داعش؛ ذهنیت تاریخی خلافت

«داعش» آنطور که خود مدعی است، در مناطقی از عراق و سوریه اعلام خلافت اسلامی کرده و در میان بهت و ناباوری همگان، ابوبکر البغدادی را بهعنوان خلیفه مسلمین برگزیده است و از همه مسلمانان جهان خواسته است با وی بهعنوان امیرالمؤمنین بیعت نمایند. این گروه تکفیری در بیانیهای که روز اول ماه مبارک رمضان منتشر کرده، بهصراحت برداشتن مرزها در خاورمیانه و کل جهان اسلام را مورد تأکید قرار داده و مدعی شده است که این مرزها مصنوعی و ساخته دست استعمارگران اروپاییاند و خاورمیانه و جهان اسلام میباید یکپارچه تحت رهبری خلافت اسلامی ادعایی «داعش» قرار بگیرد. ظاهراً اینکه دیگران چه فکر میکنند و شرایط زمانی و مکانی چیست و آیا ایجاب میکند که چنین خلافت ادعایی پا بگیرد یا نگیرد، برای داعش از اهمیت چندانی برخوردار نیست. داعش نقشه جاهطلبانهای را از محدودة خلافت مورد ادعایش چاپ کرده است که اسپانیا در اروپا و بخشهایی از اروپای شرقی که در حیطة قدرت امپراتوری عثمانی بهعنوان آخرین خلافت اسلامی بوده است را دربرمیگیرد.
اما موضوع برخلاف آنچه درظاهر بهنظر میرسد و همگان روی موقتی بودن خلافت داعش وحدتنظر دارند و بر این باورند که بهزودی بساط این ادعا با تقویت ارتش عراق و پیروزی نهایی دولت بشار اسد در سوریه بر مخالفانش برچیده میشود، به همین سادگیها نیست. برای فهم به دور از پیشداوری لازم است تا اندیشة خلافتگرایی در میان اهل سنت جهان اسلام را در بستر تاریخی آن مدنظر قرار دهیم. در چنین نگاهی، اندیشة خلافتگرایی در دو مقطع مهم تاریخی برجسته میشود:
۱. ماجرای سقیفه بنی ساعده درست بعد از وفات پیامبر اسلام (ص)، و
۲. انحلال سلسله عثمانی بهعنوان آخرین خلافت اسلامی در سال ۱۹۲۴ بعد از جنگ جهانی اول بهوسیله کمال آتاتورک.
واقعیت تاریخی قطعنظر از احساسات مثبت یا منفی در میان فرق اسلامی درباره سقیفه بنی ساعده آن است که دو تفکر، دو ذهنیت و دو برداشت در ارتباط با قدرت اسلامی شکل گرفت: برداشتی که از آن تلقی زمینی از قدرت اسلامی شد، اندیشة «خلافت» از آن نشئت گرفت و برداشتی که بر تداوم آسمانی بودن قدرت تأکید داشت و از آن «امامت» تلقی گردید. این دو اندیشه و برداشت از قدرت اسلامی به موازات هم پیش رفته و در قالب دو مذهب اسلامی اهل سنت و اهل تشیع انعکاس خاص تاریخی خود را پیدا کردهاند. دستکم میتوان گفت که ایدئال در اهل تشیع، قدرت اسلامی مبتنیبر امامت بوده و هست و قدرت ایدئال اسلامی در اهل سنت احیای خلافت اسلامی مطابق نمونه تاریخی صدر اسلام است که از سقیفه بنی ساعده بیرون کشیده شده است. نگاهی واقعبینانه به تمام نهضت و جریانهای اسلامگرا در طول تاریخ اسلام تا به امروز، حکایت از آن دارد که امامتگراها هیچ حکومتی را در دنیای اسلام بهلحاظ شرعی مشروع نمیدانستهاند و در سلسلهمراتب امامت قدرت حق طبیعی امامان دوازدهگانه از نسل خاندان رسول دانسته شده است. در دوران اخیر، در غیاب امام عصر (عج) فقیه جامعالشرایط جانشین مشروع دانسته و هر مشکل دیگری از قدرت غصب تصور شده است. حکومت اسلامی مبتنیبر ولایت فقیه در مسیر طبیعی تاریخیاش به پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتهی شده و نظام اسلامی ایران محصول آن است.
اما اندیشه خلافت در طول زمان در قالب سلطنت و براساس فلسفه غلبه، توجیه شرعی مییافته، هرچند که خلافت بهلحاظ اندیشه برتر در ذهنیت بخش اهل سنت جهان اسلام با قدرت تداوم یافته است. این اندیشه بهخصوص بعد از جنگ جهانی اول و شکست امپراتوری عثمانی در دو منطقه از جهان اسلام موجب حرکتهای خلافتگرا شده است. دو جریان قدرتمند اسلامی اخوانالمسلمین در منطقه عربی خاورمیانه و شمال آفریقا و جماعت اسلامی در شبهقاره هند، هر دو احیای خلافت اسلامی را مطابق نمونه تاریخیاش در صدر اسلام، تنها راه نجات مسلمانان از شرایط ناگواری که استعمار غربی بر آنها تحمیل کرده است ارزیابی کردهاند و متفکران اسلامی در همین زمینه بر ضرورت احیای خلافت اسلامی آثار زیادی را بهوجود آوردهاند. خلافتگراها در شبهقاره هند مکتب دیوبندی را بهوجود آوردند که نمونه اخیر و عینی آن تفکر طالبانی در افغانستان و پاکستان است و نمونه عربی آن سازمان القاعده و تکاملیافتهترش «داعش» است که اکنون اعلام خلافت کرده است. در ذهنیت خلافتگراها پیروزی هواداران امامت در عالم تشیع، این انگیزه را بهدست میدهد که وقتی خطر فکری امامتگرا توانسته فرمول خاص خود را برای صعود از نردبان قدرت بیابد و قدرت اسلامی را در قالب جدید ولایت فقیه بهوجود بیاورد، بهلحاظ نظری هیچ دلیلی وجود ندارد خلافتگراها که در عالم اسلام دستکم بهلحاظ عددی اکثریت جمعیت مسلمان را تشکیل میدهند، نتوانند فرمول خاص خود را مطرح کنند و آن را به قدرت برسانند.
