جنگ لیبی؛ چگونه آمریکا از موضع هژمونیک خود خارج می‌شود؟


جنگ لیبی؛ چگونه آمریکا از موضع هژمونیک خود خارج می‌شود؟

 
دوشنبه 4 مهر 1390
 

بعد از آغاز قیام مردمی لیبی علیه کاخ سبز سرهنگ معمر قذافی، اگرچه تا مدتی غرب نسبت به آنچه در صحنه لیبی در حال اتفاق است و اینکه بازیگران اصلی آن چه کسانی هستند و نیز خود چه نقشی را می‌بایست ایفا نمایند دچار سردرگمی بود، اما با به تصویب رسیدن قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه کشتار غیرنظامیان و انقلابیون لیبیایی توسط دیکتاتور، مشکل این شد که نحوه مداخله باید چگونه باشد؟


تمام اضلاع این معادله پرمسئله است. از طرفی، علی‌رغم بیشترین نزدیکی دولت فرانسه با دولت سرهنگ قذافی، با اولین نا‌آرامی‌هایی که در لیبی به‌وقوع پیوست، سارکوزی اولین کسی بود که گفتار عتاب‌آلود و تهدیدآمیزی را علیه قذافی به‌کار برد که با پاسخ تند او مواجه شد. دولت ایتالیا نیز با وجود نزدیکی فراوان دو کشور، به‌تدریج به صف مخالفان ناتویی قذافی تبدیل شد. آلمان با نحوه ورود ناتو به ماجرا موافق نبود و رهبری فرانسه یا آمریکا را نمی‌پسندید. آمریکا نیز در درون دچار اختلاف رأی شد که آیا از سرهنگ حمایت نماید و اگر آری/ خیر، چگونه؟


با جدی‌تر شدن بحران، قطع شدن استخراج و صادرات نفت به حامیان غربی قذافی از سوی انقلابیون، و با تقویت احتمال کنار رفتن دولت فعلی، غرب به این نتیجه رسید که حتماً برای حفظ بازار نفت لیبی، کنترل منطقه و جلوگیری از تشکیل دولتی اسلام‌گرا در نزدیکی خاک اروپا، تماس‌هایی را با انقلابیون برقرار کند و با کمک قطعنامه شورای امنیت، مداخله خود را مشروع سازد. اختلاف در آمریکا چنان بالا گرفت که دولت بدون دریافت مجوز از کنگره، خودسرانه وارد اتاق رهبری ائتلاف علیه قذافی گردید.


اما حال که این جنگ با پیروزی انقلابیون به پایان رسیده است، باید به این سؤال اساسی پاسخ داد که حضور ائتلاف غرب علیه لیبی چگونه بوده است؟ این ائتلاف در حالی کاملاً غربی شد که چین و روسیه از ابتدا از مداخله نظامی در لیبی و بعدها از نحوه کشتار غیرنظامیان توسط ارتش ناتو بارها شکایت و با آن ابراز مخالفت کردند. این جنگ بسیار بیشتر از جنگ عراق، تفاوت جهان‌بینی میان تمدن کهن غرب و تمدن جدید غرب را نشان داد؛ با این تفاوت که این‌بار دست بالاتر با اروپا بود. حضور فعلی در حداقل دو جنگ و نیز درگیری بی‌امان با بحران سخت اقتصادی به تردید و ناتوانی دولت اوباما برای آماده‌سازی ذهن جامعه برای باز کردن یک جبهه جدید افزود و به همین دلیل آمریکا صرفاً نقش حاشیه‌ای و کمک‌های تسلیحاتی و مالی را در این بازی برعهده گرفت.


درباره تهاجم علیه لیبی نقاط مثبت و منفی متعددی وجود دارد که می بایست که هر کدام به شکل جداگانه پرداخت. نقاط مثبت مهمی در این قضیه برای آمریکا وجود داشت: هیچ خانواده آمریکایی به شکل مستقیم مصیبت‌زده نشد؛ هزینه‌های جنگ میان اعضای ائتلاف توزیع شد؛ اجماعی بین‌المللی میان دولت‌ها و ملت‌ها در لزوم اسقاط معمر قذافی وجود داشت؛ بعد حقوق بشری این مداخله موجه و مقبول افتاد؛ این اقدام صرفاً تهاجمی خارجی نبود، بلکه قیام مردمی نیز بازوی دیگر آن بود، و مخالفان قذافی در حالی که از سوی اکثریت قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و جهانی مورد حمایت قرار گرفته بود، در عین حال از سوی هیچ‌یک از قدرت‌های بزرگ جهانی نیز حمایت مستقیم و کامل نمی‌شد.


گفتنی است غرب در این جنگ به این آرامش خیال رسید که منابع غنی و فراوان نفت در اختیار نیروهای تندرو قرار نمی‌گیرد، یا حداقل این جای پا را برای خود گذاشته است که بتواند در فرایند دولت‌سازی آینده لیبی و بعد از آن، زمینه فشار، چانه‌زنی، و همکاری با آنها بر سر ذخایر انرژی را حفظ کند.


