مقاومت و محور مقاومت
نظریه و عمل
مقدمه
مقاومت از واژههای بنیادین و فطری است که ریشه قرآنی داشته و با مفاهیم و آیات اجتماعی قرآن ارتباط معناداری دارد. بر اساس دلالتهای لغوی و تفسیری مقاومت در قرآن بر توحید، عدالت و فطرت بنا شده است و بر تحقق اصل اقامه قسط، آبادانی زمین و عدم پذیرش سلطه تأکید دارد.[1] وقتی جامعهای ندای توحید سر میدهد و در اندیشه عدالتگستری است، دشمنان حق و عدالت در برابر آن صفآرایی میکنند. علامه طباطبایی رضوان علیه در تفسیر آیات 112و 113 سوره مبارکه أنعام در خصوص ضرورت مقاومت آورده است، که در هر مکانی که نغمه توحیدی افراشته گردد و عدالت مطرح شود، دشمن ایجاد خواهد شد و اصحاب جبهه باطل با یکدیگر همکاری میکنند.[2]
پر واضح است که نبرد حق و باطل همیشگی بوده و منحصر به دوره زمانی خاصی از حیات بشری نیست. فلسفه مقاومت در قرآن حفظ و تعالی نظام خلقت و پایان بخشیدن به خواستههای باطل و نامحدود ستمگران و مستبدان عنوان شده است. آیه 71 سوره مبارکه مؤمنون «وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ...» از جمله آیات قرآنی است که بر فلسفه مقاومت دلالت دارد. اگر در مقابل خواستههای ناحق جریان باطل مقاومت صورت نگیرد. این جریان میخواهد که حق تابع هوی و هوس آنها باشد نه آنکه آنها تابع حق باشند و چنانچه این اتفاق نیز رخ دهد، نظام خلقت که بر مبنای حق است، از هم فروپاشیده و آسمانها و زمین رو به تباهی بگذارند و قوانین کلی که در عالم هست، همه نقض شود، چراکه هوی و هوس حد معینی نداشته و بر یک مستقری قرار نمیگیرد.[3]
کنشگری ج.ا.ا در عرصه بینالملل بر مبنای آموزههای اسلامی مانند حفظ عزت اسلامی (نساء: 139 و آلعمران: 26)، وجوب نفی هرگونه سلطه و سلطهپذیری (نساء: 141) و سایر آیات و روایات مرتبط صورت میگیرد. این آموزههای دینی در قانون اساسی ج.ا.ا نیز تصریح شده است. استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل برای همۀ مردم جهان، عدم هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، و حمایت از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان در ذیل اصول 152، 153 و 154 مربوط به سیاست خارجی جمهوری اسلامی بیان شده است. این اصول نهتنها با ماده 51 دفاع مشروع منشور ملل متحد مبنی بر دفاع همه کشورها از کشور قربانی تجاوز منافاتی ندارد، بلکه بر اساس مبانی مکتبی و اصول قانون اساسی ج.ا.ا نیز است.
منطقه غرب آسیا از قرن هجدهم به میدان رقابت و مداخله قدرتهای بزرگ تبدیل شده است. این منطقه به لحاظ اهمیت ژئوپلیتیک، ژئوفرهنگی و ژئواقتصادی همواره در کانون توجه قدرتهای بزرگ بوده است. ازاینرو بهعنوان یکی از مهمترین و پرچالشترین مناطق موجود در نظام بینالملل شناخته شده است. ساختار قدرت و نظم در منطقه سیال و متأثر از دگرگونی در مؤلفههای جغرافیایی و سیاسی کنشگران منطقهای و فرامنطقهای بوده است. تغییر و تحول در مؤلفههای قدرت کنشگران باعث تغییر در راهبرد سیاست خارجی کشورها و به تبع آن تغییر در شکلبندیهای ژئوپلیتیکی و تغییر جایگاه و توانمندیهای بازیگران شده است. ازاینجهت، ساختار قدرت و تغییرات آن، یکی از متغیرهای مهمی است که میتواند سیال بودن تحولات غرب آسیا و تأثیرات پیروزی انقلاب اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا را تبیین نماید.
انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران در سال 1357، پیروزی بر استبداد داخلی و استکبار خارجی بود. این انقلاب پیامدهای شگرفی در سطح منطقه و جهان داشته و خواهد داشت. از این رهگذر، گفتمان مقاومت به مفهوم مقابله با نظام سلطه و صهیونیسم بینالملل وارد ادبیات علوم سیاسی و بینالملل گردید. ترویج و حمایت از اسلامگرایی، استقلالطلبی و مردمگرایی از خواستههای دیرینه مردم منطقه و از ارکان اصلی راهبرد عملگرایانه مقاومت فعال در مقابل استکبار و متحدان فرامنطقهای و منطقهای ج.ا.ا در غرب آسیاست. درچارچوب بازدارندگی مردمسالاری دینی حمایت و همکاری با بازیگران غیردولتی، ملتها و دولتهای همسو نقش تعیینکننده دارد. تلاش بیوفقه ج.ا.ا در مسیر افق راهبردی مقاومت فعال به دنبال آوردن مردم منطقه از حاشیه به متن سیاستهای منطقهای با همکاری دولتهای همسو به منظور ایجاد ترتیبات و نظم منطقهای مطلوب است تا از این رهگذر، حاشیه امن نظام سلطه، که متشکل از صهیونیسم، حکام مستبد و نیروهای تروریستی است را به نفع مردمان این دیار دگرگون و سامان بخشد.
راهبرد مقاومت متضمن خواستههای دیرینه ملل تحت انقیاد استبداد داخلی و استکبار خارجی در تعیین سرنوشت خودشان و ضامن ارتقا قدرت هوشمند ج.ا.ا است. در دوران نظام دوقطبی در سطح بینالملل، رویکرد جمهوری اسلامی مقاومت در برابر هرگونه تغییر در سطح منطقه بود. جمهوری اسلامی ایران درحالیکه مشغول به دفاع از سرزمینهای خود در برابر تجاوز صدام بود، مستشاران نظامی خود را برای دفاع از استقرار صلح و ثبات در لبنان و حفظ تمامیت ارضی آن در مقابل تجاوز و پیشروی نیروهای رژیم صهیونیستی تا دروازههای بیروت، به این کشور اعزام نمود. حزبالله به عنوان اولین گروه مقاومت تحت تعالیم مستشاران ایرانی شکل گرفت و با گذشت زمان عرصه میدان نبرد را بر نیروهای متجاوز صهیونیستی تنگ کرد. نیروهای صهیونیستی در سال 1380 بالاجبار در اقدامی بیسابقه از خاک لبنان عقبنشینی نمودند.
پایان دوران جنگ سرد، و بهویژه حادثه یازده سپتامبر نقطه عطفی در راهبرد کلان آمریکا نسبت به منطقه غرب آسیا تلقی میشود. دولتمردان آمریکایی در رؤیای تکمیل سلطه جهانی آمریکا، منطقه غرب آسیا را به عنوان منطقه ناسازگار و آشوبزا تعریف[4] و با طرحهای نظیر خاورمیانه بزرگ[5]، خاورمیانه جدید، تغییر رژیم و محاصره استراتژیک کشورهای مستقل را در دستور کار خود قرار دادند. وسلی کلارک[6]، در یک مصاحبه تلویزیونی افشا کرد که دولت بوش یک هفته پس از یازده سپتامبر دستور تهیه طرح اشغال هفت کشور در غرب آسیا را داده بود. بر اساس طرح مذکور، کشورهای عراق، لبنان، سوریه، سودان، لیبی، سومالی و ایران، میبایست به ترتیب اشغال میشدند.[7] لذا، دولتهای آمریکا در این راستا با رویکردی «قلدرمآبانه و یکجانبهگرایانه» تلاش نمودند. آنها همچنین از اقدامات رژیم صهیونیستی و سایر کشورهای وابسته به خود در سطح منطقه برای تحقق این هدف به صورت تمامعیار حمایت کردند. بر اساس طرح مذکور، کشورهایی که در فهرست دشمنان آمریکا در این منطقه قرار دارند به منظور تسلیم یا اشغال آنها تحتفشار همهجانبه قرار گرفت. تهاجم و اشغال کشورهای افغانستان و عراق، حمله رژیم صهیونیستی به لبنان (تهاجم 2006)، نسلکشی تلآویو در غزه (2008-2009) و حمایت علنی آمریکا از این رژیم در موارد مذکور و استقرار سامانه دفاع موشکی در منطقه غرب آسیا و خلیجفارس، تحریمهای فلجکننده، فشار حداکثری و حملات سایبری به تأسیسات اتمی ایران و ترور شهدای هستهای، همگی در چهارچوب همین طرح صورت گرفت. هدف غایی این طرح مداخلهگرایانه آمریکا، مقابله و حذف کشورهای مستقل و مخالفان ساختار قدرت و نظم آمرانه و از بالا به پایین این کشور که متضمن منافع خود و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی به بهای نابودی استقلال ملتها و کرامت انسانی در منطقه است.
