فرصت طلبی چین برای نقش آفرینی در افغانستان


ایالات متحده و طالبان در 29 فوریه 2020 توافق‌نامه ای را در دوحه امضا کردند. چین پس از دو دهه توسعه روابط با دولت و طالبان، با نقش ویژه­ای در روند صلح افغانستان ظاهر شده است. پکن از طرفی در مورد خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان خرسند است. از طرف دیگر نسبت به ، سرعت یافتن  روند صلح در آینده و خلأ قدرت ایجاد شده به دنبال خروج نیروهای آمریکایی بدبین است و استراتژی تعامل چندجانبه را برای آینده روابط خود با افغانستان در نظر گرفته است.

از 11 سپتامبر، حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان معضلی امنیتی را برای چین به وجود آورده است. با آن­که پکن ذاتاً حضور نیروهای آمریکایی در «حیاط خلوت» چین را به‌عنوان یک تهدید استراتژیک جدی می‌بیند، بااین‌حال چین اعتقاد دارد که از امنیتی که آمریکا در آنجا تأمین کرده است، به‌ویژه ازنظر کاهش رشد و گسترش گروه­های تروریستی ضدچین، منافع قابل قبولی را به دست می­آورد. پیامد این معضل آن است که چین تمایل دارد ایالات متحده از این کشور عقب‌نشینی کند، اما درصورتی این عقب‌نشینی برای چین مطلوب خواهد بود که خلأ قدرت، به تشدید هرج‌ومرج و بی­ثباتی منطقه منجر نشود.

نگاه چین به افغانستان همواره ثابت بوده است. هرج‌ومرج در افغانستان، از دیدگاه پکن افراط­گرایی را تشدید می­کند که این موضوع امنیت داخلی در چین، به‌ویژه در استان سین‌کیانگ این کشور را به چالش خواهد کشید. درهرصورت، چین یک قدرت تجدیدنظرطلب در افغانستان نیست. با توجه به این انتخاب، چین ترجیح می­دهد افغانستان را با ثبات داخلی و دولتی کارآمد ببیند که ترجیحاً اما نه لزوماً در بین قدرت­های بزرگ بی‌طرف باشد. پکن شاهد حضور ناموفق بریتانیا، شوروی و آمریکا در افغانستان بوده است و باور دارد که افغانستان «قبرستان امپراتوری­ها» است و به‌طور سنتی، پکن معتقد بود که باید از هرگونه هزینه­ و درگیری جدی در امور افغانستان پرهیز شود.

نگاه کلی چین به حضور ایالات‌متحده در افغانستان ترکیبی از عوامل متضاد است. از یک طرف، چین شاهد تهاجم ایالات‌متحده آمریکا به افغانستان بود که ستون محکمی در قلب اوراسیا ایجاد کرد که می­توانست از آن برای مهار چین استفاده کند. پکن جنگ جاری ایالات‌متحده آمریکا با طالبان را «غیرمسئولانه» و بی‌ثبات کننده در منطقه می­داند. از دیدگاه چینی­ها، یازده سپتامبر و جنگ متعاقب آن در افغانستان باعث تندروی مسلمانان در منطقه شد و مستقیماً به ناآرامی­ها در منطقه خودمختار اویغور سین‌کیانگ چین کمک کرد؛ اما از طرف دیگر، چینی­ها، جنگ­هایی که آمریکا پس از 11 سپتامبر با آنها دست به گریبان شد به‌عنوان بهترین اتفاق پس از پایان جنگ سرد قلمداد کرد که فرصتی استراتژیک را برای این کشور ایجاد می کند. این جنگ به چین کمک می­کرد که درحالی‌که واشنگتن در باتلاق گرفتار بود و میلیاردها دلار در افغانستان و عراق خرج می­کرد پایگاه قدرتمندی برای خود بسازد. درحالی‌که ایالات‌متحده به حمایت اسمی چین برای جنگ با تروریسم نیاز داشت، چین تهدیدهای تروریستی را در سین‌کیانگ را سرکوب کرد و از جنگ جهانی علیه تروریست برای توجیه سیاست خود استفاده کرد.

