فاکتور رژیم صهیونیستی در تضعیف روابط ایران و چین
فاکتور رژیم صهیونیستی در تضعیف روابط ایران و چین
مسعود رضائی
12 شهریور 1396

بسیاری از تحلیلگرانی که تمرکز پژوهشهای خود را بر روابط ایران و چین قرار دادهاند، بهدرستی این روابط را با درنظر گرفتن اثرگذاریِ متغیر آمریکا، سهجانبه ارزیابی میکنند؛ اما اگر فاکتور رژیم صهیونیستی در ناکامی و یا تضعیف روابط چین با ایران به اندازه متغیر آمریکا نباشد، کمتر از آن نیست؛ زیرا تقویت مناسبات و نزدیکی به رژیم صهیونیستی، جایگاه ویژهای در تصمیمگیریهای راهبردیِ چین در منطقۀ غرب آسیا دارد؛ اما به جهت اهمیت حفظ روابط با کشورهای اسلامی، اخبار و گزارشهای آن در رسانههای چین و به تبعِ آن در رسانههای جهانی انعکاس چندانی نمییابد.
روابط نزدیک چین با رژیم صهیونیستی در نمایشگاه هوایی پاریس در سال 1975 آغاز شد؛ زمانی که بازدید یک هیئت چینی از غرفه رژیم صهیونیستی، منجربه تبادل اطلاعات نظامی میان نیروهای دفاعی این رژیم و ارتش آزادیبخش خلق شد. درهمینچارچوب، رژیم صهیونیستی در فوریه 1979 همزمان با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، برای فروش تسلیحات خود، چین را جایگزین مشتری مهمی چون ایران نمود. در آن مقطع، هیئتی عالیرتبه از رژیم صهیونیستی به سرپرستیِ «گابریل گیدور»(1)، مدیر اجرایی صنعت هوافضای این رژیم، و نمایندگان ارشد وزارتخانههای دفاع و امور خارجه، مخفیانه به گوانژو چین سفر کردند و پایههای روابط نظامی دوجانبه را بنا نهادند. ازآنزمان، چین همواره رژیم صهیونیستی را بهعنوان شریکمهم استراتژیکی مورد توجه قرار داده که میتواند به ترویج اهداف این کشور برای ارتقاء و نوسازیِ ظرفیتهای اقتصادی و نظامی آن کمک کند. انرژی خورشیدی، تجهیزات الکترونیکی، انتقال دانش فنآوریِ موتور جنگنده ـ بمبافکنها، ماهوارههای ارتباطی و جاسوسی، ابزارهای اپتیکی و خنککنندههای موردنیاز در فناوریهای موشکی، بخش کوچکی از نیازهای روزافزون چین در حوزه دفاعی و نظامی است که پکن تنها ازطریق رژیم صهیونیستی قادر به تآمین آنهاست. دراینمیان، بر کسی پوشیده نیست که یکی از مهمترین شروط رژیم صهیونیستی برای تعمیق این جنبه از روابط نیز، حفظ فاصلۀ چین از ایران در پروژههای نظامی و هستهای بوده است. مروری بر سیاستهای پکن درقبال تهران از سال 2002 و شیوۀ رایدهیِ این کشور در شورای امنیت علیه ج.ا.ایران، علاوهبر پیروی از «دکترین توسعۀ مسالمتآمیز» این کشور، تعهدِ مقامات پکن درمورد ملاحظات تلآویو درخصوص ایران را بهخوبی نشان میدهد. در باب این اهمیت و بهطور نمونه، «ماتان ویلنای»(2)، که یک ژنرال عالیرتبه و وزیر دفاع ملی رژیم صهیونیستی بود، در سال 2012 ـ درست در اوج گمانهزنیها درخصوص حمله نظامی این رژیم به تأسیات هستهای ایران ـ بهعنوان سفیر در پکن منصوب شد که خوشحالی مقامات پکن را بهواسطۀ امکان تعمیق همکاریهای نظامی با رژیم صهیونیستی درپی داشت. تحلیلهایی وجود داشت که این انتصاب برای جلب رضایتی چینیها و تضمین فروش تکنولوژیهای حساسِ بیشتر رژیم صهیونیستی به چین در قبالِ اعلام بیطرفی هنگام درگیری احتمالیِ ایران با رژیم صهیونیستی بوده است. بااینحال، آمریکاییها همواره به مقامات تلآویو هشدار دادهاند که روابط گرم رژیم صهیونیستی و چین موجب انتقال فناوری پیشرفته نظامی ازسوی رژیم صهیونیستی به چین میشود و ضمن افزایش توان نظامی چین در منطقه آسیا ـ پاسیفیک و برهم زدن توازن قوا در آن منطقه، خطر انتقال فناوری پیشرفته یاد شده به ایران را دوچندان خواهد نمود. برای مثال، در سال 2013، دولت آمریکا، رژیم صهیونیستی را به عدم پایبندی به تعهدات دوجانبۀ امنیت نظامی متهم کرد که این رژیم، برخی از فناوریهای نظامیِ ساختِ آمریکا را در اختیار چین گذاشته است. ظاهراً رژیم صهیونیستی این معامله را در تلافیِ سیاستهای اوباما در نزدیکی به ایران و پذیرفتن توافق هستهای با تهران در ژنو 3 انجام داده بود؛ اما موج انتقادها به دولت نتانیاهو به اندازهای بالا گرفت که «مئیر شالیت»(3)، رئیس دایره مراقبت از صادرات امنیتی وزارت دفاعِ این رژیم از سمت خود استعفا داد؛ اما رژیم صهیونیستی نیز همچون آمریکا، برای مدیریت روابط چین با ایران از ابزار تایوان و اخیراً ویتنام بهره میبرد. ضمن اینکه بهرهبرداری از لابی و نفوذ رژیم صهیونیستی در بهبود روابط پکن ـ واشینگتن، مانع از آن میشود که چین با فراغ بال، همکاریهای مؤثر و تعیینکنندۀ دفاعی ـ راهبردی با ایران داشته باشد.
روابط نزدیک چین با رژیم صهیونیستی در نمایشگاه هوایی پاریس در سال 1975 آغاز شد؛ زمانی که بازدید یک هیئت چینی از غرفه رژیم صهیونیستی، منجربه تبادل اطلاعات نظامی میان نیروهای دفاعی این رژیم و ارتش آزادیبخش خلق شد. درهمینچارچوب، رژیم صهیونیستی در فوریه 1979 همزمان با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، برای فروش تسلیحات خود، چین را جایگزین مشتری مهمی چون ایران نمود. در آن مقطع، هیئتی عالیرتبه از رژیم صهیونیستی به سرپرستیِ «گابریل گیدور»(1)، مدیر اجرایی صنعت هوافضای این رژیم، و نمایندگان ارشد وزارتخانههای دفاع و امور خارجه، مخفیانه به گوانژو چین سفر کردند و پایههای روابط نظامی دوجانبه را بنا نهادند. ازآنزمان، چین همواره رژیم صهیونیستی را بهعنوان شریکمهم استراتژیکی مورد توجه قرار داده که میتواند به ترویج اهداف این کشور برای ارتقاء و نوسازیِ ظرفیتهای اقتصادی و نظامی آن کمک کند. انرژی خورشیدی، تجهیزات الکترونیکی، انتقال دانش فنآوریِ موتور جنگنده ـ بمبافکنها، ماهوارههای ارتباطی و جاسوسی، ابزارهای اپتیکی و خنککنندههای موردنیاز در فناوریهای موشکی، بخش کوچکی از نیازهای روزافزون چین در حوزه دفاعی و نظامی است که پکن تنها ازطریق رژیم صهیونیستی قادر به تآمین آنهاست. دراینمیان، بر کسی پوشیده نیست که یکی از مهمترین شروط رژیم صهیونیستی برای تعمیق این جنبه از روابط نیز، حفظ فاصلۀ چین از ایران در پروژههای نظامی و هستهای بوده است. مروری بر سیاستهای پکن درقبال تهران از سال 2002 و شیوۀ رایدهیِ این کشور در شورای امنیت علیه ج.ا.