آمریکا با بیش از 500 هزار نیرو و 26 پایگاه نظامی در منطقه و به کمک متحدان منطقهای خود توانست کشورهای افغانستان و عراق را اشغال نماید. ولی شکست آمریکا در افغانستان و عراق و بهویژه شکست تاریخی رژیم صهیونیستی در لبنان در برابر نیروهای مقاومت و مردم کشورهای مذکور، هرچند به این نوع از وحشیگری عریان پایان بخشید؛ بااینحال سیاست و اقدامات آمریکا و کشورهای وابسته به آن در منطقه در دو دهه گذشته ثابت کرد که آمریکا دارای قدرت ویرانگری است که در اندیشه نابودی و ناامنی در منطقه است.
بیداری اسلامی در جهان عرب به عنوان فرصتی تاریخی برای رهایی ملل مسلمان از یوغ استبداد داخلی و استکبار شکل گرفت. ولی غفلت مردم و رهبران انقلابی کشورهای عربی منطقه از مداخله آمریکا و حاکمان کشورهای وابسته به آن در منطقه در نقش نیروهای ضد انقلاب، آن را از مسیر اصلی خود منحرف نمودند. در برخی از کشورهای منطقه که مردم آنها قیام کرده بودند، حکومتهای کودتایی و شبهکودتایی به جای انقلابیون به قدرت رسیدند و در برخی از کشورها دیگر مانند سوریه، لیبی و یمن بر اثر مداخله نیروهای ضد انقلاب و تروریستهای خارجی به جنگ داخلی کشیده شد.
در چنین شرایطی، نیروهای تروریستی بهویژه داعش تحت حمایت و هدایت نظام سلطه به پشت دروازههای بغداد و دمشق رسیدند. رویکرد «مقاومت در مقابل تغییر» به «تغییر در نظم مطلوب نظام سلطه» تبدیل شد. در چهارچوب این رویکرد، نیروهای دفاع وطنی، حشدالشعبی، انصارالله با پشتوانه عظیم دینی و سیاسی از ادیان و مذاهب مختلف اسلامی و غیراسلامی شکل گرفت و با همکاری دولتهای سوریه، عراق، یمن، ایران، روسیه، چین و حتی در این اواخر ترکیه مانع شکلگیری نظم مطلوب نظام سلطه شد. تحولات میدانی و سیاسی در سطح منطقه و جهان در چهارچوب راهبرد مقاومت فعال مؤید این است که کنشگری خودباورانه توأم با ارزیابی هوشمندانه از قدرت خود و اوضاع منطقه در قالب تعامل با کشورها و گروههای همسو از قابلیت بالایی در نظم و ثباتبخشی منطقهای در مقابل رویکرد بازی با حاصل جمع جبری صفر نظام سلطه برخوردار است.
