دیانای جدید سیاست خارجی آلمان؛ حرکت از قدرت ژئواکونومیکی به سمت قدرت ژئوپلیتیکی؟
دیانای جدید سیاست خارجی آلمان؛ حرکت از قدرت ژئواکونومیکی به سمت قدرت ژئوپلیتیکی؟
دوشنبه 11 اسفند 1393
به گفته تیموتی گارتون اش، ستوننویس روزنامه گاردین، امروزه آلمان به «ملت حیاتی» اروپا تبدیل شده است. در افقی کوتاه، آلمان ایفاگر نقشی کلیدی در حل بحران یورو است و در درازمدت، پروژه همگرایی اروپایی بدون نیروی پیشبرنده آلمان و بهخصوص قدرت اقتصادی آن ره به جایی نخواهد برد. از یونان تا لیبی و سوریه و از بازار داخلی تا سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپایی، آلمان بهخاطر ایفای نقشی غیرقابل پیشبینی، طفرهجویانه و گاه بازدارنده، مورد سرزنش شرکای اروپایی و آمریکایی خود قرار گرفته و متهم به این شده که دیگر منافع خود را نه اروپایی بلکه ملی تعریف میکند و به سمت یک قدرت عادی با امیال ژئوپلیتیکی گام برمیدارد. در واقع برای اروپایی امروزی، آلمان به همان اندازه که بخشی از یک راهحل است بخشی از مساله هم میباشد و از دید بسیاری «مسئله آلمان» در اروپا دوباره در حال شکلگیری است.
در چنین فضایی دولت آلمان و بهخصوص دستگاه سیاست خارجی آن، مدتها تحت فشار بود تا با تبیین اصول سیاست خارجی جدید خود، از ابهامها درباره اهداف سیاست خارجی این کشور دوباره اوج گرفته بکاهد و بهخصوص در زمینه نظم و امنیت بینالمللی، با پذیرش مسئولیت بیشتر به ایفای نقش بپردازد؛ امری که برای اولینبار به شکل رسمی توسط یوآخیم گاوک، رییسجمهور آلمان، در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2014 به آن اشاره شد و از لزوم تحول در سیاست خارجی برلین و تجدیدنظر در تحفظ تاریخی آن در استفاده از قدرت نظامی و مداخله نظامی سخن به میان آمد.
پیرو این اظهارنظر تکاپوی گستردهای در دستگاه سیاست خارجی آلمان صورت گرفت تا با ایجاد گفتمان درباره نقش جدید آلمان در عرضه بینالمللی هم به عادیسازی قدرتگیری آلمان بپردازد و هم مشروعیت بیشتری را برای ایفای نقش آن بهعنوان یک قدرت ژئوپلیتیکی هرچند در قامت اتحادیه اروپا و حتی به نام آن فراهم نماید. این گفتمان در چارچوب پروژه «بررسی 2014» صورت گرفت و به نظر میرسد مقاله اخیر آقای فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر امورخارجه آلمان، برگرفته از نتایج این پروژه باشد. این مقاله از سوی دیگر، تازهترین واکنش آلمان به فشارهای مذکور است و تا حد زیادی خطوط اصلی سیاست خارجی این کشور در سالهای پیشرو را مشخص میسازد.
طبق گفتههای وزیر امور خارجه آلمان، آنچه این کشور را وادار به پذیرش مسئولیتهای بیشتر در عرصه جهانی میسازد وقوع بحرانهای متعدد، تغییر نظم اروپایی، تغییر نظم جهانی و دیگر تحولات ناشی از جهانیسازی و جابهجاییهای قدرت است. در این چارچوب آلمان خود را مجبور به پرداختن به سه چالش کلیدی میبیند: مدیریت بحران، نظم نوظهور جهانی، و آینده اروپا و جایگاه آلمان در این قاره.
