چشم‌انداز روابط ایران و چین



چاپ نخست: اسفند ماه ۱۳۹4

شابک:

9 ـ 234 ـ ۵۲۶ ـ ۹۶۴ ـ ۹۷۸

قیمت: 18000 تومان

 
 چشم‌انداز روابط ایران و چین
 

نظارت و اجرا: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران ـ معاونت پژوهشی
گردآوری و تدوین: حسین عسگریان
کد بازیابی در کتابخانه دیجیتالی دید: 2E0FEF3
 
 
مدیریت روابط دوجانبه یکی از ویژگی‌های اصلی دستگاه دیپلماسی کشورها برای تنظیم روابط خارجی و اتخاذ رویکرد مناسب در سیاست خارجی محسوب می‌گردد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. روابط با کشورها یکسان نمی‌باشد. همکاری، دوستی، رقابت و دشمنی‌ موجب حساسیت و توجه دولت‌ها در روابط می‌شود. دراین‌میان طبیعتاً روابط با قدرت‌های بزرگ به دو دلیل از اهمیت و اولویت ویژه‌ای برخوردار است؛ اول آنکه قدرت‌های بزرگ بازیگران اصلی و تأثیرگذار صحنة سیاست بین‌الملل هستند و بسیاری از روندها و فرایندهای این عرصه متأثر از سیاست خارجی آنهاست. دوم آنکه ایران به‌عنوان قدرتی منطقه‌ای که در منطقة حساس خاورمیانه قرار گرفته، در حوزه‌های مختلفی با این قدرت‌ها روبه‌روست. دقت در تاریخ روابط ایران و قدرت‌های بزرگ در سده‌های اخیر که بیشتر با تلخی و ناکامی همراه است، نشان می‌دهد که مدیریت این روابط بسیار دشوار و پیچیده است و عقلانیت بالایی می‌طلبد. ازاین‌رو، ارائة شناخت از این قدرت‌ها و روابط آنان با ایران بسیار اهمیت می‌یابد. یکی از قدرت‌هایی که روابط ایران با آن در سالیان اخیر به‌سرعت رو به توسعه و تعمیق گذارده، چین است. دو کشور ایران و چین در دو سوی قارة کهن آسیا، از منظر اقتصادی مکمل یکدیگر قلمداد می‌‏شوند. باوجوداین، هیچ‌گاه روند همکاری‌های دو کشور مبتنی‌بر معیارها و اصول راهبردی نبوده است. بسط روابط با چین بی‌گمان یکی از مهم‌ترین‌تحولات سیاست خارجی ایران در سالیان اخیر بوده است. روابط ایران و چین در این سال‌ها در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به‌سرعت گسترش یافته است. اکنون چین یکی از مهم‌ترین شرکاء اقتصادی ایران محسوب می‌شود و در صحنة بین‌المللی نیز از حامیان ایران به‌شمار می‌رود. ازآنجاکه قدرت چین به‌گونه‌ای روزافزون درحال گسترش است، مناسبات با این کشور در سال‌های آتی اهمیت بسیار بیشتری برای سیاست خارجی ایران خواهد داشت. دراین‌میان، بررسی روابط ایران و چین به‌عنوان دو کشور آسیایی و تاریخی نیازمند شناخت اهداف، منافع و رویکردهای سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی آنهاست. واقعیت آن است که روابط ایران و چین را نمی‌توان و نباید در قالب نقدها و تحلیل‌های یک‌سویة مبنتی‌بر نیازمندی و وابستگی یک طرف و فرصت‌طلبی طرف مقابل تعبیر و تفسیر نمود. آنچه روابط ایران و چین را تاکنون در وضعیتی پایدار حفظ نموده روابطی مبتنی‌بر احترام به حاکمیت ملی، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، استقلال در سیاست خارجی، شراکت مبتنی‌بر منافع متقابل و همکاری براساس مدل «نیاز ـ فرصت‌ مشترک» است. به‌هرحال، در کتاب حاضر با توجه به اهمیت روابط دو کشور سعی شده است مهم‌ترین مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در روابط دو کشور مورد بررسی قرار گیرد.
