چالش‌های فراروی دفاع فراآتلانتیکی


 

اروپا پس از جنگ سرد و از بین رفتن تهدیدات کلان نسبت به امنیت خود سعی کرد به نوعی، وابستگی خود به آمریکا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ناتو را کاهش دهد و از نفوذ این کشور در ترتیبات امنیتی خود جلوگیری کند. اروپاییان می‌دانستند که بدون برقراری یک نظام دفاعی ـ امنیتی مشترک و خروج از وابستگی به آمریکا قادر به ایفای نقش مستقل در نظام بین‌الملل و حل بحران‌های داخلی نخواهند بود.

اتحادیه اروپایی از زمان اجرایی شدن پیمان ماستریخت در دسامبر 1995، یک سیاست دفاعی و امنیتی مشترک را مد نظر داشته است. سیاست امنیتی و دفاعی اروپا (ESDP) اتحادیه را قادر می‌سازد تا ابزارهای نظامی و یا غیرنظامی کشورهای عضو را با هدف پیشگیری از جنگ و درگیری و مدیریت آن در سطح بین‌المللی به خدمت بگیرد. هدف اروپا از این کار به‌دست آوردن موقعیتی برتر در نظام بین‌الملل و بالا بردن نفوذ خود در تعاملات بین‌المللی در کنار ناتو و آمریکاست. با اقدام اروپا در جهت ایجاد سیاست دفاعی ـ امنیتی مستقل، جایگاه ناتو به‌عنوان هسته دفاعی امنیتی غرب دچار دگرگونی بنیادی شده و این امر زمینه‌ای برای چالش در روابط دفاعی امنیتی فراآتلانتیکی است. امری که فی‌نفسه خوشایند آمریکا نبوده و این کشور مایل نیست هژمونی آن در ساختار دفاعی امنیتی اروپا به چالش کشیده شود.

آمریکا با آگاهی از ریشه تفوق‌طلبی اروپا و با توجه به قدرت رو به افزایش آن نمی‌خواهد شاهد ساختار امنیتی ـ دفاعی مستقل با هویت کاملاً اروپایی باشد و فقط مقداری از آزادی عمل اروپا آنهم تحت کنترل ناتو را می‌پذیرد. آمریکا معتقد است شکل‌گیری نیروی مستقل اروپایی، ناتو را به‌عنوان سازمان اصلی دفاع اروپا تضعیف می‌کند و این کشور هم نقش خود در اروپا را از دست می‌دهد. در نتیجه آمریکا سیاست دفاعی ـ امنیتی اروپایی را فقط از چشم‌انداز ناتو مورد توجه قرار می‌دهد و دفاع اروپایی را تا جایی تحمل می‌کند که به‌عنوان رقیب و تهدید درنیاید.

از سوی دیگر، سیاست دفاعی و امنیتی اروپا به‌دلیل طبیعت و خصلتش چیزی جز مشکل برای ناتو محسوب نمی‌شود. از بین ٢٧ کشور عضو اتحادیه اروپا، ٢٢ کشور عضو پیمان ناتو نیز هستند. بنابراین، اکثر کشورهای اروپایی عضو ناتو، دستِ‌کم به شکل نظری این اختیار را دارند که از بین ناتو و سیاست دفاعی و امنیتی اروپا یکی را انتخاب کنند. همین امر است که منجر به افزایش و شدت یافتن بحث‌های راهبردی در داخل پیمان ناتو شده و از سوی دیگر، از اهمیت و ضرورت یک تفاهم جمعی در خصوص مفاهیم کلیدی بحث بر سر تحول نزد اعضای اروپایی ناتو کاسته است. اتحادیه اروپا به‌عنوان بزرگ‌ترین بازیگر غیرنظامی قدرتمند خواستار به رسمیت شناخته شدن جایگاه خود از سوی آمریکاست و این خود زمینه‌ای برای ایجاد چالش در روابط طرفین است.

