ایران، روسیه و طالبان: ارزیابی مجدد آینده دولت افغانستان


 ایران، روسیه و طالبان: ارزیابی مجدد آینده دولت افغانستان

اوضاع افغانستان در شرایط کنونی بیش از گذشته به کلاف سردرگمی شباهت دارد که هر روز بر درهم‌تنیدگی و پیچیدگی آن افزوده می‌شود. ازیک‌طرف، فشار حملات بی‌امان نظامی و ناامنی گسترده ازسوی طالبان افغان و شبکه حقانی به‌عنوان هم‌پیمان وابسته به «القاعده» گروه طالبان، رنج و درد افغان‌ها را در نقاط مختلف افغانستان دوچندان کرده است وازطرف‌دیگر، پیکارجویان وابسته به داعش تحت لوای ولایت خراسان داعش (ISKP) (شامل بخشی از ایران، تمام افغانستان، آسیای مرکزی، هند و پاکستان) از اوایل سال 2015، اقلیت‌های قومی ـ مذهبی، به‌ویژه شیعیان هزاره را در کابل و دیگر نقاط افغانستان به بی‌رحمانه‌ترین اَشکال ممکن هدف قرار می‌دهند و کشتار می‌کنند که یادآور قتل عام‌های منظم هزاره‌ها توسط رژیم طالبان در نیمه دوم دهه 1990 است. 
دراین‌میان، بین طالبان که به‌لحاظ ایدئولوژیک از اسلام سلفی و مکتب دیوبندیه در شبه‌قاره هند پیروی می‌کند با داعش که از آموزه‌های مفتی‌های سعودی و وهابیون تندرو حمایت و پیروی می‌کنند، اختلافات بنیادین وجود دارد؛ برای مثال، رهبران طالبان کماکان بر لزوم تأسیس امارت یا حکومتی با محوریت و مرکزیت افغانستان پافشاری می‌کنند، درحالی‌که ولایت خراسان داعش به نمایندگی از خلافت خودخوانده داعش در خاورمیانه، آرمان خود را تأسیس یک حکومت جهانی افراط‌گرا اعلام کرده و ازاین‌لحاظ با ایدئولوژی اعلام‌شده ازسوی رهبران سازمان «القاعده» شباهت بسیاری دارد. به‌همین‌علت، بسیاری براین‌باورند که عامل اصلی در دور شدن طالبان افغان از آرمان خودش برای تأسیس یک حکومت اسلامی سلفی در افغانستان، پیوند خوردن طالبان با القاعده بوده است. دیگر اختلاف طالبان و داعش در رویکرد آنها نسبت به شیعیان و دیگر اقلیت‌های قومی و مذهبی است. از دیدگاه طالبان به‌منظور ادغام مجدد در جامعه متکثر و چندقومی افغانستان شاید لازم باشد حقوق شیعیان و سایر اقلیت‌ها رعایت شود و یک جامعه چندصدایی ایجاد گردد. البته طالبان که درحال جنگ با حکومت کابل است، هنوز موفق به اجرای چنین دیدگاهی نشده، اما دست‌کم روی کاغذ مدعی است که با داعش دراین‌زمینه اختلاف دارد. 
نکته آنجاست که بین طالبان و دیگر مخالفان داعش در داخل افغانستان عملاً ائتلافی شکل نگرفته و به‌همین‌خاطر نیز کماکان شاهد حملات تروریستی گاه و بی‌گاه داعشی‌ها در افغانستان ازیک‌سو و تلاش پیگیر «ISKP» برای جذب نیروهای محلی طالبان و متحدان خارجی آن مانند طالبان پاکستانی و حرکت اسلامی ازبکستان (IMU) ازسوی دیگر هستیم. این روند پس از اعلام رسمی مرگ ملا محمد عمر، بنیان‌گذار طالبان افغان در اواسط سال 2013 آغاز شد و با بالا گرفتن اختلافات بر سر انتخاب ملا اختر محمد منصور به جانشینی وی در طول سال 2013 و اوایل 2014 بر شمار جداشدگان از طالبان و پیوستگان به شاخه افغانستان داعش افزوده شد. 