در زمینه مدیریت بحران بهخصوص در قاره اروپا، در حال حاضر آلمان بازیگر اصلی بحران یورو از یک سو و بحران اوکراین از سوی دیگر است و به نظر میرسد که ماه عسل این کشور در اروپا به پایان رسیده است. اگر زمانی آلمان میتوانست با بهرهگیری از پایان جنگ سرد، گسترش رو به شرق اتحادیه اروپا، به جریانافتادن پول واحد اروپایی، و چتر امنیتی آمریکا در اروپا و جهان از رشد اقتصادی قدرتمند بهرهمند شود و رنسانس اقتصادی خود را تجربه کند، امروز از دید کشورهای جنوب اروپا، آلمان باید هزینه حل بحران یورو را بپردازد و با چشمپوشی از روابط خاص خود با روسیه، حل بحران اوکراین را به نفع اتحادیه رهبری نماید. از سوی دیگر تحت فشار ایالتمتحده و انگلیس و تا حدی فرانسه آلمان خود را در شرایطی میبیند که باید مسئولیت بیشتری را در قبال مناطق پیرامونی این قاره بهخصوص خاورمیانه و شمال آفریقا برعهده گیرد و هزینههای مدیریت بحران و ایجاد ثبات در این مناطق را بپردازد و از سواری مجانی سالیان گذشته دست بکشد.
در زمینه نظم نوظهور جهانی، همانطور که در مقاله اشتاین مایر به آن اشاره شده، آلمان معتقد به حفظ نظم موجود با نگاهی واقعبینانه به واقعیات صحنه از جمله خیزش چین یا دیگر کشورهای عضو گروه بریکس است.گردش آمریکا به سمت شرق، پررنگشدن نقش بازیگران غیردولتی و فروملی، شکنندگی ساختارهای دولت ـ ملت بهخصوص در خاورمیانه و اهمیت یافتن بسیار زیاد مناقشان قومی و مذهبی، از دلایلی است که از دید وزیرخارجه آلمان، تغییر نظم بینالمللی را اجتنابناپذیر ساخته و آلمان را واداشته تا برای مدیریت این تغییر و شکلدهی به نظم نوظهور و تعیین جایگاه خود در آن، سیاست خارجی فعالی را در دستور کار خود قرار دهد. وزیر امور خارجه آلمان هرچند برای انجام چنین کاری بر راهکارهای چندجانبهگرایانه، صلحآمیز، عادلانه و حاکمیت قانون تاکید دارد اما مکانیزمهای موجود را ناکافی دانسته و خواستار سرمایهگذاری در نظم، نهادهای بینالمللی جدید و تقویت هوشمندانه حقوق بینالملل است. شاید آشکارترین مصداق این خواست آلمان، علاقه و اراده آن برای تغییر در ترکیب شورای امنیت سازمان ملل و عضویت دائم برلین در آن باشد.
در بحث آینده اروپا، تاکید آشکار آلمان بر همگرایی اروپایی و تعریف آلمان در چارچوب اتحادیه اروپایی است. وزیر امور خارجه آلمان به صراحت از تمایل قدرتهایی چون آمریکا، روسیه و چین به برقراری روابط خاص با این کشور سخن به میان میآورد با این حال ضمن محفوظ دانستن حق آلمان برای حفظ پیوندهای قوی دوجانبه، معتقد است که این کشور در چارچوب یک اتحادیه اروپایی یکپارچه قدرت بیشتری در جهان خواهد داشت. تردیدی وجود ندارد که برلین مایل نیست تا مساله آلمان بار دیگر در اروپا احیا و باعث شکلگیری ائتلافهای مختلف برای مهار آن در این قاره گردد. امروزه حتی برخی قدرت اقتصادی آلمان را به مثابه قدرت نظامی آن از بدو تاسیس تا بعد از جنگ جهانی دوم میدانند و معتقدند که حتی یک آلمان فاقد ارتش حرفهای، با ابزار اقتصادی به دنبال فتح اروپاست. از دید عدهای دیگر، آلمان در قامت یک هژمون بیمیل به همان اندازهای خطرناک است که یک آلمان ژئوپلیتیکی و در قالب یک قدرت عادی میتواند باشد. به هرحال مقاله اشتاین مایر نشان میدهد که آلمان میخواهد با پذیرش مسئولیتهای خود، بهعنوان رهبری که به دنبال مدیریت تحولات اروپا و نه سلطه بر آن است ایفای نقش کند و قدرت خود را در درون اتحادیه و نه در خارج یا علیه آن تعریف نماید.
با توجه به محورهای اعلامی از سوی اشتاین مایر این برداشت شکل میگیرد که آلمان با عبور از تحفظ تاریخی خود برای استفاده از زور، تلاش برای تغییر در سازمان ملل، و ایفای نقش در شکلدهی به نظم منطقهای و جهانی نوظهور، در راستای عادیسازی قدرت خود و بر تنکردن ردای قدرت ژئوپلیتیکی البته با خویشتنداری بسیار زیاد یا به قول معروف با چراغ خاموش گام برداشته است. این امر در کنار مکانیزمهای اعلامی آلمان نظیر سازش، میانجیگری و پیشگیری از بحران سبب خواهد شد تا برلین نقش پررنگتری در خاورمیانه و خلیجفارس در سالهای آتی ایفا نماید.
