دیپلماسی نیچه ای قطر و بحران خلیج فارس
دیپلماسی نیچه ای قطر و بحران خلیج فارس
دکتر رضا اختیاری امیری و محمدرضا محمدی
چهارشنبه 21 تیر 1396
با قطع روابط سیاسی و اقتصادی عربستان و چند کشور منطقه با قطر، این کشور عملاً وارد یک بحران پیچیده سیاسی شد. برخی بر این عقیدهاند که سیاست خاورمیانهای جدید ترامپ و سفر اخیر او به منطقه، سبب ایجاد این بحران شده است. برخی دیگر بدبینی عربستان به قطر و اختلافات گذشته این دو کشور را عامل ایجاد این بحران سیاسی میدانند؛ اما بهنظر میرسد، کنشهای کشورهای منطقه جهت تغییر رفتار قطر، بیش از هر چیز برآیند موفقیتهای این کشور در سیاست خارجی خود با بهرهگیری از «دیپلماسی نیچهای» باشد.
عربستان سعودی، امارات متحده، مصر و بحرین دوشنبه ۵ ژوئن 2017 اعلام کردند که روابط خود را با قطر قطع میکنند. چند ساعت بعد از آن چند دولت دیگر منطقه از این اقدام پیروی کردند. عربستان در توضیح تصمیم خود اعلام کرد که قطر به «مأمنی برای گروههای تروریست و فرقههای گوناگون» تبدیل شده که هدفشان «بیثبات کردن منطقه» است. واقعیت آن است که دولت قطر از سال 2011 و بعد از خیزشهای عربی موسوم به «بهار عربی» توانسته با بهرهگیری از دیپلماسی نیچهای به عاملی تاثیرگذار در منطقه تبدیل شود و سیاستی مستقل از قدرتهای سنتی منطقه ایفا کند. شاید همین امر سبب نارضایتی عربستان، بهعنوان یکی از این قدرتها شده است.
دیپلماسی نیچهای بر تمرکز منابع حول حوزههایی خاص، بهجای توزیع همان منابع در تمام سطوح تاکید دارد که میتواند نتایج به مراتب ارزشمندتری را حاصل نماید. این دیپلماسی ابزاری کارآمد برای کشورهای کوچک نظیر قطر، برای مطرح کردن خود در سطح جهان و جلوگیری از پیشداوریهای جامعه جهانی درخصوص آنها شناخته میشود و به آنها فرصت میدهد تا با تمرکز منابع نرمافزاری در حوزههایی خاص برای خود برندسازی کنند. درهمینراستا، برای کشور کوچکی مانند قطر که سرشار از ثروت است این نوع از دیپلماسی میتواند راهگشای مناسبی برای فایق آمدن بر محدودیتهای ساختاری باشد. طی سالهای گذشته قطر تلاش نموده است تا بهخوبی از این ابزار استفاده نماید. راهاندازی شبکه الجزیره و توسعه آن برای تبدیل شدن به جریان رسانهای منطقهای، کسب میزبانی جامجهانی 2022 فوتبال، خرید و ساخت برجها و ورزشگاههای فوتبال به نام قطر در اروپا و راهاندازی خطوط هوایی عظیم قطر، همچنین میانجیگری در بحرانهای منطقهای و حمایت از برخی گروههای افراطی منطقه شاخصهایی هستند که با استناد به آنها میتوان این فرض را مطرح کرد که قطر کشور ذرهای با دیپلماسی نیچهای است.
بهطور کلی قبل از آنکه بحران قطر را بتوان زائیده رایزنیهای محمد بن زاید و محمد بن سلمان یا تغییر رویکرد دولت ترامپ برای خلاص شدن از ارث خاورمیانهای باراک اوباما دانست، باید پذیرفت که بحران خلیج فارس عمدتاً متأثر از موفقیتهای قطر طی سالهای گذشته در تبدیل شدن به یک کنشگر تاثیرگذار در معادلات منطقه است. کامیابیهایی که درواقع قطر را به بازیگری مستقل با اقداماتی خارج از هماهنگی قدرتهای منطقه، بهخصوص عربستان سعودی که بهطور سنتی نفوذ خاصی در کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد، تبدیل کرده است؛ بنابراین بهنظر میرسد، هدف اصلی عربستان و متحدانش قبل از هر چیز ممانعت از پیشرویهای قطر درراستای تبدیل شدن به یک قدرت جدید منطقهای باشد. نگاهی به شروط سیزدهگانه این کشورها برای عادیسازی روابط با دوحه مؤید این موضوع است.
در یک جمعبندی کلی میتوان بیان داشت که بحران خلیج فارس که به «زلزله عربی» نیز شهرت یافته، عمدتاً ریشه در اختلافات جدی میان قطر با سایر دول عربی حوزه خلیج فارس بهویژه عربستان سعودی پس از وقوع تحولات سیاسی منطقه موسوم به «بهار عربی» دارد. زمانی که کشور کوچک قطر با بهرهگیری از دیپلماسی و با تمرکز منابع خود بر حول حوزههایی خاص، قدرتمند شد و توانست خود را بهعنوان قدرت نوظهور و رقیب جدی قدرتهای سنتی منطقه مطرح نماید. حال این کشورها و در رأس آنها عربستان در تلاش هستند تا با انزوای قطر و هدف قرار دادن ابزارهای سیاسی آن، بهنوعی قطر را مهار کنند.
نظر شما