پایان ماهعسل قاهره ـ ریاض؛ اختلافات دامنهدار ریاض ـ قاهره بر سر مسائل منطقهای
پایان ماهعسل قاهره ـ ریاض؛ اختلافات دامنهدار ریاض ـ قاهره بر سر مسائل منطقهای
سهشنبه 27 مهر 1395
در فردای سرنگونی دولت اسلامگرا به رهبری المرسی در ژوئیه 2013 و جابهجایی ساختار سیاسی درپی بازگشت نظامیان به قدرت در مصر، عربستان سعودی بهدنبال نفوذ سیاسی و مذهبی در گستره جغرافیایی شمال آفریقا بود. دراینمیان تلاش کرد که پس از تردید غرب در تأیید کودتای سفید در مصر به رهبری ژنرال السیسی با اعطای کمکهای اقتصادی، شرایط تازهای را برای نفوذ در خاورمیانه عربی رقم بزند. در این مسیر، عمده تلاش ریاض برای همراهی بیشتر سیاستهای منطقهای قاهره بر سر موضوع سوریه و نیز یمن در رقابت با ایران شکل گرفت.
این درحالی است که اهمیت موضوع نزدیکی به مصر در ائتلافسازی منطقهای برای هریک از بازیگران منطقهای و حتی فرامنطقهای بسیار امر حیاتی بوده و هست. در سطح منطقهای مصر قبل از انقلاب ناکام ژنوایه 2011 و سرنگونی دولت مبارک سه ویژگی اساسی داشت، نخست اعتقادی به استفاده از ابزار ایدئولوژی در حکومتداری نداشت و بهعنوان رژیم محافظهکار از دخالت مذهب در امر حکومتداری بسیار نگران بود. بههمیندلیل در دوره سادات و مبارک جریانات اسلامی بهشدت سرکوب میشدند.
دوماً در دوره قبل از سرنگونی رژیم مبارک اولویت اصلی به بازی در عرصه جهان عرب محدود بود. از نظر مصریان، قاهره بهعنوان قلب تپنده دنیای عرب باید به فکر رهبری و مدیریت چالشهای درونمنطقهای باشد و از ورود مستقیم به مسائل اختلافزا و حاشیهای قدرتهای دیگر مانند ایران و ترکیه خودداری کند؛ زیرا هرگونه تلاقی و تضاد منافع ناشی از حضور ایران و یا ترکیه در مسائل جهان عرب بیشتر تنشزا و به ضرر سیستمهای عربی تلقی میشد.
سوماً مصر بعد از قرارداد کمپ دیوید بهعنوان لنگرگاه امن آمریکا در خاورمیانه و پیشتاز در ارائه طرحهای صلح با رژیم صهیونیستی همواره ازسوی نهادهای امنیتی و ارتش هدایت میشد که وظیفه داشتند تا ضمن حفظ مواضع سنتی از هرگونه قدرتیابی اسلامگرایان جلوگیری کنند.
به ظن بیشتر کارشناسان، قبل از سرنگونی دولت مبارک بهرغم برخی رقابتهای پنهان بر سر رهبری دنیای عرب میان قاهره ـ ریاض، اشتراکنظر کلی برسر مسائل منطقهای میان دو بازیگر مطرح در خاورمیانه حاکم بود؛ بهطوریکه نمونه این هماهنگی سیاسی را میتوان در همراهی هر دو قدرت منطقهای در ارسال کمکهای تسلیحاتی و انسانی در جنگ تحمیلی هشتساله علیه ایران مشاهده کرد؛ زیرا از دید رهبران محافظهکار هر دو رژیم، وقوع انقلاب اسلامی ممکن است ترتیبات امنیتی منطقه را با تغییرات اساسی روبهرو سازد.
ترس از قدرتیابی شیعیان در بحرین و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس بر این نگرانیها دامن میزد. ازآنجاکه مصرِ دورۀ مبارک امنیت خلیج فارس را جزء لاینفک امنیت کشورش میدانست در کنار عربستان سعودی بیشترین کمکها را به صدام حسین داشت. حتی پس از پایان جنگ و لشکرکشی عراق به کویت دو کشور برای کنترل بحران و حفظ امنیت منطقه، ترتیبات جدیدی را تحت عنوان 2+6 (شورای همکاری خلیج فارس + سوریه و مصر) بدون حضور ایران بهوجود آوردند.