موضع کشورهای جدید عضو اتحادیه اروپا و ناتو در اروپای مرکزی و شرقی نیز با توجه به شرایط مختلف می‌تواند در نوسان باشد. مواضع این کشورها می‌تواند از گرایش به پیروی کامل از ایالات متحده تا داشتن رویکردی متعادل‌تر تغییر کند و بسته به وضعیت تنش موجود، میان گرایش به ناتو و گرایش به سیاست دفاعی و امنیتی اروپا در رفت‌وآمد باشد.

از دیگر چالش‌های بین طرفین این است که آمریکا خواهان گسترش فعالیت‌های ناتو در سطح جهانی است؛ در حالی که اروپایی‌ها در زمینه بحران‌های خارج از منطقه اورآتلانتیک بیشتر خواهان دخالت به شکل موردی و نیز با هماهنگی و نظارت کامل سازمان ملل هستند. تعیین سیاست‌ها، ساختار، تشکیلات، و نوع عملیاتی که ناتو در زمینه تهدیدات و خطراتی که با آن روبه‌روست از دیگر زمینه‌های اختلاف میان آمریکا و برخی از دول اروپایی است. اکثر اعضای اتحادیه اروپا برخلاف خواست آمریکا، سعی در محدود نمودن فعالیت‌های ناتو در مأموریت‌ها و بحران‌های نظامی دارند.

تنش‌های موجود میان ناتو و سیاست دفاعی و امنیتی اروپا  دلیل عمده فقدان توافق استراتژیک میان آنهاست. قدرت نه‌چندان مطرح سیاست دفاعی و امنیتی اروپا، موجب کندی پیشرفت اصلاحات در ناتو شده و این موضوع موجب عدم هماهنگی عملکرد سازمان با ساختار و اهداف بین‌المللی آن گردیده است. اتحادیه اروپا با ارائه گزینه‌ای دیگر به ناتو، بروز یک چالش استراتژیک دیگر را فراهم می‌نماید. تحولات ظرفیت‌های ESDP موجب افزایش اینگونه چالش‌های استراتژیکی گردیده و دورنمای توافقی اساسی میان اعضای ناتو بر سر اتخاذ یک استراتژی جدید را در پرده‌ای از ابهام قرار داده است.

سیر حوادث بعد از 11 سپتامبر 2001 و ایجاد شرایط جدید آمریکا را به‌سمت یک‌جانبه‌گرایی در سیاست خارجی سوق داد. آمریکا بدون توجه جدی به سازمان ملل و به حاشیه راندن اروپا در جریان حمله به عراق، شکاف در روابط فراآتلانتیک را رسمیت بخشید. اتحادیه اروپایی در محیط استراتژیک جدید، دیدگاهی اروپایی در سیاست‌های دفاعی امنیتی قاره کهن را در نظر دارد که ضرورتاً همواره به هماهنگی با آمریکا نمی‌انجامد، بلکه در برخی موارد زمینه‌ساز اختلاف و چالش‌هایی با این متحد استراتژیک نیز می‌شود.

رویکرد یک‌جانبه‌گرایی آمریکا نه‌تنها نقش و جایگاه اروپا در سیاست بین‌الملل را نادیده می‌گیرد، بلکه منافع حیاتی و استراتژیک این مجموعه را آسیب‌پذیر می‌گرداند. با توجه به آنکه هژمون هیچ فضای مشارکتی را برای دیگران قائل نمی‌باشد، در نتیجه هژمون با واکنش‌هایی از طرف کسانی مواجه خواهد شد که بیشترین حق را برای خود در تصمیم‌گیری‌های مهم بین‌المللی قائلند. اروپا نیز به‌دلیل سابقه تاریخی و توانمندی‌های خود، هم حق و هم صلاحیت بالایی برای خود در معماری دفاعی امنیتی قاره خود قائل است و تعارض این دو واقعیت چالش و تقابل بین آمریکا و اروپا را اجتناب‌ناپذیر می‌کند.