منطق دولت آمریکا‌ (پهباد RQ170 را به ما پس بدهید)


 
 
اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا در یک کنفرانس خبری با نوری المالکی گفت: «ما از ایرانی‌ها خواسته‌ایم که هواپیمای بدون سرنشین ما را به آمریکا بازگرانند.» این خبر در ایران تقریباً همه مردم را عصبانی و حیرت‌زده کرد و در سایت‌های مختلف در ذیل این خبر اظهارنظرهای مختلفی ثبت گردید. نگاه کنید:

• خیلی رو داری به قرآن، می‌خواهی یه چیزی بزاریم روش؛

• دنیای جالبی است! دزدی به زور و بدون اجازه وارد حریم شخصی دیگر شده، اسباب و اثاثیه خود را جا گذاشته، حالا هم مدعی است که باید اسباب و اثاثیه وی پس داده شود!!! هرچه جلوتر می‌رویم، به‌جای آنکه به سمت تمدن پیش برویم، از رنگ‌وبوی تمدن و شعور سران دولت‌های غربی کاسته می‌شود!!

• بیا جلو در مدرسه بعد از زنگ آخر تحویل بگیر و برو بده به اون شاگرد تنبل منطقه که فقط آدم می‌کشه؟

• انگار توپ فوتبالشِ که داشته تو کوچه بازی می‌کرده افتاده حیاط ایران حالا میگه توپم را پس بدید!!! عجب رویی دارن!

• خدایا تو شاهدی اگر ایران این کار را می‌کرد، اعلام جنگ می‌کردند. آمریکا همان روم باستانِ.

آیا باید تعجب کرد و از حیرت انگشت خود را گزید؟ به نظر من خیر. تمام دوگویی‌ها، تضادگویی‌ها، تناقض‌گویی‌ها، پرت‌گویی‌ها و ژست‌های رژیم سیاسی آمریکا را می‌توان در قالب منطق «رژیم حقیقت»  نیچه و فوکر  معنا نمود. نیچه ضمن آنکه پیدایش نهیلیسم در غرب را پیش‌بینی کرده بود معتقد گشت زندگی [غربی] بی‌معناست هیچ حقیقت و هیچ ارزش و علاقه‌ای وجود ندارد. آنچه می‌ماند این است: «اراده قدرت» که بیشتر و برتر از اراده بقاست. در این راستا حقیقت یک ارتش به‌راه‌افتاده از استعاره‌ها، تصورها و عمل رنجورانه و توهم‌هایی است که فرد فراموش کرده که آنها توهم بوده است. سکه‌ای که تنها یک روی آن به‌کار رفته و اکنون دیگر به‌عنوان فلزی بی‌مصرف به‌حساب می‌آید.

رژیم حقیقت را به‌گونه‌ای دیگر اما زیباتر از فوکو با طرح این موضوع که: دانش و قدرت دو روی یک سکه‌اند تبیین کرده است. فوکو با پیش کشیدن مفهوم اقتصاد سیاسی حقیقت در غرب پنج ویژگی تاریخی و مهم آن را چنین بیان می‌کند:

• حقیقت به‌صورت بیان علمی و قواعدی که آن را پدید آورده است، تبلور می‌یابد؛

• حقیقت همواره تحت تأثیر شرایط اقتصادی و سیاسی است (داعیه حقیقت به اندازه تولید اقتصادی برای قدرت‌های سیاسی در غرب مهم است)؛

• حقیقت به اشکال گوناگون اشاعه یافته و به‌کار می‌رود (حقیقت در دستگاه‌های آموزشی و اطلاعاتی غرب جریان یافته و دامنه نفوذ آن به‌رغم محدودیت‌های صریح موجود، وسیع است)؛

• حقیقت اگر در اختیار چند مؤسسه و نهاد عظیم اقتصادی و سیاسی نباشد، دست‌کم تحت کنترل و سلطه آنان شکل گرفته و انتقال می‌یابد (ارتش، سرویس‌های اطلاعاتی و امپراتوری‌های رسانه‌ای غرب)؛

• حقیقت موضوع مجموعه‌ای از بحث‌های سیاسی و تعارض‌های اجتماعی است (برای غرب حقیقت رقابت ایدئولوژیک است).

در منطق رژیم حقیقت است که در جنگ 33 روزه یک دولت مانند رژیم‌ اسرائیل می‌تواند تا بیش از 20 روز بزرگ‌ترین فجایع انسانی را خلق کند اما دولت آمریکا تمام‌قد در برابر همه جهان بایستد و نگذارد خم به ابروی این رژیم بیاید و بعد وزیر خارجه وقت خانم رایس پشت تریبون رود و کشتار را به درد زایمان خاورمیانه ارجاع دهد.

