بررسی تهدید داعش در آسیای مرکزی و نگاه روسیه و چین به آن
بررسی تهدید داعش در آسیای مرکزی و نگاه روسیه و چین به آن
یکشنبه 7 خرداد 1396
در یک سال اخیر حملات تروریستی برآمده از آسیای مرکزی چه در خود منطقه و چه فراتر از آن افزایش یافته است؛ پدیدهای که تا قبل از آن تقریباً نادر بود. ازجمله این حملات میتوان حمله به فرودگاه آتاترک در استانبول در ژوئن 2016، حمله به سفارت چین در بیشکک (پایتخت قرقیزستان) در 30 اوت همان سال، حمله سوم آوریل به متروی سنپترزبورگ (با 14 کشته) و حمله به استکهلم، سوئد در 7 آوریل 2017 اشاره نمود. به باور کارشناسان، افزایش این حملات نشان از تأثیر داعش بر گروههای افراطی فعال در منطقه آسیای مرکزی دارد و اینکه با افول داعش در سوریه و عراق، میتوان شاهد بازگشت نیروهای این گروه به کشورهای متبوع خود بود. به علاوه، برای داعش، افغانستان و کشورهای همسایه آن در آسیای مرکزی بستر بالقوه مساعدی جهت رشد و نمو محسوب میشوند. اکنون باید این پرسش را مطرح کرد که تهدید داعش در منطقه آسیای مرکزی به علاوه افغانستان تا چه اندازه جدی است و نوع نگاه روسیه و چین به آن چگونه است؟
با تداوم شکستهای داعش در سوریه و عراق، پیشبینی میشود که برخی از نیروهای داعش به کشورهای خود باز گردند و از آنجا که شمار زیادی از اتباع آسیای مرکزی به داعش پیوسته بودند نگرانی از بازگشت آنها شدت گرفته است. ازسوی دیگر، کاهش شدید قلمرو داعش در عراق و سوریه، کاهش شدید منابع مالی این گروه و نیز سختتر شدن عبور از مرز ترکیه، به کاهش شمار جنگجویانی منجر شده است که از آسیای مرکزی روانه سوریه و عراق میشوند و در مقابل، بهنظر میرسد گزینه افغانستان مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. بهویژه، موقعیت افغانستان در همسایگی آسیای مرکزی موجب شده است که به گزینه دلخواه برای نیروهای بازگشتی داعش تبدیل شود.
اما سؤالی که مطرح میشود این است که آیا داعش در افغانستان آیندهای دارد؟ آنچه تاکنون در افغانستان رخ داده است به داعش ثابت کرده است که کار بسیار سختی در افغانستان در پیش دارد و برخلاف تصورات اولیه رهبران این گروه، طالبان بههیچوجه حاضر نشد دستاوردهای خود را تقدیم این گروه کند و داعش حتی با وجود بذل و بخششهای مالی اولیه، نتوانست به جز چند ولسوالی در ننگرها، جای پای محکمی برای خود فراهم کند. بهعلاوه، بیرحمی افسارگسیخته داعش حتی برای مردم افغانستان هم که با خشونت خو گرفتهاند قابل تحمل نبوده است و بیاحترامی به سنتهای محلی موجب فراری دادن مردم شده است. بنابراین هم عوامل خارجی همچون حملات دولت و طالبان، بهعلاوه حملات هوایی آمریکا و هم عوامل داخلی همچون نوع رفتار داعش با مردم محلی موجب شکست نسبی پروژه داعش در افغانستان شده است. میزان قدرت و نفوذ داعش در افغانستان قابل قیاس با طالبان نیست. طالبان هماکنون بر پایه برخی برآوردها نزدیک به صد ولسوالی را یا در کنترل خود دارد و یا مورد مناقشه قرار داده است. داعش در افغانستان درزمینه برانگیختن آتش درگیری شیعه و سنی هم ناموفق بوده است و نتوانست با حملاتی که به هزارهها انجام داد وضعیت مطلوب خود را ایجاد کند.
درمورد اینکه چرا داعش در افغانستان ناموفق بوده است باید به تمایزات این گروه با طالبان هم توجه شود و دراینمیان، برجستهترین تمایز میان آنها، ملیگرایی طالبان و فراملیگرایی داعش بوده است. درواقع، روابط با طالبان دارای پیچیدگیهای خاص خود بوده است و گرایشات ملیگرایانه طالبان با گرایشات فراملیگرایانه گروههایی همچون داعش، القاعده و غیره همخوانی ندارد و تلاش کشورهایی همچون روسیه و چین حفظ همین ملیگرایی در میان طالبان و استفاده از آن بوده است. شاخه ولایت خراسان داعش و پیوند آن با طالبان پاکستانی بر ضد طالبان افغان و خشم داعش از رهبری طالبان افغان در تعامل با قدرتهای منطقهای را میتوان ریشه در همین تفاوت دانست. پیروی از مکاتب و سنن دینی متفاوت نیز ازجمله اختلافات دیگری است که موجب تضاد آنها شده است.