درهرصورت، با بروز ناآرامیهای مدنی گسترده در دنیای عرب و موج دموکراسیخواهی در رژیمهای اقتدارگرا، عربستان سعودی بهعنوان حکومت محافظهکار تلاش داشت از سرایت این بحران به منطقه و سقوط دولتهای همسو در تونس و مصر جلوگیری کند. باوجوداین، به قدرت رسیدن اخوانیها در مصر و تغییر در مناسبات قدرت در منطقه و ترس از تقویت نهادهای دموکراتیک و توسعه شبکههای اجتماعی حاکمان خودکامه عربستان را به واکنش جدی وادار کرد؛ بهطوریکه، گرچه مصر با تصور نزدیکی به عربستان و جذب دلارهای نفتی تلاش کرد ضمن تثبت اوضاع داخلی شرایط را برای همگرایی بیشتر دو کشور در مسائل منطقهای نزدیکتر سازد ولی باوجوداین، حاکمان عربستان بهدلیل ترس از رادیکالیزه شدن اوضاع داخلی مصر درپی گسترش شکافهای دینی (اسلامگرا ـ غیراسلامگرا) و نیز نزدیکی مرسی به آنکارا و تشکیل دولت فرگیر اخوانی در منطقه از هرگونه همکاری عملی و نیز اعطای کمکهای اقتصادی گسترده خودداری ورزیدند.
بنابراین بیشتر کارشناسان منطقه، عربستان سعودی را در پشتپرده کودتای نظامی علیه دولت اسلامگرای اخوانی در ژوئیه 2013 میدانند. میزان کمکهای اقتصادی و حمایت سیاسی از دولت نظامی مصر به رهبری ژنرال السیسی بهقدری بود که باید ریاض را بانی کودتا در مصر توصیف کرد.
اهداف کمکهای مالی هنگفت و تقبل هزینههای خرید تسلیحات نظامی پیشرفته ازسوی ریاض برای مصر کاملاً آشکار بود. دولتمردان عربستان سعودی از حاکمان نظامی مصر انتظار داشتند با بازگشت به سیاستهای سنتی خویش در منطقه خاورمیانه، حمایت از روند صلح میان اعراب و رژیم صهیونیستی و تشدید سرکوب اسلامگرایان در داخل همراهی بیشتری با سیاستهای این کشور در موضوعات مختلف بهویژه سوریه و یمن در تقابل با ایران در منطقه خاورمیانه پیش بگیرند.
این درحالی بود که با سقوط نظام سیاسی بعث در عراق، این فرصت فراهم شد که در عراق، شیعیانِ متمایل به ایران قدرت را بهدست گیرند. در کنار این، کردهای عراق نیز بهدلیل تجارب تلخ از همکاری تاریخی با عربهای سنی همواره مسیر ائتلاف با شیعیان را درپیش گرفته بودند.
این وضعیت در کنار افزایش یافتن نقش تأثیرگذار شیعیان لبنان باعث شد که عربستان سعودی با اذعان به ظهور هلال شیعی در منطقه به این باور برسد روند تحولات منطقه کاملاً به ضرر آن پیش میرود و ازاینرو، برای اعاده تعادل و کاهش نفوذ رو به افزایش ایران به فکر وارد کردن مصر به رقابتهای منطقهای باشد.
در این مسیر پس از رادیکالیزه شدن سیاست خارجی عربستان درپی به قدرت رسیدن ملک سلمان و افزایش تنش با ایران بر سر موضوعات منطقهای و اختلاف مذهبی، نقش مصر در این رقابت برجستهتر هم شد. ازنظر حاکمان سعودی حضور این قدرت سیاسی ـ نظامی در کنار شورای همکاری خلیج فارس نهتنها میتواند گام جدی در تحقق ایده ناتوی عربی محسوب گردد، بلکه شرایط را برای تحدید هرچه بیشتر منافع ایران فراهم میکند؛ زیرا بهرغم رجزخوانی مقامات سعودی و بهکارگیری تمام قدرت نظامی شورای همکاری خلیج فارس در یک رویارویی احتمالی علیه ایران نمیتواند تضمین قطعی برای پیروزی باشد. درهرصورت، مصر بهدلیل داشتن نیروی زمینی و هوایی بزرگ و قدرتمند و تجربیات جنگهای متعدد و موقعیت جعرافیایی ممتاز از نقش ویژهای در هر رویارویی منطقهای در آینده برخوردار است.
