیتی پایدار میان دو کشور همچنان خالی است.
از زمان استقلال جمهوری آذربایجان، عموماً این همسایه شمالی نمایانگر یکی از حوزههای جدید در رقابت ایران ـ آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده است. در نگاهی کلیتر و بهلحاظ تاریخی نیز، قفقاز جنوبی همواره بهعنوان یک کریدور تجاری و محلی برای رقابت بین امپراتوریهای روسیه، عثمانی و ایران عمل کرده است؛ هرچند امروزه تجارت کشورهای قفقاز جنوبی اغلب ازطریق دریا انجام میشود (که تا حدی بهدلیل از بین رفتن زیرساختها در قفقاز است) اما آنها نقش خود را بهعنوان میدان نبرد قدرتهای بزرگتر از یاد نبردهاند. در این میان، اگرچه آذربایجان تا اوایل دهه 1990 مستقل نبود، اما درطول دو دهه گذشته خود را بهعنوان یک کشور تثبیت کرده و بیشتر درباره امنیت ملی خود نگرانی دارد تا منازعات گستردهتر منطقهای.
قومگرایی، حضور پررنگ آمریکا در آذربایجان و فعالیتهای آن، تردد مقامات و گروههای رژیم صهیونیستی در خاک این کشور، سکولاریسم، اختلافات عمیق درمورد تقسیم دریای خزر و مسائل انرژی و همچنین نظامیگری در آن، درگیریهای مرزیِ پراکنده و جهتگیریهای ضدایرانیِ باکو، مناسبات ایران و آذربایجان را با چالشهای جدی مواجه کرده است. باوجوداین، آذربایجان در میان سیاستهای ایران در قفقاز حائز نقش مرکزی و تعیینکننده است؛ اما این روابط در اغلب موارد تحت تأثیر رابطه نزدیک آذربایجان با آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد. با عنایت به چنین مواردی، ظرف دو دهه گذشته، روابط ایران و آذربایجان چندان گرم و عمیق نبوده است.
لذا این روابط، بیشتر از ترکیه و روسیه، از آمریکا و رژیم صهیونیستی متأثر بوده و از عوامل بسیار متفاوتی نیز نشئت میگیرد: مجاورت جغرافیایی، اشتراک نژادی، پیوندهای اقتصادی، جوامع پراکنده آذری زبان در ایران، دغدغههای بازار آزاد، منابع انرژی و رقابت دو کشور درمورد مسیر ترانزیت انرژی. بنابراین، اختلافات پیچیده درون منطقهای باعث محدود شدن روابط دو کشور شده است و خسارات جانبی رقابت آنها را میتوان در سایه نفوذ و حضور آمریکا و رژیم صهیونیستی در این کشور کوچک همسایه تنها در حجم مبادلات اقتصادی بسیار اندک، پانصد میلیون دلار در سال مشاهده کرد.(1)
بهطور کلی، از زمان فروپاشی شوروی، کموبیش رویکرد تهران، عملگرایی و تأکید آن بر ثبات منطقه بوده است. با وجود تنشهایی درمورد مجموعهای از مسائل، ایران یک سیاست دوستانه و غیرمقابلهجویانه را در منطقه پیش گرفته است؛ چیزی که تاکنون آذربایجان به آن پاسخ مثبت درخور نداده است. در این چهارچوب اما، مذهب و قومیت بیش از آنکه به روابط بین آذربایجان و ایران کمک کرده باشد از آن ممانعت بهعمل آورده است. بهلحاظ مذهبی، هرچند اکثریت جمعیت آذربایجان را شیعیان تشکیل میدهند، اما برخلاف ارمنستان که مسیحیاند، و روابط بسیار نزدیکی با ایران دارند؛ تشیع هیچگاه موجب همگرایی و نزدیکیِ دیدگاه دو کشور ایران و آذربایجان نشده است، چه برسد به اینکه همچون سوریه و عراق شراکت و اتحاد راهبردی دو کشور را درپی داشته باشد. حکومت علیاف در آذربایجان ـ با نگرانیهای مشابهی که به دوران شوروی سابق بازمیگردد ـ میترسد که ایرانِ شیعه و اسلام سیاسی، مشروعیت آن را تضعیف کرده و یک اپوزیسیون قدرتمند را ایجاد کند. رهبری سکولار آذربایجان، به اشتباه، دکترین ج.ا.ایران در قلمرو مذهب را خطری برای بقای رژیم خود میداند. ازهمینرو باکو بهجای وحدت اسلامی بر ملیگرایی آذری تأکید میکند و بهدنبال حذف مذهب از محیط سیاسی خود بوده است؛ این کشور معمولاً ایران را به پشتیبانی از روحانیون شیعه در آذربایجان متهم میکند و ادعا میکند که هدف تهران، براندازی رژیم علیاف است.(2) درمقابل، ایران این تأکید نژادی را تلاشی درجهت تحریک تجزیهطلبی در میان آذریهای ایران تلقی میکند و آذربایجان را بهدلیل وارد کردن قدرتهای خارجی همچون آمریکا و رژیم صهیونیستی و درخواست حق دسترسی به مواد معدنی در دریای خزر، متجاوز به حقوق خود میداند.
