جهنم نیات خوب
نخبگان سیاست خارجی آمریکا و افول برتری ایالات متحده
پیشگفتار نویسنده
در مارس 2013، یکی از اعضای دفتر سیاستگذاری وزارت امورخارجه آمریکا[1] مرا برای سخنرانی به آن وزارتخانه دعوت کرد. من عنوان بحث را این سؤال قرار دادم: «چرا سیاست خارجی آمریکا همیشه به شکست میانجامد؟» در اثنای سخنرانی مباحث دوستانهای داشتم و دریافتم که میتوانم نتایج حاصل از این مباحث را به صورت یک کتاب دربیاورم و احتمال میدادم که نگارش آن حدوداً یک سال به طول بینجامد.
مانند همۀ زنان و مردانی که در سالهای اخیر در سیاست خارجی آمریکا مسئولیت داشتند، من نیز درک درستی از سختی مسئولیتی که برعهده گرفتم، نداشتم. بااینحال نسخۀ اولیۀ کتاب در اکتبر2016 آماده شد و برآوردم این بود که متن نهایی کتاب تا پایان سال اول ریاستجمهوری هیلاری کلینتون به چاپ برسد! این زمانبندی بسیار ایدئال بود و همانطور که پیشبینی میکردم، هیلاری کلینتون اشتباهات پیشینیان خود را تکرار و از استراتژی بنیادین و بزرگ ایالات متحده انتقاد کرد.
پیروزی غیرمنتظرۀ دونالد ترامپ در نوامبر 2016 یک شگفتی بزرگ و البته فرصتی ایدئال برای سنجشِ هستۀ اصلی استدلال من در رابطه با نخبگان سیاست خارجی آمریکا بود. ترامپ بسیاری از سنّتهای دیرینه سیاست خارجی آمریکا را به چالش کشید و عملکرد متفاوتی از نخبگان دموکرات و حتی جمهوریخواه به نمایش گذاشت؛ هر چند بعدها موفقیّت در سیاست خارجی را سختتر از آن چیزی یافت که فکر میکرد. شیوۀ ریاستجمهوری وی متفاوت از پیشینیان بود و سیاست ایالات متحده را با تغییراتی جدی همراه کرد، ولی تحوّل سیاست خارجی و وعدۀ ترامپ مبنی بر بازگشت سیاست خارجی به ریل اصلی خود از سال 2016 تحقق نیافت. این کتاب کمک میکند تا بفهمیم چرا این تحوّل در سیاست خارجی آمریکا اتفاق نیفتاد.
از جهاتی میتوان گفت این کار پژوهشی ادامۀ منطقی برنامۀ تحقیقاتی است که برای تحصیلات تکمیلی شروع کردم. استدلال من در کتاب سرچشمههای اتحاد[2] این بود که فهم درست از انگیزههای اتحادهای بینالمللی چگونه حاصل میشود و توضیح دادم که چرا ایالات متحده و متحدانش قویتر از بلوک شوروی بودند و این مسئله نگرانی در خصوص ملحق شدن متحدین کلیدی آمریکا به شوروی را، حتی در صورت عدم اطمینان از آمریکا کاهش میداد. در کتاب انقلاب و جنگ[3] به این مسئله پرداختیم که چگونه یک انقلاب داخلی، تأثیراتی بینالمللی خواهد داشت و تلاش برای ساقط کردن قدرتهای انقلابی اغلب به چرخهای از کشمکش و جنگ منجر خواهد شد. در کتاب مهار قدرت آمریکایی: عکسالعمل جهانی به برتری آمریکا[4] به این موضوع پرداختم که چرا هم دوستان و هم دشمنان آمریکا در مورد موقعیت مسلط آمریکا پس از جنگ سرد نگران بودند و چگونه سایر دولتها در تلاش و تقابل با قدرت آمریکا بودند و اینکه چگونه آمریکا توانست این تلاشها را با محدود کردن سیاست خارجی خنثی نماید. همچنین من و جان مرشایمر در کتاب لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا[5] نشان دادیم که چگونه گروههای ذینفوذ و قدرتمند داخلی میتوانند سیاست خارجی آمریکا را در راستای اهداف مورد نظر خویش تحت تأثیر قرار دهند.
همۀ این آثار با نگاهی سؤالبرانگیز به سیاست خارجی ایالات متحده، سعی داشتند تا نحوۀ بهبود آن را شرح دهند. این کتاب نیز اطلاعاتی را دربارۀ این نوع از نگاه ارائه داده و به نقش نخبگان در شکلدهی به راهبردهای ایالات متحده و مدیریت روابط آمریکا با جهان میپردازد.