با در نظر گرفتن احتمال فوق، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک بازیگر ژئوپلیتیک در منطقه از مخاطبان اصلی سیاست خارجی جدید آلمان خواهد بود و در سطوح و موضوعات مختلف آن از بحث هستهای گرفته تا نظام امنیت منطقهای و از برخورد با چالشهایی چون افراطیگری فرقهای و قومی گرفته تا امنیت انرژی، تعاملی مستقیم خواهد داشت. به نظر میرسد نحوه این تعامل نیازمند بازنگری جدی در روابط سنتی با آلمان فدرال و فرارفتن از دیدگاه هنجاری در قبال این کشور و در نظر گرفتن تحولاتی است که سیاست و قدرت در آلمان در حال حاضر و آیندهای نزدیک به خود میبیند. بدون شک حل و فصل پرونده هستهای باعث خواهد شد تا زمینه همکاری بین دو کشور در موضوعاتی مذکور بیش از پیش فراهم شود. در این ارتباط ایران بهتر است بر قدرت و نفوذ ژئوپلیتیک خود در منطقه و تواناییهایش برای حل و فصل تاکید ورزد تا جذابیتهای اقتصادیاش. نگاهی به حجم تعاملات اقتصادی آلمان با ایران و مقایسه آن با روابط مشابه این کشور با چین، روسیه، آمریکا و اعضای اتحادیه اروپا نشان میدهد که اقتصاد و منافع اقتصادی تنها میتواند تسهیلکننده و نه پیش برنده روابط برلین با تهران باشد و ایران اگر خواستار ارتقای روابط با آلمان است بهتر است نه بر ماهیت اقتصاد خود بلکه بر تواناییهای ژئوپلیتیکیاش تاکید ورزد. تردیدی نیست که آلمانها در زمینه صحبت درباره ژئوپلیتیک راحت نیستند و اصولا از منافع اروپایی و تعهدات به ناتو سخن به میان میآورند. بر همین اساس صحبتهای ژئوپلیتیکی با آلمان باید در ظاهر از دروازه اتحادیه اروپا بگذرد و اقتصاد پل خوبی برای گذر از این دروازه است.
در پایان اینکه بهزعم نویسنده، یک آلمان رهبر در اروپا و دارای تعاملات راهبردی با ایران، تاثیری جدی بر بهبود در روابط ایران با مجموعه اتحادیه اروپایی خواهد داشت و به تامین منافع ملی ایران کمک شایان خواهد کرد. این بدان معناست که ایران با درک تواناییها و محدودیتهای قدرت آلمان معاصر است که میتواند از آن همان بهرهای را ببرد که چین و روسیه از این کشور در قاره اروپا منتفع میشوند.
در چنین فضایی دولت آلمان و بهخصوص دستگاه سیاست خارجی آن، مدتها تحت فشار بود تا با تبیین اصول سیاست خارجی جدید خود، از ابهامها درباره اهداف سیاست خارجی این کشور دوباره اوج گرفته بکاهد و بهخصوص در زمینه نظم و امنیت بینالمللی، با پذیرش مسئولیت بیشتر به ایفای نقش بپردازد؛ امری که برای اولینبار به شکل رسمی توسط یوآخیم گاوک، رییسجمهور آلمان، در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال 2014 به آن اشاره شد و از لزوم تحول در سیاست خارجی برلین و تجدیدنظر در تحفظ تاریخی آن در استفاده از قدرت نظامی و مداخله نظامی سخن به میان آمد.
پیرو این اظهارنظر تکاپوی گستردهای در دستگاه سیاست خارجی آلمان صورت گرفت تا با ایجاد گفتمان درباره نقش جدید آلمان در عرضه بینالمللی هم به عادیسازی قدرتگیری آلمان بپردازد و هم مشروعیت بیشتری را برای ایفای نقش آن بهعنوان یک قدرت ژئوپلیتیکی هرچند در قامت اتحادیه اروپا و حتی به نام آن فراهم نماید. این گفتمان در چارچوب پروژه «بررسی 2014» صورت گرفت و به نظر میرسد مقاله اخیر آقای فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر امورخارجه آلمان، برگرفته از نتایج این پروژه باشد. این مقاله از سوی دیگر، تازهترین واکنش آلمان به فشارهای مذکور است و تا حد زیادی خطوط اصلی سیاست خارجی این کشور در سالهای پیشرو را مشخص میسازد.