افغانستان هرگز در اولویت تجارت اقتصادی برای چین نبوده است. حتی در اوج استراتژی «برون‌رفت» پکن (استراتژی­ای که باعث تشویق شرکت­های چینی برای کشف بازارهای جهانی تازه می­شد)، تنها چند شرکت چینی برای حضور در افغانستان علاقه نشان دادند که بیشتر این شرکت­ها از سال 2008 تا 2011، در بخش معادن مس و اکتشاف نفت این کشور فعالیت داشتند. واقعیت آن است که همواره هرگونه امید به سرمایه‌گذاری­های پرسود در افغانستان با وخیم شدن اوضاع امنیتی­، محکوم به تعلیق و توقف بوده است. یک روایت ساده از این موضوع، در مورد پروژه عظیم «یک کمربند یک راه» چین به‌خوبی نمایان می­شود. سرمایه‌گذاری چین برای این پروژه در افغانستان ناچیز بوده است و در سال 2016 به مبلغ 2.2 میلیون دلار رسیده و تا پایان سال 2017، کل حجم سهام سرمایه­گذاری شده به 400 میلیون دلار رسید. در مقابل، ماجرا در همسایه­ی این کشور، پاکستان بسیار متفاوت است: سرمایه­گذاری چین در پاکستان در سال 2017-2018 به 1.58 میلیارد دلار رسید و کل سهام سرمایه‌گذاری؛ تا پایان سال 2017، 5.7 میلیارد دلار بوده است؛ اما نباید فراموش کنیم که مهم‌ترین ارقام سرمایه‌گذاری شده در افغانستان، رقم سه میلیارد دلاری سه شرکت دولتی چین در معادن مس افغانستان است. چین، همچنین، برای بهره‌برداری از منابع سنگ‌آهن افغانستان آماده می‌شود؛ اما چین همواره نیم‌نگاهی به ثروت افسانه‌ای افغانستان در منابع سنگ‌های صنعتی، یعنی سریم، لیتیوم، نئودمیوم، لانتانوم، تنگستن و احتمالا اورانیوم داشته است. ارزش بازار روز این منابع بیش از یک تریلیون دلار برآورد می‌شود و در صورت بهره‌برداری، می‌تواند معضلات اقتصادی که دهه­هاست افغانستان با آن دست به گریبان است را برطرف نماید.

روابط اقتصادی توأم با رکود پکن و کابل در درجه اول ناشی از نگرانی­های امنیتی است. عقب‌نشینی نیروهای خارجی از افغانستان وضعیت امنیتی این کشور را نامشخص­تر می­کند. تا زمانی که روند صلح افغانستان وجود داشته باشد، چینی­ها به شدت از خلأ امنیتی احتمالی در کشور و احیای بالقوه خشونت­ها، حتی بیشتر از قبل آگاه بوده و نگران آن هستند. آنچه چین نمی­تواند پیش­بینی کند، مقیاس تبعات خروج نیروهای ایالات‌متحده از خاک افغانستان است، موضوعی که برنامه­ریزی چین به آن بستگی دارد. اگر ایالات‌متحده به‌طور کامل از افغانستان خارج شود، چین مجبور می­شود با جدیت بیشتری در جهت تلاش برای تثبیت سرمایه­گذاری، کمک­های مالی برای توسعه، دیپلماسی، ظرفیت‌سازی، کمک نظامی و مداخله گام بردارد. ببر این اساس، چین به تردید دارد که ایالات‌متحده با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان و هزینه­های سنگینی که ایالات‌متحده از سال 2001، در یک جنگ 18 ساله متحمل شده، حضور و نفوذ خود در افغانستان را رها کند.

سیاست چین در قبال افغانستان مبتنی بر ارزیابی این کشور از پیامدهای امنیتی توافقنامه صلح ایالات‌متحده و طالبان است. ازنظر پکن، اوضاع به نظر مطلوب نمی­رسد. روند آشتی داخلی بین طالبان و دولت افغانستان از مذاکرات واشنگتن و طالبان به‌طور قابل‌توجهی دشوارتر خواهد بود. به نظر می­رسد نشانه­های اولیه بعد از 29 فوریه این موضوع را نشان می­دهد. اختلاف‌نظرها میان طالبان و دولت افغانستان در مورد آزادی زندانیان طالبان همچنان رو به وخامت است و درحالی‌که توافق ایالات‌متحده را نقض نمی­کند، طالبان عملیات نظامی خود را علیه نیروهای دولت افغانستان ادامه داده­اند.