نقاط منفی این تهاجم برای آمریکا قطعا سنگین تر بود. در همین ارتباط باید به این بلوف بزرگ توجه شود که علی رغم آشفتگی در برنامه و تصمیم‌سازی میان رهبران ائتلاف که به طولانی شدن فرایند جنگ انجامید و قطعاً از اکنون نیز این آشفتگی بر نحوه دولت‌سازی و ساختار آن در لیبی جدید انعکاس خواهد یافت، به هر حال با پیروزی شیرین انقلابیون ،کاخ سفید به این طمع افتاد که آن را مصادره به مطلوب کرده و برای خود نقشی زیرکانه و رهبری در پشت پرده در این جنگ درنظر بگیرد. ادعایی که برای تایید صحت آن چندان شواهد معتبری وجود ندارد.


در این راستا، بن رود، مشاور معاون امنیت ملی آمریکا، دو تمایز را میان راهبرد مداخله سیاست خارجی اوباما نسبت به سیاست خارجی جورج بوش اعلام کرد. یکی اینکه اعتقاد بر این بود که به‌جای تهاجم و اشغال نظامی سنگین کشوری بیگانه، تغییر حکومت از سوی نیروی داخلی، هم دارای مشروعیت بالاتری است و هم مؤثرتر است. مورد دیگر، نحوه حضور آمریکا در لیبی است. در حالی که در بیشتر صحنه‌های جنگ پیشین، این ایالات متحده بود که فشار مالی جنگ را تحمل می‌نمود، در این مورد شاهد بودیم که دیگر کشورهای بین‌المللی صرفاً به حمایت معنوی و سیاسی نپرداختند، بلکه کمک‌های عملی و حضور جدی‌تری از خود نشان دادند. وی همچنین افزود که دولت اوباما به شورای انتقال لیبی بسیار اعتماد دارد در این جهت که بتواند به‌سرعت بر اوضاع مسلط شود و اجازه جولان به نیروهای تندرو ندهد یا آنکه سرمایه لیبی را در زمینه‌های مناسب به‌کار گیرد؛ از این رو، به‌زودی ثروت یک تا یک‌ونیم میلیارد دلاری قذافی که از سوی دولت آمریکا بلوکه شده بود، به شورای انتقالی بازمی‌گردد.


این سخنان درحالیست که درباره حضور نظامی و مداخله‌آمیز آمریکا در لیبی حرف و حدیث فراوانی از ابتدا و حتی پس از سقوط کاخ سبز طرابلس وجود داشته است. این حضور آنقدر متزلزل و مبهم بوده است که برخی آن را نه‌تنها نقطه‌ضعف برای سیاست خارجی اوباما می‌دانند، بلکه الگوسازی از آن را نیز به‌عنوان یک اقدام درایت‌آمیز برای موارد مشابه آینده بر خطا می¬شمارند. سیاست یکی به نعل و یکی به میخ اوباما درباره نحوه رویارویی با این مشکل چنان خودنمایی کرد که در صورت عدم موفقیت ائتلاف غرب به رهبری ناتو در این جنگ، احتمالاً یکی از بدترین گاف‌هایی می‌بود که دموکرات‌ها در اختیار جمهوری‌خواهان برای انتخابات آینده ریاست‌جمهوری می‌گذاشتند.


به دلایل ذیل نحوه عملکرد ائتلاف و نقش آمریکا کاملاً آسیب‌پذیر بود:


اول اینکه آمریکا پس از آن دو جنگ، به‌همراه بحران اقتصادی، ناتوان از این شد که بتواند مردم و ارتش خود را برای نبردی دیگر توجیه و تحریک کند. دیگر آنکه آمریکا و به‌طور کلی غرب، کوشیدند تا نشان دهند که به قصد مداخله بشردوستانه در لیبی حضور دارند؛ در حالی که این ادعا با اقدامات دیگرشان در دیگر نقاط دنیا ازجمله افغانستان و عراق، باورپذیری آن را دشوار کرد. سوم اینکه انسجام رهبری در ائتلاف علیه قذافی مشاهده نمی‌شد. در حالی که میان رهبری و نحوه مداخله در لیبی، میان ناتو، فرانسه، آمریکا، و حتی در درون دولت آمریکا، به‌عنوان یک ائتلاف اختلاف وجود داشت، کشورهای دیگر مانند آلمان و ترکیه به شکل جداگانه با این مسئله برخورد کردند. چهارم و آخر اینکه این ائتلاف شکننده، و بالاتر آنکه اگر به شکست می انجامید، به نقطه عطف برجسته‌ای در تاریخ روابط اروپا و آمریکا بدل شده است که این باور را که امپراتوری آمریکا در حال افول است تقویت می¬کند. تلاش اروپا به حفظ و تقویت جایگاه رهبری خود در ائتلاف با آمریکا در رهبری جهان غیرغربی در کنار تلاش آمریکا برای بازگشت به رهبری هژمونیک خود، بخشی از وضعیت امنیت بین‌الملل آینده خواهد بود.


در نهایت، فارغ از کیفیت و پیامد عملکرد آمریکا در این نبرد، نباید این نکته را نادیده گرفت که نحوه حضور غرب در لیبی ضمن آنکه اختلافات میان ایشان را تشدید کرد و خواهد کرد، اما مداخله نظامی‌گرایانه به نام اقدام بشردوستانه، با پشتیبانی مصوبه شورای امنیت، می‌تواند تحول جدیدی را در حقوق بین‌الملل و حقوق بشردوستانه ایجاد کند. ناتو در حالی خود را به‌مثابه پلیس جهانی تثبیت کرد که بسیاری از اصولی را که خود براساس آن مجوز جنگیدن گرفت، پایمال نمود.