در اولین مقاله این کتاب آقای دکتر علی‌ بی‌نیاز با بررسی روابط دو کشور چین و ایران، موضوع آسیب‌شناسی روابط دو کشور را مورد توجه قرار داده است. نویسنده در ابتدا به بررسی مشکلات ادراکی و مفهومی در امر ارتباط میان دو طرف پرداخته و بر این نظر است که نوعی از سوءتفاهم و ادراک نادرست به دلایل روش‌شناسانه و فلسفی بین مردم و نخبگان چین ازیک‌سو، و مردم و نخبگان دیگر کشورهای غربی، مانند ایران و آمریکا و اروپا از سوی دیگر وجود دارد. نویسنده در بخش دوم نگاهی مختصر به 2000 سال تاریخ چین انداخته و نشان می‌دهد که نزدیک شدن یا دور ماندن چین از ایران در این بستر زمانی ـ که در این متن از آن به‌عنوان برون‌گرایی چین یادشده است ـ چه دستاوردی برای این کشور داشته است. نویسنده در ادامه روابط مدرن دو کشور را طی پنج دوره تاریخی مورد بررسی قرار داده و براین‌نظر است که چینِ آرام و تحت کنترل فرماندهی آهنین حزب کمونیسم، با توجه به حجم عظیم اقتصادی‌اش چاره‌ای جز این ندارد که خود را مانند آمریکا تعریف کند و محور جهان بداند. در چنین فضایی، آرمان اتحادجویی سیاسی با چین از جانب ایران ره به جایی نخواهد برد. به اعتقاد نویسنده، از منظر چین در آینده دور، ایران نمی‌تواند وزنی بیشتر از عربستان سعوی به‌لحاظ اقتصادی داشته باشد. در این متن، ایرانِ درحال ظهور و بروز منطقه‌ای و جهانی باید خود را واحدی کوچک درحال توسعه و نیازمند آرامش و توسعه در جهان تعریف نماید، آنچنان که چین در دوره دن شیائوپینگ اینگونه به جهان معرفی شد. اما وابستگی تمدنی و فرهنگی چین به‌نظر می‌رسد بی‌تردید با آهنگی غیرقابل مقایسه با قبل ادامه خواهد یافت. بنابراین، سیاست خارجی ایران باید نگاه دولایه‌ای به تعاملات آتی خود با چین داشته باشد: از سویی تمدن چین را در امتداد تمدن ایران ارزیابی کند و گسترش گردشگری و تعاملات فرهنگی در سطح مردم به مردم را در پیش گیرد، اما ازسوی‌دیگر، یک بازی متعارف و در حیاط ملت ـ دولت را با چین در تعاملات اقتصادی و سیاسی در چهارچوب نظام بین‌الملل درحال تحول آینده در پیش گیرد.
اما در پژوهش دوم این کتاب تحت عنوان «امکان‌سنجی حرکت ایران و چین به‌سوی روابط استراتژیک» سرکار خانم دکتر بهاره سازمند و آقای فریبرز ارغوانی پیرسلامی در ابتدا ابعاد، وجوه و ویژگی‌های روابط ایران و چین را در دوران بعد از انقلاب اسلامی با تأکید بر دهه اخیر مورد بررسی قرار داده و در ادامه، شناخت روندها، بنیان‌های راهبردی تصمیم‌گیری و چالش‌ها در روابط استراتژیک دو کشور را مدنظر قرار داده‌اند. درنهایت نیز مهم‌ترین راهکارها و نکات مورد توجه در اجرایی شدن روابط استراتژیک میان چین و ایران را بررسی کرده‌اند. به اعتقاد نویسندگان، تداوم در روندها و مناسبات ایران و چین و افزایش وابستگی متقابل دو کشور در حوزه‌های گوناگون که درعمل بسیاری از موضوعات مبتلابه دو کشور در عرصه بین‌المللی را به یکدیگر مرتبط کرده است، می‌تواند بیانگر حرکت دو کشور به‌سوی همکاری فراگیر و برنامه‌ریزی برای اهداف بلندمدت باشد. بااین‌حال، مؤلفه‌هایی مثل: فعالیت و لابی گسترده رقبای منطقه‌ای ‌ایران، همچون عربستان و رژیم صهیونیستی، رویکردها و انتظارات گوناگون دو کشور ایران و چین، نقش ایالات متحده آمریکا در روابط ایران و چین، و آینده نظام بین‌الملل و تنش‌های ساختاری موجود در آن می‌توانند به‌عنوان مانعی بر سر تحقق روابط استراتژیک ایران و چین عمل نمایند.
