جنگ فرقه‌ای ـ درد زایمان خاورمیانه جدید


جنگ فرقه‌ای ـ درد زایمان خاورمیانه جدید

 
سه‌شنبه 31 مرداد 1391
 
 

خاورمیانه در حال تجربه چالش نوینی از قدرت است. اینکه در این چالش، خاورمیانه به کدام سمت و سو حرکت و در نهایت تعادل خود را بازخواهد یافت، به درستی روشن نیست. دو واژه بر مبنای دو جهان‌بینی در توصیف حرکت‌های مردمی دگرگونی‌خواه به خدمت گرفته شده است. واژه بهار عربی که رسانه‌های غربی از همان آغاز حرکت در تونس و مصر به حرکت‌های اعتراضی مردم مسلمان دادند و واژه بیداری اسلامی که در ایران مورد توجه قرار گرفت و حرکت توده‌های مسلمان را در ادامه راهی ارزیابی کرد که به جمهوری اسلامی ایران منتهی شده بود. اما به‌نظر می‌رسد که این هر دو واژه از دقت کافی در توضیح تمامی آنچه در جهان عرب می‌گذرد برخوردار نباشند. علت آن است که ساختارهای اجتماعی در هر کدام از کشورهای عرب از ویژگی‌های خاصی برخوردارند که می‌توانند در جهت‌دهی تحولات نقش ویژه و تا حدی متفاوت از یکدیگر را ایفا نمایند و این به رغم آن است که حرکت‌ها در کلیت اعتراضی‌شان به وضع موجود از قواعد کم‌وبیش یکسانی پیروی می‌کنند. هرگاه بخواهیم چالش قدرت در جهان عرب را از نگاه بیداری اسلامی یا بهار عربی مورد توجه قرار دهیم، هر دو واژه، فرصت‌ها و تهدیدهای خاص خود را برای تحقق آرمان‌هایی دارند که در ورای خود پنهان نگاه داشته‌اند.

در واقع می‌توان گفت که آرمان پشت سر واژه بهار عربی جایگزین نوعی از ساختار قدرت به جای قدرت‌های موجود به بن‌بست رسیده عربی است که ظاهری لیبرال دموکرات داشته باشد، ولی در باطن برآورنده منافع جهان غرب و تثبیت رژیم اسرائیل در خاورمیانه عربی باشد. چنین نظم نوینی اگر در جهان عرب حاکم شود، الزاماً بدین معنا نباید تلقی شود که دموکراسی پارلمانی را می‌توان در ساخت اجتماعی قبیله‌ای عیناً پیاده کرد. دنیای غرب نیز چنین انتظاری ندارد. دموکراسی پارلمانی اگر در دنیای غرب پا گرفته است، محصول مبارزاتی طولانی و چند صد ساله است که از متن جوامع غربی و در روندی کاملاً طبیعی برآیند توازن قدرت و نیروهای اجتماعی بوده است. در جهان عرب چنین روند طبیعی‌ای منتهی به دموکراسی لیبرال وجود ندارد. نه طبقات اجتماعی به معنای واقعی رشد کرده و به آگاهی طبقاتی منتهی شده است و نه کسانی که علیه دیکتاتوری‌ها شورش کرده‌اند واقعاً نیروهای دموکرات به معنای واقعی کلمه هستند. بنابراین، احتمال آن وجود دارد که قدرت دیکتاتوری جدید، جایگزین دیکتاتوری ورشکسته و ناکارآمد گذشته گردد، اما نه در ساخت ذهنی قدرت و نه در ساخت عینی آن تفاوت چندانی به وجود نیاید. در چنین نگاهی است که ممکن است بهار عربی در نهایت به خزان عربی منتهی گردد و به احتمال زیاد خاورمیانه بزرگ در چنین مسیری متولد خواهد شد.