طبق گفتههای وزیر امور خارجه آلمان، آنچه این کشور را وادار به پذیرش مسئولیتهای بیشتر در عرصه جهانی میسازد وقوع بحرانهای متعدد، تغییر نظم اروپایی، تغییر نظم جهانی و دیگر تحولات ناشی از جهانیسازی و جابهجاییهای قدرت است. در این چارچوب آلمان خود را مجبور به پرداختن به سه چالش کلیدی میبیند: مدیریت بحران، نظم نوظهور جهانی، و آینده اروپا و جایگاه آلمان در این قاره.
در زمینه مدیریت بحران بهخصوص در قاره اروپا، در حال حاضر آلمان بازیگر اصلی بحران یورو از یک سو و بحران اوکراین از سوی دیگر است و به نظر میرسد که ماه عسل این کشور در اروپا به پایان رسیده است. اگر زمانی آلمان میتوانست با بهرهگیری از پایان جنگ سرد، گسترش رو به شرق اتحادیه اروپا، به جریانافتادن پول واحد اروپایی، و چتر امنیتی آمریکا در اروپا و جهان از رشد اقتصادی قدرتمند بهرهمند شود و رنسانس اقتصادی خود را تجربه کند، امروز از دید کشورهای جنوب اروپا، آلمان باید هزینه حل بحران یورو را بپردازد و با چشمپوشی از روابط خاص خود با روسیه، حل بحران اوکراین را به نفع اتحادیه رهبری نماید. از سوی دیگر تحت فشار ایالتمتحده و انگلیس و تا حدی فرانسه آلمان خود را در شرایطی میبیند که باید مسئولیت بیشتری را در قبال مناطق پیرامونی این قاره بهخصوص خاورمیانه و شمال آفریقا برعهده گیرد و هزینههای مدیریت بحران و ایجاد ثبات در این مناطق را بپردازد و از سواری مجانی سالیان گذشته دست بکشد.
در زمینه نظم نوظهور جهانی، همانطور که در مقاله اشتاین مایر به آن اشاره شده، آلمان معتقد به حفظ نظم موجود با نگاهی واقعبینانه به واقعیات صحنه از جمله خیزش چین یا دیگر کشورهای عضو گروه بریکس است.گردش آمریکا به سمت شرق، پررنگشدن نقش بازیگران غیردولتی و فروملی، شکنندگی ساختارهای دولت ـ ملت بهخصوص در خاورمیانه و اهمیت یافتن بسیار زیاد مناقشان قومی و مذهبی، از دلایلی است که از دید وزیرخارجه آلمان، تغییر نظم بینالمللی را اجتنابناپذیر ساخته و آلمان را واداشته تا برای مدیریت این تغییر و شکلدهی به نظم نوظهور و تعیین جایگاه خود در آن، سیاست خارجی فعالی را در دستور کار خود قرار دهد. وزیر امور خارجه آلمان هرچند برای انجام چنین کاری بر راهکارهای چندجانبهگرایانه، صلحآمیز، عادلانه و حاکمیت قانون تاکید دارد اما مکانیزمهای موجود را ناکافی دانسته و خواستار سرمایهگذاری در نظم، نهادهای بینالمللی جدید و تقویت هوشمندانه حقوق بینالملل است. شاید آشکارترین مصداق این خواست آلمان، علاقه و اراده آن برای تغییر در ترکیب شورای امنیت سازمان ملل و عضویت دائم برلین در آن باشد.