رئیس‌جمهور اوباما می‌تواند برای کشته شدن یک زن در کف خیابان‌های تهران اشک بریزد، اما در برابر فرو کردن میله فلزی به سر معترض بحرینی با آن طرز فجیع و کشته شدن مصری سینه سپرکرده با گلوله نیروهای دولتی مبارک سکوت نماید.

این دولت آمریکاست که می‌تواند دادگاه تشکیل دهد و مقامات ایرانی را به صرف اظهارنظر در حمایت از حزب‌الله متهم به مشارکت در قتل تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت نماید، اما کاندیداهای ریاست‌جمهوری آن کشور برای خودشیرینی در برابر اسرائیل براندازی جمهوری اسلامی را به‌عنوان هدف خود مطرح کنند یا هواپیمای نظامی و جاسوسی خود را به اعماق خاک ایران اعزام نماید و تازه طلب بازگشت آن را بنماید یا هواپیمای مسافربری ایران را با نزدیک به 200 مسافر در آب‌های خلیج فارس هدف قرار دهد و زنان و کودکان بی‌گناه را قتل عام نماید و به فرمانده ناو مدال اعطا کند.

این دولت آمریکاست که می‌تواند ده‌ها سال کمک‌های بلاعوض نظامی به دستگاه‌های سرکوب در مصر اعطا نماید و رژیم سرکوبگر از آن برای سرکوب آزادی‌های مردم، شکنجه و گسترش فساد حکومتی استفاده کند بعد یکباره با به خیابان ریختن و قیام مردم منکر همه چیز شود و خود را در صف مقدم مبارزان معرفی کند.

این دولت آمریکاست که می‌تواند فریاد حقوق بشرخواهی برای ملت ایران سردهد و با انواع مواضع، قطعنامه‌‌ها، بیانیه‌ها و تحرکات دیپلماتیک، ج.ا.ایران را بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر معرفی کند، اما دربرابر رژیم‌های عربی قرون وسطایی منطقه خلیج فارس دم برنیاورد و بهترین روابط سیاسی و نظامی را با آنان برقرار نماید یا خود خالق سیاه‌چال‌های گوانتانامو و ابوغریب باشد.

این دولت آمریکاست که می‌تواند مدعی صلح در خاورمیانه شود، اما به دل خوش کنک محمود عباس یعنی عضویت در یونسکو علی‌رغم حمایت‌های گسترده بین‌المللی رأی منفی دهد و آن سازمان را به قطع کمک‌های خود تهدید کند.

این دولت آمریکاست که می‌تواند با انواع اسناد و مدارک و سخنرانی‌های رسمی، صدام حسین را متهم به داشتن سلاح‌های هسته‌ای کند و با همین اتهام بدون مجوز شورای امنیت و علی‌رغم مخالفت افکار عمومی جهان ازجمله مردم آمریکا به این کشور حمله کرده، آن را اشغال کند و در مدت بیش از 10 سال در زیر چتر اشغال خود، جان شیرین هزاران هزار انسان بی‌گناه را بستاند و بعد بدون سروصدا و بدون یافتن هیچ‌گونه سلاح هسته‌ای از عراق خارج شود.

این دولت آمریکاست که می‌تواند درحالی‌که بر روی هزاران بمب هسته‌ای نشسته و با آن قادر است ده‌ها بار کره زمین را نابود نماید و درحالی‌که تنها کشور استفاده‌کننده از بمب هسته‌ای است و بیشترین مدال‌های جنگ‌افروزی در سطح جهانی را در 20 سال گذشته در پرونده خود دارد، فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران را که زیر نظر آژانس بین‌المللی قرار دارد و در پرونده خود هزاران ساعت بازرسی آژانس را دارد و در 200 سال گذشته هیچ‌گاه جنگی را راه‌اندازی نکرده و مسئولین آن بارها گفته‌اند که به‌دنبال سلاح هسته‌ای نیستند و تمام سرویس‌های اطلاعاتی غرب رفتارهای هسته‌ای آن را کنترل می‌کنند را تهدید هسته‌ای برای جهان معرفی کرده و آن را مستحق شدیدترین مجازات‌ها بداند.

همه اینها و صدها مورد دیگر یعنی «منطق رژیم حقیقت در نظام سیاسی آمریکا». بنابراین نباید از درخواست استرداد هواپیمای غنیمت گرفته‌شده در ایران، ایرانیان حیرت‌زده و عصبانی شوند. این منطق نظام سیاسی آمریکاست.
 
* این مقاله ترجمه ای است از مقاله "The Logic of the US Government: Give RQ-170 Drone Back to Us" که در سایت "Iran Review" به آدرس زیر منتشر شده است: