نمایش برگزیت در شرق دور
نمایش برگزیت در شرق دور؛ بررسی چشمانداز سیاست خارجی بریتانیا بعد از برگزیت به بهانه سفر اخیر خانم می به چین
متن حاضر مصاحبه آقای معاون پژوهشی مووسسه مطالعات بین المللی ابرار معاصر تهران با روزنامه فرهیختگان است که در آن ابعاد مختلف خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و چشم انداز سیاست خارجی اینکشور بعد از برگزیت مورد بررسی قرار گرفته است.
چرا برگزیت اتفاق افتاده است؟
این اعتقاد قدیمی در اروپا وجود دارد مبنیبر اینکه وقتی اتحادیه اروپا شکل گرفت دو هدف را در سر داشت: ازیکسو میخواست خصومت طولانی و تاریخی بین آلمان و فرانسه را براساس نظریات نوکارکردگرایی حل کند و ازطرفدیگر اصولاً اتحادیه اروپا قرار بود یک باشگاه پولداران باشد؛ درواقع اتحادیهای بین کشورهای بنه لوکس با چند کشور صنعتی دیگر ازجمله فرانسه، انگلیس و آلمان. وقتی این اتحادیه به سمت شرق و مرکز گسترش پیدا کرد این اتحادیه پولداران بیمعنی شد. نتیجه گسترش اتحادیه، افزایش قدرت آلمان بود و انگلیسی معتقدند که از این روند متضرر شدهاند. این طرز تفکر و این پیشفرض که تمام هزینههای اتحادیه اروپا بر دوش انگلیس و مردمش قرار دارد و منافعش برای آلمان و فرانسه است؛ همه اینها و تفکرات ناسیونالیستی و افراطی در انگلیس دست به دست هم داد تا برگزیت کلید بخورد.
حضور بریتانیا در غرب آسیا بعد از برگزیت چگونه خواهد بود؟
برگزیت در مارس 2019 نهایی خواهد شد و بار انجام دادن این کار بر دوش خانم می قرار گرفته است. مشخصاً در رابطه با تأثیر حضور بریتانیا در غرب آسیا باید گفت که شعار برگزیت، بریتانیای جهانی (گلوبال بریتین) است که به این معنی است که بریتانیا از قد و قواره اروپا خارج شود و برگردد به نظم و صلح بریتانیایی در عرصه جهانی که تا قرن 19 پابرجا بود. برایناساس، باید حضور بریتانیا در عرصه جهانی بیشتر شود. انگلیس با حضور در عرصه خاورمیانه بهعنوان یک منطقه استراتژیک با پتانسیلهای فراوان سعی میکند به ایفای نقش و کسب پرستیژ در عرصه بینالمللی بپردازد و نیز منافع اقتصادی خود را تحصیل کند. میتوان انتظار داشت این بُعد از برگزیت شدت یابد و ابعاد مختلفی به خود بگیرد.
مقالهای در مؤسسه روسی (RUSI) بریتانیا با عنوان بازگشت انگلیس به شرق سوئز در سال 2013 منتشر شده بود که لزوم بازگشت انگلیس را به جایگاهش در منطقه قبل از جنگ جهانی دوم گمانهزنی کرده بود؛ اما این اتفاق نخواهد افتاد. منطقه دیگر همانی نیست که در 1960 بود. منطقه و پویاییهای آن بهشدت تغییر کرده است علاوهبراین، پویاییهای سیاست خارجی انگلیس نیز تغییر کرده و درحالحاضر مهمترین مسئله آن برگزیت و نه حضور در خاورمیانه است.