دکتر مسعود رضایی در مقاله بعدی کتاب به بررسی ابعاد و چگونگی اثرگذاری توافق هسته‌ای وین بر روابط آتی جمهوری اسلامی ایران و جمهوری خلق چین پرداخته است؛ ازهمین‌رو، پرسش اصلی مقاله بر این پایه است که خطوط آشکار توافق هسته‌ای وین در روابط ایران و چین ناظر بر چه موضوعات و مسائلی بوده است، قلمرو اثرگذاری آن کجاست و در میان موارد مذکور همزمان ملاحظات دو کشور حول چه محورهایی می‌چرخد؛ و درنهایت، این مهم چه پیامدها و چشم‌اندازی را بر روابط دوجانبه تهران ـ پکن ازیک‌سو، و تحولات منطقه‌ای و منافع کشور از سوی دیگر به همراه خواهد داشت. نویسنده در پاسخ به سؤالات فوق اثرگذاری توافق هسته‌ای بر روابط دو کشور را از سه جنبه «سیاسی ـ اقتصادی»، «ژئوپلیتیک ـ ژئواستراتژیک» و «دفاعی ـ امنیتی» مورد بررسی قرار داده است. به اعتقاد او، اگرچه ممکن است فرازونشیب‌هایی در روابط ایران و چین وجود داشته باشد، دو کشور به روابط دوجانبه با یکدیگر نیازمندند و نه‌تنها بعید است که به این زودی‌ها خللی در روابط آنها ایجاد شود، بلکه در حال حاضر به‌واسطة برجام به‌نظر می‌رسد که امکان ارتقاء سطح مراودات و مناسبات آنها در بستری ایدئال قرار گرفته است. البته به گفتة نویسنده، وضعیت امنیتی دفاعی دو کشور حاکی از فقدان شرایط لازم در کوتاه‌مدت برای ورود دو کشور به عرصه اتحاد راهبردی است. در کنار این موضوع ملاحظات مهم دیگری نیز وجود دارد. تا زمانی‌که ایران ابتکاراتی را در روابط خود با غرب و کشورهای عرب همسایه شکل ندهد، این توافق تنها به نفوذ جهانی و وزن استراتژیک چین در امور بین‌الملل کمک می‌کند؛ لذا به اعتقاد نویسنده، فضای پسابرجام باید همزمان دست ایران را باز بگذارد تا با خردمندی در ارسال سیگنال‌های حساب‌شده به همه بازیگران جهانی، روابط ایران با چین در حوزه‌های اقتصادی و همچنین همکاری‌های امنیتی ـ دفاعی را متوازن کند.
بررسی روابط اقتصادی ایران و چین موضوع چهارمین مقاله کتاب حاضر است. به اعتقاد دکتر ابوالفضل علمایی، نویسنده این فصل از کتاب، روابط اقتصادی ایران و چین هرگز برکنار از تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی دو کشور نبوده است، ضمن اینکه تحولات بین‌المللی نیز به‌عنوان یک عامل خارجی تأثیرات قابل ملاحظه‌ای چه به‌لحاظ کمّی و چه به‌لحاظ کیفی بر نوع تعاملات اقتصادی دو کشور داشته است. براین‌اساس، نویسنده شرایط اقتصادی و اجتماعی چین در روابط اقتصادی میان دو کشور را در برهه‌های تاریخی و به‌طور خاص، جایگاه انرژی را در روابط دو کشور مورد بررسی قرار داده است. به نظر نویسنده، اقتصاد دو کشور ایران و چین مکمل یکدیگر است و مزیت نسبی هریک می‌تواند کمک شایانی به اقتصاد دیگری نماید، به‌خصوص در شرایط پس از برجام، زمینه‌های بسط همکاری‌های دو کشور در سال‌های آتی فراهم شده است که البته این ارتقاء روابط همزمان با ایجاد فرصت‌های بی‌مانند می‌تواند تهدیدهایی را نیز درپی داشته باشد. به باور نویسنده، باز بودن تک درب اقتصاد خارجی ایران به‌سوی چین چیزی جز در حاشیه قرار گرفتن اقتصاد ایران در برابر قدرت اقتصادی چین نخواهد داشت. براین‌اساس، درک چین امروز و توجه به «رقیب‌‎آفرینی»، جلوگیری از حاشیه‌ای شدن اقتصاد ایران در برابر اقتصاد چین و نگاه به این کشور نه به‌عنوان یک منبع واردات، بلکه قطبی مهم برای صادرات می‌تواند تصویری روشن و مبتنی‌بر بازی برد ـ برد را در معاملات دوجانبه‌ اقتصادی دو کشور در سال‌های آینده ارائه دهد.
