معمای ایران در سیاست خارجی آمریکا 



معمای ایران در سیاست خارجی آمریکا 

علی اسمعیلی اردکانی
 



مروری سریع بر نحوه مواجهه سه دولت اخیر آمریکا یعنی بوش، اوباما و ترامپ با ایران یک مسئله را به خوبی روشن می‌کند و آن اینکه ایران در سیاست خارجی این کشور همواره بازیگری پیچیده با بازیگردانی معماگونه در منطقه ارزیابی شده است. مهم‌ترین پرسش در این رابطه این است که این شکل از ابهام و معما ناشی از چیست؟ کدام جنبه از رفتار خارجی ایران این ابهام را برای تصمیم‌گیران و تحلیلگران آمریکایی به‌وجود آورده است؟ در نگاه اول می‌توان این ابهام و معما را ناشی از فقدان یک تلاش موفق برای فهم ماهیت سیاست خارجی ایران دانست. 2 اصل اساسی فهم منطق سیاست خارجی ایران عبارتند از:
الف) به‌رسمیت شناخته شدن جایگاه این کشور در منطقه و نظام بین‌الملل؛
ب) برخورداری از احترام برابر در کنش‌های متقابل

برخلاف فرضیه فوق‏، به باور بعضی از تحلیلگران مهم‌ترین عامل در جهت‌دهی به سیاست خارجی آمریکا در مواجهه با ایران‏، صرفاً تعدد تاکتیک‌ها و نگرش نخبگان مختلف در رأس کاخ سفید است. به‌عبارتی‌دیگر این تحلیلگران معتقدند سیاست‌های نومحافظه‌کاران و دموکرات‌ها در واکنش به تحولات در ابعاد بین‌المللی و منطقه‌ای این جهت دهی را مشخص می‌کند؛ اما تداوم این ابهام نشان می‌دهد، علی‌رغم اینکه آمریکا تقریبا به یک رویکرد استراتژی مشخص در مقابل کشورهای منطقه (عراق، پاکستان، سوریه‏، عربستان و غیره) رسیده، ایران در این سه دوره همواره به‌عنوان یک معما در سیاست خارجی این کشور مطرح بوده است.


نخبگان سیاست خارجی و استراتژیست‌های بوش پسر با نگاهی واقع‌بینانه ـ رمانتیک تلاش کردند ایران را با برچسب «محور شرارت» در انزوای بین‌المللی قرار دهند. این نخبگان درست بعد از غافلگیری عجیب در غرب آسیا به خصوص در عراق دست یاری به‌سوی ایران دراز کردند. درخواست آمریکا با توجه به نگاه واقع‌بینانه ایران به مسائل منطقه‌ای و همچنین اولویت ثبات‌بخشی به غرب آسیا تائید شد. دراین‌راستا همکاری موردی با آمریکا در عراق و افغانستان در دستور کار ایران قرار گرفت.


نخبگان و استراتژیست‌های اوباما با نگاهی واقع‌بینانه آرمان‌نگر ابتدا ایران را به‌عنوان یک مشکل شناسایی کردند، ولی شناسایی این مشکل همراه با اعتراف به جایگاه فرهنگی، نظامی و در یک کلام قدرت بازیگری و بازیگردانی ایران به‌عنوان یک هژمون در ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی بود. در این دوره به‌طور خاص نگرانی‌هایی بابت نزدیکی چین و ایران با توجه به دو متغیر اقتصادی (تأمین انرژی) و سیاسی (راه سوم و نگاه به شرق) وجود داشت. نگرانی از اینکه این دو کشور بتوانند در مقابل فشارهای غرب، ائتلافی سه گانه را با حضور روسیه تشکل دهند.


