خاورمیانه ـ ابهام در آینده
خاورمیانه ـ ابهام در آینده
شنبه 11 مهر 1394

تحولات خاورمیانه در هر مسیری که امکان تحول در آینده بیابد، یک امر روشن است، منطقه به قبل از بروز بهار عربی و یا بیداری اسلامی برنخواهد گشت. ساختارهای قدرت در اشکال سنتی آن دگرگون شدهاند و ذهنیتهای جدیدی شکل گرفتهاند. تا همینجا اگر به تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا توجه شود، میتوان گفت بازسازی قدرت بهصورت متمرکز تقریباً غیرممکن شده است و حکومتها دیر یا زود مجبور به پذیرش این واقعیت خواهند شد که شیوههای جدیدی از حکومتداری را به تجربه بگذارند. اما موضوع تا بدین حد محدود نیست و پیامدهای تحولات جاری در خاورمیانه عمیقتر از آن است که در ظاهر امر بهنظر میرسند. دو اتفاق مهم افتاده است که به احتمال زیاد تحولات آینده را در این بخش حساس و استراتژیک جهان جهت خواهند داد:
1. شکاف مذهبی بین اهل تشیع و اهل تسنن را عمیقتر کردهاند؛
2. شکاف قومی بین قومیتهای مطرح (عرب، کُرد و ترک) را حادتر کردهاند.
حکومتها و جریانهای رادیکال مذهبی در این بازی خطرناک یا بهصورت اتحاد نانوشتهای قرار دارند و یا در حالت بیتکلیفی و بیمیلی به یک طرف کشیده میشوند. اما نتیجه در هر حال یکسان نخواهد بود. خلافت خودخوانده اسلامی یا داعش که ابوبکر البغدادی را بهعنوان خلیفه تعیین کرده و خواهان بیعت شده است، در ظاهر نقش اصلی در تحولات بخش عربی خاورمیانه را برعهده گرفته است ولی موضوع را تا بدین حد نمیتوان ساده کرد. هرکدام از طرفها چه در سطح منطقهای و چه فرامنطقهای اهداف و انتظاراتی دارند که میخواهند آنها را از فضای خاکستری و نامشخص کنونی خاورمیانه بهدست بیاورند. اینکه تشدید دو شکاف قومی و مذهبی در منطقه درنهایت به کدام سو کشیده میشود، بهدرستی روشن نیست ولی اینکه در چنین فضائی همه کشورهای منطقه بهنوعی درگیر آن خواهند شد، بحث چندانی وجود ندارد. داعش بهلحاظ مذهبی در تشدید شکاف بین اهل تشیع و اهل تسنن منافع خاص خود را دارد و بر میزانی که بتواند این شکاف را عمیقتر سازد امیدوار است که حمایت بیشتری در اهل سنت بهدست بیاورد. هماهنگ کردن سیاستهای راهبردی داعش با ذهنیت خلافتگرا در عالم اهل سنت که بازسازی آن مساوی با قدرت از دست رفتهاش تصور شده است یک برنامه کاملاً آگاهانه است که میتواند پایگاه اجتماعی خلافت اسلامی را گسترش دهد. اینکه داعش موفق شده است هزاران داوطلب جهاد را از بیش از هشتاد کشور جهان به عراق و سوریه بکشاند ـ که در میان آنها اتباع اروپایی و آمریکا نیز کم نیستند ـ بهخودیخود بدینمعناست که ارتباط اندیشه خلافت و اهل سنت ازطریق بازسازی قدرت در قالب خلافت و پایان دادن به تحقیر بیش از یک قرن تسلط دنیای غرب بر جهان اسلام موفقیتآمیز بوده است.
داعش برخلاف تمام گروههای منسوب به جهادی در گذشته که در استفاده از شبکههای اجتماعی در فضای مجازی اکراه داشتهاند و یا به اهمیت تأثیرگذاری آن بر اذهان عمومی پی نبرده بودند، از آن در گستردهترین و حرفهایترین حد ممکن بهره میگیرد و حضوری بسیار قوی در فضای مجازی دارد. روزانه دهها هزار داوطلب وبلاگر در سراسر جهان اخبار و گزارشهای مرتبط با خلافت اسلامی را بازپخش میکنند و جوانان مسلمان را از شرق آسیا تا غرب قاره آمریکا در جریان تحولات قرار میدهند. جذب داوطلبان «جهاد» از نگاه داعش و «تروریسم» در نگاه دیگران عمدتاً ازطریق فضای مجازی صورت میگیرد. چنین بهنظر میرسد که داعش افراد متخصص رسانهای دراختیار دارد که بهصورت حرفهای کار میکنند و بهرهای از روانشناختی نسل جوان ناراضی مسلمان دنیا نیز دارند و بهدرستی میدانند که جوانان چه میخواهند و چگونه میتوانند جذب داعش بشوند. تعمیق شکاف مذهبی دقیقاً در همین جهت در دستورکار داعش قرار گرفته است و در عراق و سوریه درحال عملیاتی کردن آن است. این شکاف از این ظرفیت بالقوه برخوردار است که از خاورمیانه فراتر برود و در مناطق مستعد دیگر نظیر، پاکستان امکان ظهور و بروز حادتری بیابد. در فرض تعمیق شکاف مذهبی در خاورمیانه در سطحی که نتوان آن را ازطریق تدابیر سیاسی و یا نظامی تحت کنترل درآورد، منطقه با خطر تجزیه مذهبی روبهرو خواهد شد و این چیزی است که با سیاستهای رژیم صهیونیستی نیز همخوانی پیدا خواهد کرد. نجات رژیم صهیونیستی در اثبات عدم امکان زیست مسالمتآمیز یهود ـ مسلمان و فلسطینی در یک کشور واحد است. هرچه منطقه پیرامون سرزمینهای اشغالی درگیر جنگهای مذهبی شود و امکان زیست خود مسلمانان در کنار هم و در یک کشور واحد تضعیف شود، رژیم صهیونیستی برنده آن خواهد بود.
گذشته از این، جنگهای با ماهیت مذهبی معمولاً تا آیندهای نامعلوم طولانی و دوامدار هستند و اگر تجزیه مذهبی در منطقه تکمیل شود، دنیای اسلام برای سالها درگیر جنگ درونی شده مذهبی میشود و خیال رژیم صهیونیستی را از این بابت راحت خواهد کرد. آنچه در عراق و سوریه در جریان است هرچند که حاصل نظامهای تمرکزگرای حاکم است ولی در هر حال فضا را برای برخوردهای فرقهای گشوده است و اگر داعش نباشد یک گروه مشابه دیگر میتواند وارث آن شود و منطقه را همچنان در التهاب سیاسی و اجتماعی حول محور فرقهگرایی نگاه دارد. بحثهایی که این روزها از احتمال تجزیه قومی ـ مذهبی کشورهای منطقه میشود بیارتباط با همین واقعیت نیست. قطعنظر از اینکه شرایط در آینده تحولات را در چه مسیری قرار دهد، قدر مسلم آن است که عراق و سوریه بهلحاظ ساخت قدرت متمرکز امکان بازسازی مجدد ندارند و ساختارهای جدیدی را میباید بپذیرند که حداقل آن پذیرش توزیع متوازن قدرت در نظامهای غیرمتمرکز است و اگر نه خطر تجزیه بیخ گوش آنها باقی خواهد ماند و تا مدتها میتواند از شکلگیری نظامهای باثبات در آنها جلوگیری کند.
شکاف دوم بهوجودآمده شکاف قومی است که در شرایط کنونی در قالب سه قومیت مطرح در خاورمیانه خود را به نمایش گذاشته است. قومیت عرب، قومیت ترک و قومیت کُرد. این شکاف نیز هرچند که از استعداد تسری در حد شکاف مذهبی برخوردار نیست ولی از این ظرفیت برخوردار است که تحولات آتی را در خاورمیانه جهت دهد. عنصر «کُرد» در این بخش از شکاف فعالتر از عنصر عرب و ترک است. در نگاه «کُردی» به تحولات جاری، پایان معاهده ساکس ـ پیکو مدنظر است و اینکه قومیت کُرد تجزیهشده بین چند کشور بتواند به آنچه که انتظار دارد برسد و هویت جداگانه خود را تثبیت کند؛ امری که با مخالفتهای جدی روبهروست و بهدلیل همین مخالفتها و نوسان بین واقعبینی و آرمان کُردی است که کُردها در منطقه را در انتظار نگاه داشته است. با اینحال تعمیق شکاف مذهبی و قومی ناشی از تحولات دنیای عرب حداقل انتظار عنصر قومی کُرد را که دستیابی به نوعی حکومتهای فدرالی است قابل برآورده شدن کرده است. آنچه در عراق و در سوریه در ارتباط با موقعیت گروه قومی «کُرد» در جریان است حکایت از این امر دارد که بازگشت به دوره قبل از بروز بهار عربی واقعبینانه نیست و حکومتهای مرکزی دیر یا زود مجبور میشوند به این واقعیت تن دهند، حتی اگر مثل ترکیه خطر جنگ داخلی طولانیمدتی را به جان بخرند. عنصر «کُردی» با دو احتمال روبهروست: قرار گرفتن در چهارچوب حکومتهای فدرال با حفظ تمامیت ارضی کشورها که در نگاه واقعبینانهتری قابل حصول است و میتواند از تحولات بعدی تشدیدکننده شکاف قومی جلوگیری کند و یا تجزیه قومی که خود میتواند پیامدهای مهمتری از سطح منطقهای داشته باشد و بر دامنه مشکلات در ابعاد کلیتری بیفزاید.
