سیاست چین در


سیاست چین درقبال سوریه، همگرایی یا واگرایی با طرف‌های منطقه‌ای؟



دوشنبه 2 مرداد 1396



با آغاز تحولات موسوم به بهار عربی در سال 2011، برخی از کشورهای منطقه دستخوش ناآرامی‌های گسترده و در ادامه دستخوش جنگ داخلی شدند که ازجمله این کشورها می‌توان از کشور سوریه نام برد. کشوری تأثیرگذار در عرصه منطقه‌ غرب آسیا و جهان عرب که با توجه به مشخصه‌هایی همچون نزدیک بودن روابط خارجی این کشور به جمهوری اسلامی ایران و روسیه، همچنین مشخصه‌های جغرافیایی این کشور، یعنی نزدیکی به مناطق راهبردی و مورد توجه همچون: همجواری با عراق، ترکیه، دریای مدیترانه و سرزمین‌های اشغالی فلسطین و رژیم صهیونیستی همواره مورد توجه قدرت‌های بزرگ قرار داشته است.

یکی از مشخصه های اصلی جنگ داخلی سوریه با توجه به مولفه‌های ذکر شده در سطور بالا تبدیل این تنش از مناقشه‌ای محلی و کم‌شدت به مناقشه‌ای گسترده و همه‌جانبه بوده است که با مرور زمان پای قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی به این مناقشه نیز چه به‌صورت مستقیم و چه غیرمستقیم به آن باز شده است که می‌توان نمود آن را در حمایت از طرف‌های مختلف درگیر در این بحران ازطرف بازیگران مختلف جهانی مشاهده کرد. ‌یکی از بازیگران جهانی حاضر در صحنه جنگ داخلی سوریه، چین متحد دیرینه دولت سوریه است که روابط میان طرفین تا پیش از آغاز جنگ داخلی در این کشور و تاکنون در حوزه‌های مختلف و به‌خصوص در حوزه نظامی و امنیتی
جریان داشته است.

اگر بخواهیم درک صحیحی از سیاست چین درقبال سوریه به دست آوریم باید سیاست این کشور را در چهارچوب راهبرد چین درقبال منطقۀ غرب آسیا تحلیل کنیم. به‌صورت خلاصه باید گفت غرب آسیا به‌خاطر دارا بودن منابع سرشار انرژی از اهمیت به‌سزایی در سیاست‌ها و راهبردهای چین برخوردار است و دستگاه سیاست خارجی چین تلاش دارد با توجه به اولویت داشتن دیپلماسی اقتصادی برای بسط نفوذ سیاسی خود روابط نزدیک خود را با تمامی طرف‌ها در این منطقه حفظ کند.

از زمان آغاز بحران سوریه تاکنون سیاست چین درقبال سوریه در چهارچوب هنجارهای بین‌المللی همچون عمل به منشور ملل متحد و اصول مندرج در این منشور چون حق تعیین سرنوشت ملت‌ها توسط خود، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و عدم استفاده از زور و نیروی نظامی بوده است که مصمم بودن چین در اجرای این اصول را می‌توان در وتوی شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد که می‌توانست استفاده از نیروی نظامی علیه دولت قانونی سوریه را تسهیل کند، مشاهده کرد. این مسئله، یعنی رجوع به چندجانبه‌گرایی و هنجارهای بین‌المللی مورد نظر چین و همچنین تأکید بر حل‌وفصل مسالمت‌آمیز و روال‌مند بحران سوریه می‌تواند از نگاه برخی کارشناسان نقطه‌ای بر آغاز واگرایی و اختلاف‌نظرهای چین با برخی طرف‌های منطقه‌ای در بحران سوریه باشد.


یکی از مسائلی که سبب تشدید واگرایی ذکر شده می‌گردد نگرانی‌های چین درقبال موضوع تروریسم و افراط‌گرایی است؛ زیرا نباید حضور پرشمار اویغورهای چینی وابسته به سازمان‌های تروریستی در خاک سوریه را نادیده گرفت، موضوعی که یکی از دغدغه‌های امنیتی چین محسوب می‌‌شود و ممکن است در آینده ثبات این کشور را در سرزمین چین و استان مسلمان‌نشین سین کیانگ، به خطر اندازند. هم‌اکنون هزاران تن از اتباع اویغور در کنار دیگر تروریست‌های حاضر در عرصه میدانی سوریه در حال فعالیت علیه دولت قانونی این کشور هستند و در چند سال اخیر توانسته‌اند با توجه به شکل‌گیری مناطق خارج از حاکمیت قانون و خلاء قدرت دولت مرکزی در اقصی نقاط جغرافیای سوریه، پناهگاه و مأمنی امن را برای خود مهیا کنند.