با توجه به نقش فزاینده قدرت فرهنگی، اقناعی و گفتمان تأثیرگذار در مقایسه با گفتمان نظامی-اقتصادی در شکلگیری نظم نوین در سطح منطقه و جهان، میتوان گفت ج.ا.ا قادر به ایفای نقش برجستهتری در این حوزه است. درواقع، سابقه غنی فرهنگی، تمدنی، عمق و گستره خاستگاه فرهنگی ایران در کنار استقلال و اعتمادبهنفس ناشی از گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و گفتمان مقاومت، توان عملی برای چنین نقشآفرینی را فراهم کرده است. تحقق این هدف عالی مستلزم دیپلماسی خلاق، کارآمد و استفاده بهینه و هدفمند از اشکال مختلف آن یعنی رسمی، فرهنگی، گردشگری، زیارت و بهیژه دیپلماسی مقاومت است.
هرچند در حوزه مقاومت، کارهای خوب علمی صورت گرفته است، همایشها و میزگردهایی به این موضوع اختصاص یافتهاند و کتبی نیز در این باره منتشر شده است. ولی هنوز جای کتابی جدید، جامع، تطبیقی و بهروز خالی است. سؤال اصلی برای نگارندگان کتاب حاضر این بود که چگونه باید این موضوع را مطالعه، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد تا نسبت به کارهایی که در گذشته صورت گرفته است، گامی روبهجلو تلقی شود و برخی از کاستیهای موجود نیز مرتفع گردد؟
مؤسسۀ فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران با علم بر این کاستی، طرح پیشنهاد کتاب حاضر را دادند. طرح پیشنهادی مجموعه مقالات، کتاب و نسخه اولیه با توصیههای خوب اهل فن تأیید شد. نتیجه کار نیز پس از حدود یک سال این شد که کتاب حاضر تحت عنوان «محور مقاومت» به دست شما مخاطبان فرهیخته رسید.
در کتاب حاضر تلاش وافری صورت گرفته است تا در حد توان و در زمان موجود به مسائل مختلف و ابعاد گوناگون مقاومت پرداخته شود. مباحثی از قبیل اینکه مبانی دینی و نظری مقاومت چیست؟ آیا مقاومت وجهای از قدرت ملی یک کشور است؟ آیا مقاومت، نوع خاصی از قدرت نفوذ نیست؟ آیا مسائل مرتبط با مقاومت، توانایی تحت تأثیر قراردادن سیاست بینالمللی را دارد؟ آیا رابطهای بین مقاومت و دیپلماسی وجود دارد؟ آیا دیپلماتها هنگامی که در مورد نظم و امنیت بینالمللی مذاکره میکنند به آنچه که نیروهای مقاومت انجام میدهند، واقعاً توجه دارند؟ آیا همکاری در حوزه مقاومت در سطح منطقه و بینالملل کمکی به برقراری ثبات و امنیت و صلح میکند؟ تلاش محققانه برای پاسخ دادن به این گونه پرسشهای گوناگون موضوع کتاب پیشرو است.
بر این باوریم که تا حد زیادی به آنچه خواستهایم، جامه عینیت بخشیدیم. در انجام این کار، شانس با ما همراه بود و همکاران پرکار ما، دعوت ما را پذیرفتن، که انباشت سنگین فکری و تجربی خود را در حوزه تخصصی مورد نظر در صفحات محدودی به صورت جدید، جامع، تطبیقی و مبتنی بر آخرین تحقیقات موجود بنگارند. مقالات این کتاب در چهار بخش ارائه شده است:
در بخش اول که مربوط به مبانی نظری و مفهوم مقاومت است. دکتر مقدم در مقاله خود، به چیستی، چرایی و چگونگی مقاومت از نگاه قرآن کریم میپردازد و از منظر قرآن کریم تبیین میکند که مفهوم مقاومت افزون بر جهاد با نفس، ابتدایی و دفاعی (آفندی و پدافندی)، هرگونه اقدامی را که به افزایش قدرت بازدارندگی، کاهش آسیبپذیری در عرصههای گوناگون، تسهیل مدیریت بحران در مقابل تهدیدها و اقدامات نظامی دشمن (پدافند غیرعامل) بینجامد، شامل میشود. در مقاله دوم دکتر عیسیزاده، مفهوم مقاومت از منظر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله العالی) بررسی میکند. در ادامه با توجه به سیرۀ امامین انقلاب، آن را تحلیل و تبیین مینماید و به این نتیجه میرسد، که تنها راه پیروزی مسلمانان بر مستکبران عالم، دستیابی به تمدن نوین اسلامی و فراهم شدن زمینۀ تحقق حکومت عدل جهانی امام المنتظر (عج)، پایداری و مقاومت مبتنی بر آموزههای وحیانی میباشد.