ایران، علاوهبر پیروی از «دکترین توسعۀ مسالمتآمیز» این کشور، تعهدِ مقامات پکن درمورد ملاحظات تلآویو درخصوص ایران را بهخوبی نشان میدهد. در باب این اهمیت و بهطور نمونه، «ماتان ویلنای»(2)، که یک ژنرال عالیرتبه و وزیر دفاع ملی رژیم صهیونیستی بود، در سال 2012 ـ درست در اوج گمانهزنیها درخصوص حمله نظامی این رژیم به تأسیات هستهای ایران ـ بهعنوان سفیر در پکن منصوب شد که خوشحالی مقامات پکن را بهواسطۀ امکان تعمیق همکاریهای نظامی با رژیم صهیونیستی درپی داشت. تحلیلهایی وجود داشت که این انتصاب برای جلب رضایتی چینیها و تضمین فروش تکنولوژیهای حساسِ بیشتر رژیم صهیونیستی به چین در قبالِ اعلام بیطرفی هنگام درگیری احتمالیِ ایران با رژیم صهیونیستی بوده است. بااینحال، آمریکاییها همواره به مقامات تلآویو هشدار دادهاند که روابط گرم رژیم صهیونیستی و چین موجب انتقال فناوری پیشرفته نظامی ازسوی رژیم صهیونیستی به چین میشود و ضمن افزایش توان نظامی چین در منطقه آسیا ـ پاسیفیک و برهم زدن توازن قوا در آن منطقه، خطر انتقال فناوری پیشرفته یاد شده به ایران را دوچندان خواهد نمود. برای مثال، در سال 2013، دولت آمریکا، رژیم صهیونیستی را به عدم پایبندی به تعهدات دوجانبۀ امنیت نظامی متهم کرد که این رژیم، برخی از فناوریهای نظامیِ ساختِ آمریکا را در اختیار چین گذاشته است. ظاهراً رژیم صهیونیستی این معامله را در تلافیِ سیاستهای اوباما در نزدیکی به ایران و پذیرفتن توافق هستهای با تهران در ژنو 3 انجام داده بود؛ اما موج انتقادها به دولت نتانیاهو به اندازهای بالا گرفت که «مئیر شالیت»(3)، رئیس دایره مراقبت از صادرات امنیتی وزارت دفاعِ این رژیم از سمت خود استعفا داد؛ اما رژیم صهیونیستی نیز همچون آمریکا، برای مدیریت روابط چین با ایران از ابزار تایوان و اخیراً ویتنام بهره میبرد. ضمن اینکه بهرهبرداری از لابی و نفوذ رژیم صهیونیستی در بهبود روابط پکن ـ واشینگتن، مانع از آن میشود که چین با فراغ بال، همکاریهای مؤثر و تعیینکنندۀ دفاعی ـ راهبردی با ایران داشته باشد.
بههمینمنظور، بهرهبرداری از کارت جمهوری اسلامی ایران ازسوی پکن در رابطه با تلآویو با هدف کسب فنآوری پیشرفته در زمینههای مختلف (بهخصوص نظامی) و بهرهبرداری از لابی رژیم صهیونیستی در بهبود روابط پکن ـ واشینگتن، نمیتواند در ارتباط با مسلۀ ایران مورد ارزیابی قرار نگیرد. ازطرفی، فاکتور رژیم صهیونیستی در اعمال فشار به چین جهت کاهش همکاریهای کره شمالی ـ ایران نیز به نوبۀ خود مطمحنظر بوده است. رژیم صهیونیستی همچنین در اجرای پروژههای تأمین آب، ساخت جزایر مصنوعی، انرژیهای پاک و البته توسعه کشاورزی در مناطق مختلف چین به ویژه در ایالت مسلماننشین «شینجیانگ» (4)، و «گانسو»(5)، و همچنین در استانهای «چینگهای»(6)، و «ننینگشیا»(7)، جایگاه بسیار فعال و اثرگذاری دارد. افزون بر موارد فوق، روابط اسرائیل و چین از سال 2011 پس از شروع خیزشهای عربی، بی سروصدا در زمینههای علمی و فرهنگی در قالب مؤسساتی چون: بنیاد شوسترمن(8)، پروژه رژیم صهیونیستی (TIP)، مرکز رژیم صهیونیستی ـ آسیا(9)، و البته «سیگنال» (Sino-Israel Global Network and Academic Leadership (SIGNAL)) ابعاد بسیار گستردهای به خود گرفته است. هدف عمدۀ سیگنال، تقویت روابط