لذا از دیدگاه ملک سلمان، ایران از موضوعات اشتراک فعالیت و همکاری با مصر است. تحت چنین دیدگاهی وی با تبلیغات فراوان به قاهره سفر کرد و با وعده کمکهای بیشائبه و خرید تسلیحات پیشرفته تلاش کرد که در یک رویارویی منطقهای مصر را در کنار خود داشته باشد؛ امری که حتی ریاض را بر آن داشته که برای ایجاد بلوک قدرتمند درمقابل سیاستهای منطقهای ایران با کاهش اختلاف با قطر و ترکیه به یک هماهنگی نسبی بر موضوعات چالشی بهویژه سوریه دست یابد.
استقبال گرم السیسی از پادشاه عربستان واگذاری دو جزیره استراتژیک صنافیر و تیران به این کشور و شنیده شدن برخی از زمزمهها مبنیبر ورود جدی مصر به محرکه خودساخته یمن برخیها را براینباور رسانیده بود که ائتلاف فراگیر عربستان سعودی علیه ایران درحال عملی شدن است.
باوجوداین، گذشت زمان خلاف این امر را ثابت کرد. ورود جدی روسها به بحران سوریه و عملیات نظامی سنگین علیه گروههای تروریستی مورد حمایت عربستان ازیکسو و گرمتر شدن روابط مسکو و آنکارا پس از دیدار میان اردوغان و پوتین شرایط را بهگونهای دیگر رقم زد.
از دیگر سو، واگذاری جزایر استراتژیک مصری به عربستان با واکنش جدی نیروهای مدنی و ملی روبهرو شد و مقاومت علیه این تصمیم در داخل موجبات ابطال آن را ازسوی دادگاه عالی بههمراه داشت. همچنین با کاهش شدید درآمدهای نفتی عربستان درپی کاهش قیمت آن و افزایش کسری بودجه باعث عدم تحقق کمکهای مالی به مصر شده است.
این روند موجبات فاصله گرفتن مصر از محور عربستان را درپی داشته است؛ گرچه نهاد نظامی مصر از همان آغاز سیاست متفاوتی نسبت به بحران سوریه درپیش گرفته بود و هرگونه خلأ قدرت در سوریه پس از برکناری بشار اسد را بهمنزله افزایش قدرت جریانات تندرو سلفی و تکفیری و به خطر افتادن امنیت منطقه اعلام میکرد. باوجوداین، نیازهای مالی به عربستان و همپیمان منطقهای و بروز مشکلات داخلی باعث عدم اتخاذ سیاست روشن درقبال آن شده بود.
همچنین برای مصری که بهنوعی با چالشهای امنیتی متعدد درپی حضور جریانات وابسته به القاعده در صحرای سینا مواجه است، قابل درک نیست که در فکر تقویت و حمایت از این گروههای ستیزهجوی تکفیری در سوریه باشد.
در جبهه دیگر قاهره برای تنوع بخشیدن به سیاست خارجی خود به فکر بازسازی مجدد روابط با روسیه و همکاریهای منطقهای با این کشور است. این قطببندی جدید قدرت در منطقه با دور شدن قاهره از عربستان و بهطور کلی با غرب زمانی آشکارتر میشود که مصر بههمراه ونزوئلا به پیشنویس قطعنامه روسیه درمورد سوریه رأی مثبت داد و حتی ژنرال السیسی آشکارا اعلام میکند: «تمایلی ندارم در ویران کردن کشوری شریک باشم». این بهمنزله پایان ماهعسل قاهره ـ ریاض و نیز بروز تحولات جدید در عرصه سیاسی و نظامی در منطقه قلمداد میشود.
بهنظر میرسد که روسها نیز به اهمیت مصر بهعنوان بازیگر ژئوپلیتیکمحور، و کلید ایجاد توازن استراتژیک در خاورمیانه و آفریقای عربی پی بردند. ازاینرو، در نشست آتی لوزان برای ایجاد توازن میان بازیگران مختلف و اثرگذار در بحران سوریه در کنار ایران میخواهند از ظرفیتهای آن در نشست لوزان استفاده کنند. گفتنی است که نشانههای جدی از افزایش تنش درپی خروج سفیر عربستان از مصر و نیز لغو پروازهای عمره به عربستان بهدلیل افزایش عوارض گمرکی میان دو کشور مشاهده میشود.
