پادشاهی اردن؛ استمرار ثبات در عین بی­ثباتی


پادشاهی اردن؛ استمرار ثبات در عین بی­ثباتی
 
 
دوشنبه 1 آبان 1391
 
 
فایز الطراونه پس از پنج ماه نخست­وزیری اردن، جای خود را به عبدالله النسور داد. انتقادهای مطرح شده از الطراونه طبعاً نقش اصلی را در کنار گذاشتن وی داشت اگرچه ظاهر قضیه بُعدی قانونی دارد. پرسش آن است که تغییر نخست­وزیر و تحولات پیرامون آن در شرایط کنونی اردن چه مفهومی دارد. می­توان و بهتر است در وضعیت فعلی، این پرسش را در زمینه­ای کلان­تر مطرح کرد: چرا موج خیزش­های مردمی خاورمیانه، رژیم اردن را از پای در نیاورد؟ نصب و عزل حکومت در اردن، افزون بر موفقیت و یا ناکامی در انجام کاویژه‌های معمول حکومت در سایر کشورها، برای رژیم هاشمی، دلیل و یا کارویژه­ای فراتر دارد: حفظ و یا اعاده ثبات. به همین دلیل تغییر حکومت را نباید صرفاً در چارچوب مطالبات مخالفان و معترضات دید، چنین تغییراتی کارویژه­ای ثبات­آفرین دارند.
اردن، همچون سایر کشورهای عربی، در سال ٢٠١١ تحرکات مردمی گسترده­ای به خود دید، با اینحال این تحرکات از حد و مرز مقبول رژیم آن خارج نشد و پادشاه اردن بارها به ابزار ثبات­آفرین خاص خود (تغییر نخست­وزیر) متوسل شد. واقعیت آن است که اردن از جمله بی­ثبات­ترین حکومت­های خاورمیانه ـ از منظر کوتاهی عمر دولت­ها و اثرپذیری رژیم فرایندهای سیاست داخلی آن از تحولات پیرامونی ـ است، با اینحال در طول نه دهه از زمان تأسیس این کشور تاکنون، نوعی ثبات و استمرار در آن برقرار بوده که با اندکی تساهل می­توان آن را «بی­ثباتی نظام­مند و مستمر» نامید؛ نوعی بی­ثباتی که تداوم وضع موجود را تضمین کرده و می­کند.
بنابراین، بی­ثباتی و کوتاهی عمر حکومت­های اردنی جزئی از بی­ثباتی نظام­مند این کشور است. هرگاه رژیم با انتقادات و یا اعتراضات گسترده­ای روبرو شود نخست­وزیر را تغییر می­دهد و آرامش را به صحنه سیاسی بازمی­گرداند. به همین دلیل از نخست­وزیری رشید طلیع در 1921 تا عبدالله النسور در 2012، این کشور 72 دولت را به خود دیده است. در واقع، تغییر نخست­وزیر راه­کاری برای القای همگامی رژیم با مخالفان و نزدیک بودن پادشاه به مردم است. این نکته با توجه به رسیدن دوره­ای بسیاری از نخست­وزیران به نخست‌وزیری مجدد روشن می­شود؛ به عبارتی، شرایط داخلی و اثرپذیری نقش و جایگاه پادشاه است که رفتن و یا بازگشت نخست­وزیر را تعیین می­کند نه منافع و یا خواسته­های مردم و مخالفان.
در بررسی چرایی توقف موج خیزش­های تغییردهنده عرب بر دروازه­های عمان، باید توجه داشت که در اردن تغییرات تابع سه مؤلفه اصلی هستند: جغرافیا، امکانات و رهبری. عملکرد رهبری نیز کاملاً متأثر از دو مؤلفه نخست است. در تمامی این مؤلفه­ها، اردن تفاوت­های اساسی با کشورهایی دارد که در 2011 و 2012 شاهد تغییرات پایین به بالای گسترده­ای بوده­اند. اردن از نظر جغرافیایی در شرایط دشواری قرار دارد. چهار کشور قدرتمندتر از اردن این کشور را از شمال، جنوب، شرق و غرب احاطه کرده­اند و به همین دلیل از یک­سو اولویت ثبات داخلی از چشم­اندازی نظامی در این کشور همواره مطرح بوده و نظام سیاسی تابع آن بوده و هست و از سوی دیگر، تقویت ارتش و نیروهای امنیتی اردن را به یکی از مسائل اساسی مطرح نه‌تنها در بحث­های دولتی بلکه در سپهر عمومی اردن تبدیل کرده است.
