آشوب سازنده؛ راهبرد آمریکا درقبال داعش
آشوب سازنده؛ راهبرد آمریکا درقبال داعش
دوشنبه 19 مهر 1395
درخصوص راهبرد ایالات متحده آمریکا درقبال جریانهای اسلامگرای رادیکال همانند سازمان القاعده و داعش، تحلیلهای متفاوتی ارائه شده است. در این یادداشت سعی بر آن است تا راهبرد ایالات متحده آمریکا درقبال داعش، براساس چهارچوب نظری آشوب سازنده مورد ارزیابی قرار گیرد.
«آشوب سازنده» یا «هرجومرج خلاق» راهبردی است که طی آن، آمریکا در کشورهایی که کارکردهای متضاد با اهداف و منافع آن دارند، ورود پیدا کرده و ازطریق خلق آشوب سازنده که با ابزارهای گوناگون رسانهای و بهکارگیری بازیگران مختلف داخلی و خارجی همراه است، منافع و اهداف خود را بهدست میآورد.
راهبرد آشوب سازنده از دورة بوش پسر و ازسوی کاندولیزا رایس، وزیر خارجه سابق آمریکا، بهمنظور اجرای طرح «خاورمیانه بزرگ» مطرح شد. تئوری «آشوب سازنده» رهنامه اهداف، سیاستها و راهبردهای آمریکا در خاورمیانه است. درحقیقت، این تئوری تأییدی بر وجود یک رهنامه نظامی برای خاورمیانه به ابتکار انگلیس، آمریکا و رژیم صهیونیستی بود.
این پروژه که سالها در مرحله طراحی و برنامهریزی قرار داشت، عبارتند از: ایجاد هلالی از بیثباتی، هرجومرج و ناآرامی که از لبنان، فلسطین و سوریه آغاز شده و تا عراق، ایران و مرزهای افغانستان ادامه خواهد داشت؛ منطقهای که «هلال شیعی» یا «محور مقاومت» نامگذاری شده است. این تئوری حتی پس از خروج آمریکاییها از عراق ادامه یافت و برخی کشورهای منطقه بهویژه عربستان سعودی در اجرای این پروژه نقش نیابتی یافتند. طولی نکشید که این سیاست خطرناک دامن سوریه را نیز فراگرفت و بههمینجهت بهزودی پای گروههای اسلامگرای افراطی نظیر داعش، جبهه النصره، احرارالشام، جیشالاسلام و غیره به این کشور گشوده شد و بحران سوریه را پیچیدهتر ساختند.
بدون تردید، گروههای اسلامگرای رادیکال همانند داعش زاییده رابطه نامشروع آمریکا و برخی بازیگران منطقهای همچون عربستان سعودی، قطر و اردن هستند. درواقع، نگاه تکبعدی به شکلگیری سازمان داعش و تأکید بر این عامل که داعش تنها یک پدیده ایدئولوژیک که برآیند عوامل داخلی نظیر محرومیتهای اقتصادی، ناکارآمدی دولت و گسترش تمایلات فرقهگرایانه است، تحلیل دقیق و علمی نخواهد بود. درحقیقت، حمایت آمریکا و متحدان منطقهای آن باعث شده است تا این سازمان، ابعاد سیاسی ـ امنیتی به خود بگیرد و هرازچندگاهی نقش خود را در چرخه بحران ایفا نماید.
درمورد اهداف داعش، ایگور پانکراتنکو، ایرانشناس روس، معتقد است، داعش برای دو منظور مهم توسط نظامیان آمریکا شکل گرفته است: نخست، تجزیه عراق به سه قسمت؛ و دیگری، وارد کردن ضربه به سوریه و سرنگون کردن بشار اسد به بهانه و تحت پوشش مبارزه با گروه تروریستی جدید. بهطور کلی، اهداف آمریکا از همسویی با داعش، تشدید اختلافات میان کشورها و تبدیل اختلافات سیاسی به اختلافات ایدئولوژیک، بهمنظور تضعیف و مهار قدرت ایران و همپیمانان منطقهای آن و ایجاد هرجومرج در کشورهای محور مقاومت درجهت خدمت به منافع رژیم صهیونیستی ازجمله ایجاد امنیت پایدار و توجهزدایی از آن است.
دراینمیان، عواملی ازجمله ترس از به مخاطره افتادن منافع اقتصادی آمریکا در عراق، تهدید منافع منطقهای آمریکا و فریب افکار عمومی باعث تغییر رویکرد آمریکا نسبت به سازمان داعش شده است. زمانیکه داعش در سوریه فعالیت میکرد، مستقیماً منافع آمریکا را هدف قرار نداده بود؛ بلکه درجهت منافع آمریکا، علیه نظام بشار اسد میجنگید. بههمیندلیل، آمریکا از آن حمایت میکرد و حتی تا آستانه همراهی با داعش علیه بشار اسد گام برداشت، اما هنگامیکه داعش خبرنگاران آمریکایی را به قتل رساند، داعیه کشورگشایی در عراق پیدا کرد و وارد شهر اربیل شد، منافع آمریکا مستقیماً به خطر افتاد و آمریکا دغدغه تقابل با داعش را پیدا کرد.