در این دوره نتیجه نهایی دولت اوباما این بود که نباید ایران را با چین و روسیه تنها رها کرد. ایران باید درصورت امکان و در قالب یک استراتژی برد ـ برد به لیست هم‌پیمانان آمریکا اضافه شود. به‌خصوص که با نزدیکی ایران به چین، محاسبات آمریکا در بخش موازنه ساحلی  در خلیج فارس و شرق آسیا برای این کشور پیچیده‌تر می‌شد. این واقع‌نگری و درک از قدرت و جایگاه ایران به شکلی بود که مشاوران دولت اوباما مانند استفن والت، معتقد بودند متحد اصلی و موردنیاز آمریکا در غرب آسیا و در وضعیتی که هر روز اتفاقی در این منطقه رخ می‌دهد نه مصر،ترکیه و عربستان، بلکه ایران است. هرچند که به دشواری رسیدن به این اتحاد، بعد از 35 سال قطع همکاری و ارتباط اعتراف داشتند.


در دروه ترامپ، اما این شناخت تا این لحظه بیشتر حاصل یک سوبرداشت بوده است. به‌عبارتی‌دیگر‎، شناخت از ایران در این دوره شناختی صرفاً رمانتیک و غیرواقع‌بینانه است. این نوع شناخت که حاصل تلاش همسوی عربستان ـ رژیم صهیونیستی در جهت‌دهی به استراتژی دولت ترامپ در سیاست‌های منطقه‌ای است، نتوانسته به تحلیلی دقیقی از فهم بازیگری ایران در منطقه غرب آسیا و خلیج فارس برسد. اظهارات متناقض رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه، رئیس سازمان سیا و همچنین استراتژیست‌ها و نخبگان این دولت در دوره زمانی چند ماهه نشانگر این نوع شناخت از سیاست خارجی ایران است.


 مهم‌ترین متغیرهای تأثیرگذار بر سردرگمی دولت ترامپ در مواجهه با ایران عبارتند از:
1.غیرقابل انکار بودن نقش و جایگاه ایران در منطقه به‌عنوان یک قدرت تاثیرگذار؛ 
2. نقش لابی عربستان و رژیم صهیونیستی در بازنمایی ایران به‌عنوان یک تهدید فوری و جدی.


در ادامه به توضیح این دو متغیر می‌پردازیم.

ـ ایران همواره ثبات در منطقه غرب آسیا را مهم‌ترین هدف رفتار خارجی خود اعلام کرده است. این کشور هیچ‌گاه در منطقه آغازگر منازعه و جنگ نبوده و توانایی‌های نظامی مستقل خود را درزمینه دفاعی به‌کار گرفته است؛ بنابراین آمریکا با پذیرفتن واقعیت جایگاه ایران در منطقه و همچنین فهم بن‌مایه سیاست خارجی ایران که براساس احترام متقابل با همسایگان و کشورهای جهان است، بهتر می‌تواند سیاست‌های اعلامی و اعلانی خود را در مواجهه با ایران پیگیری کند. 

ـ مشکل ترامپ در مواجهه با ایران این است که کشورهایی مانند عربستان و رژیم صهیونیستی با توجه به سیاست‌های «بازگشت به خانه ترامپ»، نگران وابستگی امنیی ـ نظامی دراز مدت خود به آمریکا هستند و تلاش می‌کنند تصویری از ایران ترسیم کنند که خروجی آن به دوش کشیدن بار امنیتی ـ نظامی این دو کشور توسط آمریکا باشد. این کشورها واقعیت ایران مستقل به‌لحاظ سیاسی ـ امنیتی و نظامی در منطقه را به شکل یک تهدید جدی بازنمایی می‌کنند. این بازنمایی به آنها کمک می‌کند تا از این میان بتوانند زمینه «سیاست سواری مجانی» خود را در حوزه‌های نظامی ـ امنیتی فراهم کنند.


نکته پایانی اینکه هرگونه اقدام آمریکا و دولت ترامپ بر اساس شناخت رمانتیک فعلی از ماهیت سیاست خارجی ایران می‌تواند یادآور توصیه استراتژیست‌ها و مشاوران ارشد این کشور باشد که معتقدند: «صرفاً یک اشتباه به اشتباهات آمریکا در غرب آسیا اضافه خواهد کرد».