رئیسجمهوری جدید افغانستان ـ چالشها و فرصتها
رئیسجمهوری جدید افغانستان ـ چالشها و فرصتها
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393

رئیسجمهوری جدید افغانستان برآمده از انتخابات و کسب مشروعیت بالای مردمی، با چالشهای جدی، متنوع و فراوان و فرصتهای نسبتاً اندک و محدود روبهرو خواهد بود. در نگاه کلی میتوان چالشهای پیشِ روی رئیسجمهوری جدید افغانستان را در چهار بخش درنظر گرفت:
1. چالشهای امنیتی؛
2. چالشهای اقتصادی؛
3. چالشهای فرهنگی؛
4. چالشهای سیاست خارجی.
روشن است که رئیسجمهور جدید افغانستان در شرایطی بر اریکه قدرت تکیه خواهد زد که این کشور با انبوهی از مشکلات باقیمانده دوران جنگ و رشد روزافزون تهدید جریان افراط مذهبی و در رأس آنها طالبان و تفکر طالبانیسم روبهروست؛ ازاینرو، با انتظار فراوان مردم خسته از جنگ و ناامنی، میباید علیالقاعده بهگونهای برخورد کند که لااقل به بخشهایی از این انتظارات بتواند پاسخ مناسب و قانعکننده بدهد. در این ارتباط، بحث اصلی چگونگی مصالحه ملی و کشاندن طالبان و گروههای مسلح ضدنظام به پای میز مذاکره و پیشبرد روند صلح است. لازمه تحقق چنین امری ارتباط تنگاتنگی با چگونگی ایجاد توازن در مناسبات افغانستان با آمریکا و ناتو و معاهده امنیتی معطلمانده آمریکا و افغانستان دارد که حامد کرزی بهدلایل متفاوتی از امضای آن خودداری کرده است؛ اما این تمام ماجرا نیست. ایجاد توازن در مناسبات منطقهای افغانستان بین منابع مؤثر در تحولات داخلی این کشور، به اندازة ایجاد توازن در مناسبات بینالمللی حائز اهمیت خواهد بود؛ زیرا تجربه افغانستان در گذشته نشان میدهد که رقابت منابع جهانی قدرت همواره به بحران امنیتی و اشغال خارجی این کشور منتهی شده است؛ چنان که در طول یک صد سال گذشته افغانستان با سه دوره جنگ و اشغال مخرب خارجی روبهرو شده که علت اصلی آنها رقابت قدرتهای جهانی بوده است. جنگهای سهگانه انگلیس و افغانها در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، اشغال افغانستان بهوسیله ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق در سال 1979، و بالاخره دخالت نظامی آمریکا و ناتو بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 در افغانستان که هنوز ادامه دارد، همگی ناشی از رقابت قدرتهای جهانی برای کنترل و نفوذ بر افغانستان بوده است و اگر اظهارات اخیر ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه را درنظر بگیریم که برای کنترل جریان افراط جهادگر با تفکر ترکیبی طالبانی و القاعدهای و جلوگیری از نفوذ آن تحت حمایت آمریکا به آسیای مرکزی، چچن، و مناطق مسلماننشین فدراسیون روسیه، صحبت از ایجاد یک منطقه حائل بین افغانستان و آسیای مرکزی بهمیان آورده است، آنگاه بهدرستی قابل درک خواهد شد که رقابت منابع جهانی قدرت در افغانستان نهتنها پایان نیافته، بلکه درحال بازتولید در ابعاد پیچیدهتر و احتمالاً مخربتری از گذشته است. در همین راستا، گزارشهایی از تماس چین با گروه طالبان برای مصونسازی ایالت بزرگ مسلماننشین قومیت «ایغور» از نفوذ رادیکالهای جهادگر اسلامی مرتبط با القاعده و طالبان در قالب نهضت اسلامی ترکستان شرقی انتشار یافته است.