اما جایگاه انرژی در مواجهه ایران و چین ازسوی خانم دکتر مهناز ظهیری‌نژاد در فصل پنجم کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. به اعتقاد نویسنده، اهمیت روابط با چین برای ایران در طی سال‌های گذشته ازیک‌سو، به‌دلیل کاهش روابط با غرب و ازسوی‌دیگر، قدرت اقتصادی چین و نقش پکن در معادلات سیاسی بین‌المللی بوده است. دراین‌میان، آنچه این روابط را دوجانبه می‌کرده، نیاز چین به نفت و دستیابی به بازار ایران بوده که همین نیاز به یک ائتلاف دوفاکتو میان دو کشور شکل داده است. به گفته نویسنده، در حال حاضر و پس از رفع تحریم‌ها و با توجه به تغییر نقش ایالات متحده آمریکا مبنی‌بر کاهش حضور در منطقه خاورمیانه، چین با رویکرد جدید در منطقه و در راستای پیشبرد منافع اقتصادی ازطریق طرح‌هایی مثل «یک کمربند، یک جاده» به گسترش همکاری با ایران می‌اندیشد. بنابراین، برنامه‌ریزی میان دو کشور برای تبدیل کردن این ائتلاف دوفاکتو به یک رابطه استراتژیک به‌نظر خالی از دستاورد نخواهد بود.
جناب آقای محمد زارع در ششمین مقاله این کتاب جایگاه ایران را در استراتژی کمربند اقتصادی جاده ابریشم (یک کمربند، یک جاده) در متن استراتژی برون‌گرایی نرم چین مورد توجه قرار داده است. نویسنده ضمن تشریح اصول، چهارچوب‌ها، و اولویت‌های همکاری در این طرح، اهداف استراتژیک چین را از طرح یک کمربند، یک جاده تشریح کرده و در ادامه نیز واکنش‌های صورت‌گرفته به این طرح را در قالب واکنش‌های رقابت‌گرایانه و همکاری‌جویانه مورد بررسی قرار داده است. درنهایت نیز جایگاه ایران را در این استراتژی چین تبیین نموده است. به اعتقاد نویسنده، برون‌‌گرایی چین از آنجا که می‌تواند به قاعده‌نویسی جدیدی از نظم منطقه‌ای و حتی بین‌المللی ختم شود، می‌تواند در راستای ثبات و اهداف کلان ایران نیز باشد، به‌خصوص که این امر با فضای پس از برجام در ایران همزمان شده است. همزمانی این برون‌گرایی چین و ایران (درنتیجه حل مسئله هسته‌ای) می‌تواند برای ایران فضای همزمان کار با شرق و غرب را فراهم آورد؛ اما درعین‌حال، این استراتژی برون‌گرایی چین از جمله طرح یک کمربند، یک جاده می‌تواند تهدیداتی ازجمله تقویت تسلط چین بر ژئواکونومی محیط شرق و شمال کشور را نیز به همراه داشته باشد که خود این نفوذ اقتصادی می‌تواند تهدیداتی دیگر مثل از دست رفتن بخشی از بازارهای سنتی ایران در محیط همسایگی، تبدیل نفوذ اقتصادی چین به نفوذ سیاسی و نقش گسترده‌تر این کشور در امور سیاسی منطقه و شکل‌دهی به جهت‌گیری‌های حکومت‌ها و سرانجام، کاهش اهمیت ژئواکونومیک ایران را درپی داشته باشد.