این درحالی است که اهمیت موضوع نزدیکی به مصر در ائتلافسازی منطقهای برای هریک از بازیگران منطقهای و حتی فرامنطقهای بسیار امر حیاتی بوده و هست. در سطح منطقهای مصر قبل از انقلاب ناکام ژنوایه 2011 و سرنگونی دولت مبارک سه ویژگی اساسی داشت، نخست اعتقادی به استفاده از ابزار ایدئولوژی در حکومتداری نداشت و بهعنوان رژیم محافظهکار از دخالت مذهب در امر حکومتداری بسیار نگران بود. بههمیندلیل در دوره سادات و مبارک جریانات اسلامی بهشدت سرکوب میشدند.
دوماً در دوره قبل از سرنگونی رژیم مبارک اولویت اصلی به بازی در عرصه جهان عرب محدود بود. از نظر مصریان، قاهره بهعنوان قلب تپنده دنیای عرب باید به فکر رهبری و مدیریت چالشهای درونمنطقهای باشد و از ورود مستقیم به مسائل اختلافزا و حاشیهای قدرتهای دیگر مانند ایران و ترکیه خودداری کند؛ زیرا هرگونه تلاقی و تضاد منافع ناشی از حضور ایران و یا ترکیه در مسائل جهان عرب بیشتر تنشزا و به ضرر سیستمهای عربی تلقی میشد.
سوماً مصر بعد از قرارداد کمپ دیوید بهعنوان لنگرگاه امن آمریکا در خاورمیانه و پیشتاز در ارائه طرحهای صلح با رژیم صهیونیستی همواره ازسوی نهادهای امنیتی و ارتش هدایت میشد که وظیفه داشتند تا ضمن حفظ مواضع سنتی از هرگونه قدرتیابی اسلامگرایان جلوگیری کنند.
به ظن بیشتر کارشناسان، قبل از سرنگونی دولت مبارک بهرغم برخی رقابتهای پنهان بر سر رهبری دنیای عرب میان قاهره ـ ریاض، اشتراکنظر کلی برسر مسائل منطقهای میان دو بازیگر مطرح در خاورمیانه حاکم بود؛ بهطوریکه نمونه این هماهنگی سیاسی را میتوان در همراهی هر دو قدرت منطقهای در ارسال کمکهای تسلیحاتی و انسانی در جنگ تحمیلی هشتساله علیه ایران مشاهده کرد؛ زیرا از دید رهبران محافظهکار هر دو رژیم، وقوع انقلاب اسلامی ممکن است ترتیبات امنیتی منطقه را با تغییرات اساسی روبهرو سازد.
ترس از قدرتیابی شیعیان در بحرین و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس بر این نگرانیها دامن میزد. ازآنجاکه مصرِ دورۀ مبارک امنیت خلیج فارس را جزء لاینفک امنیت کشورش میدانست در کنار عربستان سعودی بیشترین کمکها را به صدام حسین داشت. حتی پس از پایان جنگ و لشکرکشی عراق به کویت دو کشور برای کنترل بحران و حفظ امنیت منطقه، ترتیبات جدیدی را تحت عنوان 2+6 (شورای همکاری خلیج فارس + سوریه و مصر) بدون حضور ایران بهوجود آوردند.
درهرصورت، با بروز ناآرامیهای مدنی گسترده در دنیای عرب و موج دموکراسیخواهی در رژیمهای اقتدارگرا، عربستان سعودی بهعنوان حکومت محافظهکار تلاش داشت از سرایت این بحران به منطقه و سقوط دولتهای همسو در تونس و مصر جلوگیری کند. باوجوداین، به قدرت رسیدن اخوانیها در مصر و تغییر در مناسبات قدرت در منطقه و ترس از تقویت نهادهای دموکراتیک و توسعه شبکههای اجتماعی حاکمان خودکامه عربستان را به واکنش جدی وادار کرد؛ بهطوریکه، گرچه مصر با تصور نزدیکی به عربستان و جذب دلارهای نفتی تلاش کرد ضمن تثبت اوضاع داخلی شرایط را برای همگرایی بیشتر دو کشور در مسائل منطقهای نزدیکتر سازد ولی باوجوداین، حاکمان عربستان بهدلیل ترس از رادیکالیزه شدن اوضاع داخلی مصر درپی گسترش شکافهای دینی (اسلامگرا ـ غیراسلامگرا) و نیز نزدیکی مرسی به آنکارا و تشکیل دولت فرگیر اخوانی در منطقه از هرگونه همکاری عملی و نیز اعطای کمکهای اقتصادی گسترده خودداری ورزیدند.