البته ادعای خلافت اسلامی بعد از سقوط خلافت عثمانی تازگی ندارد و داعش اولین گروه نیست که چنین ادعایی را مطرح میکند. در تمامی آموزههای اخوان المسلمین در خاورمیانه و جماعت اسلامیها در شبهقاره هند و شرق آسیا هدف نهایی، استقرار خلافت اسلامی است و راه رسیدن به آن هم جهاد در راه خداست، دستکم آنطور که خود برداشت کردهاند. در بخشهایی از بدخشان و مناطق قبایلی پشتون حتی قبل از اشغال افغانستان بهوسیله ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق امارتهای اسلامی کوچک شکل گرفته و بعد از بین رفتهاند.
سازمان تروریستی القاعده پس از تأسیس، هدف اصلی خود را احیای خلافت اسلامی میداند و هنوز به این امر وفادار است. مناطقی در مرزهای مشترک افغانستان و پاکستان وجود دارند که القاعده نمونه آزمایشی کوچکی از خلافت اسلامی را در آنها سازماندهی کرده بود. اسلامی کردن قدرت در افغانستان و پاکستان که طالبان و تفکر طالبانی آن را در منطقه پیگیری میکند، درنهایت، با هدف احیای خلافت اسلامی و ازطریق امر جهاد مدنظر است.
در چنین بستر تاریخیای از اندیشه خلافتگرایی در اهل سنت است که ادعای داعش قطعنظر از اینکه شانس بقا داشته یا نداشته باشد مطرح میشود و نامساعد بودن زمان و مکان اعلام خلافت اسلامی مورد ادعای داعش احتمالاً برای ابوبکر البغدادی در اولویت قرار ندارد. آنچه مهم است، احیای خلافت اسلامی مطابق نمونه تاریخی آن در صدر اسلام است و پیروزی و شکست آن در قالب مشیت الهی از قبل مشخصشده درنظر گرفته میشود و مقید به زمان و مکان نیست و هر نسلی فقط به تکلیف شرعی ـ آنطور که از شرع برداشت میکند ـ عمل میکند. بنابراین، با شکست احتمالی داعش، اندیشه خلافت اسلامی از بین نخواهد رفت و بهعنوان آرمان و برداشتی ذهنی از شکل قدرت موردنظر اهل سنت باقی خواهد ماند. اگر عراق و سوریه هم نباشند، اندیشة خلافتگرایی در گوشهای دیگر از جهان اسلام و در زمان و مکان مساعد دیگری برای وفادارانش انگیزههای جدیدی را بهوجود خواهد آورد.
با توجه به اینگونه واقعیتهاست که میتوان گفت اصل ادعای خلافت اسلامی داعش به خودی خود مهم نیست، بلکه مکان و زمانِ آن است که اهمیت ویژهای مییابد. بهخصوص برای اندیشه امامت این خطر بالقوه وجود دارد که تضاد جریان رادیکال اسلامی با دنیای غرب را به درون دنیای اسلام بکشاند و در قالب خلافتگرا و امامتگرا به جنگ فرقهای دامن بزند. این امر میتواند در محافلی در دنیای غرب و حتی در سطح منطقهای حامیانی بیابد؛ از اینرو، ادعای خلافت اسلامی داعش را میباید بهدرستی درک کرد و اسیر ذهنیتها نشد. این ادعا بر بستری تاریخی قرار دارد و هواداران جدی و یا انگیزههای جهادی دارد و توصیف کردن آن به جریان تکفیری، ساده کردن اصل موضوع است، هرچند که این جریان با ذهنیت محدود و انحصارطلبانه ایدئولوژیکش هر جریان دیگری خارج از باورهای خود را خارج از دین اسلام تصور میکند و در این تلقی شیعه ـ سنی ـ صوفی با یک چوب رانده میشوند و در حیطه جهاد مطابق برداشت داعش قرار میگیرند. نکته آخر اینکه این تفکر دشمنان خود را به دشمن دور و دشمن نزدیک تقسیم کرده و بر این باور است که دشمن نزدیک حکومتها در کشورهای اسلامی هستند که با دشمن دور، غرب و اسرائیل متحد شدهاند. با دشمن دور نمیتوان مبارزه کرد پیش از آنکه اول دشمن نزدیک را شکست داد، مرزهای مصنوعی در دنیای اسلام را برداشت، خلافت یکپارچه اسلامی را بهوجود آورد؛ آنگاه باید به سراغ دشمن دور رفت و اسلام را در سراسر جهان مستقر کرد. در این برداشت، کشورهای اسلامی بهتدریج بهصورت امارتهای اسلامی درمیآیند و امارتها در خلافت اسلامی ادغام خواهند شد. داعش مدعی است که با برداشتن مرزهای سوریه و عراق، اولین خشت خلافت اسلامی را کار گذاشته است.
نظر شما