نشست ورشو و تأثیر آن بر روابط ایران و اروپا


مقدمه

مایک پامپئو، وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا، در جریان سفر اخیر خود به خاورمیانه، از برگزاری کنفرانس بین‌المللی با عنوان «پیشبرد آینده‌ای با صلح و ثبات در خاورمیانه» با هدف کانونی افزایش فشارها بر ایران با حضور نمایندگانی از کشورهای مختلف خاورمیانه، آسیا، اروپا و آفریقا در روزهای 13 و 14 فوریه (24 و ۲۵ بهمن) خبر داد. دراین‌بین، موضوعی که تعجب و توجه ناظران را به خود جلب کرد نه برگزاری نشست ضد ایرانی ازسوی آمریکا، بلکه میزبانی کشور لهستان برای این نشست است؛ ازیک‌سو، درحالی این میزبانی ازسوی لهستان پذیرفته شده است که اتحادیه اروپا بر روی سازِکار ویژه‌ای برای حفاظت از برجام و مقابله با تحریم‌های آمریکا کار می‌کند و ازسوی‌دیگر، درحالی آمریکا لهستان را برای میزبانیِ این نشست برگزیده است که برخی متحدان این کشور در خاورمیانه از انگیزه‌های بسیار بیشتری برای مقابله با ایران برخوردارند و ازآنجاکه تمرکز این نشست بر امور خاورمیانه است، برگزاری آن در این منطقه می‌توانست منطقی‌تر به نظر برسد؛ ازاین‌رو، برگزاری این نشست سؤالاتی اساسی را پیشِ روی ناظران قرار داده است: نخست اینکه، چرا لهستان میزبان این نشست شده است و پرسش مهم‌تر اینکه میزبانی لهستان از این کنفرانس چه تأثیری بر ایران و اروپا و تعامل میان آنها به‌ویژه در موضوع حفظ برجام دارد.

چرایی میزبانی لهستان

میزبانی لهستان برای نشست ضد ایرانی آمریکا دلایل متعددی وجود دارد که جملگی آنها را می‌توان حول یک موضوع محوری یعنی قرارگرفتن این کشور در میانه تنگنای ژئوپلیتیکی از دو سمت شرقی (روسیه) و غربی (آلمان) و فشارهای استراتژیکی از بالا (اتحادیه اروپا) و نیاز راهبردی آن به عامل توازن‌بخش آمریکا جمع‌بندی کرد. این فشارهای همه‌جانبه که تأثیر زیادی در روی کارآمدن دولت ملی‌گرای راست در لهستان داشته است، ورشو را بیش از گذشته به‌سمت روابط ویژه با آمریکا سوق داده است.

1.تهدید از شرق: روسیه در نقش وارث اتحاد جماهیر شوروی از زمان فروپاشی این اتحاد همواره تهدیدی حیاتی برای کشورهای اروپای شرقی و مرکزیِ استقلال‌یافته از آن محسوب می‌شود. این ترس پس از قدرت‌یابی مجدد روس‌ها در یک دهه اخیر و توسعه‌طلبی آن در شبه‌جزیره کریمه و حمایت از جدایی‌طلبان در شرق اوکراین و حضور نظامی در مدیترانه و سوریه در غرب آسیا دوچندان نیز شده است. عضویت لهستان در ناتو و اتحادیه اروپا اساساً برای برخورداری از چتر امنیتی غرب در برابر روسیه صورت پذیرفت؛ بااین‌حال، در شرایطی که ازیک‌سو، ناتو در مقابله با توسعه‌طلبی روسیه در شرق اروپا و به‌ویژه کریمه منفعل عمل کرده و ازسوی‌دیگر، اتحادیه اروپا نیز نه‌تنها در زمینه استقلال دفاعی و امنیتی توفیقی نداشته، بلکه حتی در مواقع بحرانی از پسِ چالش‌های سیاسی خود نیز برنمی‌آید، تنها راه مطمئنِ رهایی از تهدید روزافزون روسیه، داشتن روابط ویژه با آمریکاست؛ روابطی که دوران ترامپ طلایی‌ترین فرصت برای برقراری پایه‌های نهادین آن محسوب می‌شود.

