چالش ایدئولوژیک قدرت
چالش ایدئولوژیک قدرت
چهارشنبه 3 دی 1393

این واقعیت که دنیای اسلام وارد چالش مخرب ایدئولوژیک قدرت شده است، ممکن است برای خیلیها قابل فهم و ملموس نباشد؛ اما چه اذعان داشته باشیم، چه نداشته باشیم، نتیجه در هر حال یکسان خواهد بود. دنیای اسلام در درون خودش درگیر چالش گفتمانی قدرت شده است. این چالش حول دو محور اصلی گفتمانی تمرکز یافته است:
۱. گفتمان انقلاب اسلامی امامتگرا، حول محور جمهوری اسلامی ایران؛
۲. گفتمان خلافتگرا در دو محور عربی ـ ترکی خاورمیانهای و محور شبهقاره هندی.
گفتمان انقلاب اسلامی امامتگرا هرچند که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در قالب ولایت فقیه در غیاب امام معصوم در برداشت شیعی از قدرت مشروع اسلامی، جمهوری اسلامی را ساماندهی کرد و در ابتدای امر در نگاهی آرمانی وحدت دنیای اسلام را فارغ از مقولات فقهی مدنظر داشت، ولی به دلایل متفاوتتری در دنیای اکثریت اهل سنت و جماعت در سطح تأثیرگذاری تحریک انقلابهای اسلامی مشابه، با محدودیتهایی روبهرو شد. بهار عربی یا بیداری اسلامی که درپی سرخوردگی دنیای عرب از ناکارآمدی نظامهای حاکم شکل گرفت، فضای رقابتی ایدئولوژیک بین گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان خلافتگرا را دامن زد و این درست خلاف آن چیزی بود که از آن انتظار میرفت. در اینباره که وضعیت در حالتی طبیعی شکل گرفته یا دستهای پشتپردهای وجود دارند که تضادهای بهوجودآمده بین دنیای اسلام و دنیای غرب را به درون جبهه اسلامی در قالب فضا و گفتمانی امامتگرا و خلافتگرا بکشانند، بحثهای موافق و مخالفی میتواند داشته باشد. اما حقیقت آن است که چنین اتفاقی افتاده است و دو گفتمان درون اسلامی که هر کدام از نگاهی تاریخی به مشروعیت اسلامی قدرت نگاه میکنند، وارد چالش ایدئولوژیک شدهاند و در خاورمیانه در شکل آشکارتری دستکم در سوریه و عراق رویاروی هم صفآرایی کردهاند.
این هر دو گفتمان هم هواخواهان خود را در قالب حکومتی دارند و هم در قالبهای متنوعتر خارج از قدرتهای رسمی، امکان طرح یافتهاند. در گفتمان خلافتگرای خاورمیانه عربی و ترکی در سطح حکومتی میتوان عربستان سعودی و ترکیه را در کانون تفکر خاورمیانه در نظر گرفت و در سطح غیرحکومتی سازمان القاعده و زیرمجموعههایش و در شکل تکاملیافتهتر آن، خلافت اسلامی دولت شام و عراق یا داعش را ذکر کرد.
در شکل شبهقاره هندیاش، تفکر خلافتگرا در قالب جماعت اسلامی، مدعی قدرت مشروع اسلامی است که شعبات متعدد آن در قالب احزاب رسمی با همین نام در پاکستان و بنگلادش فعال شدهاند و با همین نام اما بهصورت غیررسمی در هندوستان، مالزی و اندونزی حضور دارند. در جناح رادیکال خارج از قدرتهای رسمی تفکر طالبانی پیوندخورده با القاعده در پاکستان و افغانستان، تفکر خلافتگرا را نمایندگی میکند. هرچند تفکر خلافتگرا در میان اهل سنت و جماعت سابقهای طولانی به قدمت اسلام دارد و به دوره صدر اسلام و خلافت خلفای راشدین بازمیگردد، ولی در شکل افراطی و رادیکال آن، تقریباً پدیده جدیدتری است. حداقل در این شکل خشونتبار آن، کمتر سابقه داشته است. در عین حال، دو تفکر شبهقارهای و خاورمیانه عربی، بر دو مقوله مهم به توافق رسیدهاند:
اول، ضرورت جهاد برای احیای خلافت اسلامی؛
دوم، انجام جهاد برای محقق کردن قدرت مشروع اسلامی در قالب خلافت.
