چشم انداز بحران در شبه جزیره کره
چشم انداز بحران در شبه جزیره کره
محمد زارع
از زمان مطرح شدن مسئله هسته ای کره شمالی در دهه 1990، این مسئله همواره برای چین و دیگر قدرت-های منطقه¬ای و فرامنطقه¬ای از جمله آمریکا از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. پس از مرگ کیم ایل سونگ در سال 1994 بسیاری در غرب بر این باور بودند که کره شمالی را باید پایان یافته تلقی کرد. به عنوان شاهدی بر این مدعا می¬توان به پیش بینی سازمان سیا در سال 1996 اشاره داشت که بیان داشته « کره شمالی فرو خواهد پاشید. این کشور در دو یا سه سال آینده فرو خواهد پاشید». از زمان بیان این پیش¬بینی تا کنون تقریبا دو دهه می¬گذرد و کره شمالی نه تنها همچنان به بقای خود ادامه می¬دهد بلکه این کشور در سال 2005 خود را یک قدرت هسته¬ای اعلام کرد. در سال 2006 اولین آزمایش هسته¬ای خود را انجام داد. در سال 2009 و با روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا دومین آزمایش هسته ای و در سال 2013 نیز سومین آزمایش هسته¬ای خود را انجام داد. انجام آزمایش جدید این کشور در قالب انفجار بمب هیدروژنی در سال 2016 و نهایتا پنجمین آزمایش اتمی این کشور در همین سال، پیچیدگی¬های امنیتی در شرق و شمال شرق آسیا را افزایش داده است. برخلاف انتظارات و تصورات جامعه بینالملل مبنی بر اینکه مرگ کیم جونگ ایل و روی کار آمدن فرزندش که تحصیلکرده غرب است، میتواند کره شمالی را به سمت اصلاحات و آزادی بیشتر سوق دهد، کره شمالی به رهبری کیم جونگ اون رفتارهای متعارضی را ارائه داد و روی کار آمدن وی نه تنها به تخفیف تنش¬های منطقه¬ای منجر نشد بلکه همچنین حجم و دامنه این تنش¬ها را نیز گسترش داد.
بحران کره شمالی یکی از مهم ترین پروندههایی است که از ابتدای روی کار آمدن دونالد ترامپ به عنوان رییس جمهور آمریکا، بیشترین انرژی را از سیاست خارجی این کشور گرفته است. شاید به جرات بتوان یکی از مناطقی را که استراتژی آمریکا تلاش دارد تا چارچوب مشخصی یابد، منطقه شرق و شمال شرق آسیاست و آنچه که تاکنون از رفتارهای این کشور بر میآید آن است که "احیای الگوی بازدارندگی بومی" برای فریز کردن قدرت کره شمالی، مهمترین نقطه کلیدی سیاست این کشور بوده است. آمریکاییها تاکنون تنها دو بار از واژه و اصطلاح حمایت صددرصدی استفاده کردهاند و آن دو بار هم نسبت به حمایت از کره جنوبی و ژاپن بوده است. همانگونه که مشخص است این کشور اقدام به استقرار سامانه تاد در کره جنوبی کرد و همچنین ناوگان دریایی خود را به جزیره کره فرستاد تا بتواند تصویر آمریکای غیر قابل پیش بینی را که از زمان روی کار آمدن ترامپ بسیار نضج گرفت را هم برای چین و هم برای کره شمالی تئوریزه نماید. در این بین توسل کره شمالی به انجام تستهای موشکی بیشتر نشان از عدم موفقیت این تلاش آمریکا بود. حال سوال اساسی این است که با افزایش سطح تهدید کره شمالی آیا تداوم " الگوی بازدارندگی بومی" برای مهار کره شمالی پاسخگو است یا خیر؟
این مسئله را میتوان در چند سطح مطرح کرد؛ اولین سطحی که میتوان برای این مهم قایل شد آن است که تعریفی که بوروکراسی ملی کره شمالی برای موفقیت و قدرت یابی برای خود تعریف و تقریبا سه دهه است برای آن هزینه کرده در حال رسیدن به موفقیت است. طبیعتا اگر این پروژه بتواند این مسیر موفقیت را تکمیل کند برای اولین بار پس از جنگ سرد است که ریز بازیگری مانند کره شمالی توانسته است مسیر متفاوتی از دیگر بازیگران برای قدرت یابی ( مخالف با الگوهای نظم مستقر) و جایابی منطقهای برای خود برگزیند. کره شمالی در این مسیر بسیار مصمم است و تغییرات کمیسیون نظامی مرکزی حزب کمونیست کره شمالی در دوران کیم جونگ اون و کاهش این اعضا از 16 نفر به 11 نفر میتواند نشاندهنده مصمم بودن رهبر جوان کره شمالی برای پیشبرد این مسیر و عدم توجه به نظرات مخالف احتمالی موجود در این مسیر باشد. در این سطح و سناریو، هم آمریکا و هم متحدان منطقهای این کشور باید زندگی با کره شمالی هستهای را بیاموزند.