در بحث آینده اروپا، تاکید آشکار آلمان بر همگرایی اروپایی و تعریف آلمان در چارچوب اتحادیه اروپایی است. وزیر امور خارجه آلمان به صراحت از تمایل قدرتهایی چون آمریکا، روسیه و چین به برقراری روابط خاص با این کشور سخن به میان میآورد با این حال ضمن محفوظ دانستن حق آلمان برای حفظ پیوندهای قوی دوجانبه، معتقد است که این کشور در چارچوب یک اتحادیه اروپایی یکپارچه قدرت بیشتری در جهان خواهد داشت. تردیدی وجود ندارد که برلین مایل نیست تا مساله آلمان بار دیگر در اروپا احیا و باعث شکلگیری ائتلافهای مختلف برای مهار آن در این قاره گردد. امروزه حتی برخی قدرت اقتصادی آلمان را به مثابه قدرت نظامی آن از بدو تاسیس تا بعد از جنگ جهانی دوم میدانند و معتقدند که حتی یک آلمان فاقد ارتش حرفهای، با ابزار اقتصادی به دنبال فتح اروپاست. از دید عدهای دیگر، آلمان در قامت یک هژمون بیمیل به همان اندازهای خطرناک است که یک آلمان ژئوپلیتیکی و در قالب یک قدرت عادی میتواند باشد. به هرحال مقاله اشتاین مایر نشان میدهد که آلمان میخواهد با پذیرش مسئولیتهای خود، بهعنوان رهبری که به دنبال مدیریت تحولات اروپا و نه سلطه بر آن است ایفای نقش کند و قدرت خود را در درون اتحادیه و نه در خارج یا علیه آن تعریف نماید.
با توجه به محورهای اعلامی از سوی اشتاین مایر این برداشت شکل میگیرد که آلمان با عبور از تحفظ تاریخی خود برای استفاده از زور، تلاش برای تغییر در سازمان ملل، و ایفای نقش در شکلدهی به نظم منطقهای و جهانی نوظهور، در راستای عادیسازی قدرت خود و بر تنکردن ردای قدرت ژئوپلیتیکی البته با خویشتنداری بسیار زیاد یا به قول معروف با چراغ خاموش گام برداشته است. این امر در کنار مکانیزمهای اعلامی آلمان نظیر سازش، میانجیگری و پیشگیری از بحران سبب خواهد شد تا برلین نقش پررنگتری در خاورمیانه و خلیجفارس در سالهای آتی ایفا نماید.
با در نظر گرفتن احتمال فوق، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک بازیگر ژئوپلیتیک در منطقه از مخاطبان اصلی سیاست خارجی جدید آلمان خواهد بود و در سطوح و موضوعات مختلف آن از بحث هستهای گرفته تا نظام امنیت منطقهای و از برخورد با چالشهایی چون افراطیگری فرقهای و قومی گرفته تا امنیت انرژی، تعاملی مستقیم خواهد داشت. به نظر میرسد نحوه این تعامل نیازمند بازنگری جدی در روابط سنتی با آلمان فدرال و فرارفتن از دیدگاه هنجاری در قبال این کشور و در نظر گرفتن تحولاتی است که سیاست و قدرت در آلمان در حال حاضر و آیندهای نزدیک به خود میبیند. بدون شک حل و فصل پرونده هستهای باعث خواهد شد تا زمینه همکاری بین دو کشور در موضوعاتی مذکور بیش از پیش فراهم شود. در این ارتباط ایران بهتر است بر قدرت و نفوذ ژئوپلیتیک خود در منطقه و تواناییهایش برای حل و فصل تاکید ورزد تا جذابیتهای اقتصادیاش. نگاهی به حجم تعاملات اقتصادی آلمان با ایران و مقایسه آن با روابط مشابه این کشور با چین، روسیه، آمریکا و اعضای اتحادیه اروپا نشان میدهد که اقتصاد و منافع اقتصادی تنها میتواند تسهیلکننده و نه پیش برنده روابط برلین با تهران باشد و ایران اگر خواستار ارتقای روابط با آلمان است بهتر است نه بر ماهیت اقتصاد خود بلکه بر تواناییهای ژئوپلیتیکیاش تاکید ورزد. تردیدی نیست که آلمانها در زمینه صحبت درباره ژئوپلیتیک راحت نیستند و اصولا از منافع اروپایی و تعهدات به ناتو سخن به میان میآورند. بر همین اساس صحبتهای ژئوپلیتیکی با آلمان باید در ظاهر از دروازه اتحادیه اروپا بگذرد و اقتصاد پل خوبی برای گذر از این دروازه است.
در پایان اینکه بهزعم نویسنده، یک آلمان رهبر در اروپا و دارای تعاملات راهبردی با ایران، تاثیری جدی بر بهبود در روابط ایران با مجموعه اتحادیه اروپایی خواهد داشت و به تامین منافع ملی ایران کمک شایان خواهد کرد. این بدان معناست که ایران با درک تواناییها و محدودیتهای قدرت آلمان معاصر است که میتواند از آن همان بهرهای را ببرد که چین و روسیه از این کشور در قاره اروپا منتفع میشوند.
نظر شما