بنابراین بیشتر کارشناسان منطقه، عربستان سعودی را در پشتپرده کودتای نظامی علیه دولت اسلامگرای اخوانی در ژوئیه 2013 میدانند. میزان کمکهای اقتصادی و حمایت سیاسی از دولت نظامی مصر به رهبری ژنرال السیسی بهقدری بود که باید ریاض را بانی کودتا در مصر توصیف کرد.
اهداف کمکهای مالی هنگفت و تقبل هزینههای خرید تسلیحات نظامی پیشرفته ازسوی ریاض برای مصر کاملاً آشکار بود. دولتمردان عربستان سعودی از حاکمان نظامی مصر انتظار داشتند با بازگشت به سیاستهای سنتی خویش در منطقه خاورمیانه، حمایت از روند صلح میان اعراب و رژیم صهیونیستی و تشدید سرکوب اسلامگرایان در داخل همراهی بیشتری با سیاستهای این کشور در موضوعات مختلف بهویژه سوریه و یمن در تقابل با ایران در منطقه خاورمیانه پیش بگیرند.
این درحالی بود که با سقوط نظام سیاسی بعث در عراق، این فرصت فراهم شد که در عراق، شیعیانِ متمایل به ایران قدرت را بهدست گیرند. در کنار این، کردهای عراق نیز بهدلیل تجارب تلخ از همکاری تاریخی با عربهای سنی همواره مسیر ائتلاف با شیعیان را درپیش گرفته بودند.
این وضعیت در کنار افزایش یافتن نقش تأثیرگذار شیعیان لبنان باعث شد که عربستان سعودی با اذعان به ظهور هلال شیعی در منطقه به این باور برسد روند تحولات منطقه کاملاً به ضرر آن پیش میرود و ازاینرو، برای اعاده تعادل و کاهش نفوذ رو به افزایش ایران به فکر وارد کردن مصر به رقابتهای منطقهای باشد.
در این مسیر پس از رادیکالیزه شدن سیاست خارجی عربستان درپی به قدرت رسیدن ملک سلمان و افزایش تنش با ایران بر سر موضوعات منطقهای و اختلاف مذهبی، نقش مصر در این رقابت برجستهتر هم شد. ازنظر حاکمان سعودی حضور این قدرت سیاسی ـ نظامی در کنار شورای همکاری خلیج فارس نهتنها میتواند گام جدی در تحقق ایده ناتوی عربی محسوب گردد، بلکه شرایط را برای تحدید هرچه بیشتر منافع ایران فراهم میکند؛ زیرا بهرغم رجزخوانی مقامات سعودی و بهکارگیری تمام قدرت نظامی شورای همکاری خلیج فارس در یک رویارویی احتمالی علیه ایران نمیتواند تضمین قطعی برای پیروزی باشد. درهرصورت، مصر بهدلیل داشتن نیروی زمینی و هوایی بزرگ و قدرتمند و تجربیات جنگهای متعدد و موقعیت جعرافیایی ممتاز از نقش ویژهای در هر رویارویی منطقهای در آینده برخوردار است.
لذا از دیدگاه ملک سلمان، ایران از موضوعات اشتراک فعالیت و همکاری با مصر است. تحت چنین دیدگاهی وی با تبلیغات فراوان به قاهره سفر کرد و با وعده کمکهای بیشائبه و خرید تسلیحات پیشرفته تلاش کرد که در یک رویارویی منطقهای مصر را در کنار خود داشته باشد؛ امری که حتی ریاض را بر آن داشته که برای ایجاد بلوک قدرتمند درمقابل سیاستهای منطقهای ایران با کاهش اختلاف با قطر و ترکیه به یک هماهنگی نسبی بر موضوعات چالشی بهویژه سوریه دست یابد.
استقبال گرم السیسی از پادشاه عربستان واگذاری دو جزیره استراتژیک صنافیر و تیران به این کشور و شنیده شدن برخی از زمزمهها مبنیبر ورود جدی مصر به محرکه خودساخته یمن برخیها را براینباور رسانیده بود که ائتلاف فراگیر عربستان سعودی علیه ایران درحال عملی شدن است.
