جایگاه استراتژیک ایران
در ادبیات این روزهای مباحث استراتژیک، هم کموبیش در مورد ایران اغراق میشود و هم اینکه برخی نویسندگان با نشان دادن برخی نقاط ضعف آن، تلاش مینمایند موقعیت آن را به کلی دستکم بگیرند. این نوشته کوتاه بدون توجه به افراط و تفریطهای هر دو سوی داستان، تلاش میکند «جایگاه استراتژیک ایران» را در سیاست منطقه و جهان نشان دهد و از این رهگذر، نقش عوامل مهمتری را در تحلیل سیاست منطقهای و جهانی یادآور شود.
مروری بر ادبیات نوشتههای این روزها در مورد ایران نشان میدهد که یک نوع افراط و تفریط مطرح است. از یک سو، عدهای از نویسندگان با تأکید بر ضعفهای جمهوری اسلامی ایران در زمینههای سیاست داخلی و اقتصادی تلاش میکنند آن را در معرض فروپاشی نشان دهند. بر این دسته از نویسندگان این نقد مهم وارد است که چرا خود را مورد نقادی قرار نمیدهند و چرا هر بار که در مورد امکان فروپاشی جمهوری اسلامی بحث میکنند، این امر تحقق نمییابد و موضوع بینتیجه رها میشود. در مقابل، عدهای با بازنمایی نقش مهم توان هستهای، ائتلاف با گروههای اسلامی و... تلاش میکنند در مورد قدرت جمهوری اسلامی نوعی اغراق صورت دهند. هر چند هر دو دسته به افراط و تفریط متهم هستند، اما نمیتوان نفی کرد که بازتاب برخی وجوه واقعیت هم هستند.
واقعیت، بیشتر، در جایی دیگر رقم خورده است: «ایران بهطور بالقوه از ظرفیت بازی استراتژیک برخوردار است». از سال 1968 که بریتانیا نیروهایش را در شرق سوئز فراخواند و توانش را در اداره و رهبری خاورمیانه از دست داد، ایالات متحده نه بهتنهایی و بلکه با کمک ایران این نقش را در دست گرفت. در آن زمان، که بهواسطه جنگ سرد، امکان رویارویی مستقیم دو ابرقدرت نبود، ایالات متحده بخش مهمی از وظایف رهبری منطقهایاش را ازطریق ایران صورت میداد. از سال 1968 تاکنون، بیش از چهار دهه است که نظم منطقه چه در ائتلاف با ایالات متحده و چه در رقابت و تخاصم با آن تا حد زیادی متأثر از نقش ایران است. در سال 1968، دولتمردان ایران مدعی بودند که بدون مشارکت ایران، امکان استقرار نظم و امنیت منطقهای وجود ندارد و این ادعا در یک دهه ژاندارمی ایران به اثبات رسید.
از سال 1979 که در ایران وضعیت انقلابی جای رژیم شاه را گرفت، تلقی عمده از جایگاه ایران همواره با مفهوم «اخلالگری» مطرح شده است. در همین رابطه، جنگ ایران و عراق و نیز حضور جدی و عمده ایالات متحده در خلیج فارس مهمترین نشانه این نقشپردازی منفی قلمداد شده است. اما از رویدادهای 11 سپتامبر 2001، جمهوری اسلامی بهرغم حفظ سطوحی از خصومت با ایالات متحده، در نقش حافظ ثبات و امنیت منطقهای ظاهر شده است. از بین رفتن دو دشمن مهم جمهوری اسلامی (طالبان و صدام حسین) به اندازه کافی به جمهوری اسلامی فرصت و انگیزه داده است تا در حفظ نظم و امنیت منطقهای بکوشد. همکاری جمهوری اسلامی در افغانستان و عراق مصداق مهمی از این ادعاست. در این مدت، جمهوری اسلامی به ایالات متحده و دیگر بازیگران منطقهای نشان داده درصورتیکه علیه آن تلاش نکنند و با نظم معطوف به منافع همگان که خواست جمهوری اسلامی است کنار بیایند، تهران نهتنها «اخلالگر» نیست، بلکه «مدعی نخست» حفظ آن نظم نیز خواهد بود.
در انقلابهای اخیر، هم ایالات متحده و هم برخی بازیگران مهم منطقه نزدیک بود این درس مهم امنیتی و استراتژیک را به فراموشی بسپارند و تلاش نمایند با همدستی خاصی با ایالات متحده که بیشتر معرف نیتی منفی برای منزوی نگاه داشتن تهران و هدایت فشار فراوان بر آن بود، موقعیت آن را نادیده بگیرند. اما ایالات متحده خیلی زود به تصحیح آن پرداخت. اکنون، عربستان در یک موقعیت دفاعی است، ترکیه تقریباً منفعل مانده، اسرائیل نومیدانه به روزنههای امید چشم دوخته، و ایالات متحده هم تلاش نموده رنگهای سیاسی همرنگ با جمهوری اسلامی را در تونس و مصر بپذیرد.
با این تحلیل، باید گفت که ایران موقعیت و جایگاه استراتژیکی در منطقه دارد. فضا و محیط استراتژیک منطقه هم به ایران ظرفیت بازی مهمی میدهد. این جایگاه در روزهای کنونی بهعنوان وزنهای که تعادل مورد نیاز برای منطقه را فراهم میآورد، برای ایالات متحده بهعنوان ابرقدرت لرزان و دیگر بازیگران «خردمند» و صلحطلب منطقه بسیار مهم است. ایالات متحده اگرچه ممکن است در مواردی با بازیگری ایران توافق نداشته باشد و ازطریق فشارهای مختلف بکوشد رفتار آن را تعدیل نماید، اما تنها زمانی میتوان تصور کرد که رودرروی ایران قرار بگیرد که موقعیت چنین نقشپردازی و جایگاه استراتژیکی از دست رفته باشد.
نظر شما