پیشنهاد تأسیس پایگاه نظامی دائمی آمریکایی به نام «دژ ترامپ» با اختصاص دو میلیارد دلار هزینه، رعایت خواسته مکرر ترامپ از اعضای اروپایی ناتو مبنی‌بر اختصاص دو درصد از تولید ناخالص داخلی خود به این سازمان و انعقاد بزرگ‌ترین قرارداد تسلیحاتی تاریخ این کشور با شرکت آمریکایی ریتیون به مبلغ 7/4 میلیارد دلار برای خرید دو سامانه دفاعی موشکی پاتریوت در بهار سال جاری ازجمله تلاش‌های دولت راست ملی‌گرای آندژی دودا برای جلب رضایت و برقراری روابطی ویژه و نهادمند با دولت ترامپ است که دراین‌بین، میزبانی از یک کنفرانس ضد ایرانی، به‌اصطلاح کمترین خوش‌خدمتی محسوب می‌شود. نباید ازنظر دور داشت که همکاری منطقه‌ای موفق ایران با روسیه در سوریه، که در بسط قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی روسیه اثرگذار بوده نیز می‌تواند یکی دیگر از انگیزه‌های ورشو برای میزبانی این نشست باشد. باید توجه داشت که مهم‌ترین دغدغه امنیتی اروپای شرقی و مرکزی تهدید روسیه است و نه بحران‌های خاورمیانه؛ درصورتی‌که از منظر کشورهای اروپای شرقی، گویی برای غرب اروپا، برجام و مسائل امنیتی خاورمیانه در اولویت قرار دارند و مهم‌تر از تهدید روسیه هستند. بنابراین، اصلی‌ترین انگیزه و اولویت امنیتی ورشو جلب رضایت دولت ترامپ برای پر کردن این خلأ امنیتی ازطریق تأسیس پایگاه نظامی دائمی در این کشور است. ایالات متحده درحال‌حاضر، نیروهای خود را به شکل موقت و گردشی در لهستان مستقر می‌کند و تأسیس پایگاه نظامی دائمی در این کشور به‌منزله تضمین امنیتی در برابر هرگونه تهدید و توسعه‌طلبی روسیه قلمداد می‌شود.      

2. نگرانی از غرب: مسئله فقط شرق لهستان نیست، بلکه این کشور هیچ‌گاه از همسایه غربی خود یعنی آلمان نیز مطمئن نبوده است. لهستان به همراه سایر اعضای گروه ویزگراد (مجارستان، اسلوکی و جمهوری چک) با توجه به تجارب تاریخی، از نزدیکی آلمان و روسیه هراس دارد. آنها از توافق‌های آلمان هیتلری با شوروی بر سر تقسیم حوزه نفوذ در شرق اروپا خاطره خوشی ندارند و همواره پس از آن، نگران تأثیر روابط نزدیک این دو قدرت بر امنیت و منافع ملی خود بوده‌اند. سیاست خارجی آلمان پس از جنگ جهانی دوم بر سه محور اساسی دنبال شده است: روابط با آمریکا در قالب همکاری‌های آتلانتیکی، اروپاگرایی در قالب اتحاد برلین ـ پاریس، و نگاه به شرق در قالب همکاری با مسکو. وزنه و جایگاه این سه محور برحسب شرایط و دیدگاه‌های سیاستمدارانی که در مقاطع مختلف از احزاب متفاوت به قدرت رسیده‌اند دچار تغییر شده است. سیاست خارجی دولت مرکل در کنار محور ثابت اروپاگرایی، برخلاف سال‌های اول صدارت خود، که بیشتر بر محور آتلانتیک‌گرایی می‌چرخید، این روزها تحت تأثیر یکجانبه‌گرایی ترامپ و نگاه منفی وی به سیاست‌های مرکل در چهارچوب اتحاد اروپایی و رهبری اروپا، بر محور نگاه به شرق و همکاری با مسکو می‌چرخد. این موضوع موجب نگرانی لهستان و سایر اعضای ویزگراد و نزدیکی آنها به دولت ترامپ شده است.