بااین‌حال، با کشته شدن اختر منصور در مه 2016 در بلوچستان پاکستان به دست آمریکایی‌ها و تعیین ملا حبیب‌الله آخوندزاده که بسیاری از نیروهای طالبان او را به‌عنوان رهبر طالبان قبول دارند، علاوه‌بر تشدید تقابل نظامی بین طالبان و شاخه افغانستان داعش در ولایت ننگرهار و بعضاً در ولایت زابل، رهبری طالبان موفق شده با جلب‌نظر گروه جندالله، یکی از گروه‌های جداشده از حرکت اسلامی ازبکستان که اغلب در شمال شرق افغانستان فعال است، از گسترش نفوذ وابستگان به داعش در این کشور به سمت مرزهای آسیای مرکزی و چین تا حد زیادی جلوگیری نماید. 
اینجاست که ایران و روسیه که به‌عنوان دو قدرت منطقه‌ای در کنار پاکستان، چین و هند در افغانستان به‌طور سنتی ذی‌نفوذ هستند، مدتی است از طرف مقامات، رسانه‌ها و کارشناسان غربی متهم شده‌اند که برای مقابله با خطر روزافزون داعش در افغانستان رویکرد پیشین خود را نسبت به طالبان تغییر داده و به حمایت و تقویت این گروه پیکارجو به‌مثابه یک گروه نیابتی و دست‌نشانده مسکو و تهران پرداخته‌اند. مدعیان می‌گویند که ایران، روسیه و تا حدی چین، برای طالبان کارکردهایی فراتر از سرکوب داعش در افغانستان تعریف کرده و درنظر دارند از این گروه به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد طرح‌های راهبردی خودشان در کل منطقه استفاده کنند و به سخنان محمدرضا بهرامی، سفیر ایران در کابل استناد می‌کنند که در مصاحبه با یکی از رسانه‌های افغانستان در دسامبر 2016 گفت که ایران با طالبان با هدف کسب اخبار از این گروه با آن ارتباط دارد و نه رابطه. در ادامه وی تأکید کرد که تهران کنترل اطلاعاتی بر تحرکات طالبان دارد و تصریح کرد که همچنان از نظر ایران، طالبان یک گروه تروریستی محسوب می‌شود؛ اما طرح‌هایی که غرب از آن دم می‌زند، چیست؟ این طرح‌ها عبارتند از تلاش برای جلوگیری از گسترش دامنه نفوذ آمریکا و برخی متحدان قدرتمند اروپایی آن مانند بریتانیا در ائتلاف نظامی «ناتو» در افغانستان و جلوگیری از توانمند شدن دولت مورد حمایت غرب در کابل. علاوه‌براینها، ایران متهم است که سعی دارد با نزدیک شدن به طالبان افغان جلوی به راه افتادن جنگ فرقه‌ای در افغانستان به دست شاخه افغانستان داعش را بگیرد. 
به فرض که تمام این اتهامات درست باشند که نیستند، ج.ا.ایران در هر سه مورد توفیق خاصی نداشته است و عملاً نیروهای آمریکا و «ناتو» در نقاط مختلف افغانستان هنوز جولان می‌دهند؛ دولت وحدت ملی افغانستان به رهبری محمد اشرف غنی بیش از آنکه از طالبان به‌دلیل حملاتشان شاکی باشد، از کمک نکردن حامیان غربی خودش به توانمندسازی نیروهای امنیتی افغان و ریشه‌کنی فساد ریشه‌دار در این کشور ناراضی است؛ موج گسترده حملات تروریستی داعشی‌ها در کابل و دیگر مناطق افغانستان به‌ویژه در یک سال گذشته عمدتاً برضد شیعیان هزاره نیز نشان می‌دهد که طالبان نتوانسته یا نخواسته است به آنها کمک کند. 
روسیه نیز ازسوی غرب و به‌خصوص آمریکا به حمایت تسلیحاتی و مالی از طالبان افغان متهم است. مقامات و رسانه‌های غربی برای اثبات مدعای خود ازجمله به اظهارات ضمیر کابلوف، نماینده ویژه روسیه در امور افغانستان استناد می‌کنند که در ژانویه 2016 گفت منافع طالبان با ما [مسکو] مشترک است. منابع غربی همچنین مدعی‌اند که نشست چهارجانبه روسیه ـ ایران ـ پاکستان ـ چین که نوامبر 2016 در مسکو برگزار شد و در آن راه‌های مقابله با ولایت خراسان داعش بررسی شد، درواقع باب گفتگوهای دوجانبه و چندجانبه با طالبان را گشود و نشانه بارز تلاش کرملین برای برقراری رابطه با این گروه بدون حضور و رضایت حکومت افغانستان است. 
