مداخله نظامی سعودی در یمن:
در جستجوی امنیت یا پرستیژ؟
مداخله نظامی سعودی در یمن: در جستجوی امنیت یا پرستیژ؟
دکتر
سهشنبه 25 فروردین 1394
مداخله نظامی عربستان سعودی و متحدین عرب آن در یمن، بحران یمن را شدت بخشید، پیچیدهتر ساخت و وارد مرحله کاملا متفاوت و جدیدی کرد. در حالی که دولت سعودی در طول دهههای گذشته به در پیش گرفتن سیاست خارجی محتاطانه و محافظهکارانه مشهور بوده است، حمله نظامی این کشور به یمن در پرتو حاکم شدن رهبران جوانی مانند محمد بن سلمان وزیر دفاع و فرزند پادشاه سعودی موجی از پرسشها و تحلیلها را در این خصوص پدید آورد. فارغ از شکل، روند و نتایج احتمالی مداخله نظامی عربستان سعودی در یمن، در چهارچوب شناخت بهتر رفتارهای سیاست خارجی سعودی پرسش از انگیزههای این مداخله میتواند پرسشی مهم و در خور بررسی باشد. اغلب رهبران و تحلیلگران نزدیک به حکومت سعودی در طول هفتههای گذشته سعی کردهاند تا تهاجم نظامی سعودی به یمن را به عنوان واکنشی به تهدیدات امنیتی جدی و فوری در همسایگی جنوبی این کشور تفسیر کنند، و بر این اساس توجیهات و حمایتهای لازم را برای این مداخله در سطوح منطقهای و بینالمللی کسب کنند. اما بررسی شرایط داخلی و قدرت نظامی دولت سعودی و توانمندیها و رفتار بازیگران درونی یمن میتواند ما را به نتایج متفاوتی رهنمون سازد. به این معنا در اینجا میخواهیم این استدلال را مطرح کنیم که حمله نظامی سعودیها به یمن بیش از آنکه از دغدغه های امنیتی فوری ناشی شده باشد، تلاشی است از سوی رهبران این کشور برای افزایش پرستیژ ملی این کشور در سطح منطقهای و بینالمللی. تلاشی که بر خلاف رویکرد محافظهکارانه و محتاطانه تاریخی سعودیها از ذهنیت رهبران جوانی چون محمد بن نایف ناشی میشود و تا حدی با نادیده گرفتن واقعیتهای پیچیده یمن و شرایط و موازنه قدرت منطقهای همراه است.
مهمترین استدلال سعودیها در توجیه تجاوز نظامی به یمن تسلط حوثیها بر یمن با طراحی ایران و تهدیدات آن برای امنیت دولت سعودی، منطقه و تنگه باب المندب است. در خصوص این ادعا ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد. نخست آنکه بحران کنونی یمن بیش از آنکه صرفا از رفتارهای حوثیها ناشی شده باشد، نتیجه ناکامی در سیاستهای چند دهه گذشته از جمله فروپاشی اقتصادی، نارضایتی سیاسی و اجتماعی مردم و تشدید اختلافات و منازعات درونی یمن است. شرایطی که بیش از آنکه کشورهایی مانند ایران در آن نقش داشته باشند، تحت تاثیر رویکرد کشورهای عربی مانند عربستان سعودی بوده است. به خصوص اینکه اعتراضات و قیام مردمی یمن در سال ٢٠١١ نتوانست به تغییرات عینی در زندگی یمنیها منجر شود و ابتکار شورای همکاری خلیج فارس بیش از آنکه پاسخی به مطالبات یمنیها باشد، ابتکاری برای مهار خواستههای واقعی آنها بود. نکته دوم اینکه حوثیها و انصارالله به رغم برخی روابط مثبت با ایران، جریان اجتماعی و سیاسی گسترده با رویکردی مردمی، ملی و انقلابی در یمن هستند که تنها پس از ناکامی روندهای سیاسی و امنیتی گذشته و به خصوص همراهی قابل تامل ارتش یمن توانستند به قدرت قابل توجهی در معادلات درونی یمن دست یابند. سومین نکته آنکه به فرض پذیرش روند واقعی قدرت گرفتن حوثیها، طرف های عربی به جای شناسایی این واقعیت و تلاش برای رسیدن به تفاهم سیاسی با این بازیگر مهم، هدف خود را تضعیف جدی انصارالله در نتیجه هر گونه روند سیاسی یا نظامی تعریف کردند و این موضوعی بود که به وخامت هر چه بیشتر بحران انجامید. موضوع مهم و نهایی برجستهسازی غیر واقعی و تبلیغاتی پیامدهای امنیتی قدرت گرفتن حوثیها در یمن است. در حالی که حوثیها و ارتش یمن حتی پس از مداخله نظامی سعودی خویشتنداری و عدم گسترش جنگ را در اولویت قرار دادند، تصور اینکه این گروه بتواند برای کشوری با توان نظامی قابل توجه مانند عربستان سعودی تهدیدات امنیتی جدی ایجاد کند، چندان واقع بینانه محسوب نمیشود. همچنین اراده یا توان حوثیها برای تهدید تنگه بابالمندب نیز فارغ از حقیقت و واقعبینی است، چرا که در شرایطی که قدرتهای دریایی بزرگی در منطقه حاضر بوده و امنیت کشتیرانی با اقتصاد جهانی پیوند خورده است، اراده یا توان حوثیها برای تهدید این آبراه منطقی به نظر نمیرسد.