درواقع، عاملی که آمریکا را به کارزار علیه داعش وارد کرد، عبارت بود از: حفره موجود در سیستم هرجومرج خلاق که تا پیش از آن، درحال تأمین منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی بود. بههمخوردن قواعد بازی که با حمله به اقلیم کردستان عراق رخ داد یک نقطه ضعف و نفوذ در اجرای نظریه هرجومرج سازنده محسوب میشود. درواقع، پیشروی و گسترش ارضی داعش نشان از این مسئله دارد که هرجومرج سازنده میتواند به ضد خود نیز تبدیل و از کنترل خارج شود. شکلگیری ائتلاف جهانی علیه داعش را میتوان در این چهارچوب تحلیل و ارزیابی کرد. این ائتلاف توانایی آن را دارد که ضمن به عقب راندن داعش، سوریه را نیز مجدداً در کانون توجه آمریکا و متحدان منطقهای آن قرار دهد.
دراینمیان، هرچند ایجاد ائتلاف بینالمللی علیه داعش به رهبری آمریکا ممکن است این تصور را ایجاد کند که آمریکا و کشورهای همسو بهدنبال ریشهکن کردن داعش در منطقه هستند، اما بهنظر میرسد برخورد دوگانه و متضاد با پدیده تروریسم و گروههای تکفیری در منطقه ازسوی آمریکا و کشورهای همپیمان غربی ـ عربی آن نمیتواند به ریشهکن ساختن پدیده تروریسم و در اولویت اول داعش در منطقه منجر شود.
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت که مواجهه آمریکا با داعش در چهارچوب تئوری «آشوب سازنده» قرار دارد؛ درصورتیکه آشوب سازنده از حالت سازنده بودن خارج شده و به تخریب منافع واشینگتن منجر شود، آمریکاییها با عوامل آن برخورد میکنند. همانگونه که سازمان القاعده تازمانیکه در قالب مجاهدین علیه ارتش سرخ شوروی در افغانستان میجنگیدند مورد حمایت غرب بودند، اما زمانیکه شمشیر به روی غرب کشیدند به نماد تروریسم جهانی تبدیل شدند.
نکته نهایی یادداشت این است که داعش در دیدگاه غرب و آمریکا به دو بخش خوب و بد تقسیم شده است که در سوریه مفید و در عراق غیرمفید است. به تعبیر دیگر، اگر داعش تهدیدی علیه نفوذ جمهوری اسلامی ایران و تهدیدی برای امنیت ایران و کشورهای متحد آن در منطقه است، دراینصورت وجود آن لازم و ضروری تلقی میشود، اما تازمانیکه پیشروی و زیادهخواهی این گروه دامن متحدان غربی و عربی را در منطقه بگیرد باید برای مهار آن چارهاندیشی کرد.
«آشوب سازنده» یا «هرجومرج خلاق» راهبردی است که طی آن، آمریکا در کشورهایی که کارکردهای متضاد با اهداف و منافع آن دارند، ورود پیدا کرده و ازطریق خلق آشوب سازنده که با ابزارهای گوناگون رسانهای و بهکارگیری بازیگران مختلف داخلی و خارجی همراه است، منافع و اهداف خود را بهدست میآورد.
راهبرد آشوب سازنده از دورة بوش پسر و ازسوی کاندولیزا رایس، وزیر خارجه سابق آمریکا، بهمنظور اجرای طرح «خاورمیانه بزرگ» مطرح شد. تئوری «آشوب سازنده» رهنامه اهداف، سیاستها و راهبردهای آمریکا در خاورمیانه است. درحقیقت، این تئوری تأییدی بر وجود یک رهنامه نظامی برای خاورمیانه به ابتکار انگلیس، آمریکا و رژیم صهیونیستی بود.
این پروژه که سالها در مرحله طراحی و برنامهریزی قرار داشت، عبارتند از: ایجاد هلالی از بیثباتی، هرجومرج و ناآرامی که از لبنان، فلسطین و سوریه آغاز شده و تا عراق، ایران و مرزهای افغانستان ادامه خواهد داشت؛ منطقهای که «هلال شیعی» یا «محور مقاومت» نامگذاری شده است. این تئوری حتی پس از خروج آمریکاییها از عراق ادامه یافت و برخی کشورهای منطقه بهویژه عربستان سعودی در اجرای این پروژه نقش نیابتی یافتند. طولی نکشید که این سیاست خطرناک دامن سوریه را نیز فراگرفت و بههمینجهت بهزودی پای گروههای اسلامگرای افراطی نظیر داعش، جبهه النصره، احرارالشام، جیشالاسلام و غیره به این کشور گشوده شد و بحران سوریه را پیچیدهتر ساختند.
