نظریه کردارگرایی بینالملل
چشماندازهای نوین
مقدمه مترجم
طیف گستردهای از نظریههای روابط بینالملل تحت تأثیر نظریه اجتماعی سیاست بینالملل و سازهانگاری، بر انگاره ساخت اجتماعی واقعیت تمرکز دارد. پیامد تأکید افراطی بر سویههای اجتماعی و ذهنی کنش منجربه منزوی شدن یا حذف بدن و وجه عملی و عینی حیات بشر از تحلیل امر بینالملل گشته است، به گونهای که گفتمانها، انگارهها و روابط برساختهشده بیناذهنی بیشتر مورد تأکید نظریهپردازان و تحلیلگران روابط بینالملل قرار گرفتهاند. اما آیا بدن و کردارهای بدنی نقشی در برساخت واقعیت اجتماعی روابط بینالملل ندارند؟ و آیا ورود بدن به تحلیلهای روابط بینالملل به معنای چرخش به سمت مادیگرایی است؟
اینها پرسشهای فرانظری مهمی هستند که نظریه کرداری روابط بینالملل به شیوه خود به آنها پاسخ میدهد. نظریه کرداری روابط بینالملل، نقطه عزیمت خود را بر کردهها و گفتههای کنشگران، دستاندرکار و متصدیان امر سیاست بینالملل قرار میدهد و توجهات را به سمت منطق زندگی روزمره در جهان سیاست جلب میکند. نظریهپردازان کرداری بر این باورند که برای ادراک ساحت سیاست بینالملل، هیچ راهی جز بررسی و تبیین آنچه واقعاً و درعمل در صحنه امور جهانی رخ میدهد نداریم. به بیان دیگر، روابط بینالملل از این منظر همان کردارها و نقشآفرینیهای زبانی _ کرداری دیپلماتها و سیاستمداران است. کردارگرایی بر این موضوع تأکید میکند که کنشگران بینالمللی بیش از مفاهیم انتزاعی همچون منافع ملی، هویتها و یا ترجیحات، بهواسطه الزامات عملی زمینهمند همچون عادتها، امیال بدنمند و نهادینه هدایت میشوند. کردارگرایی علاوهبر وجه انگارهای سیاست بینالملل، سویه کرداری آن را نیز ملحوظ میدارد.
برایناساس، کردارگرایی مؤید ظهور مجدد سازهانگاری و ایدههای برساختگرایی اجتماعی به شکلی عملگرایانه و بدنمند است. چرخش نظریهپردازان روابط بینالملل به سمت کردارها در واکنش به تنگنظریهای مکتب آمریکایی سازهانگاری پدید آمد. هستیشناسی سازهانگاری متعارف با تأکید مضیق بر هویتها، فرهنگ و هنجارها بهعنوان مبانی اصلی شکلدهنده به رفتار کنشگران بینالمللی و تأکید بر نقش برتر زبان نسبت به عمل، بهعنوان حامل ایدهها مورد انتقاد کردارگرایان قرار میگیرد. کردارگرایان با همان منطق رابطهگرایی و ارائه مجموعه غنی از چهارچوبهای نظری ازجمله نظریه میدان، تحلیل شبکهای و نظریه کنشگر _ شبکه تلاش میکنند بر محدودیتهای سازهانگاری متعارف فائق آیند. آنها با تمرکز بر کردهها و گفتههای سیاستمداران، فراتر از دوگانهانگاریهای ناکارآمدی همچون ساختار _ کارگزار، ایدهگرایی در برابر مادیگرایی و تکوین در برابر علیت میروند.
امانوئل ادلر و وینسنت پولیوت بهعنوان پیشگامان کردارگرایی در نظریه روابط بینالملل، کردارها را الگوهای معنادار اجتماعی کنش میدانند، که کمابیش بهطور حرفهای و همزمان بهصورت بدنی انجام میشوند و گویی معرفت زمینهای و گفتمان را در جهان مادی، شیئیت میبخشند. از این دید، کردارها در روابط بینالملل هرچیزی ممکن است باشند؛ از مذاکرات شورای امنیت سازمان ملل گرفته تا بازیهاکی و قاچاق مواد مخدر. این فعالیتها همگی مستلزم برخورداری از صلاحیت حرفهای یا مهارت و بهکارگیری فنونی بدنمند است تا در برابر چشم دیگران اعماز مردمان عادی و متخصصین دیگر، حرفهای جلوه کند.
نظریه کردارگرایی در روابط بینالملل در نقطه مقابل مدلهای کنشگر عقلانی و کنشگر اجتماعی قرار دارد. کردارگرایان معرفت و دانش را بهجای چهارچوبهای ذهنی یا گفتمانی در بطن کردار قرار میدهند. این نظریه بهلحاظ معرفتشناسی متعهد به بدنمند بودن شناخت است. بنابر تعریف دانشنامه استنفورد، شناخت زمانی بدنمند است که عمیقاً وابسته به ویژگیهای فیزیکی بدن بهعنوان کارگزار باشد؛ بهگونهای که جنبههای مختلف بدن کارگزار فراتر از مغز او، نقش تکوینی فیزیکی یا علّی برجستهای را در پردازشهای شناختی وی ایفا کنند.
بهطور کلی، دیدگاه غالب در علوم شناختی و فلسفه ذهن، بدن را بهعنوان یک امر حاشیهای برای فهم ماهیت ذهن و شناخت درنظر میگیرد. طرفداران علوم شناختی بدنمند این تلقی را یک اشتباه بزرگ قلمداد میکنند؛ زیرا گاهی اوقات ماهیت وابسته بودن شناخت به تن کاملاً غیرمنتظره است و مستلزم مفهومپردازیها و کشف مکانیک پردازش شناختی است. علوم شناختی بدنمند این ایده را میپذیرد که شناخت علاوهبر مغز عمیقاً به جنبههایی از بدن کارگزار وابسته است. بدون مداخله بدن در معناسازی و کنشگری، افکار بیمعنی هستند و امور ذهنی بهخودیخود ویژگیها و خصوصیاتی که دارند را به نمایش نمیگذارند؛ ازاینرو، شناخت بدنمند بر اساس این انگاره صورت میگیرد که شناخت عمیقاً به بدنی که در محیط طبیعی و اجتماعی خاص زیست میکند وابسته است.
برای فهم بهتر نظریه کرداری، رجوع به مبانی فلسفی بنیادین آن، بهخصوص آراء بوردیو، اهمیت بسیار دارد. پیر بوردیو را جریانساز نظریه کردارگرایی در علوم اجتماعی و روابط بینالملل میدانند. او در تبیینهای فلسفی _ اجتماعی خود متأثر از مارکس، دورکیم و وبر است. سه مفهوم عادتواره، میدان و سرمایه، مهمترین مفاهیم دستگاه مفهومی بوردیو هستند که مورد استفاده نظریهپردازان کردارگرا نیز قرار میگیرند. عادتواره تلفیق پیچیدهای از عین و ذهن است که بهواسطه تجربیات اجتماعی در وجود افراد نهادینه میشود و مقدم بر رفتار است. عادتواره مبنا و بنیانی را برای تولید کردارها فراهم میکند، اما این کار را صرفاً در ارتباط با یک موقعیت و وضعیت خاص یا «میدان» مشخص انجام میدهد. میدان نیز نوعی پیکربندی اجتماعی است که در طول روابط قدرت و موضوعات منازعه، ساختیافته است و بهعنوان قوانینی مفروض درنظر گرفته میشود. میدانهایی ازقبیل هنر، سیاست و اقتصاد بهواسطه نظامهای سلسهمراتبی از وضعیتها مشخص میشوند که در آنها برخی از کارگزاران تحت سلطه و برخی دیگر مسلط هستند. این موقعیتهای نابرابر ازطریق شکلهای مختلف «سرمایه» تعریف میشوند؛ اصطلاحی که بوردیو با هدف فهمیدن منابع قدرت آن را وضع کرد. بنابراین، سرمایه شامل داراییهای مادی و منابع غیرمادی واجد ارزش همچون اعتبار یا اقتدار است که به چهار شکل مختلف تبدیل میشوند: سرمایه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین.
بنابراین، یکی از برجستهترین نقاطقوت چهارچوب فکری بوردیو، در توانایی آن برای کالبدشکافی منازعات قدرت نمادین در سیاست نهفته است که بهمراتب دشوارتر و ظریفتر از آن چیزی است که معمولاً در روابط بینالملل موردمطالعه قرار گیرد. درنتیجه، مطالعه روابط بینالملل با بهرهگیری از اندیشه بوردیو، تحقیقات این رشته را به سمتوسوی جدیدی درجهت کردارگرایی سوق میدهد. بنابراین، در نظریه کردارگرایی روابط بینالملل، نقطه عزیمت تحلیل، کردار است.
این کتاب، نظریۀ کردارگرایی بینالملل را بهعنوان یک ناحیه دادوستد درنظر میگیرد که در آن، تمامی نظریهپردازان میتوانند با تحلیل امر بینالملل از منظر کردارها، به تبادل آرا و اندیشههای خود با یکدیگر بپردازند. بنابراین، نظریه کردارگرایی روابط بینالملل مجموعهای از رهیافتهای نظری است که بهجای تأکید صرف بر منافع، هنجار، هویت و زبان، تمرکز خود را بر کردارهای کنشگران قرار دادهاند. بنابر دیدگاه ارائهشده در این کتاب، هر نظریه یا رهیافتی که از این منظر به مطالعه امر بینالملل بپردازد، معاملهگری در بازار دادوستد نظریههای کردارگراست و میتواند به عمق و دامنه شمول این عرصه نظری بیفزاید.