بااینحال، حضور پررنگ انگلیس در منطقه را میتوان در راستا و چهارچوبی که پیشتر آمریکا ترسیم کرده تصور کرد. درواقع آمریکا براساس شعار «اول آمریکا» دور از منطقه ایستاده و به بازیگران دیگر اجازه داده تا نقش بیشتری را در غرب آسیا داشته باشند و هزینههای بیشتری را هم متحمل شوند هزینههایی که پیش از این بهصورت کامل بر دوش آمریکا بود. درواقع انگلیس سعی دارد خلأ قدرت موجود در منطقه خاورمیانه را هماهنگشده با آمریکا یا بدون هماهنگی با آن (در حالت بدبینانه) پر کند. باوجوداین، درحالحاضر انگلیس در خلیج فارس کاری را انجام میدهد که بقیه قدرتها میکنند. عربها مشتری بالفعل این کشور هستند و ایران مشتری بالقوه. انگلیس به عربها به چشم مشتریِ دست به نقد نگاه میکند؛ اما نیک که بنگریم انگلیس نمیخواهد تعهدات بلندمدتی را درقبال اتفاقات منطقه خاورمیانه بپذیرد.
آیا انگلیس دارد از آمریکا فاصله میگیرد؟ و ما شاهد شکاف فراآتلانتیکی هستیم؟
اصولاً یکی از اتصالاتی که میتواند انگلیس را جهانی کند آمریکاست. با اینکه در ظاهر انگلیسیها از آمریکاییها خوششان نمیآید؛ بهطور مثال، میتوان به واکنش شهردار لندن و مردم این کشور به سفر ترامپ به لندن اشاره کرد. اما آنها میدانند که در هر حال برای مطرح شدن نیاز به آمریکا دارند. پیوند فراآتلانتیکی با آمریکا برایشان مهم است. بدترین حالتش این است که درنهایت منتظر بمانند تا دوره ترامپ تمام بشود و روابط را دوباره گسترش دهند. سیاستهای ترامپ در حوزه تجارت بینالملل و به قول او، منصفانه کردن شرایط تجارت با آمریکا و خروج این کشور از قراردادهای چندجانبه، این پیام را به دیگران میدهد که آمریکا در چهارچوب نگاه به داخل و منافع ملی، نوعی مرکانتیلیسم اقتصادی خفیف را در پیش گرفته و باید منتظر تحولات در این حوزه باشند. بااینحال، و علیرغم نارضایتی، حفظ روابط فراآتلانتیکی برای انگلیس و برای دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا از اهمیت بالایی برخوردار است.
آیا خروج بریتانیا به تضعیف اتحادیه خواهد انجامید؟
خروج انگلیس از اتحادیه به ضرر هر دو طرف خواهد بود. اتحادیه اروپا با خروج انگلیس تضعیف خواهد شد؛ چون بریتانیا بهعنوان کشوری با شاخصهای بالای اقتصادی، مراکز خدمات مالی، ارتش پیشرفته و دارای سلاحهای هستهای و عضویت دائم در شورای امنیت وزن قابل توجهی برای اتحادیه اروپا داشت. برای بریتانیا نیز محرومیت از بازارهای اروپایی، خروج از بلوک قوی سیاسی و اقتصادی اروپایی، و کاسته شدن از تأثیرگذاریاش بر سیاستهای اتحادیه و بهتبع آن در جهان، دردناک خواهد بود.
اتحادیه اروپا تقریباً از سال 2008 به این سو دارد تضعیف میشود دلایل متعددی نیز دارد که برگزیت یکی از آنهاست. بعد از بحران مالی، در سیاست داخلی کشورهای عضو اتحادیه اروپا شاهد خیزش راست افراطی و چپ افراطی هستیم و به قدرت رسیدن اینها عملاً پروژه همگرایی اتحادیه اروپا را با دستانداز مواجه میکند. انتخابات فرانسه به خیر گذشت؛ اما درحالحاضر در آلمان حزب راست افراطی «بدیل برای آلمان» بهعنوان اپوزیسون ظهور کرده و بعد از مدتها رأی بالایی آورده است. اگر نگاه کنیم در لهستان، مجارستان، اتریش، و چک احزاب دستراستی رویکار آمدهاند که اکثر این احزاب ضدیورو و ضدهمگرایی اروپایی هستند. این کشورها اصولاً برخلاف تصمیمات کمیسیون اروپا رفتار میکنند بهعنوان مثال در بحث پذیرش پناهندگان، یا در سیاست انرژی که با آلمان و اتحادیه تضاد جدی دارند.