مهم‌ترین مصداق نزدیکی این روزهای آلمان و روسیه همکاری آنها در احداث خط لوله گاز نورد استریم 2 (خط لوله انتقال گاز طبیعی از روسیه به آلمان) است که بارها مورد انتقاد ترامپ قرار گرفته است. این درحالی است که یکی از اهداف دولت دودا کاستن از هر نوع وابستگی به روسیه به‌ویژه در زمینه انرژی و جایگزینی آن با انرژی وارداتی از آمریکاست. درهمین‌راستا، لهستان اعلام کرده که قرارداد گازی خود را با شرکت گازپروم روسیه، پس از اتمام آن در سال ۲۰۲۲ تمدید نخواهد کرد و از همین حالا شروع به جایگزین‌ کردن آن با واردات گاز طبیعی مایع از کشورهای دیگر به‌ویژه آمریکا کرده است. این موضوع در کنار سایر اختلافاتی که آلمان و لهستان در چهارچوب سیاست و حکمرانی در اتحادیه اروپا با یکدیگر دارند، مهم‌ترین اختلافات سیاسی لهستان با آلمان را تشکیل می‌دهد و سبب نزدیکی بیش‌از‌پیش ورشو به واشینگتن شده است.  

3. فشار از بالا: روابط سیاسی لهستان نه‌تنها با روسیه و آلمان، بلکه با اتحادیه اروپا نیز دچار چالش است. اختلافات اتحادیه اروپا با لهستان به‌ویژه از زمان به‌قدرت رسیدن حزب راست‌گرای «قانون و عدالت» در سال 2015 (به‌عنوان اولین دومینوی به‌قدرت‌ رسیدن راستگرایان افراطی در اروپا) تشدید شده است. موضوع اصلاح نظام قضایی لهستان، اختلاف بر سر بحران پناهجویی و اختلافات موجود در زمینه تسریع روند همگرایی اروپایی (ایده اروپای دوسرعته) برای پاسخ‌گویی و کارآمدی درقبال چالش‌های پیشِ روی اتحادیه اروپا از مهم‌ترین اختلافات اتحادیه اروپا با دولت ملی‌گرای لهستان است. ورشو در این کارزار تنها نیست و در قالب گروه ویزگراد به مقابله با قدرت‌های غربی حاکم بر اتحادیه اروپا (آلمان و فرانسه) برخاسته است. دولت‌های عضو ویزگراد با رویکردی ضد هژمونیک، رهبری سنتی آلمان و فرانسه بر اتحادیه را به‌چالش کشیده و ضمن نقد ارزش‌های چندفرهنگ‌گرایی حاکم بر اتحادیه اروپا، طرح‌های همگرایی را در چهارچوب فعلی ابزار تسلط بیشتر قدرت‌های غربی بر اعضای شرقی و مرکزی اتحادیه می‌دانند. بحران پناهجویی فرصتی را در اختیار این گروه قرار داده است تا بتوانند با استفاده از آن، ضمن ایستادن در برابر این جریان مسلط، تبعیض و حقارت ناشی از نادیده‌ گرفته ‌شدن توسط قدرت‌های غربی اروپا را جبران، و موقعیت خود را در اتحادیه اروپا تقویت کنند. آنها ضمن مقاومت در مقابل طرح‌های همگرایانه محور برلین ـ پاریس، به‌دنبال بهره‌برداری از این فرصت ازطریق اصلاح ساختار اتحادیه اروپا با ایده «اروپای جایگزین» یا «اروپای ملل مستقل» هستند؛ مدلی که در آن، هویت و حاکمیت ملی در رأس امور قرار دارد.