بدون تردید، گروههای اسلامگرای رادیکال همانند داعش زاییده رابطه نامشروع آمریکا و برخی بازیگران منطقهای همچون عربستان سعودی، قطر و اردن هستند. درواقع، نگاه تکبعدی به شکلگیری سازمان داعش و تأکید بر این عامل که داعش تنها یک پدیده ایدئولوژیک که برآیند عوامل داخلی نظیر محرومیتهای اقتصادی، ناکارآمدی دولت و گسترش تمایلات فرقهگرایانه است، تحلیل دقیق و علمی نخواهد بود. درحقیقت، حمایت آمریکا و متحدان منطقهای آن باعث شده است تا این سازمان، ابعاد سیاسی ـ امنیتی به خود بگیرد و هرازچندگاهی نقش خود را در چرخه بحران ایفا نماید.
درمورد اهداف داعش، ایگور پانکراتنکو، ایرانشناس روس، معتقد است، داعش برای دو منظور مهم توسط نظامیان آمریکا شکل گرفته است: نخست، تجزیه عراق به سه قسمت؛ و دیگری، وارد کردن ضربه به سوریه و سرنگون کردن بشار اسد به بهانه و تحت پوشش مبارزه با گروه تروریستی جدید. بهطور کلی، اهداف آمریکا از همسویی با داعش، تشدید اختلافات میان کشورها و تبدیل اختلافات سیاسی به اختلافات ایدئولوژیک، بهمنظور تضعیف و مهار قدرت ایران و همپیمانان منطقهای آن و ایجاد هرجومرج در کشورهای محور مقاومت درجهت خدمت به منافع رژیم صهیونیستی ازجمله ایجاد امنیت پایدار و توجهزدایی از آن است.
دراینمیان، عواملی ازجمله ترس از به مخاطره افتادن منافع اقتصادی آمریکا در عراق، تهدید منافع منطقهای آمریکا و فریب افکار عمومی باعث تغییر رویکرد آمریکا نسبت به سازمان داعش شده است. زمانیکه داعش در سوریه فعالیت میکرد، مستقیماً منافع آمریکا را هدف قرار نداده بود؛ بلکه درجهت منافع آمریکا، علیه نظام بشار اسد میجنگید. بههمیندلیل، آمریکا از آن حمایت میکرد و حتی تا آستانه همراهی با داعش علیه بشار اسد گام برداشت، اما هنگامیکه داعش خبرنگاران آمریکایی را به قتل رساند، داعیه کشورگشایی در عراق پیدا کرد و وارد شهر اربیل شد، منافع آمریکا مستقیماً به خطر افتاد و آمریکا دغدغه تقابل با داعش را پیدا کرد.
درواقع، عاملی که آمریکا را به کارزار علیه داعش وارد کرد، عبارت بود از: حفره موجود در سیستم هرجومرج خلاق که تا پیش از آن، درحال تأمین منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی بود. بههمخوردن قواعد بازی که با حمله به اقلیم کردستان عراق رخ داد یک نقطه ضعف و نفوذ در اجرای نظریه هرجومرج سازنده محسوب میشود. درواقع، پیشروی و گسترش ارضی داعش نشان از این مسئله دارد که هرجومرج سازنده میتواند به ضد خود نیز تبدیل و از کنترل خارج شود. شکلگیری ائتلاف جهانی علیه داعش را میتوان در این چهارچوب تحلیل و ارزیابی کرد. این ائتلاف توانایی آن را دارد که ضمن به عقب راندن داعش، سوریه را نیز مجدداً در کانون توجه آمریکا و متحدان منطقهای آن قرار دهد.
دراینمیان، هرچند ایجاد ائتلاف بینالمللی علیه داعش به رهبری آمریکا ممکن است این تصور را ایجاد کند که آمریکا و کشورهای همسو بهدنبال ریشهکن کردن داعش در منطقه هستند، اما بهنظر میرسد برخورد دوگانه و متضاد با پدیده تروریسم و گروههای تکفیری در منطقه ازسوی آمریکا و کشورهای همپیمان غربی ـ عربی آن نمیتواند به ریشهکن ساختن پدیده تروریسم و در اولویت اول داعش در منطقه منجر شود.
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت که مواجهه آمریکا با داعش در چهارچوب تئوری «آشوب سازنده» قرار دارد؛ درصورتیکه آشوب سازنده از حالت سازنده بودن خارج شده و به تخریب منافع واشینگتن منجر شود، آمریکاییها با عوامل آن برخورد میکنند. همانگونه که سازمان القاعده تازمانیکه در قالب مجاهدین علیه ارتش سرخ شوروی در افغانستان میجنگیدند مورد حمایت غرب بودند، اما زمانیکه شمشیر به روی غرب کشیدند به نماد تروریسم جهانی تبدیل شدند.
نکته نهایی یادداشت این است که داعش در دیدگاه غرب و آمریکا به دو بخش خوب و بد تقسیم شده است که در سوریه مفید و در عراق غیرمفید است. به تعبیر دیگر، اگر داعش تهدیدی علیه نفوذ جمهوری اسلامی ایران و تهدیدی برای امنیت ایران و کشورهای متحد آن در منطقه است، دراینصورت وجود آن لازم و ضروری تلقی میشود، اما تازمانیکه پیشروی و زیادهخواهی این گروه دامن متحدان غربی و عربی را در منطقه بگیرد باید برای مهار آن چارهاندیشی کرد.
نظر شما