راهبردی، دیپلماتیک، فرهنگی و اقتصادی چین و رژیم صهیونیستی ازطریق تعاملات طولانی مدتِ علمی است. این برنامه بر این پایه استوار شده که چین مشتاق است از طریق برنامههای پیشرفته کارآفرینی و نوآورانۀ اسرائیل و دستاوردهای فرهنگی و علمی آن بهرهمند شود. علاوه بر تجربه کلاس درس، در این چارچوب دانشجویان چینی در معرض یادگیری فرهنگ، جامعه و سرزمین اسرائیل قرار دارند و در سفرهای منظم به رژیم صهیونیستی و شرکت در سمینارها، کنفرانسها و کارگاههای آموزشی، و همچنین در مورد تاریخ یهودیان و پدیدۀ هولوکاست، این موضوع بیش از پیش به تغییر ذهنیت عامۀ مردم در چین اثرگذار خواهد بود. اکثر دانشگاههای رژیم صهیونیستی نیز همچون مراکز پژوهشیِ ایالات متحدۀ آمریکا هماکنون، به آموزش مطالعات چینشناسی فعالیت خود را متمرکز کردهاند. بهطور نمونه از سال 2007، دانشگاه تلآویو یک موسسه کنفوسیوس راهاندازی کرده که به زبان و فرهنگ چینی فعالیت مستمر دارد. در سپتامبر 2013 نیز یک مرکز تحقیقاتی مطالعات رژیم صهیونیستی توسط دانشگاه تلآویو در دانشکده امور بینالملل دانشگاه جیائو تونگ (Jiao Tong) در شانگهای تاسیس شده است که فعالیتهای فرهنگی و علمی دو کشور را به نحو چشمگیری ارتقاء داده است.
اگر این دست مناسبات گسترده، ارتباط دولت ـ دولت را به ملت ـ ملت تعمیم دهد؛ در غیاب نقشآفرینیِ موثر ایران در حوزه تبادلات آموزشی، فرهنگی و علمی با چین، طبیعتاً در آیندهای نه چندان دور، افکار عمومی چین بهطور عام و جامعۀ علمی این کشور به طور خاص نسبت به ایران اسلامی دستخوش تغییر خواهد شد؛ بنابراین بعید است که پکن مشارکت اقتصادی و سیاسی مهم با واشینگتن و یا همکاری گستردۀ علمی ـ آموزشی و نظامی خود با رژیم صهیونیستی را بهخاطر توسعه روابط دفاعی و مشارکت راهبردی با ایران به خطر اندازد. افزونبرآن، پکن بهمدت طولانی سیاستی خارجی مستقل را در پیش گرفته است که بهطورکلی از تعهدات مبتنیبر اتحاد اجتناب میکند و چندان به منشاء روانی اتحاد نیز اعتقادی ندارد. این موضوع درمورد روسیه و کره شمالی نیز صادق است. اعلام بیطرفیِ چین در بحران اخیر کره شمالی و آمریکا درخصوصِ احتمال وقوعِ جنگ، شاهدی بر این مدعاست. در مقابل، این کشور در دوره جینپینگ، فعالانه ساخت و راهاندازیِ شبکهای جهانی را در دستورکار قرار داده است که با ایجاد 72 اشکال مختلف از همکاری با 67 کشور و پنج سازمان منطقهای، در عمل، ایدۀ مشارکت به جای اتحاد را پیگیری میکند؛ لذا با اینکه نقش رژیم صهیونیستی درزمینه روابط چین و ایران بسیار مهم است؛ اما عامل تعیینکننده نیست. ایران میتواند با تعدیلِ معضلِ قطعیت در سیاست خارجی خود، سعی کند بر توسعه تدریجی آن رابطه تأثیر بگذارد؛ اما نمیتواند آن را متوقف کند. برایناساس، درکِ مناسبات چین با اسرائیل و همچنین لزوم تدابیری برای متوازن کردن روابط تهران ـ پکن، امری مهم و اجتنابناپذیر است که بینش و هوشمندیِ فزایندهای را در آینده میطلبد.
پاورقی
1. Gabriel Gidor
2. Matan Vilnay
3. Meir Shalit
4. Xinjiang
5. Gansu
6. Qinghai
7. Ningxia
8. Schusterman
9. FoundationIsrael-Asia Center
نظر شما