امکانات مالی، طبیعی و اقتصادی اردن در قیاس با همسایگانش ناچیز است و بنابراین اردن همواره در تلاش بوده تا از تشدید بحران­های داخلی بپرهیزد. این عامل به‌ویژه بر عملکرد رهبری اردن و نیز اپوزیسیون داخلی آن اثرگذار است. به نحوی که نیروهای سیاسی این کشور، اغلب در پیشبرد اهداف و نیز در انتخاب ابزارهای لازم، فقر منابع و درآمدهای اردن را نیز در نظر می­گیرند. به همین دلیل حفظ آرامش و ثبات داخلی حتی از مجرای تغییر حکومت نیز از نظر رژیم پادشاهی مطلوب است. نکته دیگر آنکه رهبری اردن، از جمله عوامل اصلی پیشگیری از تسرّی تحولات افسارگسیخته منطقه عربی به این کشور بوده است.
رهبری اردن در چارچوب محدودیت­های جغرافیایی و درآمدی و با بهره­گیری از ساختار اجتماعی قبیله­محور این کشور، از دیرباز در تلاش بوده تا فاصله میان رژیم از یک سو و ملت و مخالفان از سوی دیگر را محدود کرده و انعطاف­پذیری بیشتری در قبال مطالبات عمومی از خود نشان دهد. این امر در 1989 با آزادسازی فضای سیاسی و برگزاری انتخابات نسبتاً آزاد آغاز شد و در این چارچوب سهمی از قدرت به اخوان‌المسلمین (بزرگترین مجموعه اپوزیسیون داخلی) داده شد. اگرچه در طول دو دهه فراز و نشیب­های فراوانی در مسیر نوین اردن پدیدار شد، با اینحال ارتباط رهبری با مخالفان و معترضانش نزدیک باقی ماند. این امر حاصل استمرار تلاش رژیم برای حفظ رابطه نزدیک با مخالفانش است. در همین راستا، رژیم به‌رغم داشتن دستگاه امنیتی نیرومند، هیچ­گاه همچون بسیاری از رژیم­های عرب، از این نیرو برای سرکوب افسارگسیخته مخالفان بهره نگرفته است، مخالفان دستگیر، زندانی و حتی شکنجه می­شوند اما به‌ندرت ناپدید می­شوند. تریبون­های متعددی انتقادات و مطالبات مخالفان و مردم معترض را منعکس کرده از عملکرد رژیم انتقاد می­کنند. چنین وضعیتی طبعاً میزان انعطاف­پذیری رژیم اردن را در قبال تحولات ژرف افزایش می­دهد. از این منظر، تغییر نخست­وزیر ـ اگرچه تغییری اساسی در سیاست­ها و روندهای مورد اعتراض ایجاد نکند ـ نوعی عقب­نشینی رژیم به سود خواسته­های عمومی تبیین و القا و از سوی مردم معترض تا حدود زیادی پذیرفته می­شود.
اما در ارتباط با آینده این پرسش بی­پاسخ می­ماند که رژیم هاشمی، تا چه زمانی خواهد توانست چنین رویکردی را برای کنترل جامعه ادامه دهد و آیا انعطاف­پذیری رژیم در قبال خواسته­های مخالفان و یا معترضان، در فضای تغییرطلب و سیّال خاورمیانه، به طرح خواسته­های بنیادین­تری منجر نخواهد شد، در چنان وضعیتی رژیم چه واکنشی نشان خواهد داد. پاسخ این پرسش­ها کاملاً به تحولات مردمی خاورمیانه در خارج از اردن و نیز میزان عقلانیت رژیم حاکم و اپوزیسیون اغلب اسلام­گرای آن در داخل این کشور بستگی دارد.