با توجه به اینگونه مسائل است که تحولات آتی در خاورمیانه را باید جدی تلقی کرد و بهصراحت گفت که دوران قدرتهای متمرکز در خاورمیانه عربی به نقطه پایانیاش درحال نزدیکتر شدن است و هرگونه تلاشی درخصوص بازسازی قدرت گذشته نهتنها راهحلی بهدست نمیدهد بلکه منطقه را با بحرانهای جدیدی روبهرو میسازد و خلأ قدرت را تشدید میکند؛ خلأ قدرتی که فضا را برای جریانهای افراطی با ماهیت مذهبی یا ماهیت قومی باز خواهد کرد و تا مدتها میتواند منطقه را در التهاب سیاسی و اجتماعی مخربی نگاه دارد. عنصر واقعبینی حکم میکند که نظامهای حاکم ذهنیت انحصارگری در قدرت را اصلاح نمایند و با پذیرش ماهیت و عمق تحولات خود را در مقابل آن قرار ندهند و از تعمق بیشتر شکافهای مذهبی و قومی جلوگیری نمایند. در خاورمیانه جدید نه یک قومیت مسلط و نه یک مذهب مسلط میتواند صلح و ثبات بهوجود بیاورد. رسمیت یافتن حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی در کشورهای دارای اکثریت قومی یا مذهبی، یگانه راهحل معقول پیشرو است و اگر نه فضا برای رشد رادیکالهای مذهبی فرقهگرا و سوءاستفاده منابع جهانی قدرت از آن فراهم میشود و ملتها قطعنظر از تعلقات مذهبی و یا قومیشان بازنده نهایی آن خواهند بود.
1. شکاف مذهبی بین اهل تشیع و اهل تسنن را عمیقتر کردهاند؛
2. شکاف قومی بین قومیتهای مطرح (عرب، کُرد و ترک) را حادتر کردهاند.
حکومتها و جریانهای رادیکال مذهبی در این بازی خطرناک یا بهصورت اتحاد نانوشتهای قرار دارند و یا در حالت بیتکلیفی و بیمیلی به یک طرف کشیده میشوند. اما نتیجه در هر حال یکسان نخواهد بود. خلافت خودخوانده اسلامی یا داعش که ابوبکر البغدادی را بهعنوان خلیفه تعیین کرده و خواهان بیعت شده است، در ظاهر نقش اصلی در تحولات بخش عربی خاورمیانه را برعهده گرفته است ولی موضوع را تا بدین حد نمیتوان ساده کرد. هرکدام از طرفها چه در سطح منطقهای و چه فرامنطقهای اهداف و انتظاراتی دارند که میخواهند آنها را از فضای خاکستری و نامشخص کنونی خاورمیانه بهدست بیاورند. اینکه تشدید دو شکاف قومی و مذهبی در منطقه درنهایت به کدام سو کشیده میشود، بهدرستی روشن نیست ولی اینکه در چنین فضائی همه کشورهای منطقه بهنوعی درگیر آن خواهند شد، بحث چندانی وجود ندارد. داعش بهلحاظ مذهبی در تشدید شکاف بین اهل تشیع و اهل تسنن منافع خاص خود را دارد و بر میزانی که بتواند این شکاف را عمیقتر سازد امیدوار است که حمایت بیشتری در اهل سنت بهدست بیاورد. هماهنگ کردن سیاستهای راهبردی داعش با ذهنیت خلافتگرا در عالم اهل سنت که بازسازی آن مساوی با قدرت از دست رفتهاش تصور شده است یک برنامه کاملاً آگاهانه است که میتواند پایگاه اجتماعی خلافت اسلامی را گسترش دهد. اینکه داعش موفق شده است هزاران داوطلب جهاد را از بیش از هشتاد کشور جهان به عراق و سوریه بکشاند ـ که در میان آنها اتباع اروپایی و آمریکا نیز کم نیستند ـ بهخودیخود بدینمعناست که ارتباط اندیشه خلافت و اهل سنت ازطریق بازسازی قدرت در قالب خلافت و پایان دادن به تحقیر بیش از یک قرن تسلط دنیای غرب بر جهان اسلام موفقیتآمیز بوده است.