مقاومت اعضای شرقی و مرکزی اتحادیه اروپا به شکاف میان غرب و شرق این اتحادیه دامن زده و منجربه طرح «ایده اروپای دوسرعته» ازسوی آلمان و فرانسه شده است؛ ایده‌ای که ازسوی ایتالیا، اسپانیا، بلژیک، هلند و لوکزامبورگ نیز مورد حمایت قرار گرفته است. در چهارچوب این ایده، آن دسته از اعضای اتحادیه که خواهان تعمیق همگرایی هستند، بدون توجه به کشورهایی که مخالف آن هستند، به مسیر خود ادامه می‌دهند. لهستان، بزرگ‌ترین عضو گروه ویزگراد، ضمن ابراز مخالفت با ایده اروپای دوسرعته باور دارد که اتحادیه اروپا به‌شدت از اهداف اولیه خود منحرف، و به ابزاری برای کسب منافع قدرت‌های بزرگ آن تبدیل شده است.

این اختلافات یکی دیگر از فصول مشترک لهستان با آمریکای ترامپ است؛ زیرا ترامپ نیز انگیزه‌ها و دلایل خاص خود را برای مخالفت با اتحادیه اروپا دارد که دراین‌بین، تلاش این اتحادیه برای تداوم تعامل با ایران و حفظ برجام فقط یکی از مصادیق آن است. اختلافات موجود در دو سوی آتلانتیک، اتحادیه اروپا را در مقابل آمریکای ترامپ قرار داده و رهبران اروپایی را بر آن داشته است که ضمن تقابل با سیاست‌های بین‌المللی ویرانگر ترامپ به سمت استقلال راهبردی از آمریکا حرکت کنند. درست به همین دلیل است که ترامپ با رویکرد ضد اتحادیه از قدرت‌گرفتن ملی‌گراها در اروپا استقبال می‌کند. امروز ملی‌گراهای اروپا متحد طبیعی ترامپ محسوب می‌شوند و دوره وی را فرصتی تاریخی برای افزایش و تثبیت قدرت خود می‌دانند؛ ازاین‌رو، همگرایی دولت ملی‌گرای لهستان با ترامپ و میزبانی نشست‌های بین‌المللی اینچنینی علاوه‌براینکه موقعیت تضعیف‌شده آمریکا در اروپا را تقویت خواهد کرد، جایگاه لهستان را در مسائل اتحادیه اروپا برجسته می‌سازد و می‌تواند اهرمی برای موازنه قدرت این کشور با قدرت‌های غربی اتحادیه به‌ویژه آلمان باشد. 

در جمع‌بندی برای این بخش باید گفت که دلایل و انگیزه‌های لهستان برای میزبانی نشست بین‌المللی ضد ایرانی به رهبری آمریکا را باید در چهارچوب انگیزه‌ها و اولویت‌هایی خارج از روابط این کشور با ایران جستجو کرد. دولت ملی‌گرای راست حاکم بر لهستان نه دغدغه‌های حقوق بشری دولت‌های غرب اروپا را درقبال ایران دارد و نه منطقی است تا زمانی که تهدید بزرگ‌تر روسیه را بیخ گوش خود احساس می‌کند، مقابله با فعالیت‌های منطقه‌ای و برنامه موشکی ایران را در اولویت قرار دهد؛ ضمن اینکه حفظ برجام همانند کل اروپا برای امنیت این کشور نیز مفید است و در کنار پیشینه مثبت روابط دو کشور، این کشور اولین مقصد وزیر امور خارجه ایران به اروپا پس از اجرایی‌شدن برجام بوده و روابط فی‌مابین در طول سال‌های گذشته روند روبه‌رشد و مطلوبی را تجربه کرده است.

اقدام لهستان در میزبانی نشست بین‌المللی علیه ایران را باید تصمیمی سیاسی و عملگرایانه برای بالا کشیدن خود در اروپا و موازنه قدرت در برابر روسیه، آلمان و اتحادیه اروپا ازطریق جلب حمایت آمریکا دانست؛ آن‌هم درست زمانی که ترامپ در اروپای غربی منزوی است و چاره‌ای ندارد جز اینکه برای پیشبرد برنامه‌های منطقه‌ای خود به‌ویژه سیاست فشار حداکثری علیه ایران به اروپای شرقی و مرکزی روی آورد. اگرچه لهستان خواهان فروپاشی برجام و تنش با ایران نیست، باید این واقعیت را باید پذیرفت که تنش با ایران هزینه زیادی برای آن ندارد و ارزش راهبردی روابط با ایران قابل مقایسه با وابستگی حیاتی این کشور به چتر حمایتی آمریکا نیست.