حجتالاسلام میردامادی در مقاله سوم این بخش، تحت عنوان «مقاومت و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» به بررسی اصول مختلف مرتبط به مقاومت در قانون اساسی ج.ا. ایران در زمینههای داخلی و خارجی، اعم از اقتصادی، سیاسی و نظامی به روش تحلیلی و کتابخانهای مستند به شواهد و مدارک تاریخی میپردازد. او در تلاش محققانه خود میکوشد تبیین کند که آنچه در قانون اساسی در زمینه مقاومت آمده است، صرفاً آرمانگرایی نیست، بلکه در عمل نیز امکانپذیر است. دکتر عبدالهی در مقاله چهارم تحت عنوان «رهیافتهای نظری به مقاومت (مقاومت و سایر مکاتب)» کوشیده است تا با رویکرد کیفی و با بهرهگیری از مطالعات اسنادی ایدهها، نظریات و رویکردهای حول موضوع مقاومت را احصا نموده و در قالب پنج رهیافت نظری انتقادی-پستمدرن، روابط بینالملل، آموزشی-تربیتی، مسیحی و حزبی-جنبشی تبیین و ساماندهی کند. دکتر اسماعیلی نیز در آخرین مقاله مربوط به این بخش تحت عنوان «شناخت مفهوم و ابعاد مقاومت» ضمن ارائۀ تعریف لغوی از این واژه و خوانش دلالتهای اولیه مقاومت در ادبیات دینی به بررسی ابعاد سیاسی، فرهنگی و علمی این مفهوم پرداخته است.
در بخش دوم کتاب حاضر مباحث مربوط به «نظام بینالملل و مقاومت» بررسی و تبیین شده است. آقای ساسانیان در مقاله «قدرتافکنی، مقاومت؛ رویکردهای نظری و مصادیق عملی» تلاش نموده است تا رابطه بین دوگانه «قدرت»/«مقاومت» را با بهرهگیری از برخی از نظریهها و رویکردهای روابط بینالملل و سیاست بینالملل بررسی نماید و بهصورت مستقیم و غیرمستقیم، برای هر دو سوی این رقابت و نبرد، تجویزهایی ارائه کند. آقایان دکتر دهشیری و حسینی فهرجی در مقاله «مقاومت و نظم منطقهای غرب آسیا» با بهرهگیری از روش توصیفیـ تحلیلی، مبتنی بر منابع کتابخانهای در پی پاسخ به این پرسش هستند که محور مقاومت چگونه بر نظم منطقهای غرب آسیا تأثیر گذاشته است. یافتههای آنها در پژوهش حاضر حکایت از این دارد که محور مذکور در دوره اول، از ایجاد تغییراتی چون تجزیه برخی از کشورهای منطقه و تحقق ترتیباتی که باعث تقویت جایگاه محور آمریکاییـ رژیم صهیونیستی در منطقه، جلوگیری کرده است. در دوره دوم که «مقاومت برای ایجاد تغییر» به جای «مقاومت در برابر تغییر» میباشد، از رهگذر ارتقای بازدارندگی شبکهای در برابر محور آمریکاییـ صهیونیستی، جابهجایی نقش قدرتهای منطقهای و همکاری با بازیگران فرامنطقهای موجب بازآفرینی ساختار قدرت در غرب آسیا به صورت نامتقارن شده و در تغییر نظم منطقه غرب آسیا به نفع محور مقاومت فعلانه عمل کرده است.