روشن است وقتی ضرورت جهاد درک شود و یگانه شیوه دستیابی به خلافت اسلامی و احیای آن برای باورمندان جهادگر آن توسل به جنگ و خشونت تصور شود، نیروهایی شروع به رشد میکنند که گفتمان خلافتگرای اسلامی را عملیاتی سازند. القاعده، طالبان و داعش در چنین فضایی امکان طرح و رشد یافتهاند. هرچند که گفته میشود در باز کردن این فضا، دنیای غرب نیز دست داشته است. مشکل در واقع از نگاهی رادیکال و افراطی از برداشت اسلامی خلافتگرا ناشی میشود که در فرمولبندی دشمن، قائل به دشمن دور و نزدیک میشود و دشمن نزدیک حاکمیتهای موجود در کشورهای اسلامی هستند که در ظاهر مسلمان ولی در باطن در اتحاد با دنیای کفر قرار دارند. در این تقسیمبندی دشمن، این باور تقویت میشود که تا دشمن نزدیک در جهان اسلام حاکم است، نمیتوان مقابله مؤثری علیه دنیای کفر کرد که در تلقی آنها در هر حال دشمن دور است که در فرصت مناسب بعد از یکپارچه کردن دنیای اسلام در قالب قدرت مشروع خلافت میباید سراغ آن رفت. این تقسیمبندی دشمن با استقبال دو دشمن خارجی مسیحی دنیای غرب و یهودی ـ صهیونیستی اسرائیل روبهرو شده است و از همین زاویه است که این فرصت تاریخی در اختیارشان قرار گرفته است که تضادی را که سازمان القاعده با حمله به ساختمانهای تجارت دوقلو در نیویورک و مقر پنتاگون در واشینگتن در سال ۲۰۰۱ بین دنیای اسلام و دنیای غرب بهوجود آورده بود، درون اسلامی سازند و در قالب فرقهگرایانه شیعه و سنی فرمولبندی کنند. کانون این محور در سوریه و عراق قرار دارد که دو تفکر خلافتگرا و امامتگرا را وارد چالش مخربی کرده است. داعش و زیرمجموعههای القاعده، نظیر جبهه النصرت هرچند که در درون خود بر سر یک قدرت رقابت دارند، تفکر خلافتگرا در شکل افراطی و رادیکال آن را نمایندگی میکنند که از دو ظرفیت همزمان برای پیگیری اهداف خود برخوردارند. بدین معنا که از یک طرف با شدت و ضعف متفاوت تفکر میانهروتر خلافتگرایی اخوانالمسلمین و گرایش مشابه آن در ترکیه، یعنی حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان را وارد صحنه رقابت کردهاند و در بعد دیگری دو گفتمان خلافتگرا و امامتگرا را در قالب شیعه و سنی درگیر کردهاند.
شکست نسبی و عقبنشینی تفکر خلافتگرای میانهرو که در مصر خاستگاه اولیه آن بهوسیله نظامیان و کودتای نظامی ناکام شد و در تونس خاستگاه بهار عربی از طریق صندوقهای رأی و رقابت با جناح لائیک قدرت را از دست داد، فضا را برای جریان رادیکال القاعدهای و داعشی باز کرده است. اشتباهات استراتژیک دنیای غرب و دخالت نظامی در سوریه و عراق در آینده، معادله را به سود جریان رادیکال خلافتگرا در جهان عرب تغییر میدهد و آن را بر بستری قرار میدهد که مشروعیت جهاد با توسل به خشنترین شیوههای کشتار، عملیات انتحاری قتل عام مخالفان و حراج زنان و کودکان در بازار بردهداری جدید مورد توجه بیشتر ناراضیان از وضع موجود در جهان عرب و سرخورده از ناسیونالیسم عرب، سرخورده از سوسیالیسم عرب و سرخورده از رژیم محافظهکار و ناکارآمد عرب به داعش و القاعده میپیوندند. در نگاه افراطی از جهاد، امر جهاد تعطیلبردار نیست و معطوف به نتیجه نمیتواند باشد. هر نسلی تکلیف شرعی خود را انجام میدهد و مسئولیت را به نسل بعد خواهد سپرد. درست از همین زاویه است که میتوان با اطمینان قابل قبولتری گفت که مبارزه مسلحانه علیه این تفکر، نهتنها به شکست تهاجمی آن نخواهد انجامید، بلکه در کوتاهمدت و حتی میانمدت میتواند آن را تقویت کند. این جریان تفکری فرهنگی در تاریخ تفکر اسلامی خلافتگرا ریشه دارد. مبارزه با آن آنگونه که تصور میشود نظامی نیست، بلکه مبارزه با آن فرهنگی، زمانبَر و نیازمند نگاهی راهبردی است.
با توجه به این واقعیت است که بهنظر میرسد منافع دنیای غرب و رژیم اسرائیل در درونی کردن تضاد در جبهه اسلامی در قالب دو گفتمان خلافتگرای عربی ـ شبهقاره هندی و گفتمان انقلاب اسلامی ایرانی باشد که چه بخواهیم و چه نخواهیم در قالب ایدئولوژیک شیعه و سنی فرمولبندی شده است. ورد هر کشوری یا هر نظام ایدئولوژیک و ساختار قدرت در دنیای اسلام در این میدان مخرب بازی قدرت، در درجه اول به زبان خود آن کشور و تفکر اسلامگراییاش تمام خواهد شد و در مراحل بعدی کل جهان اسلام را تحت تأثیرات منفیاش قرار خواهد داد. راهحل فوریتر در درک این معنا، در هر دو تفکر خلافتگرا و امامتگراست که حول محوریت ایران و عربستان سعودی تمرکز یافتهاند؛ ازاینروست که آنها با مسئولیتی تاریخی برای هماهنگ شدن قرار گرفتهاند که نادیده گرفتن آن در عمل امکانپذیر نخواهد بود.
نظر شما