 

هدف آمریکا از نشست ورشو

هدف اصلی آمریکا از برگزاری نشست ورشو اجماع‌سازی و اعمال فشار بیشتر علیه ایران ازطریق همراه‌سازی کل یا بخشی از اروپا با آمریکاست. به فاصله هشت ماه از خروج آمریکا از برجام و سه ماه از دور دوم و اصلی اعمال تحریم‌ها علیه ایران، روندها نشان می‌دهد که آمریکا در میان متحدان جهانی خود فقط می‌تواند به همکاری کامل کره و ژاپن در شرق آسیا، رژیم صهیونیستی و دولت‌های عربی مخالف ایران امید داشته باشد. دراین‌بین، حتی هند، ترکیه و عراق نیز تمایلی به همکاری کامل با آمریکا ندارند. بنابراین، شرایط به‌گونه‌ای پیش رفته است که نمی‌توان از ایجاد اجماع جهانی علیه ایران سخن گفت و مهم‌تر اینکه حلقه موجود متحدان آمریکا به اندازه کافی برای فشار و محاصره ایران تنگ نیست. مسئله زمانی ناامیدکننده‌تر می‌شود که اصلی‌ترین متحدان آمریکا یعنی اروپایی‌ها نه‌تنها با دولت ترامپ همراهی نمی‌کنند، بلکه درپی ایجاد سازِکاری برای دور زدن تحریم‌های آن نیز هستند.

در این شرایط، به‌نظر می‌رسد دولت ترامپ دریافته است که سیاست فشار حداکثری علیه ایران با وجود تعامل فعلی میان ایران و اروپا برای حفظ برجام امکان‌پذیر نیست. بنابراین، برای تکمیل پازل فشار حداکثری بر ایران و به‌نتیجه ‌رسیدن آن در کوتاه‌ترین زمان، یا باید اتحادیه اروپا را نیز با تحریم‌های آمریکا همراه کرد و یا در سیاست واحد آن درقبال حفظ برجام شکاف ایجاد کرد. ایالات متحده تاکنون با برجسته‌سازی نگرانی‌های مشترک در زمینه برنامه موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای و همچنین اتهامات مربوط به اقدامات تروریستی ایران در خاک اروپا، برای برهم‌ زدن مناسبات ایران و اروپا و همراه ‌کردن اروپا با خود تلاش زیادی کرده؛ اما با وجود افزایش تنش‌های مقطعی میان ایران و اروپا، رویکرد اروپا درقبال ایران همواره بر محور ثابت و مشخصی چرخیده است: تفکیک موضوع حفظ برجام از سایر مسائل اختلافی با ایران.

در این وضعیت، به‌نظر می‌رسد دولت ترامپ چاره کار را در بهره‌برداری از نفوذ آمریکا در اروپای شرقی و مرکزی و ایجاد شکاف در موضع واحد اروپا در قبال ایران و برجام می‌بیند. آمریکایی‌ها که تجربه بهره‌برداری از این شکاف را در جنگ عراق دارند، به‌نظر می‌رسد این بار نیز می‌خواهند با قرار دادن اروپای شرقی و مرکزی در برابر اروپای غربی، ضمن همراه ‌کردن شرق و مرکز اروپا با سیاست خود درقبال ایران، ازطریق منزوی ‌کردن دولت‌های اروپای غربی، قدرت آنها را در درون اتحادیه اروپا برای حفظ برجام و مقابله با تحریم‌های آمریکا ضعیف و خنثی کنند. درهمین‌راستا، همان‌طور که پیش از این نیز عنوان شد، لهستان به‌دلیل وابستگی حیاتی به چتر حمایتی آمریکا، خواهان همراهی بیشتر اروپا با ترامپ و درک نگرانی‌های آن است. دراین‌خصوص، وزیر امور خارجه لهستان پس از خروج ترامپ از برجام در اظهاراتی گفت «اتحادیه اروپا توجه بیشتری به نگرانی‌های امنیتی آمریکا درباره خروج واشینگتن از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ با ایران داشته باشد». این موضع‌گیری و سایر موضع‌گیری‌های مشابه نشان می‌دهد که پتانسیل ایجاد شکاف در موضع واحد برجامی اروپا موجود است و نشست ورشو به‌دنبال به‌فعلیت رساندن آن است.

