موانع و چالش‌های توسعه‌ای در آسیای مرکزی و ظهور اسلام‌گرایی افراطی

مطالعه نظری و تجربی


مقدمه

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، مسئله بازگشت میلیون‌ها مسلمان آسیای میانه به جهان اسلام، توجه بسیاری از تحلیل‌گران را به خود جلب کرد. درحقیقت، فروپاشی شوروی نه‌تنها باعث استقلال پنج جمهوری آسیای میانه شد، بلکه اسلام را از ایمان اقلیت (به‌سبب عدم امکان بروز تمام و کمال در دورة شوروی)، به ایمان اکثریت تبدیل کرد. این حقیقت که دین می‌تواند به‌عنوان عنصری قوی در هویت سیاسی درنظر گرفته شود، مانند ملی‌گرایی به‌عنوان ویژگی بارز سیاست خارجی در روابط بین‌الملل معاصر در آسیای میانه مدنظر قرار گرفت. به بیان دیگر، بازگشت این کشورها به عرصة فرهنگ اسلامی تاحدی بود که از این عامل به‌عنوان یکی از ویژگی‌های مشخصة ملی نیز در این کشورها بهره‌برداری شد. تهدید گسترش بنیادگرایی اسلامی در سه کشور تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان بیشتر خودنمایی کرد. در تاجیکستان، جنگ داخلی که از سال 1992 بین کمونیست‌ها و نیروهای ملی ـ اسلامی درگرفته بود، موجب به‌وجود آمدن نگرانی‌هایی از قوت‌گیری اسلام افراطی و بنیادگرایانه در منطقه شد. زمینه این‌گونه تمایلات به‌ویژه در درة فرغانه وجود داشت و درصورت تشدید می‌توانست ازبکستان و قرقیزستان را نیز به‌طور مستقیم درگیر کند (عزیزی، 1391: 35). علاوه‌برآن، مواردی ازجمله کمک‌های خارجی ازسوی کشورهایی همچون عربستان این روند را تشدید کرد. بنابراین، می‌توان گفت که روند گرایش به اسلام‌گرایی بنیادی در آسیای مرکزی که تحت تأثیر دو عامل فقر اقتصادی و عدم توسعه سیاسی روزبه‌روز تشدید می‌شود؛ خطری جدی نه تنها برای ایران بلکه برای کل منطقه و امنیت جهانی تلقی می‌شود. این خطر وقتی بیشتر می‌شود که بدانیم این گرایش به اسلام‌گرایی با حمایت مالی عربستان سعودی در کنار حمایت لجستیکی و آموزشی پاکستان از گروه‌های وهابی و بنیادگرا به قصد گسترش این اندیشه در آسیای مرکزی و تحت فشار قرار دادن ایران صورت می‌گیرد که می‌تواند چالشی جدی برای سیاست خارجی ایران به‌شمار آید. در این رابطه باید به جنبش‌ها و گرو‌ه‌هایی مانند «حزب النصرت»، «حرکت اسلامی ازبکستان»، «حزب التحریر اسلامی» و زیرشاخه‌های آن مانند «گروه اکرمیه» و نیز «جنبش اسلامی آسیای مرکزی» در کشورهای ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان اشاره نمود که علی‌رغم جهت‌گیری‌های اسلامی به‌دلیل وابستگی عقیدتی به خارج از منطقه آسیای مرکزی، پای‌بندی به مبانی فکری بنیادگرایانه بر پایه اندیشه‌های وهابی و سلفی، تجویز کاربرد خشونت در پیوند با گروه‌هایی مانند طالبان و القاعده، یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش‌روی سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی به‌شمار می‌رود. از آن جا که این گروه‌ها با خط‌ مشی مبارزه مسلحانه، در پی سرنگونی رژیم‌های سکولار (و از دیدگاه این گروه‌ها جهاد علیه کفار و برقراری حکومت اسلامی) هستند و در این مسیر، متوسل به اقداماتی مانند گروگان‌گیری، ترور و دریافت کمک‌های خارجی می‌شوند‌، نقش این گروه‌ها برهم زننده نظم، ثبات و امنیت در منطقه آسیای مرکزی است. در رابطه سبب شناسی گرایش شهروندان کشورهای مشترک المنافع به اسلام افراطی و بنیادگرایانه عوامل مختلفی را می‌توان در حوزه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مطرح ساخت. از جمله متغیرهای همبسته این عوامل وجود فقر، بیکاری، نبودِ آزادی اقتصادی، سرانه تولید ناخالص ملی، فساد اداری، نابهنجاری‌های اجتماعی و فردی، عدم احساس رضایت از زندگی، عدم کیفیت زندگی مناسب شهروندان، عدم شکل‌گیری حکومت دموکراتیک، عدم حکومت قانون، عدم ذهنیت فساد، عدم وجود دموکراسی، عدم آزادی رسانه و نیز تضعیف نهادهای مدنی و... هستند که هر یک از این عوامل به‌منظور مقابله با پدیده مذموم عصر حاضر نیازمند بررسی نظری و تجربی هستند.

متن حاضر به‌واسطه مطالعه نظری و تجربی درصدد موانع و چالش‌های توسعه‌ای در آسیای مرکزی و ظهور اسلام‌گرایی افراطی است. امید که مورد استفاده علاقمندان و خاصه مدیران اجرایی این حوزه مطالعاتی قرار گیرد.