فضای پسابرجام و راهبرد سیاست خارجی ایران؛ منطقهگرایی یا جهانگرایی؟
فضای پسابرجام علاوه بر گشایش اقتصادی و رفع تحریمها، فضایی آکنده از پویاییها و گشایشهای دیپلماتیک برای سیاست خارجی ایران در عرصه منطقهای و بینالمللی است. در چنین فضایی میتوان شاهد افزایش تعاملات و همکاریهای بین ایران و جهان و بهخصوص ایران و غرب بعد از شدت گرفتن بحرانهای منطقه خاورمیانه بهویژه در سوریه و یمن بود. به موازات این افزایش همکاری و تعامل با جهان، تحولات منطقهای بهگونهای پیش میرود که بهواسطه تکاپوی بازیگرانی چون عربستان سعودی، سیاست هویت و مسائل ایدئولوژیک، فرقهای و نژادی اولویت و اهمیت یافته و بهعنوان ابزار برای رسیدن به اهداف ژئوپلیتیکی مورد استفاده قرار گرفته است.
شدت یافتن سیاست هویت در کنار آنچه افزایش نفوذ و نقش ایران در منطقه درک میشود، باعث شده تا بلوکهای متعددی هر چند در مراحل آغازین یا حتی در حرف علیه ایران در منطقه شکل گیرد که از بلوک سنی با اهداف وسیع تا بلوک علیه بشار اسد و دیگر متحدان ایران متغیر است. در چنین شرایطی این سؤال مطرح میشود که آیا امکان منطقهگرایی برای ایران وجود دارد؟ یا امکان جهانگرایی بیشتر فراهم است؟ و باید به کدام اولویت داد و کدام را در خدمت دیگری بهکار گرفت؟ فرض نویسنده این است که به دلیل بازارزیابی از نقش و جایگاه ایران در منطقه از سوی نظام بینالمللی، و کاهش تضادهای ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی آن با این نظام، ما شاهد بازتعریف ایران در قامت یک بازیگر ثباتآفرین، امنیتزا، نظمساز و مایل و قادر به تعامل (engagement) هستیم. براین اساس در شرایطی که بخاطر شکافهای فزاینده ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیکی فرصت منطقهگرایی برای ایران فراهم نیست، منطقه به عنوان یک دارایی راهبردی در خدمت جهانگرایی خواهد بود و بازخورد مثبت قابل انتظار از جهانگرایی به تحکیم هرچه بیشتر جایگاه ایران در منطقه کمک خواهد کرد. به عبارت دیگر باید جهانگرایی کرد و منطقهگرایی را به عنوان ابزاری برای این کار در خدمت گرفت.
منطقه یا جهانگرایی؟
در زمینه منطقه یا جهانگرایی، یک دیدگاه مطرح در این زمینه اولویت را به منطقه داده و قائل به ایجاد نوعی توازن بین منطقه و جهانگرایی است. طبق این دیدگاه سه رویکرد فرهنگی ـ تاریخی، توسعهای ـ ژئوپلیتیک و امنیتی ـ سیاسی و عملیاتی کردن آنها با هدف افزایش نقش منطقهای ایران، منطق تمرکز منطقهگرایی و اولویت دادن به آن در سیاست خارجی ایران را تقویت میکند (برزگر، 1388، ص. 30) و در درازمدت به نفع امنیت و منافع ملی ایران است که بر منطقهگرایی تمرکز کند (همان: ص. 39). این رویکرد بر توازن منافع بهجای توازن قوا متمرکز شده و از این راه همکاریهای منطقهای را میسر میداند. در این راستا کشورهای منطقه با پیگیری توازن منافع ژئوپلیتیکی، تا حد زیادی از رقابتهای ایدئولوژیک صرفنظر کرده و زمینه را برای یک وضعیت برد ـ برد فراهم میسازند (برزگر، 1392).
رویکرد دیگر قائل به جهانگرایی است و معتقد است که ماهیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران و ویژگیهای ساخت قدرت و سیاست در منطقه و جهان عرب، هرگونه منطقهگرایی برای ایران را غیرممکن میسازد. این رویکرد جایگاه ایران را بهلحاظ تمدنی و اندیشه سیاسی در منطقه بسیار ممتاز دانسته و اساساً قائل به این موضوع نیست که همسایگان ایران میتوانند آن را تکمیل کنند و با هم وارد همگرایی شوند. لذا ایران همیشه خاص مانده و خاص رفتار کرده است (سریعالقلم، 1379، ص. 56). این رویکرد با اهمیت دادن به روابط توسعهای با غرب معتقد است که جمهوری اسلامی ایران برای رسیدن به توسعه اقتصادی و ایفای نقش فعال در منطقه باید روابط منطقی با قدرتهای بزرگ داشته باشد (همان) و قاعدهمند سازی روابط با غرب در نهایت به حل بسیاری از مشکلات ایران با همسایگانش منجر خواهد شد (همان: ص. 33).
بهدنبال پیروزی انقلاب اسلامی برخلاف دوره پهلوی، منطقهگرایی با محوریت ایدئولوژی انقلابی و کمک به آزاد شدن ملل مسلمان از دست رژیمهای دیکتاتوری اغلب پادشاهی و متحد آمریکا در منطقه، در دستورکار سیاست خارجی ایران قرار داشته است. منتهی هم بهلحاظ ژئوپلیتیکی و هم بهلحاظ ایدئولوژیکی منافع و ارزشهای ایران جوری بوده که با منافع و ارزشهای اکثر کشورهای منطقه در تضاد بوده یا ساختار منطقهای و نظم حاکم بر آن امکان منطقهگرایی (نخست از نقطهنظر سیاسی و بعد از نقطهنظر اقتصادی) را به ایران نمیداده است. جهانگرایی نیز بیشتر در قالب همکاری با کشورهای عضو جنبش عدم تعهد یا کشورهایی دنبال میشده که در نظام سلطه قرار نمیگرفتند یا بهنوعی آنها نیز منتقد نظام موجود بودهاند. در واقع هم بهلحاظ ژئوپلیتیکی و هم بهلحاظ ایدئولوژیکی، سیاست خارجی ایران همواره در تضاد با جهانگرایی قرار میگرفت و حتی این تضاد بر منطقهگرایی ایران تأثیر گذاشته و امکان تحقق آن را فراهم نمیآورد. این حالت در کل فضای سیاست خارجی چند دهه اخیر قابل مشاهده است و سبب گردیده تا از پتانسیلهای موجود و ابزارهای در دسترس نتوان برای هر دو حالت یعنی جهانگرایی و منطقهگرایی بهره برد. قرار گرفتن ایران ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد بهدنبال ارجاع پرونده هستهای به شورای امنیت نیز سبب گردید تا اصولاً ایران نتواند بهعنوان یک کشور نرمال، در هر دو سطح راهبرد سیاست خارجی مشخصی داشته باشد و از فرصتهای بهدست آمده ژئوپلیتیکی (نظیر سقوط صدام یا سرنگونی طالبان) استفاده لازم را ببرد.
شاید این انتقاد برای ادعای فوق وارد شود که جایگاه و موقعیت ایران در منطقه از سال 2003 به بعد همواره در حال افزایش است و ایران توانسته تا خود را حتی در سطح یک هژمون منطقهای مطرح سازد. در پاسخ باید این نکته را درنظر گرفت که قدرتافکنی (Power Projection) ایران در دهه اخیر، چه در جهان و چه در منطقه باعث افزایش درک تهدید (Threat Perception) از آن شده تا اینکه درک مثبتی ایجاد و زمینه همکاری هرچه بیشتر را فراهم آورده باشد. با توجه به غالب بودن برداشتهای منتج از سیاست قدرت در منطقه نه در قالب موازنه قدرت و نه در قالب موازنه تهدید، اصولاً شرایط منطقهگرایی فراهم نیست و بهخصوص درک تهدید از جانب ایران فرصت ایجاد توازن منافع را نمیدهد.
در فضای پسابرجام اما فرصت جهانگرایی بیش از پیش فراهم است. در واقع اگر زمانی ایدئولوژی و منافع ژئوپلیتیک ایران مانع اصلی جهانگرایی بود، بهدنبال تغییر نظم در خاورمیانه و در گذار بودن این نظم شرایط بهگونهای است که دیگر ایدئولوژی و ژئوپلیتیک ایران مانع جهانگرایی نیست. مهمترین ویژگی دوران فعلی خاورمیانه، فرسایش دولت، بیثباتی، قدرت یافتن زیر گروهها، پررنگ شدن سیاست هویت، افراطگرایی سلفی، ورشکسته یا ضعیف شدن دولتها، و مجموعهای از تحولات دیگر است که پیامدهای آن بعد از خود منطقه برای غرب و بهخصوص اروپا سهمگین و ناخوشایند بوده است.
در چنین فضایی برجام و به اجرا در آمدن آن حکایت از عقلانیت و نوعی خردگرایی ثباتآفرین ازسوی ایران دارد که جهان بهشدت پذیرای آن است. در فضایی که عربستان و متحدان منطقهای آن پیوسته با دمیدن بر شعلههای فرقهگرایی سلفی و خشونت ناشی از آن، بیثباتی را در منطقه تشدید و تحریک میکنند، برجام در سطح ژئوپلیتیکی به نفع امنیت و ثبات بینالمللی است. به عبارت دیگر در شرایطی که عربستان بهواسطه درک تهدید از بازگشت ایران به عنوان یک کشور نرمال و احیای روابط با غرب، با استفاده از ابزار فرقهگرایی بهدنبال تحدید نفوذ ایران است و بهشدت درگیر مداخله در یمن و حمایت از افراطیون سلفی در عراق و سوریه است، درک تهدیدی از ریاض در جهان در حال شکلگیری است که بحث نظم منطقهای را به نفع ایران تغییر داده است.
اگر روزی ایدئولوژی انقلاب اسلامی تهدید اصلی غرب تلقی می گردید امروزه این ایدئولوژی سلفی است که بزرگترین حادثه تروریستی را در 11 سپتامبر 2001 رقم زده و امنیت را در پاریس و بروکسل مختل کرده است. اگر روزی سازمان رهایی بخش فلسطین (PLO) بزرگترین گروه تروریستی دنیا شناخته میشد یا بعد از آن ادعا گردید که حزبالله لبنان چنین سازمانی است و بعدتر القاعده سمبل تروریسم معرفی گردید، امروز داعش و ایدئولوژی وهابیت مصداق تروریسم است و حزبالله، سازمانی مشروع و خردگرا به حساب میآید که نه تنها باعث ثبات در لبنان بلکه باعث حفظ ساختار دولت ـ ملت در سوریه و عامل تداوم نظم و ثبات منطقهای است. امروز ایدئولوژی شیعی در برابر ایدئولوژی سلفی قرار گرفته که نه فقط منطقه بلکه کل دنیا را تهدید میکند. درحالیکه ایدئولوژی شیعی ارائهدهنده قرائتی از اسلام است که ضمن تأکید بر عدالت و ظلمستیزی، انساندوستی و احترام گذاشتن به تفاوتهای دینی و هویتی را ترویج مینماید. در واقع امروز گفتمانهای ایدئولوژیک ایران به خصوص ابعاد عدالت خواه و برابریجویانه آن با هنجارهای بینالمللی همپوشانی و مطابقت بیشتری در مقایسه با دیگر ایدئولوژیهای تولیدشده در منطقه دارد. با مرور ادبیات تولید شده در غرب در چند سال اخیر میتوان شواهد بسیاری را یافت که مؤید ادعای فوق باشند.
از نقطهنظر ژئوپلیتیکی نیز در حال حاضر، منافع ایران همپوشانی گستردهای با منافع نظام بینالمللی دارد. درست در نقطه مقابل عربستان و ائتلاف ساختگی آن علیه تروریسم، ایران به حفظ ساختار دولت ـ ملت در سوریه و عراق کمک کرده و با تأکید بر حل صلحآمیز بحران یمن و احترام به آراء مردم سوریه، هنجارهایی را ترویج و دنبال میکند که با هنجارهای نظام بینالمللی در یک راستاست. در واقع در کنار تحول در نظم منطقهای که فرصت مانور بیشتری را به ایران برای رسیدن به منافع ژئوپلیتیکیاش داده است، برجام فضای مانور بیشتری برای ایران فراهم آورده و اهداف ژئوپلیتیکی آن بهواسطه کمک به ثبات منطقهای و بهرهمندی از خردگرایی و هنجارهای جهانشمول، امکان تحقق بیشتری یافتهاند. بدون تردید تقویت قدرت ایران و افزایش امکانات و ابزارهای آن، در رسیدن به اهداف ژئوپلیتیکی مطلوب تأثیری جدی داشته اما همپوشانی آن با منافع مطلوب نظام بینالمللی، اینبار باعث شده تا قدرتافکنی ایران در جهان نه بهشکل تهدید بلکه بهعنوان امری مثبت و حتی مطلوب درنظر گرفته شود.
مجموع دو تحول فوق سبب گردیده تا با نوعی بازارزیابی از نقش و جایگاه ایران در منطقه از یک سو و نقش و جایگاه عربستان و متحدان آن در منطقه از سوی دیگر روبهرو باشیم. نتیجه این بازارزیابی به نفع ایران است و دقیقاً همین موضوع است که هرچه بیشتر بر تشویق و نارضایتی عربستان افزوده و آن را به سمت سیاست تنشآفرینی و دست زدن به اقدامات خلقالساعه نظیر حمله به یمن یا پیشنهاد تأسیس ارتش عربی، تلاش برای ایجاد ائتلاف نظامی علیه تروریسم و در نهایت قطع روابط با ایران سوق داده است.
از دید عربستان سرنگونی طالبان در سال 2001، اشغال عراق در سال 2003، توافق اتمی با ایران، رد درخواست مداخله در سوریه، دعوت از ایران برای مذاکرات صلح سوریه و کنار آمدن غرب با ماندن بشار اسد در قدرت و حتی انتقاد از عربستان به خاطر اعدام روحانی شیعه، همه و همه به نفع ایران بوده و دلالت بر نوعی توافق سیاسی با ایران مبنی بر پذیرش نقش، منافع و نفوذ آن در منطقه دارد. لذا خود شخصاً در تلاش برای ایجاد نظمی است که نتیجه آن جز بیثباتی و صدور ایدئولوژی سلفی و تروریسم چیز دیگری نبوده است.
نتیجهگیری
تحولات فوق باعث جابهجایی نقشها در منطقه شده است. بهعبارت دیگر امروز ایدئولوژی و ژئوپلیتیک ایران در مقایسه با ایدئولوژی و ژئوپلیتیک عربستان، همپوشانی و هماهنگی بیشتری با نظام بینالمللی دارد لذا ایران در نقش بازیگری ظاهر شده که مسئول و قابل اطمینان است، بهدنبال کاهش تنش ازجمله تنشهای فرقهای است و بازیگری است که میتواند میانجی سازندهای بین منطقه و جهان باشد. ایران با حرکت از تمرکز بر رویکرد ایدئولوژیک صرف در سیاست خارجی به سمت تمرکز همزمان بر ایدئولوژی و ژئوپلیتیک و با بهرهگیری از فضای ایجاد شده از تغییر نظم منطقهای، در جایگاهی قرار گرفته که میتواند از منطقهگرایی بهعنوان ابزاری در خدمت جهانگرایی بهره گیرد. بافت فرهنگی ـ اجتماعی، تاریخ و تمدن، جامعه مدنی، ساختار حکومت، تنوع اقتصادی، زایش سیاسی، ثبات و امنیت و علاقهمندی ایران به تعامل با منطقه و جهان به ایران فرصتی منحصر بهفرد در منطقهای میدهد که امروز جز آشوب و بیثباتی خبری از آن شنیده نمیشود. لذا بهنظر میرسد در شرایطی که بهواسطه پررنگ شدن سیاست هویت از یکسو و تلاش کشورهای منطقه ازسوی دیگر برای موازنه قدرت در برابر ایران، امکان موازنه منافع و منطقهگرایی وجود نداشته باشد، بازتعریف از نقش و جایگاه ایران در منطقه در سطح نظام بینالملل و درکی که از ایدئولوژی و منافع ژئوپلیتیکی آن بهواسطه تغییر نظم منطقهای و حرکت ایران بهسمت درنظر گرفتن توأمان ایدئولوژی و ژئوپلیتیک میشود، به تهران فرصت میدهد تا از نقش، جایگاه و نفوذ خود در منطقه برای جهانگرایی بهره گیرد و با گرفتن بازخورد مثبت از جهانگرایی، بر تحولات منطقه بیش از پیش تأثیر گذارد. ایران نباید این فرصت را از دست دهد و باید با تقویت چنین برداشتی از خود، جایگاه خود را به عنوان یکی از مهمترین پایه گذاران نظم نوین خاورمیانه ثبیت و تحکیم نماید.
منابع
برزگر، کیهان(زمستان 1388)، " منطقهگرایی در سیاست خارجی ایران"، مطالعات اوراسیای مرکزی، مرکز مطالعات عالی بین المللی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی( ویژه همایش مطالعات منطقهای)، سال دوم، شماره 5.
سریع القلم، محمود(1379)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران :بازبینی نظـری و پـارادایم ائتلاف، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک.
نظر شما