امنیت و قدرتهای بزرگ جهان
امنیت خواستهای است که همه کشورها درصدد تامین آن هستند و کشوری را در جهان نمیتوان یافت که نسبت به امنیت بیتفاوت باشد. از سوی دیگر، در این زمانه که عصر جهانیشدن نام دارد، کشورها نهتنها خواهان امنیت خویش یا امنیت منطقه هستند که امنیت جهان را نیز دنبال میکنند. بنابراین، کشوری را خارج از حوزه امنیت نمیتوان در نظر آورد. همه کشورها به امنیت احتیاج دارند و همه آنان برنامهها و اهدافی را جهت تحقق امنیت دنبال میکنند. به این ترتیب، انتظار میرود تمام کشورها سهمی را در تامین امنیت به عهده گیرند و با همکاری متقابل و چندجانبه به حل مسائل امنیت اهتمام ورزند. ولی واقعیت این نیست و چند قدرت بزرگ میداندار مسائل امنیت جهان هستند و موضوعات امنیتی را صورتبندی و ساماندهی میکنند. امنیت، این کالای همگانی و جهانی، در حصار چند قدرت بزرگ گرفتار آمده است و نیازی عمومی در دامان خواص افتاده است. شرایط پیشآمده را شاید با کنکاشی در روند شکلگیری امنیت بتوان دریافت که به اختصار به آن نگاهی داریم.
خاستگاه امنیت موضوعی است که نمیتوان بیتوجه از آن گذشت. اگر امنیت به جای سیاست در اقتصاد تولد یافته بود یا در فرهنگ، حوادث تلخی چون جنگها، زد و خوردها شاید رُخ نمیداد و امنیت به «نبود جنگها» اطلاق نمیشد. سیاست باعث گردید که امنیت، دشمنمحور و مرکز عالم قرار گیرد. امنیت با ترفند، حیله، تدبیر درآمیزد و از راستی، صداقت، درستی فاصله بگیرد. سیاست آنچنان دگردیسی در امنیت ایجاد کرد که هرچه از او سر زد به جزء امنیت. غافلگیری دشمن، تربیت جاسوس، کشتن مردم، ضرب و شتم ماموران... همه و همه دستاورد سیاست بود.
اما مشکل یا بهتر است از درد سخن گفت، زمانی دوچندان گردید که از آمیزش سیاست و دولت در قرن هفدهم، کودکی به نام «امنیت ملی» تولد یافت. نوزاد از راه رسیده چون ضعیف و نحیف بود و نگران بقا و دوام هستی خویش، آنچه در اطراف خود دید چیزی جزء خطر، تهدید، خسارت، ضرر، آسیب ... نبود. دنیا به جهانی تشبیه شد که هر لحظه خطری در کمین است و زندگی را به کام خود میکشد. پس بود یکی، در نبود دیگری تعریف شد. امنیت، زنده ماندن تعبیر شد و لازمه زنده ماندن، نبودن خطرات بود. به این ترتیب، امنیت دگردیسی مضاعفی یافت که دیگر پیدا کردن ماهیت واقعی آن از دسترس بسیار دور بود. امنیت مترادف شد با نبرد، مبارزه، مقابله، ستیز ....
دیگر باقی روند شکلگیری امنیت آشکار است. وقتی هستی در مبارزه با دشمن ممکن میشود، وقتی حیات با نابودی خطرات ادامه میگیرد، وقتی زندگی به میدان جنگ تشبیه میشود که باید کشت یا کشته شد و.... آنچه این میان لازم میآید «قدرت» است. قدرت توان مقابله میبخشد و قادر به از پا انداختن دشمن است. قدرت میتواند آنچنان ترس بر جانها بنشاند که امکان هر اقدامی از جمله دشمنانه را بگیرد و .... ابزارهای زور و قدرت، تجهیزات نظامی و تسلیحات ارتش چنان رونق گرفت که هنوز نیز صنایع نظامی هماوردی ندارند. قدرت ضامن امنیت شد، امنیتی که به نابودی دشمن ختم میگشت. هرچه قدرت کوچکتر، توان مقابله کمتر و امنیت شکنندهتر تلقی شد و بالعکس هرچه قدرت بیشتر، توان مقابله افزونتر و تحقق امنیت محتملتر بود.
خاستگاه امنیت موضوعی است که نمیتوان بیتوجه از آن گذشت. اگر امنیت به جای سیاست در اقتصاد تولد یافته بود یا در فرهنگ، حوادث تلخی چون جنگها، زد و خوردها شاید رُخ نمیداد و امنیت به «نبود جنگها» اطلاق نمیشد. سیاست باعث گردید که امنیت، دشمنمحور و مرکز عالم قرار گیرد. امنیت با ترفند، حیله، تدبیر درآمیزد و از راستی، صداقت، درستی فاصله بگیرد. سیاست آنچنان دگردیسی در امنیت ایجاد کرد که هرچه از او سر زد به جزء امنیت. غافلگیری دشمن، تربیت جاسوس، کشتن مردم، ضرب و شتم ماموران... همه و همه دستاورد سیاست بود.