دکتر مهری در مقاله «محور مقاومت و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران» به بررسی رابطه و اهمیت محور مقاومت در اولویتهای امنیتی و امنیت ملی ایران میپردازد. ایشان این موضوع را با استفاده از نظرات سایر اندیشمندان در چارچوب تئوریک مکاتب کپنهاگ و مجموعه امنیتی باری بوزان[8] تبیین نموده است. دکتر درویش در مقاله خود تحت عنوان «مقاومت و کارویژههای دیپلماسی» رابطۀ مقاومت و دیپلماسی را از حیث مفهومی و بهلحاظ تاریخی با استفاده از جمعآوری دادهها و مصاحبههای معطوف به کارویژههای اصلی دیپلماسی مقاومت نظیر ارتباط، جذب، همکاری، بسیج شبکههای فروملی و فراملی، ایجاد بازدارنگی شبکهای، همکاری با بازیگران فرامنطقه و جابهجایی نقش بازیگران منطقه مورد واکاوی قرار داده است. نتیجه حاصل از این پژوهش دلالت بر این دارد که محور مقاومت با بهرهگیری از کارویژههای دیپلماسی نقش تعیینکننده در شکلگیری، ایجاد ثبات و نظم منطقهای دارد.
مقاله آقای فولادیمهر با عنوان «محور مقاومت در دوران گذار نظام بینالملل و جایگاه آن در نظام بعدی» به بررسی ظهور محور مقاومت به عنوان بازیگر جدید در ساختار قدرت منطقه میپردازد. وی با بهرهگیری از روش تحلیل سیاسی و مبانی و دادههای تغییر در نظام بینالملل کنونی و قدرت نوظهوری به نام محور مقاومت، سعی کرده است این دو مقوله را در ابتدا تبیین و در نهایت به راهکارهایی در خصوص چگونه جایگاهسازی محور مقاومت در نظم نوین جهانی براساس دو مؤلفه تغییر در نظام بینالملل و قدرت نوظهور در این نظام ارائه نماید.
بخش سوم تحت عنوان «سازمان و تشکیلات مقاومت» شامل پنج مقاله است؛ دکتر سالارکیا در مقاله «کادر و رهبریسازی در گروههای مقاومت»، موضوع محوری پژوهش خود را رهبری در گروههای مقاومت انتخاب نموده است. ایشان بین رهبری و مدیریت تمایز قائل شده است و در تلاش است تا ارزشهای ذاتی و کارکردهای اصلی رهبری در سازمان گروههای مقاومت را مورد بازشناسی قرار دهد. دکتر ساسانیان در مقالۀ «توسعه سازمانی مقاومت؛ گذار از محور به شبکه»، محور مقاومت را یک بازیگر جدید در ساختار قدرت منطقه تلقی نموده است. ایشان با فرض بر اینکه حدود و ثغور بلوکبندیهای قدرت در طول تاریخ ثابت نبوده است، با طرح سؤالهایی از این دست که آیا امکان توسعه سازمانی محورها با انعطاف در مبانی نظری بلوکها و محورها وجود دارد؟ حدود این انعطاف تا کجاست که ارزشها، هویت و امنیت هستیشناختی آنها به خطر نیفتد؟ چه ضرورتهایی این انعطاف را ناگزیر میسازد؟ و... میکوشد سؤالهای مذکور را با تمرکز بر محور مقاومت پاسخ داده و از ضرورت عبور از «محور» بهسوی «شبکه» را تبیین نماید.
