نگاه فرانسه به خروج از افغانستان
تصمیم آمریکا برای خروج از افغانستان تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ پس از درگیری بیست سالهای در این کشور، واکنشهای بسیاری را برانگیخته است. برخی موافق این تصمیم برای پایان دادن به جنگهای بیپایان آمریکایی هستند و برخی آن را اشتباهی تاریخی در مورد مسئولیت اخلاقی بینالمللی این کشور و پیشکش کردن خاک افغانستان به طالبان میدانند. برخی دیگر نیز در چارچوبی بزرگتر به خلأ قدرت پس از خروج آمریکا نگریسته و احتمال میدهند این خروج موجب ظهور «بازی بزرگ» دیگری برای نفوذ بر افغانستان، اینبار با بازی چین و روسیه درمقابل غرب شود. بازی بزرگ در تاریخ ژئواستراتژی، رویارویی سیاسی و دیپلماتیک بین امپراطوری بریتانیا و امپراطوری روسیه در سده نوزدهم، بر سر افغانستان و سرزمینهایی در همسایگی آن در آسیای مرکزی و جنوبی بود.
تردیدی نیست بهلحاظ حضور نظامی، افغانستان برای فرانسه در اولویت نبوده و نیست. باوجود این، اغلب فرانسه در درگیریها یا موقعیتهایی که خلأ قدرت دیگر همپیمانانش، پنجره فرصتی برای قدرتسازی این کشور فراهم میآورد حاضر شده و شرایط را بهنفع خود تغییر داده است. با تصمیم آمریکا برای خروج از افغانستان، بسیاری از کارشناسان احتمال وقوع «بازی بزرگ» دیگری را در این کشور مطرح کردهاند. نوشتار حاضر درصدد پاسخ به این پرسش است که خروج از افغانستان، آینده سیاسی آن، روند مذاکرات صلح در افغانستان و متغیر طالبان، اساساً چه جایگاهی در نگاه فرانسه دارند و آیا وقوع بازی ژئواستراتژیک دیگری در این ناحیه میتواند انگیزه یا رانهای برای بازگرداندن فرانسه به این کشور باشد یا خیر.
نگاه فرانسه به اهمیت حضور نظامی در افغانستان
بسیاری بر این باورند که فرانسه فقط بهسبب همدردی با آمریکا برای انفجار برجهای دوقلو در سال ۲۰۰۱ در دوران شیراک وارد افغانستان شد، سپس در دوران سارکوزی بهخاطر نزدیک شدن به آمریکا تعهدش را در افغانستان افزایش داد و در دوران اولاند از این کشور که برایش هیچ اولویتی درمقایسه با کوزووو، لبنان و آفریقا نداشت بیرون آمد. نیروهای فرانسه از اواخر سال ۲۰۰۱ وارد افغانستان شدند. این حضور نظامی در دو چارچوب مجزا: در قاب نیروهای بینالمللی کمک به امنیت (آیساف) در دوره مجاز سازمان ملل متحد برای ناتو؛ و در قاب عملیات آزادسازی پایدار به رهبری آمریکا، بهعنوان بخشی از برنامه واشنگتن برای مبارزه با تروریسم بود.
با افزایش فعالیت فرانسه در افغانستان در فاصله سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، درحدود ۴۵۰ سرباز فرانسوی جان خود را از دست دادند. در فوریه ۲۰۱۲، سارکوزی نخستوزیر وقت فرانسه پس از کشته شدن چهار فرانسوی دیگر، دولت افغانستان را به تعلیق عملیات فرانسه در این کشور تهدید کرد. در ژوئن همان سال، فرانسوا اولاند که بهتازگی انتخاب شده بود اعلام کرد ۲۰۰۰ نفر از نیروهای ۳۴۰۰ نفری فرانسه را از افغانستان خارج خواهد کرد. افراد باقیمانده مأموران آموزشی و آمایشی بودند. این مهم در نوامبر همان سال محقق شد و درحالحاضر، همکاریهای فرانسه در افغانستان منحصربه چتر ناتو است.