بنابراین، بین امنیت افغانستان و رقابت منابع جهانی قدرت ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و عین همین معادله در ارتباط با منابع منطقهای قدرت و همسایگان افغانستان وجود دارد. تجربه طولانی افغانها در این خصوص حکایت از آن دارد که هر وقت به هر دلیلی رقابتهای بینالمللی مخرب در افغانستان کاهش یافته است، بهسرعت رقابت کشورهای منطقهای جایگزین شده و از شکلگیری امنیت پایدار در این کشور جلوگیری کرده است. تکرار این تجربه در شرایط کنونی نیز متحمل است، بهویژه از این نظر که منافع قدرتهای منطقه در افغانستان رنگوبوی ایدئولوژیک گرفته و بحث الگوی اسلامی قدرت را مطرح کرده که لااقل سه کشور پاکستان، ایران، و عربستان سعودی را درگیر آن کرده است. در کنار رقابتهای ایدئولوژیک منابع منطقهای قدرت، بحث پانترکیسم نیز از طرف ترکیه در افغانستان پیگیری میشود که بهنوبهخود میتواند ابعاد بحران امنیتی را در این کشور گستردهتر و چالش امنیتی برای رئیسجمهوری جدید را حادتر سازد. هرگاه مقوله تولید، کشت، و ترانزیت مواد مخدر را بر اینگونه مقولات امنیتی اضافه کنیم گستردگی بحران امنیتی و عوامل تأثیرگذار بر آن قابل فهمتر خواهد شد.
با توجه به اینگونه مسائل است که نامزدهای ریاستجمهوری امضای موافقتنامه امنیتی را در اولویت سیاستهای خود با آمریکا قرار دادهاند و اعلام آمادگی کردهاند که در همان هفته اول قدرت، آن را امضا خواهند کرد. ظاهراً تصور آنها این است که با واگذاری پایگاه نظامی به آمریکا پیشبرد روند صلح با طالبان تسهیل و از تکرار تجربه جایگزین شدن رقابتهای منطقهای بهجای رقابتهای بینالمللی جلوگیری خواهند کرد؛ تصوری که هیچ تضمینی برای صحت آن وجود ندارد؛ زیرا طالبان شرط ورود خود به روند صلح را خروج کامل نظامیان آمریکا و ناتو از افغانستان اعلام کردهاند و دور از ذهن است که به فوریت و سرعت با روی کار آمدن رئیسجمهور جدیدی که ممکن است در سطح حامد کرزای هم به او وابستگی قومی نداشته باشند تغییر موضع بدهند؛ ازاینرو، قابل پیشبینی است که لااقل در کوتاهمدت تحول امنیتی مهمی روی ندهد و رقابتهای ترکیبی قومی در داخل، ایدئولوژیک در سطح منطقه، و بینالمللی همچنان امکان تداوم بیابند و رئیسجمهور جدید تجربه متفاوتتری از رئیسجمهور قبلی نتواند بهدست دهد. مبارزه با مواد مخدر و فساد حکومتی نیز با دورنمای چندان روشنی روبهرو نیست؛ زیرا اولاً مافیای جهانی مواد مخدر در افغانستان فعال شده و با مافیای فسادآمیز منابع داخلی قدرت تأثیرگذار پیوند خورده است و بالاتر از آن، قاچاق و ترانزیت مواد مخدر با سودآوری فوقالعاده زیاد خود بخشی از نیاز مالی طالبان را نیز تأمین میکند. در همان حال باید توجه داشت که زندگی کشاورزان خشخاشکار افغانستان نیز کاملاً وابسته به کشت خشخاش شده و کشت جایگزین که حداقل مایحتاج روزمره آنها را پاسخگو باشد وجود ندارد. مجموعه اینگونه واقعیتها، مواد مخدر، فساد اداری مرتبط با آن و قدرت تجزیهشده در ولایات بهوسیله فرماندهان محلی که منبع اصلی تأمین ارتشهای خصوصی آنها مواد مخدر و فساد حکومتی است، اصلیترین چالش امنیتی رئیسجمهور آینده افغانستان خواهد بود.