از نگاه دولتمردان و نخبگان حاکم بر چین، آمریکا و برخی متحدان منطقه‌ای این کشور در غرب آسیا ازجمله ترکیه با دنبال کردن سیاست همیشگی ایالات متحده درقبال دولت‌های مخالف خود، یعنی سیاست تغییر رژیم از طریق عملیات‌های پنهان، نقش به‌سزایی در انتقال تروریست‌ها و همچنین پشتیبانی تسلیحاتی و لجستیکی از آنها در داخل سوریه داشتند. در میان طیف گسترده‌ای از تروریست‌های حاضر در عرصه میدانی سوریه، نام حزب اسلامی ترکستان از زیرشاخه‌های وابسته به سازمان القاعده که متشکل از ایغورهای چینی ساکن در استان سین کیانگ است نیز به‌چشم می‌خورد. محدوده عملیاتی این سازمان تروریستی در کشورهای آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان است و در چند سال اخیر توانستند این محدوده عملیاتی را به درون خاک سوریه و استان ادلب این کشور واقع در مرزهای شمالی با ترکیه منتقل کنند و بالاخره در آوریل 2015، تشکیلات تروریستی چینی به همراه چند تشکل دیگر، یعنی نیروهای جبهه فتح‌الشام و احرارالشام توانستند این منطقه راهبردی، یعنی استان ادلب را به اشغال خود در آورند.


همان‌طور که پیش از این نیز ذکر شد، سوءظن چین به نیات غرب، آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن در تعقیب سیاست تغییر رژیم و استاندارد دوگانه ایالات متحده در برخورد با موضوع تروریسم و افراط‌گرایی می‌تواند نقطه آغاز واگرایی چین با برخی طرف‌های منطقه‌ای باشد؛ اما در این میان نکته‌ای که حائز اهمیت است اینکه علی‌رغم آگاهی و اشراف چین به تهدیدات تروریستی حال حاضر و آینده اویغورها در منطقه غرب آسیا، شاهد عدم حضور جدی امنیتی و نظامی این کشور در عرصه میدانی سوریه هستیم. شاید چشم‌گیرترین مورد از درگیرشدن نظامی چین در بحران سوریه، سفر سال گذشته دریابان گوآن یوفئیی، مدیر اداره همکاری نظامی بین‌المللی چین، به این کشور و برخی تفاهمات میان طرفین بر سر فروش سلاح‌های سبک و کمک‌های بشردوستانه به سوریه بوده است.


چرایی این عدم حضور چشمگیر و پررنگ نکردن اختلافات و واگرایی خود با برخی طرف‌های منطقه‌ای بر سر بحران سوریه چه می‌تواند باشد؟


در اینجا پاسخ این است که منافع اقتصادی چین با منافع امنیتی این کشور به‌صورت کلی در منطقه غرب آسیا و به‌صورتی جزئی درقبال روابط این کشور با کشورهای منطقه و ازجمله در سوریه به یکدیگر گره خورده است و در این بین، حاکم بودن الگوهای پیچیده دوستی و رقابت بر فضای منطقه سبب شده تا چین همچنان روابط خود را با تمامی طرف‌های درگیر در بحران سوریه، چه کشورهای حامی دولت قانونی سوریه ازجمله جمهوری اسلامی ایران و چه کشورهایی با نقشی مخرب همچون ترکیه، قطر و عربستان سعودی حفظ نموده و از علنی کردن اختلاف نظرات خود با آنها خودداری کند و این مسئله باعث می‌‌شود تا سیاست این کشور درقبال سوریه نیز تحت تأثیر چنین راهبردی قرار گیرد.


به‌طور خلاصه باید گفت چین به‌خوبی از فعالیت‌های مخرب برخی طرف‌ها در بحران سوریه آگاه است و می‌داند این ‌فعالیت‌ها در بلندمدت سبب آسیب خوردن به منافع چین در منطقه می‌‌شود، بااین‌حال سیاست چین درقبال سوریه در قالب راهبرد مورد نظر این کشور در سیاست خارجی خود، یعنی حفظ و تعادل در روابط با تمامی طرف‌های بازی تعریف می‌گردد. تقویت و تشویق سازوکارهای تشریک مساعی میان تمامی طرفین به‌منظور حل‌وفصل مسالمت‌آمیز و روال‌مند اختلافات موجود برای رسیدن به هدف راهبردی این کشور، یعنی همان ثبات بخشیدن به مناطق بحرانی ازجمله منطقه غرب آسیا و به‌خصوص کشور سوریه از دیگر مواردی است که چین آن را دنبال می‌کند؛ زیرا سوریه پس از جنگ داخلی می‌تواند نقشی حائز اهمیت را در چهارچوب ابتکار یک کمربند و یک جاده بازی کند.