باوجود کاهش سطح تعهد، فرانسه کاملاً مخالف خروجی از افغانستان است که منجر به بالاگرفتن درگیری در افغانستان شود و آمادگی برای وقوع جنگی دیگر را بطلبد. ازآنجاکه همکاریهای فرانسه در افغانستان در قاب ناتو ادامه یافته است، مسئولیتش در برنامه خروج ناتو محقق میشود. این برنامه، مبتنیبر بنیانگذاری سه ستون اصلی است: نخست، ارائه مشاوره به نهادهای امنیتی افغانستان و حمایت مالی از نیروهای امنیتی افغانستانی؛ دوم، برنامهریزی برای ارائه آموزش نظامی؛ و سوم، برنامهریزی برای تأمین مالی موارد آمایشی و مهمات نیروها ازجمله پشتیبانی از کارایی فرودگاه کابل.
نگاه فرانسه به خروج از افغانستان و بازی بزرگ
فرانسه خود از سال ۲۰۱۳، حضوری نظامی در کشور مالی و آفریقای غربی تحت دوره سازمان ملل متحد داشت که اکنون درحال پایان بخشیدن به آن است. درواقع، سال ۲۰۲۱ برای فرانسه نیز خاتمه حضور نظامی بیپایان و بازگشت به خانه، بهویژه آمادگی برای انتخابات ریاستجمهوری آتی است. بنابراین، فرانسه جز بهجهت وجهه خریدن برای آنچه خود در آفریقا انجام داده است، هیچ نقدی بر خروج نیروها از افغانستان ندارد. البته کارشناسان بسیاری با مقایسه آمریکا و فرانسه تصریح کردهاند هر دو کشور هیچ پیروزی مشخصی در حوزه آشوبی که به آن وارد شدند نداشتهاند.
ازنظر فرانسه، در شرایط فعلی هیچ نشانهای بر صحت ادعای آمریکایی مبنیبر پایان گرفتن جنگ در افغانستان، بهجز درماندگی مقامات این کشور وجود ندارد. شدت تندی این آرا، بهجز ارتباط با درگیری مشابه فرانسه در آفریقا، با بحثهای حقوق بشری نیز مرتبط است. از دید این کشور، بهلحاظ مسئولیت اخلاقی، پایان دادن به جنگ داخلی در افغانستان وظیفهای بینالمللی است و خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از این کشور، درصورت نبود توافقی جدی با طالبان، منجربه افزایش شکنندگی دولت افغانستان و درنهایت، تسلیم کشور به «گروههای تروریستی» ازجمله طالبان خواهد شد.
این دیدگاه، مؤید نظر دبیرکل ناتو، جن استولنبرگ است که در زمان ریاستجمهوری ترامپ به وی هشدار داده بود «خروجی بیبرنامه، افغانستان را به بهشتی برای تروریستها تبدیل خواهد کرد». باوجوداین، فرانسه به موفقیت نقشه بایدن نیز بدبین است. اگرچه بایدن مدعی ارائه برنامهای برای خروج و ادامه حمایت آمریکا از دولت افغانستان تا گشایش راهی برای شرکتِ طالبان در روند صلح شده است، اما لجبازیهایی با طالبان، ازجمله تصمیم بایدن برای تغییر تاریخ خروج نیروهای آمریکایی، از دید فرانسه منجر به بالا بردن شدت درگیری و لزوم اعزام نیروهایی بیشتر به افغانستان خواهد شد. به باور فرانسویها ممکن است ادامه حضور نیروهای آمریکایی چند ماه بیشتر کمکی برای دولت کابل باشد، اما این تأخیر به طالبان فرصت میدهد حملات بیشتری را طراحی کند و این یعنی چرخهای که قرار بود پس از بیست سال شکسته شود، بار دیگر افغانستان و حتی پایتختهای غربی را نیز در آتش خشم و انتقام شعلهور خواهد کرد.
درمورد بازی بزرگ نیز از دید فرانسه، باتوجهبه تجربه سخت و تلخی که پاریس از حضور در آفریقا داشته است، اگر این احتمال وجود نداشته باشد که کشور داوطلب (برای مثال چین و روسیه)، آشوب و ترور در افغانستان را به اهرمی علیه غرب تبدیل کند، باید تصدیق کرد آن اندازه وضعیت جنگ داخلی در افغانستان بغرنج و احتمال ظهور گروههایی جدید مانند داعش و دیگر جهادگرایان بالا است که هر قدرتی بتواند این آتش را فروبنشاند، بهحق برنده نفوذ در این کشور خواهد بود. بنابراین، فرانسه درشرایط فعلی بههیچوجه نه تمایل به حضور در افغانستان دارد و نه آن را فرصتی برای سرمایهگذاری میبیند. باوجوداین، دلایلی منطقی برای حفظ نظارت و مدیریت بر روند صلح دارد.