بهلحاظ قومیت نیز، اظهارنظرهای همیشگی مقامات آذربایجان درمورد تقاضای «یکپارچگی» موجب افزایش سوءظن ایران شده است. دراینراستا، پارلمان آذربایجان لایحهای را برای تغییر نام «جمهوری آذربایجان» به «آذربایجان شمالی» پیشنهاد کرد که ادعای ضمنی «اشغال آذربایجان جنوبی» ازسوی ایران را مطرح میکرد. هرچند این پیشنهاد موجب واکنش عمومی مستقیم تهران نشد، اما به کاهش تدریجی مناسبات آذربایجان و ایران کمک کرد و باعث شد تا ایران سفیر خود را در مه 2012 فرابخواند. این تنشهای قومی همچنان ادامه دارد و بعید است که در کوتاهمدت رفع شود مگر آنکه دولت آذربایجان تأکید خود بر ملیگرایی کاذب قومی را تعدیل کند و به تحریکهای خود پایان دهد.
یکی دیگر از متغیرهای محرک در رابطه ایران و آذربایجان، روابط نزدیک آذربایجان با رژیم صهیونیستی بوده است که باعث چاپ مقاله معروفی به قلم «مارک پری» در مارس 2012 در نشریه فارین پالیسی شد مبنیبر اینکه احتمال دارد رژیم صهیونیستی از پایگاههای نظامی آذربایجان برای حمله به ایران استفاده کند و براینباور بود که رژیم صهیونیستی از این پایگاهها برای فرود هواپیماها پس از حملات، انجام مأموریتهای سوختگیری مجدد درحین پرواز یا شروع مأموریتهای شناسایی برای تحلیلهای پیش و پس از حمله استفاده خواهد کرد؛ موضوعی که خشم ایران را درپی داشت. هرچند باکو رسماً این ادعا را رد کرد، باوجوداین، ارتباطات رژیم صهیونیستی با آذربایجان در سالهای اخیر در سایر حوزهها تقویت شده است و گزارشها نشان میدهد که این رژیم 6/1 میلیارد دلار اسلحه به آذربایجان فروخته است. این قرارداد شامل انتقال برنامهریزیشده پهپادها (UAV) علاوهبر موشکهای ضدهوایی و ضدکشتی است.(3)
نظر به حضور و اثرگذاری آمریکا و رژیم صهیونیستی در آذربایجان که با یک نظام معنایی منفی برای ایران همراه است؛ تجارت بین ایران و آذربایجان نیز با وجود مرز مشترک، بسیار کمتر از تجارت آمریکا و رژیم صهیونیستی با آذربایجان است. هرچند شاخص پیچیدگی اقتصادی (MIT) نشان میدهد که تراز تجاری آذربایجان با آمریکا و رژیم صهیونیستی نامتوازنتر از تراز روابط تجاری آن با ایران است (بیشتر بهصورت نفت خام که کاملاً قابل مبادله است و میتوان بهسادگی به کشورهای دیگر صادر کرد)، اما مبادلات آن دو به آذربایجان هنوز هم بهتنهایی بیشتر از تجارت دوجانبه باکو با تهران است. منابع دولتی در باکو مدعی هستند که «هرچند روابط تجاری با ایران برای اقتصادی با محدودیتهای اقتصاد آذربایجان مفید است اما نسبت به روابط اقتصادی با آمریکا ارزش کمتری دارد».(4) ازدیگرسو، ایران بهطور پیوسته از مشارکت در شبکه خط لوله درحال گسترش آذربایجان منع شده است. هرچند تهران با خط لوله گاز ترانس آناتولی (تاناپ) و بخش شرقی نابوکو مخالفت کرد (و پیشنهاد کرد که بهجای آن، گاز حوضه خزر ازطریق شبکه ایران منتقل شود) اما آذربایجان از شرکت تجارت بینالمللی نفتیران برای مشارکت در میدان گازی و «خط لوله شاهدنیز» دعوت کرد، اما از آن به بعد، امکان سرمایهگذاری ایران در صنعت نفت آذربایجان کاهش یافته و از طرحهای خط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیهان، خط لوله ترانس ـ آناتولی و خط لوله نابوکو کنار گذاشته شده است. کاهش مشارکت ایران در بخش انرژی آذربایجان، امکان استفاده مالی و تکنولوژیکی آن از تخصص کشورهای غربی و اطلاعات موجود در این پروژهها را از بین برده است، اما درعینحال به کاهش توجه ایران به حفظ یک جریان درآمدی ثابت از این میدانها کمک کرده و درنتیجه، یکی از نقاط اصلی همکاری با آذربایجان را محدود کرده است.