باوجوداین، گذشت زمان خلاف این امر را ثابت کرد. ورود جدی روسها به بحران سوریه و عملیات نظامی سنگین علیه گروههای تروریستی مورد حمایت عربستان ازیکسو و گرمتر شدن روابط مسکو و آنکارا پس از دیدار میان اردوغان و پوتین شرایط را بهگونهای دیگر رقم زد.
از دیگر سو، واگذاری جزایر استراتژیک مصری به عربستان با واکنش جدی نیروهای مدنی و ملی روبهرو شد و مقاومت علیه این تصمیم در داخل موجبات ابطال آن را ازسوی دادگاه عالی بههمراه داشت. همچنین با کاهش شدید درآمدهای نفتی عربستان درپی کاهش قیمت آن و افزایش کسری بودجه باعث عدم تحقق کمکهای مالی به مصر شده است.
این روند موجبات فاصله گرفتن مصر از محور عربستان را درپی داشته است؛ گرچه نهاد نظامی مصر از همان آغاز سیاست متفاوتی نسبت به بحران سوریه درپیش گرفته بود و هرگونه خلأ قدرت در سوریه پس از برکناری بشار اسد را بهمنزله افزایش قدرت جریانات تندرو سلفی و تکفیری و به خطر افتادن امنیت منطقه اعلام میکرد. باوجوداین، نیازهای مالی به عربستان و همپیمان منطقهای و بروز مشکلات داخلی باعث عدم اتخاذ سیاست روشن درقبال آن شده بود.
همچنین برای مصری که بهنوعی با چالشهای امنیتی متعدد درپی حضور جریانات وابسته به القاعده در صحرای سینا مواجه است، قابل درک نیست که در فکر تقویت و حمایت از این گروههای ستیزهجوی تکفیری در سوریه باشد.
در جبهه دیگر قاهره برای تنوع بخشیدن به سیاست خارجی خود به فکر بازسازی مجدد روابط با روسیه و همکاریهای منطقهای با این کشور است. این قطببندی جدید قدرت در منطقه با دور شدن قاهره از عربستان و بهطور کلی با غرب زمانی آشکارتر میشود که مصر بههمراه ونزوئلا به پیشنویس قطعنامه روسیه درمورد سوریه رأی مثبت داد و حتی ژنرال السیسی آشکارا اعلام میکند: «تمایلی ندارم در ویران کردن کشوری شریک باشم». این بهمنزله پایان ماهعسل قاهره ـ ریاض و نیز بروز تحولات جدید در عرصه سیاسی و نظامی در منطقه قلمداد میشود.
بهنظر میرسد که روسها نیز به اهمیت مصر بهعنوان بازیگر ژئوپلیتیکمحور، و کلید ایجاد توازن استراتژیک در خاورمیانه و آفریقای عربی پی بردند. ازاینرو، در نشست آتی لوزان برای ایجاد توازن میان بازیگران مختلف و اثرگذار در بحران سوریه در کنار ایران میخواهند از ظرفیتهای آن در نشست لوزان استفاده کنند. گفتنی است که نشانههای جدی از افزایش تنش درپی خروج سفیر عربستان از مصر و نیز لغو پروازهای عمره به عربستان بهدلیل افزایش عوارض گمرکی میان دو کشور مشاهده میشود.
فرجام سخن
تحولات اخیر در سوریه نشان میدهد که سیاستهای جنگطلبانه عربستان سعودی برای تحمیل اراده و تجدید ساختار سیاسی قدرت ازطریق ائتلافسازی فراگیر منطقهای علیه حامیان بشار اسد با ناکامی مواجه گشته و اکنون زمان آن رسیده است که ریاض از مسیر محاسبات اشتباه خود برمبنای بهکارگیری ظرفیتهای کشورهایی نظیر مصر و اردن بازگردد.
این درحالی است که دوری هرچه بیشتر مصر از سیاستهای منطقهای عربستان بهمنزله افزایش شکاف در ائتلاف سعودی و کاهش قدرت مانور آن در عرصه دیپلماسی است. حضور همزمان ایران، عراق و مصر در کنار روسیه در نشست لوزان میتواند شرایط جدیدی برای پیریزی مناسبات قدرت در منطقه خاورمیانه و پایانبخشی به بحران سوریه ازطریق تشریکمساعی جمعی میان بازیگران مختلف رقم بزند.
نظر شما