 

پیامدها برای ایران و اروپا

بی‌تردید، برگزاری نشست ورشو حاوی پیامدهایی برای ایران و اروپا و تعامل میان آنها به‌ویژه در موضوع حفظ برجام است. در حالت کلی، برگزاری این نشست حاوی پیامدهای زیر است:

ـ همگرایی بیشتر اروپای شرقی و مرکزی با آمریکا: یکی از پیامدهای مهم نشست ورشو می‌تواند همگرایی بیشتر اروپای شرقی و مرکزی با آمریکا باشد که این موضوع به تلاش مشترک ایران و اروپا برای حفظ برجام آسیب می‌رساند. با توجه به وابستگی امنیتی کشورهای اروپای شرقی و مرکزی به آمریکا و همچنین اختلافات موجود میان آنها با اتحادیه اروپا و اعضای قدرتمندتر غربی آن، به‌نظر می‌رسد آنها بی‌میل نیستند که از موضوع حفظ برجام اهرمی برای نزدیکی هرچه بیشتر به ترامپ و فشار بیشتر بر متحدان اروپایی برای پیشبرد منافع خود در چهارچوب اتحادیه اروپا استفاده کنند.

ـ واگرایی بیشتر اروپای غربی از آمریکا: در سوی مقابل، با توجه به پیشینه خصومت ترامپ با اتحادیه اروپا و نقشی که فرانسه و آلمان در این اتحادیه ایفا می‌کنند، این کشورها این دست تلاش‌های دولت ترامپ را فراتر از مسئله ایران و برجام و در راستای هدف کلان‌تر که همانا تضعیف جایگاه این قدرت‌ها در اتحادیه اروپا و تضعیف همگرایی اروپایی است ارزیابی می‌کنند؛ بنابراین، یا در این نشست مشارکت نمی‌کنند و یا اگر مشارکت داشته باشند، ضمن تلاش برای جلوگیری از شکاف میان شرق و غرب اروپا، بخشی از تمرکز خود را متوجه مقابله با این هدف آمریکایی‌ها می‌کنند. این موضوع به شکل غیرمستقیم به تقویت موضع ایران کمک می‌کند.

ـ تضعیف ایده استقلال راهبردی اروپا: تغییر محیط امنیتی اتحادیه اروپا و تفاوت در اولویت‌ها و سیاست‌های امنیتی آمریکا و این اتحادیه سبب شده است که امروزه بیش از هر زمان دیگری صحبت از استقلال امنیتی و راهبردی اروپا در میان باشد. این هدف حتی در راهبرد سیاست جهانی اتحادیه اروپا نیز به‌عنوان یک اصل منعکس شده است. پیشبرد ایده ارتش واحد اروپایی و مقدمات آن در قالب توافقنامه نظامی «پسکو»[1] در همین راستا ارزیابی می‌شود. بااین‌حال، صحبت از استقلال امنیتی و راهبردی درحالی از غرب اروپا بارها به گوش می‌رسد که اعضای شرقی و مرکزی ضمن نگاه تردیدآمیز به نتیجه این طرح‌ها، وابستگی امنیتی به آمریکا را تکیه‌گاه مطمئن‌تری می‌بینند. خلل در اراده اروپا برای حرکت به سمت استقلال راهبردی نه‌تنها به سود این اتحادیه نخواهد بود، بلکه در شرایط کنونی خبر خوبی برای ایران نیز نیست. 