واقعیت آن است که بن­بست سیاسی جاری در کابل بین رئیس‌جمهور اشرف غنی و عبدالله، استراتژی مذاکره دولت در قبال طالبان را تضعیف کرده است. چین رسماً پیروزی سیاسی غنی را تأیید کرده است، اما همچنان از توانایی عبدالله در تضعیف روند مذاکره اطمینان دارد. درواقع چین نسبت به دولت افغانستان، سیاست «مسیر دوگانه» را در پیش‌گرفته است. چینی­ها نه مزیت سیاسی یا پایگاه قدرت غنی را به‌اندازه کافی مورد اعتراض قرار می­دهند و نه بن­بستی که منجر به بی‌ثباتی در دولت مرکزی این کشور می­شود.

چین پیش‌بینی می­کند تعادل قدرت در افغانستان با خروج نیروهای آمریکایی به هم بخورد. در این صورت، ممکن است طالبان مذاکرات صلح مستقیم با دولت افغانستان را رد کنند. در بدترین حالت، یک جنگ داخلی بین طالبان و آنچه از دولت مرکزی باقیمانده است آغاز خواهد شد.

نگرانی اصلی چین از افغانستان به وضعیت امنیتی و بی­ثباتی در این کشور و سرایت افراط­گرایی به چین برمی‌گردد. برای مدیریت این چالش، پکن چاره­ای جز همکاری با دولت کابل و طالبان ندارد. درنتیجه، پکن پیوسته از شمول سیاسی و آشتی بین دو طرف حمایت کرده است. علیرغم پشتیبانی قبلی چین از اتحاد ضدطالبان، دیدگاه این کشور درباره طالبان به‌تدریج تغییر یافت و میان جناح­هایی که ضد ایالات‌متحده هستند و جناح­هایی که رادیکال­سازی اسلامی را ترویج می­دادند، تمایز قائل شد. علاوه براین، با توجه به نیاز چین به طالبان برای مهار پناهجویان اویغور و نیاز طالبان به چین برای برطرف کردن برخی نیازهای اقتصادی، رابطه­ای معامله­گونه­ای بین این دو بازیگر شکل گرفته است. نمایندگان طالبان از سال 2014 بازدیدهای عمومی و مرتبی از چین داشته­اند. این گفتگوها مذاکرات میان کابل و طالبان در ارومچی تسهیل کرد.

در مورد مقابله با تروریسم، چین در درجه اول همکاری­های امنیتی با کابل برای مهار فعالیت سازمان­های مرتبط با جنبش اسلامی ترکستان شرقی و داعش را در دستور کار خود قرار داده است. ازطریق همکاری نظامی، چین به دولت مرکزی کمک کرده است تا تیپ کوهستانی ارتش خود را در کریدور واخان در نزدیکی شمال بدخشان افغانستان با هدف جلوگیری از نفوذ داعش به داخل چین مستقر سازد. بر اساس اعلام مقامات افغانستان، چین از سال 2016 تا 2018 بیش از 70 میلیون دلار کمک نظامی به دولت افغانستان ارائه داده است.

پیش­بینی می­شود­، چین روابط خود را با طالبان همزمان با افزایش مشروعیت، نقش و تأثیراین گروه در افغانستان، تقویت کند. درحالی‌که چین همچنان از غنی و دولتش حمایت می­کند، نظرات مساعد تحلیلگران چینی درباره طالبان رو به افزایش است. پانگ گوان، کارشناس ارشد وزارت خارجه چین در تلویزیون دولتی این کشور در مورد طالبان گفت: «این گروه از طرف مردم فقیر که بیش از نیمی از جمعیت این کشور را تشکیل می­دهند» حمایت می­شود. درواقع، توافق صلح بین ایالات‌متحده و طالبان باعث تقویت مشروعیت طالبان شده و به این سازمان کمک می­کند تا روابط با دولت­های خارجی به‌ویژه پاکستان و چین را توسعه دهد.

به‌هرحال به نظر می­رسد توافق صلح طالبان و ایالات‌متحده برای پکن هم‌زمان با ایجاد فرصتی برای افزایش نفوذ در این کشور، چالشی امنیتی به‌خصوص در داخل این کشور ایجاد نماید. درنتیجه، چین در تلاش است تا خلأ قدرت احتمالی ایجادشده را از طریق گسترش حضور سازمان همکاری­های شانگهای در افغانستان، مشارکت گسترده­تر با پاکستان و روسیه، همچنین تلاش برای حل بحران سیاسی دولت افغانستان و نهایتاً نزدیکی به طالبان مدیریت نماید.