اینها مشکلات داخلی اتحادیه است. بحث پناهندگان شوک خوبی به این اتحادیه داد و بحران یورو هم همینطور؛ اما این شکافها ترمیم نشده است؛ هرچند بهنظر میرسد بحران یورو تا حدودی مدیریت شده اما پروژه همگرایی اروپایی دچار سکته شده است اما باید بگویم دیگر همگرایی در اروپا متوقف شده است یا محتوم به شکست است؟ نه، اما آینده این همگرایی دچار چالش شده است.
سرنوشت این همگرایی بستگی بسیاری به روابط فرانسه و آلمان دارد؛ مادامیکه رهبران این دو کشور در سطوح اقتصادی و سیاسی خودشان را متعهد بدانند پروژه همگرایی هم پیش میرود. بنابراین همگرایی اروپایی ادامه خواهد داشت و خروج انگلیس از این اتحادیه مانعی در این راه ایجاد نخواهد کرد ولی ممکن است خروج این کشور از اتحادیه باعث شود برخی کشورها هم بخواهند آن را تکرار کنند و خارج شوند که همین باعث شده سران اتحادیه با دقت و سختگیری پروسه خروج انگلیس را دنبال کنند.
از منظر رئالیستی و بحث موازنه قدرت هم که نگاه کنیم، اتحادیه به حفظ موازنه قدرت در اروپا کمک کرده است. سیاستهای مکرون و شعارهایش دلالت بر این دارد که فرانسه میخواهد رهبری اتحادیه را بعد از خروج انگلیس برعهده داشته باشد؛ اما با کمک آلمان. فرانسه بعد از به قدرت رسیدن مکرون تکاپویی از خود نشان میدهد که قبلاً همین تکاپو را خانم مرکل نشان میداد و بیشتر به چشم میآمد اما الان مکرون بیشتر دیده میشود. درحالحاضر شرایط سیاست داخلی آلمان مناسب نیست و ائتلافی که قرار بود در این کشور شکل بگیرد تحقق نیافته و این امر جایگاه مرکل را متزلزل کرده است. ضعف سیاست داخلی آلمان و شاید اینکه خود آلمانیها نمیخواهند نقش بیشتری را در عرصه اروپایی و بینالمللی داشته باشند، به پررنگتر دیده شدن فرانسه کمک کرده است. آلمانیها هنوز نمیدانند که میخواهند چه نقشی را در اتحادیه اروپا داشته باشند: یک سوئیس بزرگتر باشند یا یک آلمان جهانی؟
اما در فرانسه پویاییهای بیشتری دیده میشود. مسائل داخلی ازجمله عدم برآورده شدن انتظارات اقتصادی و احساس افول فرانسه در عرصه اروپایی و بینالمللی و احیای آن در مردم فرانسه بسیار است. فضا هم برای دولت فرانسه فراهم است و حضور این کشور در عرصه اروپایی و بینالمللی بهنوعی سرپوش گذاشتن بر نارساییهای داخلی و تأمین هرچه بیشتر منافع اقتصادی است. تمام اینها موجب شده فرانسه حضور ویژهای در اروپا و خاورمیانه داشته باشد. برایناساس، فرانسه سعی دارد سیاستی در پیش بگیرد که طرف صحبت همه باشد و بیطرف جلوه کند؛ بهطور مثال در برجام هم طرف ایران است و هم آمریکا که فضای مانور مناسبی برای خودش فراهم کند. بههرحال، اتحادیه اروپا به موازنه قدرت بین فرانسه و آلمان کمک میکند و این خود از عناصر تضمینکننده تداوم همگرایی اروپایی است.