دراین‌زمینه باید گفت که روسیه مانند دیگر قدرت‌های ذی‌نفوذ در افغانستان به‌خاطر نزدیک شدن شاخه افغانستان داعش به مرزهای سه کشور تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان به‌شدت نگران به‌خطر افتادن منافع خویش در آسیای مرکزی است؛ زیرا رشد فزاینده اسلام سلفی و وهابیت در این منطقه در پوشش گروه‌های پان‌اسلامیست مثل «ISKP» با سیاست‌های مسکو در حمایت از رژیم‌های سکولار در آسیای مرکزی همخوانی ندارد؛ اما اینکه بعضی مقامات غربی ازجمله ژنرال جان نیکولسون، فرمانده نیروهای آمریکا و «ناتو» در افغانستان مدعی هستند که روس‌ها تصور می‌کنند طالبان فقط با داعش در افغانستان مبارزه می‌کند، نه با حکومت کابل، واقعیت ندارد؛ زیرا با توجه به دانش سیاسی زمامداران کرملین و نهادهای نظامی و اطلاعاتی روسیه و با توجه تحولات میدانی افغانستان، مقامات روس تا این حد ساده‌اندیش نیستند؛ ضمن آنکه این ادعا با ادعای ژنرال جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا در آوریل 2017 درمورد ارسال سلاح‌های کوچک ازسوی روسیه برای طالبان برای هدف قرار دادن نیروهای ارتش ملی افغان در شمال افغانستان در تضاد آشکار است. 
درهمین‌حال باید دید سیاست‌ها و راهبردهای گوناگون و پرهزینه آمریکا و متحدان آن در «ناتو» چه دستاوردهای ملموس و واقعی در حوزه‌های امنیتی و نظامی برای افغان‌ها به‌همراه داشته است. راهبردهای باراک اوباما، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا در افزایش ناگهانی شمار نیروهای کشورش در افغانستان تا صد هزار نفر در سال 2009 و در ادامه، کاهش شمار این نیروها تا زیر ده هزار نفر در پایان سال 2014 نه‌تنها به برقراری صلح و ثبات در افغانستان و منطقه کمکی نکرد، بلکه سال‌های 2011 و 2016 رکورددار بیشترین تلفات غیرنظامی و نظامی از میان افغان‌ها پس از اشغال افغانستان در سال 2001 بودند. 
راهبرد جدید ایالات متحده برای افغانستان که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا از آن در 21 اوت رونمایی کرد نیز به باور اغلب کارشناسان آمریکایی و غربی، کمک چندانی به حل معضلات و باز شدن گره‌های کلاف سردرگم مشکلات افغانستان نخواهد کرد؛ چنان‌که اقدام نمایشی واشینگتن در پرتاب دو بمب بزرگ غیرهسته‌ای موسوم به «مادر بمب‌ها» بر مناطق استقرار داعش در ولایت ننگرهار در جنوب شرق افغانستان در آوریل 2017 اثر خاصی در کاهش اقدامات تروریستی این گروه در این کشور نداشته و حتی بر دامنه خشونت و کشتار منظم افغان‌ها ازسوی داعشی‌ها افزوده است. 
به باور غالب تحلیلگران، اگر راهبرد جدید آمریکا در افغانستان به‌صورت یکجانبه و بدون جلب نظر و رایزنی مستقیم یا غیرمستقیم با دیگر قدرت‌های ذی‌نفوذ در این کشور به اجرا درآید، معادلات سیاسی و امنیتی در افغانستان و کل منطقه را برهم خواهد زد و درنهایت زمینه را برای فروپاشی کامل نظام متزلزل حاکم بر افغانستان را فراهم خواهد کرد. 
درنهایت به‌نظر می‌رسد در ارزیابی مجدد، آینده دولت افغانستان بیش‌ازپیش باید بر نقش کلیدی و تعیین‌کننده همسایگان افغانستان و قدرت‌های ذی‌نفوذ منطقه‌ای در این کشور به‌ویژه پاکستان، ج.ا.ایران، روسیه و چین تمرکز و تأکید کرد؛ نه آنکه مانند ترامپ فقط روی نقش هند در افغانستان تمرکز کرد و دیگران را یا مثل ایران، روسیه، و چین عمداً از قلم انداخت یا مثل پاکستان فقط به مجازات‌های اقتصادی و سیاسی تهدید کرد.