سطح یا سناریوی دوم را میتوان به پایان صبر استراتژیک آمریکا و توسل به اقدام نظامی علیه کره شمالی مربوط دانست. در این میان بایدگفت که یک سطح بندی خاصی از تهدیدات در میان تصمیم سازان آمریکایی وجود دارد و کره شمالی هم در اولویتهای سوم یا چهارم این تهدیدات قرار دارد، لیکن به نظر نمیرسد حداقل تا آینده قابل پیش بینی آمریکاییها تمایلی به مهار کره شمالی از طریق حمله نظامی داشته باشند. در حال حاضر پروژه آمریکا در شرایطی که نظم بینالملل در حال گذار است، بیشتر بر قدرتهای بزرگی مانند چین و روسیه و تلاش برای مدیریت رفتارهای گریز از مرکز این دو کشور متمرکز است. بازیگران ثانویه از جمله کره شمالی در مراتب بعدی اولویت قرار دارند. توسل به اقدام نظامی میتواند پروژه خطرناکی برای قدرت و همچنین بازی آمریکا در نظم بینالملل در حال گذار باشد. در کنار این مسئله همچنین باید گفت که در حال حاضر استراتژی نظامی آمریکا در حال ورود به مرحله استراتژی "جبرانی سوم " است و کمی زمان میبرد تا خطوط و چارچوبهای اصلی این استراتژی مشخص و بکار گرفته شود؛ هر چند در بررسیهای انجام شده تقریبا 60 درصد از آمریکاییها موافق فرستادن نیروی نظامی برای دفاع از کره جنوبی در برابر حملات کره شمالی هستند و این برای اولین بار از سال 1990 تا کنون است که چنین حمایتی از اعزام نیروی نظامی توسط آمریکا صورت میگیرد. لیکن واقعیت آن است که واشنگتن هنوز استراتژی خاصی برای برخورد با کره شمالی تدوین نکرده یا شاید به تازگی در حال تدوین آن است. پس در مجموع میتوان گفت که در این سطح نیز جنگ از دستور کار خارج است.
سطح یا سناریوی سوم را میتوان به افزایش ترس هستی شناختی بازیگران منطقهای به خصوص کره جنوبی، ژاپن، استرالیا و گوام از آزمایشهای موشکی کره شمالی و هستهای شدن این کشور مربوط دانست. هر چند ممکن است چنین ترس هستی شناختی، بازیگران را وادار نماید که کنشی انتحاری انجام دهند لیکن این نکته را باید مورد توجه قرار داد که هیچ کدام از این کشورها بازیگرانی نیستند که بخواهند به عقب برگردند. اساسا مدل اقتصاد و توسعه این کشورها توسل به سیاستهای ریسکی را به حداقل ممکن کاهش میدهد و طبیعتا این مسئله در مشورت این کشورها با آمریکا و انتخاب استراتژی برخورد با کره شمالی موثر است. از این رو میتوان گفت که انتخاب منطقهای این بازیگران هم نسبتی با جنگ ندارد.
سطح و سناریوی نهایی که میتوان در این زمینه بیان داشت، متغییر چین است. هر چند رویکردهای متفاوتی در میان سنت گرایان، استراتژیستها و همچنین کسانی که به دنبال رهاسازی کره شمالی هستند در جامعه تحلیلی چین وجود دارد لیکن حفظ کره شمالی به عنوان یک سرمایه استراتژیک هنوز برای چینیها یک اولویت مهم است. حتی اگر این مفروض را هم بپذیریم که چین، کره شمالی را در معامله با آمریکا رها خواهد کرد، بوروکراسی ملی چین هنوز به ارزیابی دقیقی از مابه ازاهای این مسئله و همچنین اینکه آیا امکان محقق شدن این مابه ازاها وجود دارد یا خیر نرسیده است. لذا حفظ کره شمالی به عنوان یک سرمایه استراتژیک، سرمایهای که حتی با توجه به برخی نافرمانیها نهایتا در بازی و میدان توازن قوای چین بازی خواهد کرد و موضع خواهد گرفت، اولویت اورژانسی پکن است. از طرف دیگر و همانگونه که برژینسکی هم بیان داشته است اولویت اول آمریکا برای حل بحران کره شمالی همکاری با چین است. حتی اگر این مسئله را هم نپذیریم، عبور از چین و اتخاذ سیاست یکجانبه توسط آمریکا زمان زیادی را خواهد گرفت.
نظر شما