ـ تضعیف هرچه بیشتر توان اروپا برای مقابله با تحریم‌های آمریکا: همان‌طور که گفته شد، لهستان به همراه سایر اعضای شرقی اتحادیه اروپا خواهان درک نگرانی‌های برجامی آمریکا ازسوی اتحادیه اروپا هستند و در بهترین حالت، موضع میانه‌ای در‌این‌باره دارند. در همین زمینه، جاکیچ کژاپوتوویژ، وزیر امور خارجه لهستان، درخصوص حواشی مربوط به نشست ورشو گفته است «در جلسات روابط خارجی اتحادیه اروپا گوشزد کردیم که اتحادیه اروپا نمی‌تواند در مقابل آمریکا در خاورمیانه بایستد و وانمود کند که توافق با ایران پس از خروج کشور اصلی و با قطع رابطه شرکت‌های اروپایی با ایران، بدون تغییر باقی می‌ماند». این اختلاف دیدگاه به تضعیف هرچه بیشتر توان اتحادیه اروپا در مقابله با تحریم‌های آمریکا خواهد انجامید. هایکو ماس، وزیر امور خارجه آلمان نیز در مصاحبه با دو روزنامه آلمانی دراین‌باره گفته است «ما اروپایی‌ها در برابر ایالات متحده هیچ شانسی برای دفاع از ارزش‌ها یا منافع تجاری خود، برای نمونه، در مناقشات بر سر توافق هسته‌ای ایران نداریم ... فقط به‌صورت «اروپای متحد» یک شانس حقیقی خواهیم داشت. توانایی ما برای دفاع از ارزش‌ها و منافعمان به همین بستگی دارد». واقعیت این است که گسترش شکاف میان شرق و غرب اروپا، ضریب توانایی و موفقیت آنها را در برابر تحریم‌های آمریکا به‌شدت کاهش خواهد داد. ازآنجاکه هرگونه تصمیم‌گیری در اتحادیه اروپا به موافقت همه اعضای آن نیاز دارد، همراهی لهستان و برخی کشور‌های دیگر اروپایی با واشینگتن می‌تواند مانع مهمی پیشِ روی راه‌اندازی و عملکرد موفق سازِکار ویژه مالی اتحادیه اروپا باشد.

ـ اجماع درخصوص برنامه موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای ایران: چه قدرت‌های غربی اتحادیه اروپا در این نشست شرکت کنند، چه نکنند، از همین حالا با اطمینان بالا می‌توان گفت یکی از نتایج این نشست، اجماع درخصوص برنامه موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای ایران است. این موضوعات نقطه مشترک تمامی شرکت‌کنندگان این نشست است و به‌نظر می‌رسد با توجه به تحرکات موشکی اخیر ایران، بیش از گذشته محل بحث و تبادل نظر قرار گیرد.  

ـ روشن‌ شدن مرزبندی‌های اروپایی درقبال ایران: خروج آمریکا از برجام منجربه سردرگمی کشورهای شرقی و مرکزی اروپا شده است؛ زیرا آنها از دو سو تحت فشارند: فشار اتحادیه اروپا برای حفظ برجام و فشار آمریکا برای رد برجام و حمایت از تحریم‌ها علیه ایران. یکی از پیامدهای این نشست می‌تواند روشن ‌شدن سیاست این کشورها در پیروی از یکی از دو فشار فوق باشد.

ـ شفاف ‌شدن سیاست آمریکا درقبال ایران: سیاست آمریکا درقبال ایران پس از خروج از برجام از تغییر رفتار ایران تا تغییر رژیم درنوسان بوده است. این اواخر نیز بحث استفاده از گزینه نظامی مجدداً نقل محافل سیاسی و تحلیلی شده است. یکی از نتایج نشست ورشو می‌تواند فهم دقیق‌تری از سیاست واقعی آمریکا درقبال جمهوری اسلامی ایران باشد.  