در بعد اقتصادی چالشها جدیتر از هر هزینه دیگری است. زیرساختهای اقتصادی افغانستان که عمدتاً بر بخش کشاورزی و دامداری متکی بوده است بهطور کلی در سایه جنگ سه دهه گذشته تخریب شده است. درحالحاضر، اقتصاد این کشور بهشدت وابسته به دریافت کمکهای خارجی است و اگر آمریکا و اروپا کمکهای خود را کاهش دهند، دولت افغانستان حتی برای تأمین حدود چهار میلیارد دلار هزینه دستگاههای امنیتی و نظامی دچار مشکل خواهد شد. میزان بیکاری بسیار بالاست و نیروی کار مجبور است بهصورت قاچاق انسان و عبور غیرمجاز از مرزها با کشورهای همسایه با تمامی خطراتی که دارد دست به مهاجرت موقت و فصلی بزند تا از مرگ خانواده جلوگیری کند و بتواند حداقل معیشت را با فروش نیروی ارزان بازوی خود تأمین کند. بازسازی اقتصادی افغانستان نیازمند برنامهریزی دقیق، جلوگیری از فساد حکومتی، رونق کشاورزی، و کشت جایگزین خشخاش و همچنان دریافت کمک خارجی در کوتاهمدت و حتی میان مدت است. بنابراین، رئیسجمهوری جدید افغانستان فقط ازطریق تعامل سازنده با کشورهای کمککننده و ایجاد توازن در مناسبات با کشورهای همسایه است که میتواند امیدوار به تحول مثبت در بخش اقتصاد باشد. بهویژه آنکه افغانستان محصور در خشکی است و برای تسهیل واردات و صادراتش نیازمند بنادر ایران و یا پاکستان است. فعال کردن بخش معادن افغانستان که ارزش ذخایر زیرزمینیاش را تا سه تریلیارد دلار برآورد کردهاند، یکی از راههای تحریک توسعه پایدار در افغانستان است که نیازمند سرمایهگذاری خارجی، تکنولوژی خارجی، و تسهیل شرایط داخلی است که در ارتباط نزدیک با مقوله امنیت قرار میگیرد. چین و هندوستان در منابع نفت و گاز و اکتشاف و استخراج مس فعال شدهاند، ولی این نوع فعالیت بدون حداقلی از سلامت اداری و امنیت اساساً نمیتواند پایدار باشند؛ زیرا سرمایه خارجی به قوانین شفاف و تضمینهای امنیتی نیازمند است. بنابراین، رئیسجمهور آینده افغانستان زمانی قادر خواهد بود به جذب مؤثر سرمایه و تکنولوژی خارجی اقدام کند که اصلاحات بنیادینی در داخل بهوجود بیاورد و روند صلح با طالبان را نیز بهپیش ببرد.
چالش مهم دیگر پیشِ روی رئیسجمهور آینده افغانستان چالش فرهنگی است. جامعه افغانستان هنوز ساختاری قبیلهای دارد و ذهنیت قدرت انحصاری در قبایل پشتون قوی است. این ذهنیت تاکنون از شکلگیری دولت ـ ملت جلوگیری کرده است. سنتهای قبیلهای بخش مهمی از جامعه را تحت تأثیر خود نگاه داشته است و این درحالی است که بخش دیگر جامعه طی یک دهه گذشته تمایل به مدرنیسم یافته و قدرت را ازطریق سازوکارهای دموکراتیک نظیر انتخابات مجالس و ریاستجمهوری انتظار دارد، اما حقیقت این است که بخش مهمی از جامعه افغان قبیلهای و سنتگراست و مناسبات جدید را برنمیتابد. تقسیم جامعه به دو قطب، چالش مهمی پیشِ روی رئیسجمهور آینده افغانستان است و اینکه چگونه بتواند با این مشکل برخورد کند، محکی قطعی برای موفقیت و یا عدم موفقیت احتمالی وی خواهد بود. درعینحال، بحث تمرکز قدرت و یا توزیع قدرت همچنان حاد باقی مانده است. «نظام ریاستی و توأم با تمرکز قدرت باشد یا نظام پارلمانی و توزیع قدرت در قالب نوعی فدرال»، بحثی جدی است که هواداران و مخالفان خود را دارد. رئیسجمهور آینده افغانستان علیالقاعده باید در همان حال که به فساد ناشی از تمرکز قدرت پایان میدهد، توزیع متوازن قومی قدرت را مدنظر داشته باشد تا همه اقوام و قبایل، جامعه شهرنشینی، روستانشینی، و عشایری منافع خود را تضمینشده بیابند. درغیراینصورت نظام ریاستی و یا نظام پارلمانی خود عامل شکافهای عمیقتر اجتماعی و سیاسی خواهد شد.