داعش برخلاف تمام گروههای منسوب به جهادی در گذشته که در استفاده از شبکههای اجتماعی در فضای مجازی اکراه داشتهاند و یا به اهمیت تأثیرگذاری آن بر اذهان عمومی پی نبرده بودند، از آن در گستردهترین و حرفهایترین حد ممکن بهره میگیرد و حضوری بسیار قوی در فضای مجازی دارد. روزانه دهها هزار داوطلب وبلاگر در سراسر جهان اخبار و گزارشهای مرتبط با خلافت اسلامی را بازپخش میکنند و جوانان مسلمان را از شرق آسیا تا غرب قاره آمریکا در جریان تحولات قرار میدهند. جذب داوطلبان «جهاد» از نگاه داعش و «تروریسم» در نگاه دیگران عمدتاً ازطریق فضای مجازی صورت میگیرد. چنین بهنظر میرسد که داعش افراد متخصص رسانهای دراختیار دارد که بهصورت حرفهای کار میکنند و بهرهای از روانشناختی نسل جوان ناراضی مسلمان دنیا نیز دارند و بهدرستی میدانند که جوانان چه میخواهند و چگونه میتوانند جذب داعش بشوند. تعمیق شکاف مذهبی دقیقاً در همین جهت در دستورکار داعش قرار گرفته است و در عراق و سوریه درحال عملیاتی کردن آن است. این شکاف از این ظرفیت بالقوه برخوردار است که از خاورمیانه فراتر برود و در مناطق مستعد دیگر نظیر، پاکستان امکان ظهور و بروز حادتری بیابد. در فرض تعمیق شکاف مذهبی در خاورمیانه در سطحی که نتوان آن را ازطریق تدابیر سیاسی و یا نظامی تحت کنترل درآورد، منطقه با خطر تجزیه مذهبی روبهرو خواهد شد و این چیزی است که با سیاستهای رژیم صهیونیستی نیز همخوانی پیدا خواهد کرد. نجات رژیم صهیونیستی در اثبات عدم امکان زیست مسالمتآمیز یهود ـ مسلمان و فلسطینی در یک کشور واحد است. هرچه منطقه پیرامون سرزمینهای اشغالی درگیر جنگهای مذهبی شود و امکان زیست خود مسلمانان در کنار هم و در یک کشور واحد تضعیف شود، رژیم صهیونیستی برنده آن خواهد بود.
گذشته از این، جنگهای با ماهیت مذهبی معمولاً تا آیندهای نامعلوم طولانی و دوامدار هستند و اگر تجزیه مذهبی در منطقه تکمیل شود، دنیای اسلام برای سالها درگیر جنگ درونی شده مذهبی میشود و خیال رژیم صهیونیستی را از این بابت راحت خواهد کرد. آنچه در عراق و سوریه در جریان است هرچند که حاصل نظامهای تمرکزگرای حاکم است ولی در هر حال فضا را برای برخوردهای فرقهای گشوده است و اگر داعش نباشد یک گروه مشابه دیگر میتواند وارث آن شود و منطقه را همچنان در التهاب سیاسی و اجتماعی حول محور فرقهگرایی نگاه دارد. بحثهایی که این روزها از احتمال تجزیه قومی ـ مذهبی کشورهای منطقه میشود بیارتباط با همین واقعیت نیست. قطعنظر از اینکه شرایط در آینده تحولات را در چه مسیری قرار دهد، قدر مسلم آن است که عراق و سوریه بهلحاظ ساخت قدرت متمرکز امکان بازسازی مجدد ندارند و ساختارهای جدیدی را میباید بپذیرند که حداقل آن پذیرش توزیع متوازن قدرت در نظامهای غیرمتمرکز است و اگر نه خطر تجزیه بیخ گوش آنها باقی خواهد ماند و تا مدتها میتواند از شکلگیری نظامهای باثبات در آنها جلوگیری کند.