سیاست انگلیس بعد از برگزیت درقبال آمریکا سیاست حفظ وضع موجود خواهد بود یا احیای روابط و قوت گرفتن آن؟
درمورد انگلیسیها تردیدی نیست که دنبال بهتر شدن روابط باشند اما با سیاستی که ترامپ در پیش گرفته مشکلات و چالشهایشان بیشتر بهچشم آمده است. درحالحاضر انگلیسیها امیدوارند با حفظ وضع موجود، مدیریت آسیبها و بهره بردن از فرصتها، دوره ترامپ را پشتسر بگذارند تا در آینده فرصت ترمیم و گسترش روابط را داشته باشند و روابط فراآتلانتیکی را ترمیم کنند.
ترامپ پدیدهای برای خودش محسوب میشود. در نوواقعگرایی باور این است که ساختار بر کارگزار تأثیر میگذارد اما پدیده ترامپ حتی در سرسختترین واقعگرایان این تردید را ایجاد کرده که کارگزار هم میتواند ساختار را تحت تاثیر قرار دهد.
در رابطه با اتحادیه اروپا نیز همین روند اتفاق میافتد. درواقع آنها هم وضعیت فعلی روابط فراآتلانتیکی را مدیریت خواهند کرد تا با پایان دوره ترامپ بار دیگر این روابط را ترمیم کنند و بهبود بخشند.
اگر برگزیت بهطور کامل رخ دهد یعنی روابط تجاری، اقتصادی و سیاسی بریتانیا با اتحادیه اروپا در هیچیک از قالبهای همکاری این اتحادیه با شرکایش قرار نگیرد، آینده اتحادیه اروپا چگونه قابل ارزیابی است؟
این بدترین سناریویی است که ممکن است رخ دهد. بریتانیاییها هرچند دوست دارند خودشان را تکهای جدا از اروپا نشان دهند منتها فراموش نکنیم بخش مهمی از هویت و هنجارهایشان با اروپا گره خورده است. به قول مقامات انگلیسی آنها از اتحادیه اروپا خارج میشوند نه از اروپا. اتحادیه اروپا با مسئله برگزیت سختگیرانه رفتار میکند؛ زیرا اولین کشوری است که از اتحادیه خارج میشود؛ زیرا بهعنوان اولین کشور ممکن است الگویی برای دیگر کشورها بشود. سابقه دیپلماتیک و تجارب گذشته نشان میدهد که اتحادیه اروپا و بریتانیا به فرمولی برای برگزیت دست خواهند یافت که منافع دو طرف را تأمین کند. هر دو طرف بهخوبی از اهمیت هم برای یکدیگر آگاهند و به روابط خود بهشکل سازنده ادامه خواهند داد.
اتحادیه اروپا چه زمانی میخواهد از زیر سلطه آمریکا خارج شود؟ آیا این خواسته اصلاً در میان اروپاییها وجود دارد؟
اروپاییها از نظام بینالمللی که بعد از جنگ دوم بهوجود آمد بهره بردهاند و نباید این نکته را فراموش کنیم. درواقع اروپاییها از نظام ساخت آمریکا بهرهمند شدهاند؛ اما احساس میکنند برخی قواعد این نظام به ضرر آنهاست. همان موقع نیز تغییر قواعد به سود آمریکا برایشان دردناک بود اما این قواعد را پذیرفتند و به هژمونی آمریکا تن دادند. سؤال اصلی این است که آیا اروپا میتواند نقش بازیگر اصلی نظام بینالملل را بازی کند و تأمینکننده کالاهای عمومی امنیت و اقتصاد بینالمللی باشد؟ بسیار بعید است که اروپا این توان را داشته باشد. تمام تلاش اروپا در تقابل با آمریکا این است که بتواند قواعدی را که به نفعشان نیست تغییر بدهد وگرنه تقابل با آمریکا و نظم لیبرال مبتنیبر هژمونی سرمایه به رهبری آمریکا از ذهن اروپاییها نمیگذرد.
