مرکز دینی ملک عبدالله و اشاعه افراط و ترور در افغانستان


مرکز دینی ملک عبدالله و اشاعه افراط و ترور در افغانستان
 

 
چهارشنبه 24 آبان 1391
 

افغانستان همواره نارضایتی خود نسبت به نشأت‌گرفتن افکار افراط‌گرایانه از سمت پاکستان و حمایت این کشور از طالبان را ابراز نموده و از سویی سعی داشته تا با ساخت یک مدرسه دینی بومی از مراجعه اتباع خود به مدارس مذهبی پاکستان جلوگیری به‌عمل آورد و بدین ترتیب از نفوذ افکار طالبانی به اینان پیش‌گیری نماید. این کشور اما برای دستیابی به این هدف خود، این روزها دست به دامان رژیمی شده است که می‌توان آن را سرچشمه تحجر و کوته‌بینی ـ که در قالب وهابیت قابل توضیح است ـ دانست. در همین راستا به ساخت یک مرکز اسلامی توسط وهابیون عربستان، تن داده است.
گفته شده که این مرکز اسلامی موسوم به «ملک عبدالله» (پادشاه کنونی عربستان) در مساحت ۶۰ جریب زمین و روی تپه مرنجان، در مرکز شهر کابل ساخته خواهد شد. قرارداد ساخت این مرکز میان یوسف نیازی، وزیر حج و اوقاف افغانستان و بندر بن محمد الحجار، وزیر حج عربستان سعودی به امضا رسیده است. در این مرکز علاوه بر دانشگاه، یک مسجد نیز مانند مسجد فیصل که در اسلام‌آباد، از سوی سعودی‌ها ساخته شده و 1۵ هزار نفر گنجایش دارد در محوطه ملک عبدالله ساخته می‌شود.  مسجد فیصل یکی از بزرگترین مساجد دنیا است که در سال ۱۹۸۶ از سوی عربستان سعودی در اسلام‌آباد پایتخت پاکستان ساخته شد.
عربستان سعودی از جمله سه کشوری است که در کنار پاکستان و امارات متحده عربی حکومت بنیادگرا و حامی تروریسم طالبان را به‌رسمیت شناخته بود. در حال حاضر نیز این کشور در اغلب مناطق دنیا با دلارهای نفتی به ترویج ایده‌هایی می‌پردازد که دشمنان آشتی‌ناپذیر تساهل و همزیستی مسالمت‌آمیز هستند. وهابیت در دهه‌ی گذشته میلادی توانست علاوه بر حکومت سعودی در جایی دیگر از دنیا یعنی افغانستان و از طریق طالبان نیز ظهور عینی یابد.
ابعاد ضدانسانی حکومت طالبان بر هیچ‌کس پوشیده نیست. طالبان به‌دنبال پیاده نمودن شریعت، تصویری خشن از اسلام ارائه دادند. این حکومت با ادعای اجرای اسلام، حقوق اولیه شهروندان افغان و بویژه زنان این کشور را با قساوت تمام نابود کرد و با این همه، همواره از جانب عربستان سعودی حمایت می‌شد. البته این جای تعجب ندارد، چرا که خود مردم عربستان نیز چندان جایگاهی در نظام سیاسی این کشور ندارند. توسعه سیاسی در این کشور معنایی ندارد و صحبت از تحزب و مشارکت سیاسی در آنجا یک طنز تلخ است. یک نظام آپارتاید جنسیتی در این کشور برقرار است و زنان در این کشور باید برای گرفتن حق داشتن گواهینامه رانندگی کمپین تشکیل دهند.
 