ایران همیشه بهدنبال کسب درآمدهای ناشی از منابع دریای خزر یا کاهش صادرات آنها بوده است، اما با اعمال نفوذ آمریکا توفیق چندانی بهدست نیاورده است. زمانی روابط تهران ـ باکو به اندازه کافی خوب بود که امکان دستیابی تهران به اولین مرحله از صادرات گاز طبیعی آذربایجان را ازطریق شرکت تجاری بینالمللی نفتیران (یکی از زیرمجموعههای شرکت ملی نفت ایران) فراهم کرد و کمک نمود تا از تبدیل شدن رقابت بر سر دریای خزر به یک مسابقه تسلیحاتی جلوگیری شود. این مسیر با کاهش پیوسته روابط بین ایران و آذربایجان بسته شده و موجب مسکوت ماندن طرح تعیین مرز بستر دریای خزر و کنار گذاشته شدن ایران از قراردادهای ترانس خزر و قفقاز شده است.
ازسویی، ایران آذربایجان را بهخاطر نقض اخلاق عمومی نظیر ممنوعیت حجاب در مدارس در سال 2010 و رژه سالیانه همجنسگرایان درطول مسابقات یوروویژن در سال 2012 مورد انتقاد قرار داد و آذربایجان را به پناه دادن به تروریستهای رژیم صهیونیستی متهم کرد. درپی به شهادت رسیدن چند تن از دانشمندان هستهای ایران، تهران اعلام کرد که آذربایجان به یکی از شبکههای موساد که در این قتلهای هدفمند دست داشتهاند پناه داده و به آن کمک کرده است. این موضوع به تقویت این احساس کمک کرد که آذربایجان به بخشی از مبارزه مخفیانه رژیم صهیونیستی علیه ایران تبدیل است.
بهطور خلاصه، درحالیکه اختلافات نفتی و منطقهای مشکلات زیادی را در مناسبات آذربایجان و ایران بهوجود آورده است؛ جنبههای قومی، مذهبی و فرامنطقهای مناسبات ایران و آذربایجان مهمترین جنبههای برهمزننده این روابط هستند. هرچند فاصله دیدگاه و سیاستهای دو کشور در دریای خزر خطر اقتصادی بزرگتری را درپی دارد، اما تاکنون تمام خسارات این رویارویی ناشی از این اختلافات فکری و راهبردی بوده است. بنابراین، در سفر پیشِ روی رئیسجمهور به آذربایجان که مسائلی چون انتقال یا خرید برق از آذربایجان، امضای چند سند همکاری، ساماندهی مسائل گمرکی، استفاده از رودخانههای مرزی، مسائل گازی و توریستی از مباحث مطرح و قابل بررسی در سفر آقای روحانی به آذربایجان عنوان شده است؛ اما میتوان درک کرد که چرا جای توافقات سیاسی و امنیتی پایدار میان دو کشور همچنان خالی است.
یادداشتها
1. به نقل از محمود واعظی؛ رئیس ایرانی کمیسیون مشترک ایران و آذربایجان؛ خبرگزاری مهر، سهشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳.
2. Gareth Jenkins, “Occasional Allies, Enduring Rivals: Turkey’s Relations with Iran,” Central Asia-Caucasus Institute, Silk Road Studies Program, Johns Hopkins University, May 2012.
3. Associated Press, “Israel Signs $1.6 Billion Arms Deal with Azerbaijan,” Haaretz, February 26, 2012.
4. Jeffrey Mankoff, The Big Caucasus: Between Fragmentation and Integration,” March 2012.
نظر شما