نوعثمانیگرایی ترکیه؛
از چهره «نرم» تا ظاهر «سخت»
در تحلیلهای ایرانی، همچنان حضور مفهومی «نوعثمانیگرایی» بهعنوان یک چارچوب کلان برای فهم سیاست خارجی ترکیه، برجسته است. اما به نظر میرسد این چارچوب کلان، ضمن حفظ مبانی، در تاکیداتش دچار تغییراتی شده است. مولفههای «سخت» در این تلقی، به صورت چشمگیری در حال پیشی گرفتن بر مولفههای «نرم» میباشند.
عثمانیگرایی با نام داوود اوغلو همراه شده است. اوغلو که از او به عنوان «کیسینجر ترکیه» نیز یاد شده بود، منویات و برداشتهای خود را برای توسعهی ترکیه و دستیابی به رویای عثمانی در قالبی جدید، در کتابی با عنوان «عمق استراتژیک» منتشر کرده است. او در این کتاب سعی کرده تا با تاکید بر مولفههای گوناگونی از جمله جغرافیا، تاریخ و از همه مهمتر هویت، به طراحی یک استراتژی در بستر ویژگیهای ژئوپلیتیکی ترکیه بپردازد. ترکیه به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی نمیتواند خود را منحصر به یک منطقه بداند چرا که همانقدر که عضو غرب آسیا است، به بالکان، آسیای مرکزی و خزر و مدیترانه نیز تعلق نسبی دارد. بر این اساس تاکید بر یک منطقه و ماندن در آن، عملا به معنای نادیده گرفتن سایر ظرفیتها است. لذا ترکیه ناچار است برای ایفای یک نقش پیشرو، به یک بازیگر مرکزی تبدیل شود که امکان مانور در محیطهای متفاوت را داراست تا دیگر برای پیوستن به اتحادیه اروپا، التماسهای مکرر و بینتیجه خود را روانه غرب نکند. بر این اساس ترکیه نباید نگاه منطقهای داشته باشد بلکه در سطحی کلانتر چارهای ندارد که خود را کشور مرکزی بداند که در تمام این مناطق نقش ایفا میکند.
نقشآفرینی در تمامی مناطقی که ترکیه خود را متعلق به آنها میداند، نیازمند عادیسازی و بهبود روابط بود. سیاست «تنش صفر» بر همین اساس سامان یافت. تنش صفر، اصلیترین برنامهای بود که دولت رجب طیب اردوغان قبل از وقوع تحولات حیرتانگیز 2011 در غرب آسیا و شمال آفریقا، سعی داشت آن را در قبال همسایگان خود محقق سازد. «تنش صفر» ساخته و پرداخته ذهن داود اوغلو بود. دولت اردوغان اما میراثدار تنشهای متعددی با همسایگان بود که برخی از آنها ریشه در تاریخ داشت. با دیپلماسی اوغلو این تنشها یکی پس از دیگری به صفر میل میکرد. روابط ترکیه با اعراب خلیج فارس تقویت شد و قراردادهای اقتصادی متعددی میان آنها به امضا رسید. روابط این کشور با سوریه آنقدر حسنه شد که پس از نیم قرن، بالاترین مقام این کشور یعنی بشار اسد، میهمان اردوغان شد. حتی اردوغان آنقدر بر صفر کردن تنشها اصرار داشت که پالسهای مثبتی به ارمنستان فرستاد تا شاید حافظه تاریخی منفی آنها از ترکیه اصلاح شده و دردهای نسلکشی، التیام یابد.
ترکیه مشخصا در پی تصویرسازی چتری گسترده از خود بود تا نقش ترکیه را در امپراتوری عثمانی بازنمایی کند. اگرچه نیازهای ژئوپلیتیکی، نوعثمانیگرایی را برای مقامات ترکیه ضروری ساخته بود اما این هویت بود که رفع این نیازها را بسترسازی مینمود. لذا ترکیه مسائل جهان اسلام را عمیقا مسائل خود تلقی کرده و با سبکی خاص و مملو از هیجان به آن ورود میکرد. مولفههای «نرم» همچون فرهنگ و هویت، در این سبک، محوریت داشتند. فلسطین در این میان، یکی از اصلیترین مسائل مورد توجه اردوغان بود.