با توجه به مولفههای فوق، به نظر میرسد تصمیم سعودیها برای مداخله نظامی در یمن بیش از آنکه تحت تاثیر دغدغهها و منافع امنیتی این کشور باشد، اقدامی برای بازسازی و احیای پرستیژ دولت سعودی در عرصه منطقهای و بینالمللی است. در حالی که در کنار اهدافی مانند حفظ تمامیت ارضی، امنیت ملی و رفاه ملی، دولتها ارتقا پرستیژ ملی را نیز در زمره اهداف سیاست خارجی خود مورد توجه قرار می دهند، ارتقای پرستیژ ملی میتواند به واسطه مولفههای مختلفی مانند توسعه اقتصادی یا عوامل مذهبی و فرهنگی و یا ارتقای قدرت نظامی یک کشور دنبال شود. دولت سعودی تاکنون عمدتا سعی داشته است تا با تکیه بر جایگاه دینی و عنوان خادم حرمین شریفین و همچنین قدرت اقتصادی مبتنی بر صادرات نفت به ارتقای پرستیژ ملی خود بپردازد، اما به نظر میرسد اکنون این کشور سعی دارد تا از قدرت نظامی خود نیز به صورتی عینی و فعالانه در این راستا بهره ببرد. به عبارت دیگر کادر رهبری جدید عربستان سعودی معتقد است که توسل به ابزارها و رویکردهای سنتی ناکارآمد باعث تضعیف پرستیژ ملی سعودی و کاهش نقشآفرینی آن در منطقه شده است. لذا باید با بکارگیری تسلیحاتی که صدها میلیارد دلار برای آنها هزینه شده است و نمایش قدرت نظامی به ارتقای پرستیژ منطقهای سعودی کمک کرد. مورد یمن برای کاربرد قدرت نظامی نیز از این رو انتخاب شد که به باور سعودیها مخالفت منطقهای و بینالمللی و مقاومت و هزینه نظامی کمتری را نسبت به موارد مشابه احتمالی در پی دارد.
اما نتایج توسل سعودیها به ابزارهای نظامی در یمن برای ارتقای پرستیژ منطقهای این کشور هنوز معلوم نیست. در حالی که حدود بیست روز از مداخله نظامی سعودیها و متحدین آنها در یمن میگذرد، احتمال تغییر موازنه امنیتی و سیاسی درون یمن با حملات هوایی هر روز کمتر میشود. امکان مداخله نظامی زمینی نیز با دشواریهای بسیاری همراه است که می تواند نتایج معکوسی را به بار آورد. این در حالی است که سعودیها هر روز با فشارهای سیاسی و حقوق بشری بیشتری مواجه میشوند. بر این اساس در حالی که احتمال دستیابی سعودیها به اهداف خود در یمن در نتیجه تهاجم نظامی کمرنگ میشود، این امکان که اقدام نظامی سعودی بر پرستیژ منطقهای این کشور تاثیرات منفی بیشتری داشته باشد، قوت میگیرد. با این حال نکته مهم دیگر آن است که تشدید بحران در یمن با اقدام نظامی میتواند مخاطرات امنیتی این بحران برای سعودیها را در بلندمدت افزایش داده و این بار تهدیدات امنیتی عینی و گستردهای را برای رهبران سعودی ایجاد کند.