علیرغم تازگی و ابداعات مفهومی و نظری جالب توجه نظریه کردارگرایی بینالملل که آن را برای پژوهشگران روابط بینالملل به رهیافتی جذاب و کاربردی تبدیل کرده است، این نظریه با انتقادات قابل توجهی نیز مواجه شده است؛ بهعنوان مثال، رینگمار[1] ضمن ابراز تردید شدید نسبت به نظریه کردارگرایی روابط بینالملل بر این باور است که انواع مختلف کردارها همواره موضوع مورد مطالعه روابط بینالملل بودهاند. بنابراین، چرخش کرداری متضمن هیچ نکته جدید یا تعهد نظری تازهای نیست. بهزعم رینگمار، آنچه ما بهعنوان نظریه کردارگرا میشناسیم، صرفاً یکی از زیرشاخههای نظریه سازهانگاری است و ونت از آن تحت عنوان میانجی و واسطی بین کارگزار و ساختار یاد کرده است.
این کتاب در نقطه مقابل دیدگاه رینگمار قصد دارد نشان دهد که نظریه کردارگرایی روابط بینالملل از مبانی فرانظری متفاوتی برخودار است که آن را از خردگرایی، هنجارگرایی و سازهانگاری متمایز میسازد. نظریه کردارگرایی روابط بینالملل با تأکید بر مواضع هستیشناسانه و معرفتشناسانه متمایز خود شیوه جدیدی را برای مطالعه سیاست بینالملل فراهم میکند. شاید بتوان گفت که یکی از نقاط برجسته این نظریه فرارفتن از دوگانهپنداریهای رایج در نظریه روابط بینالملل و ارائه نگاهی متفاوت به امر بینالملل است که فراتر از ساختار و کارگزار و عین و ذهن و ماده و معنا، ایده و عمل قرار میگیرد.
به نظر ما، ادبیات پژوهشی مبتنیبر نظریه کردارگرایی حوزهای بسیار تازه، پویا و رهیافتی نویدبخش برای مطالعه روابط بینالملل است. روششناسی نظریه کردارگرا چهارچوب مناسبی برای انجام پژوهشهایی است که به تغییرات کوتاهمدت علاقمندند و بر سویه عملی و عینی روابط بینالملل تأکید دارند. چنین پژوهشهایی جنبههای دیدهنشدهای از سیاست بینالملل مثلاً دانش عملی کارشناسان و متخصصین آن را آشکار میکنند. معرفی این نظریه به جامعه دانشگاهی روابط بینالملل ایران میتواند دریچهای به سمت انجام پژوهشهایی خلاقانه و کاربردیتر توسط پژوهشگران و کارشناسان این رشته باشد.
نظریه کردارگرایی بینالملل برای نخستینبار با ترجمه کتاب پیشِ رو به خوانندگان فارسیزبان معرفی میشود؛ ازاینرو، معمولاً وقتی نظریهای برای نخستینبار از زبان مقصد به زبان مبدأ بازگردانده میشود، مترجم همواره با چالشی جدی برای گزینش بهترین معادلها در برابر واژگان دشوار دستگاه مفهومی _ فلسفی آن نظریه مواجه است که بتواند ضمن پایبند ماندن به شکل و ساختار واژه، مقصود نویسنده را نیز بیکموکاست به خوانندگان مشتاق انتقال دهد. ما در این کتاب از واژه کردار بهعنوان برابرنهادی برای واژه Practice استفاده کردهایم. تفاوت اصلی کردار (Practice) و کنش (Action)، در روالمند شدن و عادتوارگی نهفته است. هر کنشی اگر تکرار شود و مبتنیبر عادتهای زمینهای روالمند باشد، نوعی «کردار» است. لغتنامه دهخدا، کردار را «کوشش پیوسته در هر کار که انسان به آن مشغول باشد» تعریف کرده است. هدف از گزینش این واژه، تأکید بر وجه پنهان عادتوارگی یا منش در مفهوم عمل بود. درحقیقت، ما نیازمند گزینش واژهای بودیم که بتواند ضمن تأکید بر وجه عملی کنش، وجه تکرارپذیر، نیتمند و مبتنیبر عادت آن را بازنمایی کرده و به معادل مناسبی برای واژه Practice تبدیل شود.
در پایان از مؤسسه مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران و بهویژه مدیرعامل و معاون پژوهشی محترم آن که امکان چاپ ترجمه این کتاب را فراهم نمودند سپاسگزاری میکنم.
[1]. Ringmar
نظر شما