اهمیت بحث نظام ریاستی و پارلمانی در آن است که این بحث تا حد زیادی قومی شده، بهطوریکه نامزد قومیت پشتون از تمرکز قدرت در کابل و نظام ریاستی دفاع کرده و آن را سرلوحه مبارزات انتخاباتی خود قرار داده و نامزد مورد نظر سایر اقوام غیرپشتون روی تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی و ایجاد پست نخستوزیری و فدرالی کردن افغانستان تأکید کرده است. برایناساس، هر فردی که رئیسجمهور آینده افغانستان شود با این چالش روبهرو خواهد بود که چگونه میتواند ساخت قدرت سیاسی را متحول و آن را با شرایط نوین جهانی هماهنگ سازد. درعینحال، لازمه پیشبرد روند مصالحه ملی با طالبان و گروههای مسلح ضددولتی، تحول در ساخت قدرت و اصلاح قانون اساسی جاری است که بدون اصلاح آن طرحهای صلح کلیتری نظیر طرح ژنرال پطرائوس که مصالحه با طالبان را با واگذاری جغرافیا به آنها در مناطق پشتوننشین شرق و جنوب افغانستان مدنظر دارد غیرعملی خواهند بود. فدرالی کردن ساختار اداری افغانستان شاید بهگونهای همخوانی بیشتری با اینگونه طرحها درصورت عملیاتی شدن بیابد؛ زیرا بهطور طبیعی سه قومیت مطرح دیگر: تاجیکها، ازبکها، و هزارهها که هرکدام جغرافیای خود را در اختیار دارند، انتظارات مشابهی خواهند داشت.
درهرحال، رئیسجمهور افغانستان با چالشها و فرصتهای متفاوتی روبهرو خواهد بود و نیازمند اتخاذ سیاستهای متوازن داخلی، منطقهای، و بینالمللی است تا از شکلگیری رقابتهای منابع داخلی و قومیشده قدرت در داخل، شکلگیری مجدد رقابتهای ایدئولوژیکشده منطقهای، و شکلگیری رقابت منابع جهانی قدرت که اکنون حول محور تروریسم و رادیکالیسم اسلامی تبلور خارجی یافته است بتواند جلوگیری کند و یا آنها را به حداقل و در سطح قابل کنترلی نگاه دارد. حکومت منابع جهانی قدرت در افغانستان از سلطهگری سنتی بهطرف همکاری متقابل، تغییر جهت استراتژیک همسایگان افغانستان، پیروی از دکترین عدم مداخله و ایجاد و تقویت توازن استراتژیک در مناسبات خارجی افغانستان امکاناتی هستند که اگر صادقانه در اختیار رئیسجمهوری افغانستان قرار بگیرند او میتواند به مسئولیتهای تاریخیاش عمل کند و افغانستان را در مسیر مصالحه ملی، توسعه و پیشرفت پایدار، عبور از بحرانهای امنیتی، فساد سازمانیافته اداری، و مافیای مواد مخدر قرار دهد. درغیراینصورت بحران امنیتی در افغانستان امکان تداوم خواهد یافت و رادیکالیسم اسلامی از این ظرفیت برخوردار است که با نگاه جهادی به جنگ ایدئولوژیکشدهاش فراتر از افغانستان ـ خاورمیانه، جنوب آسیا ـ حوزه قفقاز، آسیای مرکزی و حتی اروپا و آمریکا را درگیر بحران امنیت سازد.
نظر شما