شکاف دوم بهوجودآمده شکاف قومی است که در شرایط کنونی در قالب سه قومیت مطرح در خاورمیانه خود را به نمایش گذاشته است. قومیت عرب، قومیت ترک و قومیت کُرد. این شکاف نیز هرچند که از استعداد تسری در حد شکاف مذهبی برخوردار نیست ولی از این ظرفیت برخوردار است که تحولات آتی را در خاورمیانه جهت دهد. عنصر «کُرد» در این بخش از شکاف فعالتر از عنصر عرب و ترک است. در نگاه «کُردی» به تحولات جاری، پایان معاهده ساکس ـ پیکو مدنظر است و اینکه قومیت کُرد تجزیهشده بین چند کشور بتواند به آنچه که انتظار دارد برسد و هویت جداگانه خود را تثبیت کند؛ امری که با مخالفتهای جدی روبهروست و بهدلیل همین مخالفتها و نوسان بین واقعبینی و آرمان کُردی است که کُردها در منطقه را در انتظار نگاه داشته است. با اینحال تعمیق شکاف مذهبی و قومی ناشی از تحولات دنیای عرب حداقل انتظار عنصر قومی کُرد را که دستیابی به نوعی حکومتهای فدرالی است قابل برآورده شدن کرده است. آنچه در عراق و در سوریه در ارتباط با موقعیت گروه قومی «کُرد» در جریان است حکایت از این امر دارد که بازگشت به دوره قبل از بروز بهار عربی واقعبینانه نیست و حکومتهای مرکزی دیر یا زود مجبور میشوند به این واقعیت تن دهند، حتی اگر مثل ترکیه خطر جنگ داخلی طولانیمدتی را به جان بخرند. عنصر «کُردی» با دو احتمال روبهروست: قرار گرفتن در چهارچوب حکومتهای فدرال با حفظ تمامیت ارضی کشورها که در نگاه واقعبینانهتری قابل حصول است و میتواند از تحولات بعدی تشدیدکننده شکاف قومی جلوگیری کند و یا تجزیه قومی که خود میتواند پیامدهای مهمتری از سطح منطقهای داشته باشد و بر دامنه مشکلات در ابعاد کلیتری بیفزاید.
با توجه به اینگونه مسائل است که تحولات آتی در خاورمیانه را باید جدی تلقی کرد و بهصراحت گفت که دوران قدرتهای متمرکز در خاورمیانه عربی به نقطه پایانیاش درحال نزدیکتر شدن است و هرگونه تلاشی درخصوص بازسازی قدرت گذشته نهتنها راهحلی بهدست نمیدهد بلکه منطقه را با بحرانهای جدیدی روبهرو میسازد و خلأ قدرت را تشدید میکند؛ خلأ قدرتی که فضا را برای جریانهای افراطی با ماهیت مذهبی یا ماهیت قومی باز خواهد کرد و تا مدتها میتواند منطقه را در التهاب سیاسی و اجتماعی مخربی نگاه دارد. عنصر واقعبینی حکم میکند که نظامهای حاکم ذهنیت انحصارگری در قدرت را اصلاح نمایند و با پذیرش ماهیت و عمق تحولات خود را در مقابل آن قرار ندهند و از تعمق بیشتر شکافهای مذهبی و قومی جلوگیری نمایند. در خاورمیانه جدید نه یک قومیت مسلط و نه یک مذهب مسلط میتواند صلح و ثبات بهوجود بیاورد. رسمیت یافتن حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی در کشورهای دارای اکثریت قومی یا مذهبی، یگانه راهحل معقول پیشرو است و اگر نه فضا برای رشد رادیکالهای مذهبی فرقهگرا و سوءاستفاده منابع جهانی قدرت از آن فراهم میشود و ملتها قطعنظر از تعلقات مذهبی و یا قومیشان بازنده نهایی آن خواهند بود.
نظر شما