«عرصه‌های همکاری ایران با چین در خاورمیانه و خلیج فارس» عنوان هفتمین مقاله این کتاب است که توسط آقای دیاکو حسینی به رشته تحریر درآمده است. نویسنده در این مقاله به مطالعه انگیزه‌ها، بسترهای همکاری و رقابت چین و جمهوری اسلامی ایران در مناطق خلیج فارس و آسیای غربی پرداخته و دورنمایی از مناسبات امنیتی و اقتصادی میان دو کشور را در این منطقه ارائه نموده است. نویسنده در پایان نیز توصیه‌هایی را در زمینه چگونگی واکنش به‌ ظهور چین ازسوی ایران بیان کرده است. به اعتقاد او، ازآنجاکه ایران نمی‌تواند به ثبات آینده چین پی ببرد و یا ذهن رهبران آن را بخواند ناگزیر خواهد بود بدترین حالت ممکن را درنظر بگیرد. در جهانی که هیچ اقتداری بالاتر از کشورها، آزادی عمل آنها را محدود نمی‌کند، چین همانگونه عمل خواهد کرد که سایر قدرت‌های بزرگ پیش از این کشور عمل کرده‌اند: کسب هژمونی منطقه‌ای، حمایت از این منزلت جدید با کمک بالا بردن توان نظامی و سپس تلاش برای جلوگیری از ظهور قدرت‌های رقیب در سایر مناطق. به گفته نویسنده، عقب‌نشینی تدریجی آمریکا از خلیج فارس و آسیای غربی، انگیزه چین را برای حضور در خلیج فارس افزایش داده و ممکن است چین در آینده نزدیک بازی بزرگ برای مهار ایران را آغاز نماید. دراین‌میان، هرگونه همکاری‌ اقتصادی و نظامی ایران و چین نباید از این ملاحظه دور بماند که نیات آتی چین همانند همه قدرت‌های پیشین مبهم و ناشناخته است.
بررسی روابط چین با افغانستان و پاکستان و پیامدهای آن بر امنیت ملی ایران در فصل هشتم کتاب مورد توجه قرار گرفته است. آقایان دکتر جعفر حق‌پناه و محمدحسین دهقانیان در این فصل بر این نظرند که سیاست خارجی جدید چین تمرکز بیشتری بر مسائل جنوب غربی و آسیای مرکزی و نقش‌آفرینی سیاسی، امنیتی و اقتصادی بیشتر در این مناطق دارد. دراین‌میان، روابط رو به رشد چین با افغانستان و پاکستان از اهمیت مضاعفی برخوردار است چراکه به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم بر منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران تأثیرگذار خواهد بود. به اعتقاد نویسندگان، چین درحال گشودن بال‌های ژئوپلیتیک خود در منطقه آسیای غربی از طریق گسترش روابط با هدف دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک است. پکن قصد دارد خلأ ناشی از خروج آمریکا از منطقه را با کمک پاکستان پر نماید؛ لذا این کشور در کانون ابتکارهای منطقه‌ای رهبران چین قرار گرفته است. دراین‌میان، پاکستان نیز به‌تدریج به یک منبع تهدید علیه ایرن تبدیل شده و به‌خصوص گرایش این کشور به‌سوی عربستان این وضعیت را بدتر نموده است. براین‌اساس، اقدام چین در سرمایه‌گذاری کلان در پاکستان و همنوایی هرچه بیشتر این دو قدرت در افغانستان می‌تواند به تضعیف موقعیت ژئوپلیتیکی ایران بینجامد.
موضوع عضویت ناظر ایران در سازمان همکاری شانگهای و کوشش دولت ایران برای تبدیل عضویت از ناظر به عضو اصلی، ازجمله موضوعات مهم و نسبتاً جدید در روند مناسبات دو کشور ایران و چین در حوزه دفاعی ـ امنیتی به‌شمار می‌رود. براین‌اساس، فصل نهم کتاب حاضر به قلم آقای ولی کوزه‌گر کالجی به موضوع رویکرد چین به تعاملات ایران در پیمان شانگهای پرداخته است. نویسنده با اشاره به نقش بسیار مهم چین در هرگونه تصمیم‌گیری مهم و بنیادین در این سازمان بر این نظر است که شناخت و درک صحیح از نوع نگرش و منطق رفتاری جمهوری خلق چین در قبال سازمان همکاری شانگهای و وضعیت عضویت ایران در این سازمان متأثر از سیاست خارجی عملگرایانه، غیرایدئولوژیک و مبتنی‌بر تنش‌زدایی چین است. براین‌اساس، به‌نظر نویسنده، توجه چین به «استراتژی کلان رشد صلح‌آمیز»؛ حمایت از درون‌گرایی سازمان همکاری شانگهای با تأکید بر مؤلفه‌هایی چون تمرکز بر مقابله با «سه عنصر اهریمنی» در آسیای مرکزی و مناطق پیرامونی آن، عدم گسترش فضای جغرافیایی سازمان به سمت مناطق قفقاز و حوزه بالتیک، عدم تقابل سازمان همکاری شانگهای با پیمان ناتو و آمریکا، موضع منفعلانه این سازمان در قبال بحران‌های منطقه‌ای، تمرکز سازمان همکاری شانگهای بر امور امنیتی ـ انتظامی (نه دفاعی ـ استراتژیک)؛ و در نهایت رویکرد اقتصادی چین به سازمان همکاری شانگهای با تأکید بر پیوند دو مؤلفه «اقتصاد و امنیت» را می‌توان به عنوان مهم‌ترین ملاحظات و رویکردهای چین در قبال این سازمان برشمرد که توجه به این ملاحظات می‌تواند به درک و شناخت واقع‌بینانه از منطق رفتاری چین درقبال این سازوکار منطقه‌ای کمک کرده و مبنای صحیحی را برای تعامل با این کشور در اختیار سیاست‌گذاران ایرانی قرار دهد.