آینده سیاسی افغانستان و روند مذاکرات صلح
علت اهمیت موضوع افغانستان در بعد دیپلماتیک برای فرانسه، بهغیر از حضور در فضای تصمیمسازی بینالمللی، موضوع کنترل مهاجرت، تروریسم و راهبرد انحصار و حل بحرانهای غرب آسیا در جغرافیای غرب آسیا و عدم اشاعه آن به اروپا است.
برای فرانسه جدیت طالبان برای صلح اهمیت بسیاری دارد. بااینکه چنین امری از نظر فرانسه درحالحاضر نامحتمل است. این کشور در چند سطح پیگیر روند صلح است: از دیپلماسی دوجانبه با دولت افغانستان، از چهارچوب اتحادیه اروپا و تروئیکای اروپایی، از چهارچوب ناتو و همچنین سازمان ملل متحد. دید سیاسی فرانسه به روند مذاکرات صلح، ملاحظه از دور و بازگذاشتن پنجره فرصتهاست.
باید گفت فرانسه جایگاه دیپلماتیک محکمی را درخصوص افغانستان حفظ کرده است و در این مورد گفتگوهایی با ناتو، سازمان ملل متحد و اعضای اتحادیه اروپایی و تروئیکای اروپایی دارد و بیاغراق در تمام ملاقاتهای دیپلماتیک، بخشی از گفتگوها به روند صلح و آینده سیاسی افغانستان اختصاص دارد. اگرچه این گفتگوها هیچ خروجی مشخصی نداشتهاند. این نیز دیدگاه فرانسه است که خارج از افغانستان غیر از گفتگو کاری نمیتوان کرد.
ازطریق چهرهها بهتر میتوان تمایل فرانسه به نظارت بر موضوع افغانستان را پیگیری کرد. از ابتدای کمپین خروج، وزیر دفاع فرانسه، رئیسجمهوری و وزیر امور خارجه این کشور دیدار و نشستهایی با دبیرکل ناتو، وزرای امور خارجه تروئیکای اروپایی و آمریکا درخصوص افغانستان داشتهاند. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل نیز یک چهره دیپلماتیک فرانسوی، ژان آرنوی را بهعنوان نماینده شخصی خود در موضوع افغانستان برای تمرکز بر موضوعات صلح و میانجیگری برگزیده است.
سخن پایانی
به گفته بسیاری از ناظران، مکرون افغانستان خود را در ساحل تجربه میکند که درحالحاضر درصدد خروج از آن است. افغانستان حتی درصورت وجود فرصت قدرتسازی برای فرانسه، جایگاهی بهاینلحاظ در چشمانداز دولت و مردم این کشور ندارد و اولویتهای فرانسه در مناطقی مانند لبنان، شامات، اروپای شرقی و آفریقا تثبیت شده است. آنهم درحالیکه حتی فرانسه تلاش دارد بهسبب مخالفتهای داخلی، سطح تعهدات خود را در این مناطق نیز کاهش دهد. باوجوداین، اهمیت موضوعاتی نظیر مهاجرت و تروریسم، توجهی جدی را به روند صلح افغانستان معطوف کرده است.
فرانسه با اهرمهای خاص دیپلماتیک سعی بر حفظ نظارتی جدی بر آینده سیاسی افغانستان و روند مذاکرات صلح دارد که میتوان گفت برای این کشور کمهزینه خواهد بود. شاید بتوان گفت مهمترین نقش فرانسه میتواند چه از خلال مردم این کشور و چه ازطریق اهرمهایی نظیر دیپلماسی در قاب سازمان ملل، فشار بر آمریکا برای انعقاد توافقی مردمسالار و اثرگذار با طالبان باشد. بااینحال، سکان مذاکرات صلح خارج از دست فرانسه خواهد بود و ازاینحیث، بسیاری در فرانسه، مذاکرات با طالبان را وقفهای برای آغاز درگیری بزرگتری در افغانستان میبینند که با ظهور جهادگرایان و موجهای مهاجرتی آسیبزا برای فرانسه و اروپا همراه خواهد بود.
نظر شما