امروزه بهدلیل سیاستهای ترامپ و تشویقی که خود آمریکا میکند مبنیبر هزینهکرد بیشتر در ناتو و تقویت ارتشهای اروپایی، زمزمههایی درباره امنیت دفاعی اروپا یا همان سیاست دفاعی و امنیتی مشترک شنیده میشود. یعنی اتحادیه اروپا ایدههایی در زمینه دفاعی و امنیتی و نوعی استقلال راهبردی از آمریکا دارد که البته در شرایط فعلی بعید است که به این هدف مهم دست یابد. درکل، از ساخت قدرت در اروپا تقابل با آمریکا بیرون نمیآید.
اهداف سفر خانم می به چین، و احیای روابط بریتانیا با چین را در چه قالبی میبینند؟
اولویت ذهنی کنونی انگلیس و اولویت اول و آخر ترزا می برگزیت است. این امر انتقادات بسیاری را از وی در اتاقهای فکر و گروههای مخالف در داخل بریتانیا بهدنبال داشته است.
آنچه باعث میشود انگلیس سیاست خاورمیانهای جدیدی را دنبال کند، همان نگاه باعث احیای روابط با چین شده است. از 2008ـ2009 چین خود را بهعنوان حامی مالی اتحادیه اروپا و فرصتی اقتصادی مطرح کرده است که این امر، درخواست از چین برای سرمایهگذاری در اروپا را بهدنبال داشت. شی جینپینگ در سال 2015 به انگلیس سفر کرد و قول داد که چهل میلیارد پوند در آنجا سرمایهگذاری کند که پیگیری توافقات همان سفر باعث سفر می به چین شده است. برایناساس، بعد از بحران یورو و بحث برگزیت، هدف اول می از سفر به چین اقتصادی بود. هم تیم اقتصادی و هم نوع رفتارش در سفر اقتصادی بوده است. خانم می در این سفر نگاهی به بحثهای حقوق بشری و دیگر مشکلات هنجاری و بینالمللی با چین نداشت و صرفاً با رویکرد تجاری و اقتصادی به این کشور سفر کرد. قبل از سفر همه انتظار داشتند در زمینه حقوق بشر و بحث هنگکنگ و کره شمالی صحبتهای شفاف و منتقدانهای مطرح شود اما هیچکدام از این محورها مورد بحث قرار نگرفت. در رابطه با بحث حقوق بشر که آن هم در پشت درهای بسته بررسی شد صرفاً به بحث کپیرایت یعنی حقوق معنوی اشاره شده است که آن هم در چهارچوب منافع اقتصادی تجاری انگلیس است.
در زمان نخستوزیری کامرون یک موازنه بین دو کشور در سطح روابط وجود داشت؛ اما در زمان خانم می موازنه در روابط دوجانبه به نفع چین بههم خورده است؛ زیرا چینیها احتیاجات کنونی انگلیس و بهخصوص نقاط ضعف آن در دوره برگزیت را بهخوبی میدانند. این امر در تعهداتی که چینیها به انگلیسیها دادهاند و نیز در عبارات دقیقی که نسبت به سفر می بهکار بردهاند خود را بهخوبی نشان میدهد. درواقع ما با یک بریتانیای عملگرا در این سفر مواجه هستیم تا یک بریتانیای هنجاری و این هنجاری نبودن و عملگرا بودن مطلوب چینیها بود و بههمیندلیل مورد استقبال گرم مردم چین قرار گرفت و سفر خانم می را مثبت ارزیابی کردند.
به نظرم همین عملگرایی در روابط کنونی بریتانیا با ایران نیز پتانسیل مطرح شدن را دارد و میتوان از ظرفیتهای موجود در آن بهره برد.
* اصل این مصاحبه 19 دی 1396 در صفحه 11 روزنامه فرهیختگان به چاپ رسیده است.
نظر شما