آقایان دکتر متقی و شایسته عظمیان در مقالۀ «موازنه تهدید و مدل همکاری محور مقاومت با گروههای هویتی» بر این نظرند که ساختار نظام بینالملل در حال بحران و گذر است. بحرانهای منطقهای از این جهت اهمیت دارد که زمینۀ لازم برای شکلگیری تغییرات فزاینده در ساختار نظام جهانی و محیط منطقهای را اجتنابناپذیر میسازد. الگوی کنش بازیگران در چنین شرایطی میبایست ماهیت تاکتیکی داشته باشد. کشورهایی همانند ایران که در محیط بحرانی سیاست بینالملل قرار دارند، برای تأمین امنیت خود نیازمند بهرهگیری از مدل کنش تاکتیکی و رهیافت موازنه تهدید خواهند بود. پرسش اصلی مقاله آن است که «ساختار نظام بینالملل دارای چه ویژگیهایی بوده و در چنین شرایطی ضرورتهای کنش تاکتیکی و راهبردی محور مقاومت در محیط منطقهای کدام است؟» نامبردگان در پاسخ به سؤال پیشگفته نوع سازوکارهای کنش تاکتیکی و موازنه تهدید با نیروهای هویتی منطقهای (مسیحیها، آشوریها، ایزدیها و برخی از سنیهای سکولار و معتدل) با توجه به ضرورتهای راهبردی جمهوری اسلامی تبیین و ارائه کردهاند.
آقای رضوی در مقاله خود تحت عنوان «همکاری با گروههای آزادیبخش: موقعیت و ارتباط جریانهای مقاومت فلسطین» در تلاش است تا نوع و چگونگی همکاری محور مقاومت با سایر گروهای آزادیبخش را تبیین نماید. ایشان برای این منظور، عوامل واگرا و همگرا در گروههای آزادیبخش و گروههای مبارز اسلامگرای فلسطینی را به عنوان مدلی برای همکاری بررسی کرده است. از نظر وی دشمن مسلط و تعارضات ایدئولوژیک از مهمترین عوامل واگرا و متقابلاً دشمنی مشترک و منافع مشترک از اصلیترین عوامل همگرا در میان گروههای متعدد فلسطینی به حساب میآید.
دکتر اسماعیلزاده در مقالهای تحت عنوان «مقابله با گروههای تکفیری؛ عملکرد مقاومت در قبال تروریسم» بر این نظر است که جریان سلطه و به تعبیری گفتمان معارض محور مقاومت، سعی دارد از طریق ابزارهای مختلفی که در اختیار دارد و با جریانسازی و ترویج گروههای تروریستی و تکفیری، محور مقاومت را تضعیف کند. در مقابل، محور مقاومت و بهخصوص ج.ا.ا تلاش دارد برای بیاثر کردن تهدیدات دشمن و امنیتسازی در حوزههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی که در مقیاس امنیت پایدار امّت اسلامی تعریف میشود، کارکردهای خود را انجام دهد. بر همین اساس او در این نوشتار، ضمن پرداختن به تهدیدات تروریسم تکفیری، به عنوان موجی از تروریسم که در جهان فراگیر و شهرت بینالمللی یافته است، عملکرد و کارکردهای مقاومت در مقابله با این وجه از تروریسم را تبیین نموده است.
بخش چهارم تحت عنوان «برآورد وضعیت و آینده مقاومت» شامل سه مقاله است. آقای ملکیان در مقاله «برآورد وضعیت مقاومت اسلامی در منطقه» بر این نظر است که اسلام سیاسی در سطح منطقه تحت تأثیر انقلاب اسلامی، هژمونی آمریکا، موجودیت رژیم صهیونیستی و بقای رژیمهای محافظهکار منطقه را به چالش کشید و از طرف آنان به عنوان نوعی معضل امنیتی برای غرب، رژیمهای عربی و رژیم صهیونیستی تعریف گردید. گستره نفوذ جمهوری اسلامی در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و یمن پس از بیداری اسلامی بر نگرانی محور سلطه افزوده است. ایشان در این مقاله با طرح سؤالاتی چون آیا نفوذ و قدرت استراتژیک ایران در غرب آسیا تهاجمی است؟ یا اینکه ریشه در گفتمان و جهانبینی تدافعی دارد که به آن مشروعیت میبخشد؟ در وهله بعد این گفتمان در واکنش به چه نظمی ارائه شده است؟ و پایههای نگه دارنده آن چگونه هندسه قدرت و مقاومت در منطقه غرب آسیا را متحول ساختهاند؟ تلاش مینماید تا با ارائه پاسخ به سؤالات مذکور، وضعیت پایداری و مقاومت ایران و کشورهای همراه و حامی در منطقه بزرگ غرب آسیا و شمال آفریقا را در مقابل نظام سلطه تبیین و برآورد نماید.