اما مشکل یا بهتر است از درد سخن گفت، زمانی دوچندان گردید که از آمیزش سیاست و دولت در قرن هفدهم، کودکی به نام «امنیت ملی» تولد یافت. نوزاد از راه رسیده چون ضعیف و نحیف بود و نگران بقا و دوام هستی خویش، آنچه در اطراف خود دید چیزی جزء خطر، تهدید، خسارت، ضرر، آسیب ... نبود. دنیا به جهانی تشبیه شد که هر لحظه خطری در کمین است و زندگی را به کام خود میکشد. پس بود یکی، در نبود دیگری تعریف شد. امنیت، زنده ماندن تعبیر شد و لازمه زنده ماندن، نبودن خطرات بود. به این ترتیب، امنیت دگردیسی مضاعفی یافت که دیگر پیدا کردن ماهیت واقعی آن از دسترس بسیار دور بود. امنیت مترادف شد با نبرد، مبارزه، مقابله، ستیز ....
دیگر باقی روند شکلگیری امنیت آشکار است. وقتی هستی در مبارزه با دشمن ممکن میشود، وقتی حیات با نابودی خطرات ادامه میگیرد، وقتی زندگی به میدان جنگ تشبیه میشود که باید کشت یا کشته شد و.... آنچه این میان لازم میآید «قدرت» است. قدرت توان مقابله میبخشد و قادر به از پا انداختن دشمن است. قدرت میتواند آنچنان ترس بر جانها بنشاند که امکان هر اقدامی از جمله دشمنانه را بگیرد و .... ابزارهای زور و قدرت، تجهیزات نظامی و تسلیحات ارتش چنان رونق گرفت که هنوز نیز صنایع نظامی هماوردی ندارند. قدرت ضامن امنیت شد، امنیتی که به نابودی دشمن ختم میگشت. هرچه قدرت کوچکتر، توان مقابله کمتر و امنیت شکنندهتر تلقی شد و بالعکس هرچه قدرت بیشتر، توان مقابله افزونتر و تحقق امنیت محتملتر بود.
به این ترتیب، امنیت از ترکیب سیاست، دولت و قدرت تشکیل گردید و جای تعجب ندارد که در امنیت، جای آسایش خالی است. در لغت، امنیت به معنای «سرپناه» آمده است، ولی در واقعیت، به نابودی سرپناه انجامیده است. امنیت به معنای آرامش خاطر و خیال جمعی بوده است، اما در زندگی ترس و نگرانی (از خطر یا دشمن) را نشانده است. امنیت، تضمین زندگی همه و همه است، اما به آسودگی قدرتمندان انجامیده است و .... در این چرخشها و ترکیبات مضاعف بین سه رکن سیاست، دولت و قدرت، امنیت چنان قلب شد که بسیاری در واقعیت نیاز به امنیت شک کردهاند.
ناگفته پیداست، که در این ترکیب نامیمون که چرخش ماهوی امنیت را به همراه داشته است، امنیت روز به روز به دولت و قدرت نزدیکتر شود و به همین نسبت روز به روز از مردم و بیقدرتان دور شود. همچنین به کشورهایی که دارای دولت و قدرت بزرگتر هستند، همراهتر باشد تا کشورهای که دولت و قدرت کوچکتری دارند. قدرتهای بزرگی که جنگهای خانمانسوز، استعمارهای بیرحمانه، استثمار و .... را در سابقه خود دارند، ندای امنیت جهان را سر دادهاند و نگران عملکرد سایر کشورها در قبال امنیت هستند.
در حال حاضر، برای بازگشت به ماهیت امنیت راه طولانی در پیش است. ولی آنچه شاید بتواند گرهای از امنیت جهان باز کند این است که امنیت همچنان که کالای عمومی است، باید تحقق آن نیز به یاری همگان فراهم گردد. به بیان دیگر، مشارکت همه کشورها میتواند ضامن امنیت جهانی باشد، نه صرفاً تبانی قدرتهای بزرگ. در غیر اینصورت، کشورهایی که نادیده گرفته میشوند یا کوچک به حساب میآیند با کسب قدرت به شیوههای گوناگون، معماهای امنیت جدیدی را میآفریند که میتواند آغازی برای جنگهای آینده باشد و رسیدن به امنیت جهانی را ناممکن نماید.
ناگفته پیداست، که در این ترکیب نامیمون که چرخش ماهوی امنیت را به همراه داشته است، امنیت روز به روز به دولت و قدرت نزدیکتر شود و به همین نسبت روز به روز از مردم و بیقدرتان دور شود. همچنین به کشورهایی که دارای دولت و قدرت بزرگتر هستند، همراهتر باشد تا کشورهای که دولت و قدرت کوچکتری دارند. قدرتهای بزرگی که جنگهای خانمانسوز، استعمارهای بیرحمانه، استثمار و .... را در سابقه خود دارند، ندای امنیت جهان را سر دادهاند و نگران عملکرد سایر کشورها در قبال امنیت هستند.
در حال حاضر، برای بازگشت به ماهیت امنیت راه طولانی در پیش است. ولی آنچه شاید بتواند گرهای از امنیت جهان باز کند این است که امنیت همچنان که کالای عمومی است، باید تحقق آن نیز به یاری همگان فراهم گردد. به بیان دیگر، مشارکت همه کشورها میتواند ضامن امنیت جهانی باشد، نه صرفاً تبانی قدرتهای بزرگ. در غیر اینصورت، کشورهایی که نادیده گرفته میشوند یا کوچک به حساب میآیند با کسب قدرت به شیوههای گوناگون، معماهای امنیت جدیدی را میآفریند که میتواند آغازی برای جنگهای آینده باشد و رسیدن به امنیت جهانی را ناممکن نماید.
نظر شما