اما نیروی آزادشده‌ای که قرار است در تولد خاورمیانه جدید نقش اصلی را ایفا کند کدام نیروی اجتماعی خواهد بود؟ شاید این دشوارترین پرسش باشد؛ زیرا برداشت‌های متفاوتی از آن وجود دارد. تحولات مصر و سوریه از این نگاه حائز اهمیت است. تحولات مصر تا حدی با هزینه کمتر و روندی مسالمت‌جویانه‌تر به حرکت افتاد و تا اینجا سه نیرو را در اتحادی شکننده نگاه داشته است: نیروهای اسلام‌گرای اخوانی، نیروی تکنوکرات متمایل به غرب، و نیروهای نظامی. این سه نیرو ساختار قدرت جدید مصر را تشکیل می‌دهند، ولی واقعیت آن است که تکلیف نهایی هنوز روشن نیست و نمی‌توان با اطمینان قابل قبولی پیش‌بینی کرد که کدام جناح قدرت در نهایت در موضع مسلط و تعیین‌کننده قرار خواهد گرفت. به‌ویژه این ابهام از این جهت مهم است که اخوان‌المسلمین نیروی اسلام‌گرای مهم است که به میانه‌روی تمایل دارد و فضا برای قدرت گرفتن این تفکر در مقابل تفکر رادیکال اسلامی دنیای عرب که القاعده و زیرمجموعه‌هایش آن را در جهان عرب نمایندگی می‌کنند مساعدتر است.


اما آیا قدرت اخوان‌المسلمین عیناً همان است که در قالب بیداری اسلامی توضیح داده می‌شود؟ اگر تفکر میانه‌رو اخوانی در دنیای عرب جایگزین نظام‌های موجود شود، تناسب واقعی‌اش با بیداری اسلامی و بهار عربی چه خواهد بود؟ اگر قدرت اخوانی اسلام‌گرا خود زمینه‌ساز تحقق خاورمیانه بزرگ شود، جهت حرکتش به کدام سو خواهد بود؟ اینها همه ابهامات و پرسش‌های جدی‌ای هستند که پاسخ روشن ندارند. با این حال، این احتمال را باید در نظر گرفت که دنیای غرب و به‌ویژه آمریکا، در پیگیری طرح خاورمیانه بزرگ اسلام رادیکال را نادیده بگیرد و فضا را برای اسلام‌ میانه‌رو توصیف‌شده اخوان عربی و عدالت توسعه‌ای ترکیه‌ای باز کند. اگر چنین احتمالی را بتوان جدی گرفت، آنگاه می‌توان گفت که بهار عربی و بیداری اسلامی هر دو واژه‌های نارسایی بوده‌اند. برآیند نهایی چالش قدرت در دنیای عرب نه دموکراسی لیبرال بهار عربی و نه حکومت‌های اسلامی مد نظر بیداری اسلامی خواهد بود، بلکه دیکتاتوری‌های جدیدی در پوشش اسلامی و ظاهری مستقل و باطنی وابسته در ابعاد جدیدتری بیش نخواهند بود.


در عین حال، تحولاتی که در مصر بعد از پیروزی اخوان‌المسلمین به رهبری محمد مرسی، رئیس‌جمهوری منتخب، در جریان است و با برکناری ژنرال حسین طنطاوی و سامی عنان، معاون قدرتمندش در ارتش، قدرت اخوان را به ظاهر در موضع مسلط قرار داده است، تا حدی تکلیف ساخت قدرت آینده مصر را مبهم‌تر کرده است. اما در سوریه وضعیت به گونه‌ای دیگر است. جنگ فرقه‌ای‌شده در جریان است و آینده چالش قدرت در آن در گرو چالش قدرت و رقابت‌ها در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی قرار گرفته است. ظن غالب در این خصوص آن است که تحول قدرت در سوریه از متن یک جنگ فرقه‌ای‌شده امکان‌پذیر شود و موجی را به راه بیندازد که در نهایت خاورمیانه را با طراحی جدیدی از ساخت قدرت بر مبناهای قومی و مذهبی با مرزبندی‌های جدید روبه‌رو سازد. اگر چنین شود، قابل تصور است که این خود بخشی از پروژه خاورمیانه بزرگ باشد که نقشه‌های آن از قبل ریخته شده و بهار عربی زمینه‌ساز آن قرار گرفته است. حتی اگر به هر دلیلی پروژه خاورمیانه بزرگ با شکست روبه‌رو شود، چالش قدرت بین رادیکال‌های اسلامی و میانه‌روهای اسلامی به احتمال زیاد به سود میانه‌روها رقم خواهد خورد و ممکن است بیداری اسلامی به نتایجی خلاف انتظار منتهی گردد. جنگ فرقه‌ای‌شده در سوریه قابلیت تکرار در سایر کشورهای منطقه با جمعیت ناهمگون قومی و مذهبی را دارد و بیش از آنکه در عمل به بیداری اسلامی کمک کند به پروژه خاورمیانه بزرگ یاری خواهد رساند.