مهمترین استدلال سعودیها در توجیه تجاوز نظامی به یمن تسلط حوثیها بر یمن با طراحی ایران و تهدیدات آن برای امنیت دولت سعودی، منطقه و تنگه باب المندب است. در خصوص این ادعا ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد. نخست آنکه بحران کنونی یمن بیش از آنکه صرفا از رفتارهای حوثیها ناشی شده باشد، نتیجه ناکامی در سیاستهای چند دهه گذشته از جمله فروپاشی اقتصادی، نارضایتی سیاسی و اجتماعی مردم و تشدید اختلافات و منازعات درونی یمن است. شرایطی که بیش از آنکه کشورهایی مانند ایران در آن نقش داشته باشند، تحت تاثیر رویکرد کشورهای عربی مانند عربستان سعودی بوده است. به خصوص اینکه اعتراضات و قیام مردمی یمن در سال ٢٠١١ نتوانست به تغییرات عینی در زندگی یمنیها منجر شود و ابتکار شورای همکاری خلیج فارس بیش از آنکه پاسخی به مطالبات یمنیها باشد، ابتکاری برای مهار خواستههای واقعی آنها بود. نکته دوم اینکه حوثیها و انصارالله به رغم برخی روابط مثبت با ایران، جریان اجتماعی و سیاسی گسترده با رویکردی مردمی، ملی و انقلابی در یمن هستند که تنها پس از ناکامی روندهای سیاسی و امنیتی گذشته و به خصوص همراهی قابل تامل ارتش یمن توانستند به قدرت قابل توجهی در معادلات درونی یمن دست یابند. سومین نکته آنکه به فرض پذیرش روند واقعی قدرت گرفتن حوثیها، طرف های عربی به جای شناسایی این واقعیت و تلاش برای رسیدن به تفاهم سیاسی با این بازیگر مهم، هدف خود را تضعیف جدی انصارالله در نتیجه هر گونه روند سیاسی یا نظامی تعریف کردند و این موضوعی بود که به وخامت هر چه بیشتر بحران انجامید. موضوع مهم و نهایی برجستهسازی غیر واقعی و تبلیغاتی پیامدهای امنیتی قدرت گرفتن حوثیها در یمن است. در حالی که حوثیها و ارتش یمن حتی پس از مداخله نظامی سعودی خویشتنداری و عدم گسترش جنگ را در اولویت قرار دادند، تصور اینکه این گروه بتواند برای کشوری با توان نظامی قابل توجه مانند عربستان سعودی تهدیدات امنیتی جدی ایجاد کند، چندان واقع بینانه محسوب نمیشود. همچنین اراده یا توان حوثیها برای تهدید تنگه بابالمندب نیز فارغ از حقیقت و واقعبینی است، چرا که در شرایطی که قدرتهای دریایی بزرگی در منطقه حاضر بوده و امنیت کشتیرانی با اقتصاد جهانی پیوند خورده است، اراده یا توان حوثیها برای تهدید این آبراه منطقی به نظر نمیرسد.
با توجه به مولفههای فوق، به نظر میرسد تصمیم سعودیها برای مداخله نظامی در یمن بیش از آنکه تحت تاثیر دغدغهها و منافع امنیتی این کشور باشد، اقدامی برای بازسازی و احیای پرستیژ دولت سعودی در عرصه منطقهای و بینالمللی است. در حالی که در کنار اهدافی مانند حفظ تمامیت ارضی، امنیت ملی و رفاه ملی، دولتها ارتقا پرستیژ ملی را نیز در زمره اهداف سیاست خارجی خود مورد توجه قرار می دهند، ارتقای پرستیژ ملی میتواند به واسطه مولفههای مختلفی مانند توسعه اقتصادی یا عوامل مذهبی و فرهنگی و یا ارتقای قدرت نظامی یک کشور دنبال شود. دولت سعودی تاکنون عمدتا سعی داشته است تا با تکیه بر جایگاه دینی و عنوان خادم حرمین شریفین و همچنین قدرت اقتصادی مبتنی بر صادرات نفت به ارتقای پرستیژ ملی خود بپردازد، اما به نظر میرسد اکنون این کشور سعی دارد تا از قدرت نظامی خود نیز به صورتی عینی و فعالانه در این راستا بهره ببرد. به عبارت دیگر کادر رهبری جدید عربستان سعودی معتقد است که توسل به ابزارها و رویکردهای سنتی ناکارآمد باعث تضعیف پرستیژ ملی سعودی و کاهش نقشآفرینی آن در منطقه شده است. لذا باید با بکارگیری تسلیحاتی که صدها میلیارد دلار برای آنها هزینه شده است و نمایش قدرت نظامی به ارتقای پرستیژ منطقهای سعودی کمک کرد. مورد یمن برای کاربرد قدرت نظامی نیز از این رو انتخاب شد که به باور سعودیها مخالفت منطقهای و بینالمللی و مقاومت و هزینه نظامی کمتری را نسبت به موارد مشابه احتمالی در پی دارد.
اما نتایج توسل سعودیها به ابزارهای نظامی در یمن برای ارتقای پرستیژ منطقهای این کشور هنوز معلوم نیست. در حالی که حدود بیست روز از مداخله نظامی سعودیها و متحدین آنها در یمن میگذرد، احتمال تغییر موازنه امنیتی و سیاسی درون یمن با حملات هوایی هر روز کمتر میشود. امکان مداخله نظامی زمینی نیز با دشواریهای بسیاری همراه است که می تواند نتایج معکوسی را به بار آورد. این در حالی است که سعودیها هر روز با فشارهای سیاسی و حقوق بشری بیشتری مواجه میشوند. بر این اساس در حالی که احتمال دستیابی سعودیها به اهداف خود در یمن در نتیجه تهاجم نظامی کمرنگ میشود، این امکان که اقدام نظامی سعودی بر پرستیژ منطقهای این کشور تاثیرات منفی بیشتری داشته باشد، قوت میگیرد. با این حال نکته مهم دیگر آن است که تشدید بحران در یمن با اقدام نظامی میتواند مخاطرات امنیتی این بحران برای سعودیها را در بلندمدت افزایش داده و این بار تهدیدات امنیتی عینی و گستردهای را برای رهبران سعودی ایجاد کند.
نظر شما