ـ ابهام‌زدایی از نسبت سیاست اروپا با آمریکا درقبال ایران: دیدگاهی در میان برخی از نخبگان کشور وجود دارد مبنی‌براینکه اختلاف اروپا و آمریکا بر سر برجام و ایران جنگی زرگری است و بسیار ساده‌اندیشانه است که باور کنیم این دو متحد استراتژیک، پس از چهار دهه سیاست تقابلی مشترک علیه جمهوری اسلامی ایران، حال به‌واسطه برجام وارد تقابلی با یکدیگر ‌شوند که سود آن را ایران می‌برد. براساس این دیدگاه، اروپا در میانه تنش ایران و آمریکا درحال ایفای نقش «پلیس خوب» است و با دادن وعده‌های توخالی، ضمن معطل ‌کردن و نگه‌ داشتن ایران در برجام، عملاً در مسیر سیاست فشار حداکثری ترامپ گام برمی‌دارد؛ ازاین‌رو، یکی از پیامدها و نتایج نشست ورشو می‌تواند آزمون این دست دیدگاه‌ها و ابهام‌زدایی از سیاست و رویکرد واقعی اروپایی‌ها و نسبت آن با سیاست آمریکا درقبال ایران باشد.

 

جمع‌بندی و توصیه‌های راهبردی

درحال‌حاضر، به‌سبب وضعیت خاصی که در نتیجه برنامه موشکی، طرح اتهامات تروریستی علیه ایران در اروپا و همچنین تعلل اروپا در اجرایی‌ کردن «اس‌پی‌وی» در روابط ایران و اروپا ایجاد شده، نه می‌توان نشست ورشو را همانند تلاش‌های پیشین آمریکا برای ایجاد اجماع علیه ایران نشستی از پیش شکست خورده ارزیابی کرد و نه اینکه از همین حالا درمورد اثرگذاری آن اغراق نمود. اگر این پیش‌فرض را بپذیریم که هدف اصلی برگزاری این نشست در لهستان، همراه‌سازی کل یا بخشی از اروپا با سیاست فشار حداکثری علیه ایران است، آنگاه نحوه برخورد اروپا با این نشست است که میزان اثرگذاری و موفقیت آن را تعیین می‌کند؛ ازاین‌رو باید گفت که میزان تأثیر این نشست به تعداد مشارکت‌کنندگان اروپایی به‌ویژه ترکیب شرکت‌کنندگان اروپای غربی و سطح حضور آنها (وزیر امور خارجه، معاون وزیر یا مقامی پایین‌تر) و همچنین موضع آنها درقبال مسائل مطرح‌شده بستگی خواهد داشت. در این وضعیت، عدم مشارکت قدرت‌های بزرگ اروپایی درعین‌حال که منجربه فراخ‌تر کردن شکاف آنها با آمریکا خواهد شد، از اثرگذاری بین‌المللی نشست ورشو خواهد کاست و انزوای سیاست آمریکا درقبال ایران را یک بار دیگر در میان قدرت‌های جهانی به تصویر خواهد کشید.

بااین‌حال، اگر دولت‌های بزرگ اروپای غربی در این نشست حضور یابند، با توجه به اصل محوری اتحادیه اروپا در برخورد با ایران ـ حفظ برجام و تفکیک آن از سایر مسائل اختلافی با ایران ـ شاهد سیاستی دوسویه از آنها خواهیم بود: نخست، دفاع از برجام به‌عنوان دستاورد راهبردی برای صلح و ثبات خاورمیانه و اروپا که اتفاقاً موضوع این

نشست است و دوم، تلاش برای تغییر تمرکز از برجام به سمت برنامه موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای ایران. دراین‌بین، اگرچه لهستان و سایر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی خواهان فروپاشی برجام نیستند، با سیاست آمریکاگرای خود می‌توانند اسب تروآی آمریکا در اتحادیه اروپا باشند و سیاست واحد اروپایی در حفاظت از برجام و توان آن در اجرای موفق سازِکار ویژه را ضعیف کنند.

 

[1]. Permanent Structured Cooperation (PESCO)