با انقلابهای عربی که از اواخر سال 2010 آغاز شد، ترکیه سیاست تنش صفر را کنار نهاد. برآورد مقامات آنکارا این بود که زمان چیدن میوه فرارسیده است! اما اینگونه نشد؛ ترکیه وارد پروندههایی شد و پروندههایی ساخت که نسبتی با تنشزدایی نداشت. این ورود حتی منجر به تنشهایی با جمهوری اسلامی ایران نیز شد.
پس از گذشت حدود هفت سال از انقلابهای عربی، حالا به نظر میرسد نوعثمانیگرایی ترکیه چهرهای «سخت» به خود گرفته است. «الگوی ترکیه» که زمانی حتی در داخل ایران نیز مورد اقبال برخی جریانها قرار گرفته بود، حالا تضعیف شده است و اردوغان و یارانش، بهجای ارائه یک الگوی حکومتی تمام عیار، بیشتر از هر زمان دیگری به امنیت ملی خود میاندیشند. عمق راهبردی که داوود اوغلو طرح کرده بود، همچنان در بستر ژئوپلیتیک در حال پیگیری است اما «سختتر» از قبل. هویت مشترک که در چارچوب یک دیپلماسی عمومی قوی، میتوانست زمینهساز توسعه نفوذ ترکیه در کشورهای جهان اسلام شود، اکنون کمتر مورد توجه آنکاراست اگرچه همچنان پیگیری میشود. گویی مقامات ترکیه بر این باورند که قدرت نرم ترکیه تضعیف شده و همزمان با تلاش برای تقویت آن، سیاستهای نظامی و امنیتی فرامرزی را با شدت بیشتری دنبال میکنند. چنین تلاشی میتواند توسعه ژئوپلیتیکی ترکیه را در جهان اسلام فراهم سازد. این را میتوان در رویکرد جدید ترکیه در احداث پایگاههای نظامی مشاهده کرد. ترکیه اکنون در قطر، سودان و سومالی پایگاه نظامی دارد و یا مقدمات احداث آن را فراهم ساخته است. پایگاه نظامی ترکیه در قطر عملا منجر به امکان ایفای نقش نسبی آنکارا در معادلات خلیج فارس شده است. حضور نظامی در شاخ و شمال آفریقا نیز بخشی از رویکرد آفریقاگرایانهی اردوغان است که طی این سالها با شدت پیگیری شده است. یکی دیگر از مظاهر سختتر شدن نوعثمانیگرایی ترکیه، تجاوزات نظامی این کشور است. ترکیهی اردوغان، مانند قدرتهای بزرگ در نظام بینالملل عمل کرده و هرگاه نیاز به اقدام نظامی برای تامین امنیت ملی خود باشد، سریعا و بدون اصرار برای مشروع بودن این اقدام، عمل میکند. تجاوز نظامی ترکیه در عراق و حضور نیروهای ارتش این کشور در پایگاه بعشیقه در شمال شرق موصل، از این دست رفتارهاست. ترکیه هیچگاه زیر بار نامشروع بودن این حضور نرفته و همچنان نیز به آن ادامه میدهد. تجاوز نظامی به سوریه که در قالب دو عملیات سپر فرات و شاخه زیتون صورت گرفت نیز از دیگر رفتارهای نظامی ترکیه در منطقه است. ترکیه عملا بخشهایی از خاک سوریه را اشغال کرده است.
واقعیت این است که اردوغان همچنان رویای عثمانی را در سر دارد. برجستهسازی برخی پرچمهای خاص مرتبط با دوران عثمانی و یا پوشاندن لباسهای معنادار بر تن سربازانی که نقش تشریفاتی دارند، از جمله نشانههایی است که علائق اردوغان به بازیابی امپراتوری عثمانی را در قالبی جدید، هویدا میسازد. اما این رویکرد طی سالهای اخیر، دچار تغییراتی در عمل شده است. در واقع، ملاحظات ژئوپلیتیکی مدنظر اردوغان که نوعثمانیگرایی را ضروری میسازد، همچنان وجود دارد اما به نظر میرسد مسیر ترکیه برای رسیدن به این رویا، کمی «سختتر» شده است. این، البته بهمعنای غفلت از مولفههای «نرم» و یا صرفنظر از آنها نیست.
نظر شما