دکتر اسدی در مقالۀ «جریانهای مقاومت در غرب آسیا: تهدیدات و چالشهای پیشرو» به بررسی چالشها و تهدیدات در عرصه محیط داخلی یا ملی و عرصههای منطقهای و بینالمللی پرداخته است. در عرصه داخلی به لحاظ جامعهشناختی به شکافهای قومی- مذهبی و رویکردهای سنتی و محافظهکارانه و همچنین ظهور خرده فرهنگهای معارض به عنوان چالشهای کلیدی جریانهای مقاومت میپردازد. ایشان پدیدۀ شکنندگی دولتها، مشکل دسترسی به منابع مالی و اقتصادی باثبات، محدودیتهای ساختارهای سیاسی و مخالفت و رقابت جریانهای سیاسی معارض به عنوان چالشهایی مهم در عرصههای سیاسی و اقتصادی دولتها برای محور مقاومت میداند. در سطح منطقهای مخالفتها و فشارهای عمده بازیگران عربی و رژیم صهیونیستی و همکاریهای آنها برای موازنهسازی در برابر محور مقاومت و در سطح بینالمللی نیز فقدان حمایت و بالعکس فشارها و تحریمهای کشورهای غربی بهخصوص در قالبهای خودساخته مانند مبارزه با تروریسم تهدیدات مهمی را برای جریانهای مقاومت محسوب میشوند.
دکتر درویش در مقاله «محور مقاومت: دستاوردها و راهکارها»، طرح و برنامههای مختلف آمریکا و کشورهای وابسته به نظام سلطه در منطقه به منظور استحکامبخشی به سلطه و چیرگی خود مانند جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، طرح اشغال هفت کشور توسط آمریکا، حمله آمریکا به عراق و افغانستان، جنگ 33 روزه لبنان، داعش و سایر گروههای تروریستی را مورد بررسی و مداقه قرار داده است. در مقابل، محور مقاومت بر مبنای آموزههای دینی اسلامگرایی، مردمسالاری و استقلالطلبی در برابر اقدامات چیرگیطلبانه نظام سلطه سیاست مقاومت فعال را برگزید. این سیاست، نهتنها مانع چیرگی کامل آمریکا بر منطقه شده است، بلکه با تغییر رویکرد محور مقاومت از «مقاومت در برابر تغییر» به «مقاومت برای تغییر» به عنوان یک بازیگر مؤثر نقش مهمی در ساخت قدرت و نظم امنیتی منطقه به نفع دولت و ملتهای این خطه از جهان داشته است. لذا، تداوم این روند و کاربست راهکارهای پیشنهادی معطوف به چالشهای موجود، میتواند کمک شایانی در ایجاد و تحقق ثبات و نظم مطلوب دولت و ملتهای منطقه داشته باشد.
در کل برآنیم که مطالب کتاب و تحلیلهای ارائهشده در این چهار بخش کمک بسیار خوبی برای شناخت و فهم مباحث مرتبط با مقاومت و جایگاه آن در قدرت و ساختار منطقهای و بازیگری ج.ا.ا در عرصه بینالمللی به مخاطبان خود خواهد داد. در خاتمه بر این باوریم که صلح و ثبات منطقه در گرو مقاومت و همکاری مردم و دولتهای مردممحور منطقه در مقابله و جلوگیری از مداخله قدرتها و نیروهای فرامنطقهای در سرنوشت آنهاست.
[1]. زاهدی تیر و امین ناجی، 1398.
[2]. طباطبایی،1390، ج 7: 442.
[3]. طباطبایی، 1390، ج 15: 62-65.
[4]. Guney & Gokcan, 2010: 22.
[5]. The Greater Middle East
[6]. ژنرال چهار ستاره بازنشسته، فرمانده سابق ناتو و رئیس ستاد مشترک و نامزد ریاستجمهوری آمریکا.
[7]. Wesley and Goodman, 2020.
[8]. Barry Busan
نظر شما