سیاست خارجی روسیه؛ خودآگاهی و منافع ملی
چاپ نخست: اردیبهشت ۱۳۸۴ |
شابک:8-69-8680-964 |
قیمت: 2900 تومان |
سیاست خارجی روسیه؛ خودآگاهی و منافع ملی
نویسنده: آ. گ. زادوخین
مترجم: دکتر مهدی سنائی
انتشارات موسسه ابرار معاصر تهران، کتاب تخصصی
کدبازیابی در کتابخانه دیجیتالی دید: BB00020051305380209
روسیه سرزمین شگفتیها و تضادهاست و این ویژگی بر جریانات داخلی و رفتار خارجی آن اثر میگذارد. گاه خشونت طبیعت در سیمای تزارها و استالینها تجلی میکند و گاه جلوههای لطیفی از احساسات انسانی در نوشتههای چخوف، داستایوفسکی و ملودیهای چایکفسکی آشکار میگردد. اما کمتر اندیشمندی به تأثیر اینگونه بسترهای عاطفی ـ ادبی بر سیاست خارجی روسیه پرداخته است.
کتاب حاضر، دیدگاه جدیدی را بر ما عرضه میکند که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در دوران حاکمیت کمونیستها بر روسیه، هیچ نظریه روابط بینالملل یا تحلیل سیاست خارجی جز آنچه در چارچوب تنگ ایدئولوژی مارکسیسم میگنجید، شکل نگرفت. نظریه مارکسیستی روابط بینالملل هم بیشتر به قلم مارکسیستهای غربی منتشر میشد. اینکه اینک به فاصله اندکی پس از فروپاشی شوروی و آزادی اندیشهها چنین تحلیل ژرفی از سیاست خارجی روسیه عرضه میگردد، جای شگفتی است و حکایت از آن دارد که روسیه هم از میراث فرهنگی اروپا بهرهای وافر دارد. این نکته فقط به الگوی نظری این کتاب برمیگردد که خود قابل توجه و تحسین است. اما آنچه از مطالعه کتاب در این چارچوب نظری حاصل میشود این است که گویا روسها خلأ یک مرجع قابل قبول را در تاریخ خود حس کرده و با کوشش فراوان در پی یافتن آن هستند. نویسنده کتاب حاضر اصرار دارد ریشه قوم خود را به بیزانس برساند. شکی نیست که روم شرقی برخلاف روم غربی که جدایی حوزه قیصر و مسیح را به رسمیت شناخت و نظریه دو شمشیر را عرضه کرد، به جدایی دین و دولت قائل بود و این نظریه با روحیه اسلاوها و روسها سازگار بود. چنانکه مذهب ارتدوکس سراسر این قسمتها را زیر پوشش گرفت و کنستانتینوپل (قسطنطنیه) به قبله روسها و اسلاوها تبدیل شد. نویسنده کتاب همچنین سعی دارد روسیه را پابهپای حوادث پس از سقوط روم شرقی به پیش آورد. پس از سقوط قسطنطنیه در سال 1453، روسیه امپراتوری عثمانی را دشمن درجه یک خود تعریف میکند. اما این بدان معنی نیست که روسیه فقط به این مطلب بیندیشد و از قافله تمدن اروپا عقب بماند. اما واقعیات تاریخی به ما گوشزد میکند که روسیه، تا روی کار آمدن پتر کبیر، کشوری بیشتر آسیایی و عقبمانده است و اخذ تمدن غربی، از این زمان آن هم در پرتو یک سیاست خشن صورت میگیرد.
کتاب حاضر، دیدگاه جدیدی را بر ما عرضه میکند که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در دوران حاکمیت کمونیستها بر روسیه، هیچ نظریه روابط بینالملل یا تحلیل سیاست خارجی جز آنچه در چارچوب تنگ ایدئولوژی مارکسیسم میگنجید، شکل نگرفت. نظریه مارکسیستی روابط بینالملل هم بیشتر به قلم مارکسیستهای غربی منتشر میشد. اینکه اینک به فاصله اندکی پس از فروپاشی شوروی و آزادی اندیشهها چنین تحلیل ژرفی از سیاست خارجی روسیه عرضه میگردد، جای شگفتی است و حکایت از آن دارد که روسیه هم از میراث فرهنگی اروپا بهرهای وافر دارد. این نکته فقط به الگوی نظری این کتاب برمیگردد که خود قابل توجه و تحسین است. اما آنچه از مطالعه کتاب در این چارچوب نظری حاصل میشود این است که گویا روسها خلأ یک مرجع قابل قبول را در تاریخ خود حس کرده و با کوشش فراوان در پی یافتن آن هستند. نویسنده کتاب حاضر اصرار دارد ریشه قوم خود را به بیزانس برساند. شکی نیست که روم شرقی برخلاف روم غربی که جدایی حوزه قیصر و مسیح را به رسمیت شناخت و نظریه دو شمشیر را عرضه کرد، به جدایی دین و دولت قائل بود و این نظریه با روحیه اسلاوها و روسها سازگار بود. چنانکه مذهب ارتدوکس سراسر این قسمتها را زیر پوشش گرفت و کنستانتینوپل (قسطنطنیه) به قبله روسها و اسلاوها تبدیل شد. نویسنده کتاب همچنین سعی دارد روسیه را پابهپای حوادث پس از سقوط روم شرقی به پیش آورد. پس از سقوط قسطنطنیه در سال 1453، روسیه امپراتوری عثمانی را دشمن درجه یک خود تعریف میکند. اما این بدان معنی نیست که روسیه فقط به این مطلب بیندیشد و از قافله تمدن اروپا عقب بماند. اما واقعیات تاریخی به ما گوشزد میکند که روسیه، تا روی کار آمدن پتر کبیر، کشوری بیشتر آسیایی و عقبمانده است و اخذ تمدن غربی، از این زمان آن هم در پرتو یک سیاست خشن صورت میگیرد.
نظر شما