حکومت کرزای با پذیرش این طرح نشان داد که از ابعاد بسیار وخیم و مرگبار اجرایی شدن آن آگاهی کافی ندارد و یا اینکه برای دست‌یابی به برخی منافع کوتاه‌مدت به یک قمار بزرگ و خطرناک دست زده است. گاهی اوقات یک تصمیم سیاسی نامعقول سرنوشت یک جامعه را برای سال‌ها و شاید سده‌ها به مسیری نامیمون رهنمون می‌سازد و مساله اخیر نیز از این باب جای تأمل دارد. در واقع، کرزای با این تصمیم خود مرکز سلفی‌گری و وهابیت که سرچشمه افکار طالبانی است و همیشه از آن واهمه داشت را به پایتخت کشور خود منتقل می‌نماید. این‌که ما تصور نماییم سعودی‌ها بدون اینکه، هیچ‌گونه سهم‌خواهی‌ای در مورد آینده جهان‌بینی مذهبی مردم افغانستان داشته باشند، نسبت به ایجاد دانشگاه مذهبی در این کشور مبادرت ورزیده‌اند، بسیار ساده‌لوحانه به قضیه نگاه کرده‌ایم. درستی این موضوع را هم تاریخ و فعالیت‌های گذشته سعودی‌ها به اثبات می‌رساند و هم‌اینکه هزینه‌های مالی ساخت و اداره این مرکز توسط سعودی‌ها تامین می‌شود و همان‌گونه که ما می‌دانیم وابستگی اقتصادی در تمام زمینه‌های مربوط به اداره مرکز از جمله نوع برنامه‌ی آموزشی آن تاثیر محسوس دارد.
اهمیت چشم‌گیر ساخت این مرکز در پیوند با مسأله تروریسم معنا می‌یابد. در عصر کنونی یکی از مهم-ترین تهدیداتی که امنیت جامعه‌ی بین‌الملل را با خطر مرگبار خود مواجه نموده است، تروریسم می‌باشد. تروریست‌ها ایده‌های جهان‌شمولی دارند که برای رسیدن به آنها خشونت را مجاز دانسته و حاضر به معامله بر سر آنها نیستند. بدین معنا، منطق هزینه ـ فایده در مورد آنان کارایی ندارد و نمی‌توان با آنها به توافق دائمی رسید و با فعالیت‌های خود، امنیت کشور مبدأ، کشورهای منطقه و جامعه‌ی بین‌الملل را با خطر مواجه می‌نمایند. یکی از مهم‌ترین منابع فکری و عملیاتی اینان، رژیم عربستان سعودی است. این رژیم با ترویج اندیشه‌های وهابیت یک نگاه متصلب و خشک از اسلام القا می‌نماید و مهم‌تر اینکه افراد تحت تعلیم خود را به استفاده از خشونت و ترور برای دست‌یابی به آنها اندیشه‌ها ترغیب می‌نماید.
علاو ه‌بر نقش دلارهای سعودی عامل مهم دیگری نیز ادعای فوق مبنی بر گسترش افراط‌گرایی و تروریسم در نتیجه ساخت مرکز به اصطلاح دینی مورد بحث را تأیید می‌نماید و آن عامل نیز به وضعیت خاص جامعه افغان بازمی‌گردد. افغانستان کشوری است که بالاترین شاخصه‌های فروماندگی را داراست و حضور نیروهای ناتو به رهبری ایالات‌متحده در این کشور نیز مزید بر علت شده است. مردم افغانستان مردمی ستم‌دیده‌اند که پس از تجربه تلخ تحجر طالبانی، اکنون باید شاهد حضور بیگانگان در کشور خود باشند. سال‌ها سختی و محرومیت موجبات سرخوردگی را در این کشور بوجود آورده است. جوانان این جامعه از وضعیت موجود ناراضی هستند و آمادگی پذیرش هر آموزه‌ای که به آنان نوید رهایی می‌دهد، را دارند. در واقع، اینان که سال‌های سخت حکمرانی ناکارآمد و فاسد و حضور خارجیان را تجربه نموده‌اند و از سویی اعتقادات مذهبی در میانشان هنوز قوت دارد، به‌سادگی می‌توانند جذب الگویی شوند که با ادعای بازگشت به اسلام راستین!!! وعده نجاتشان را از این وضعیت اسف‌بار به یدک می‌کشد. اندیشه‌ای که هم آنان را در مقابل حکومت داخلی گستاخ می‌نماید و هم با غرب‌ستیزی خود منشأ مشکلات را هدف می‌گیرد. پس هم امکان آموزش در مدارس مذهبی و هم امکان یارگیری در صحنه‌ی عملیاتی برای وهابیون سعودی فراهم می‌شود و بدین ترتیب افغانستان بار دیگر باید منتظر عواقب وخیم بنیادگرایی متحجرانه باشد.