این کتاب در پی توضیح این مطلب است که چرا ایالات متحده ربع قرن گذشته را در پیگیری سیاست خارجی جاهطلبانه، غیرواقعبینانه و ناموفق گذرانده است. بهرغم پیروزی در جنگ سرد و دستیابی به یک موقعیت برتر که از زمان امپراتوری روم سابقه نداشته است، رهبران ایالات متحده تصمیم به ایجاد نوعی تشکیلات نظامی گسترده گرفتند که باعث قصور در برخی حوزههای دیگر شد و شبکۀ گستردهای از متحدان، کشورهای وابسته، پایگاههای نظامی و تعهدات امنیتی را ایجاد کردند؛ با وجود اینکه میتوانستند از فرصت شکست رقیب اصلی خود یعنی شوروی برای کاهش مسئولیتهای جهانی آمریکا بهرهبرداری نمایند. چرا هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان برای گسترش دموکراسی، بازارها و سایر ارزشهای لیبرال در سراسر جهان، دست به کارزاری نسنجیده زدند؟ این استراتژی که گاهی از آن با عنوان «هژمونی لیبرال» یاد میشود، با تحمیل هزینههای گزاف، شکست خورده است. با وجود هزینههای روزافزون و باتلاقهای این هژمونی، سه دولت متوالی یعنی کلینتون، بوش و اوباما به آن پایبند بودهاند. چرا واشینگتن بهرغم غیرضروری و ناموفق بودن این استراتژی بر ادامۀ مسیر اصرار میورزد و چگونه دستگاه سیاست خارجی آمریکا را به حمایت از این سیاستها متقاعد مینماید؟
بخشی از پاسخ پرسش بالا به تلفیق و تجمیع قابل توجه ثروت و قدرت و نیز جغرافیای مساعد ایالات متحده مربوط میشود. از آنجایی که ایالات متحده قدرتمندترین کشور جهان است و با هیچ تهدیدی از ناحیه نیمکرۀ غربی روبهرو نیست و به وسیلۀ دو اقیانوس بزرگ از سایر نقاط جهان محافظت میشود، این توانایی را دارد که در سرزمینهای دوردست مداخله نماید، بدون اینکه مرزهایش در معرض تهدید جدی قرار گیرد. ولی با نگاهی دیگر این شرایط مطلوب این امکان را برای آمریکا فراهم میکند تا از تعهدات برونمرزی خود بکاهد و توجه خود را بیشتر بر حل مشکلات داخلی معطوف کند.
رهبران ایالات متحده به جای پیگیری نوعی استراتژی کلان مهارشده، هژمونی لیبرال را انتخاب کردند؛ زیرا نخبگان سیاست خارجی معتقدند که گسترش ارزشهای لیبرال برای ایالات متحده ضرورتی امنیتی است و پیگیری آن هم چندان سخت نیست. آنها با بزرگنمایی خطرات خارجی، بزرگنمایی منافع و پنهان کردن هزینههای واقعی این استراتژی، مردم عادی را به حمایت از هژمونی لیبرال ترغیب میکنند و از آنجایی که نخبگان سیاست خارجی بهندرت مورد بازخواست قرار میگیرند، یک اشتباه را بارها تکرار میکنند.
این کتاب نگاهی انتقادی به سیاست خارجی دارد، امّا ماهیت نقد آن باید بهدرستی درک شود. منظور ما از نخبگان سیاست خارجی آمریکا افرادی نیستند که با دسیسه و سوءاستفاده در پی تأمین منافع خود به قیمت به خطر انداختن منافع ملی هستند؛ برعکس، نهادهای بررسیشده در این کتاب، پر از کارمندانی است که عمیقاً بر این باورند که سلطۀ ایالات متحده برای این کشور و بقیۀ جهان خوب است. همزمان پیگیری هژمونی لیبرال به این نخبگان حس ارزشمندی، قدرت و جایگاه مطلوب داده و کارهای زیادی را برای انجام فراهم میکند. این افراد همچنین در سیستمی فعالیت میکنند که به انطباق پاداش میدهد، مخالفتها را مجازات میکند و اعضا را به ادامۀ وضع موجود تشویق میکند.
بیشتر افرادی که در این زمینه مورد بررسی قرار گرفتهاند، در راستای توسعه و تأمین منافع ملی آمریکا (از منظر خودشان) تلاش میکردند. متأسفانه راهبردی که آنها انرژی خود را معطوف به عملیاتی کردن آن ساختند، از اساس ناقص بود و در بعضی از مواقع اشتباهات آنان کاملاً نمایان و فاحش بود. نخبگان سیاست خارجی آمریکا با نیّتها بسیار خوب خود آسیبهای بسیاری را به ایالات متحده و سایر کشورها وارد ساختند و اگر نخبگان جدید با نگاهی متفاوت دربارۀ نقش آمریکا و اراده برای دنبال کردن استراتژی مهار روی کار نیایند، اشتباهات بیستوپنج سال گذشته تکرار خواهد شد.
یک کتاب به تنهایی نمیتواند موجب تغییر جدی در سیاست خارجی آمریکا شود، امّا امیدوارم که این کتاب مسیر پیروی از یک سیاست خارجی مدافع امنیت و شکوفایی را فراهم و این سیاست برای ارزشهای جامعۀ آمریکا و همچنین برای دیگر ملتها مفید باشد.
استفن ام. والت
بروکلین، ماساچوست
نظر شما