شناخت و درک درست و همه‌جانبة فرهنگ‌ها و جوامع از یکدیگر بنیان و اساس رابطة سازنده و مفید میان دو کشور است. این مهم بدون شناخت نخبگان و فرهیختگان کشورها از جامعة طرف مقابل و تلاش برای یافتن زمینه‌های همکاری و حفظ منافع مشترک ممکن نخواهد بود. براین‌اساس فصل دهم این کتاب اختصاص به بررسی نگاه نخبگان ایرانی و چینی به روابط دو کشور دارد. متن حاضر مصاحبه‌ای با آقای دکتر مهدی صفری، سفیر سابق ایران در چین می‌باشد که ازسوی آقای رامین ندیمی در قالب یک مقاله تنظیم گشته است. تصویر ایران و چین از منظر نخبگان دو کشور، نقش حزب کمونیست و تغییر نسل رهبران چین بر نگاه به ایران و عوامل تأثیرگذار بر تغییر نگاه نخبگان دو کشور به روابط با یکدیگر ازجمله مهم‌ترین موضوعات مورد بررسی در این فصل می‌باشد. به اعتقاد نویسنده برخلاف برداشت عام، نخبگان حاکم بر چین به‌دنبال کاهش تنش در روابط ایران با هدف پایه‌ریزی یک روابط مستحکم و مطمئن و بلندپایه با آن هستند. البته بدیهی است که چین منافع راهبردی خود را در ایران کم‌بحران اما همراه و مطمئن و دوست جستجو می‌کند.
اما در آخرین فصل کتاب جناب آقای دکتر عادل خانی و دکتر جواد مرشدلو به بررسی روابط و مناسبات فرهنگی ایران و چین پرداخته‌اند. نویسندگان در این مقاله تلاش نمود‌ه‌اند که با رویکردی آسیب‌شناختی و راهگشا عوامل دخیل در شکل‌گیری ذهنیت فرهنگی جدید ایرانیان از چین و چینیان از ایران را مورد توجه قرار دهند. تأکید اصلی آنها بر ریشه‌یابی علل و عواملی بوده است که مانع فهم بهتر و دقیق‌تر دو ملت و سرزمین از فرهنگ و تمدن یکدیگر شده است. براین‌اساس، در ابتدا پیشینه تاریخی مناسبات فرهنگی ایران و چین و جلوه‌های میراث مشترک فرهنگی دو کشور بررسی شده و در ادامه به زمینه‌ها و عوامل دخیل در شکل‌گیری روابط فرهنگی جدید دو کشور پرداخته شده است. در بخش سوم نیز تلاش شده است تا موضوعات اساسی در روابط فرهنگی فعلی ایران و چین معرفی و راهکارهای عملی برای مدیریت این مسائل به‌ویژه در حوزه روابط علمی و دانشگاهی پیشنهاد شود.
امید است که مجموعه مقالات حاضر بتواند نگرش روشن‌تر و دقیق‌تری را درخصوص روابط دو کشور، آسیب‌پذیری‌ها و حوزه‌های قابل پیشرفت در اختیار کارشناسان کشور عزیزمان قرار دهد و سیاستمداران و سیاست‌سازان جمهوری اسلامی را در تصمیم‌گیری‌های مطابق با منافع ملی یاری رساند.