بااینحال، پروژه داعش در افغانستان یکسره شکست خورده نبوده است. درواقع داعش به بینالمللیسازی تروریسم برآمده از آسیای مرکزی کمک کرده است. تاکنون تهدید گروههایی همچون حزبالتحریر، حرکت اسلامی ازبکستان و گروههای اویغور همچون حزب اسلامی ترکستان شرقی، عمدتاً محلی و منطقهای بود. پیوستن گروههایی همچون «حرکت اسلامی ازبکستان» (IMU) به داعش در سال 2015 را میتوان از نشانههای دیگر اثرگذاری داعش در منطقه دانست. پیوستن این گروهها به داعش نگرانی روسیه و چین را برانگیخته و آنها را واداشته است تا به طالبان بهعنوان بازیگری بنگرند که قادر به مهار اوضاع است.
چین و روسیه دو کشور بزرگ همجوار آسیای مرکزی از گسترش و تسری ایدئولوژی داعش در این منطقه بهدلایل خاص خود بهشدت نگرانند و همزمان میکوشند با استفاده از همین نگرانیها و البته دامن زدن به آن برای نفوذ بیشتر در منطقه استفاده کنند. عمده نگرانی چین افراطی شدن اویغورها و پیوستن آنها به داعش است که میتواند به خشونت بیشتر در منطقه خودمختار سینکیانگ منجر شود. تأسیس شاخه سوریه حزب اسلامی ترکستان (TIP) بین سالهای 2013-2015 و پیشی گرفتن آن از شاخه آن در افغانستان بر نگرانی پکن افزود. در ابتدا بیشتر اویغورها در سوریه به جبهه النصره (در حد چند صد نفر) پیوستند و شمار کمتری هم به داعش ملحق شدند؛ اما بهتدریج شاهد ناخرسندی اویغورهای TIP نسبت به القاعده و نزدیک شدن به داعش بودهایم. در افغانستان وضعیت TIP با IMU از این جهت مشابه است که یا باید همچون IMU آرمان اولیه خود (در حمله به ازبکستان و سایر کشورهای آسیای مرکزی) را کنار بگذارد و در لوای طالبان بماند و یا آنکه به کلی از طالبان بریده و به داعش ملحق شود. به گزارش روزنامه «ساوث چاینا مورنینگ پست» از هنگ کنگ، نزدیک به پنج هزار چینی در سوریه هستند که اغلب از اعضای گروه «ترکستان شرقی» بوده و با نیروهای دولتی میجنگند؛ اما برخلاف این گزارش و آمارهای ارائه شده، احتمالاً شمار اویغورها در سوریه در حدود چند صد نفر بیشتر نیست. نگرانی دولت چین پس از آن شدت یافت که داعش اواخر سال گذشته با انتشار ویدئویی تعدادی از اویغورهای جداییطلب چین را در حال آموزش نشان داد و تهدید کرد در چین حمام خون به راه خواهند انداخت.
اما چرا روسیه تا این اندازه نسبت به گسترش تروریسم در آسیای مرکزی و تسری آن به روسیه نگران است و آیا باید از اهداف فراتر مسکو سخن گفت یا اینکه نگرانی مسکو واقعی است. موضع روسیه درقبال آسیای مرکزی همچنان در درجه اول یک رویکرد نظامی و امنیتی است و سفر دورهای اخیر پوتین به منطقه و بهویژه به تاجیکستان و قرقیزستان و تأکید او بر اهمیت پایگاههای نظامی روسیه در این دو کشور (پایگاه 201 در تاجیکستان و پایگاه کانت در قرقیزستان) همین نکته را تأیید میکند. پوتین در سفر ماه فوریه خود توجه چندانی به مسائل اقتصادی نداشت. درواقع، با توجه به رکود اقتصادی روسیه، حوزه امنیتی و نظامی آسیای مرکزی به مزیت نسبی روسیه تبدیل شده است و مسکو دائماً بر لزوم جلوگیری از بیثباتی در منطقه تأکید میکند.
پیوستن شمار زیادی از شهروندان روسیه و کشورهای آسیای مرکزی به داعش و خطر بازگشت آنها؛ اعلام وفاداری گروههای افراطی منطقه آسیای مرکزی و قفقاز به داعش؛ تشکیل هستههای کوچک داعش و تهدید بالقوه ناشی از تسری مستقیم داعش از افغانستان اصلیترین منابع تهدیدکننده روسیه از جانب داعش محسوب میشوند. دراینمیان، مورد اول جدیترین تهدید بوده است که البته باز هم در مقایسه با اروپا و غرب آسیا درصد کمتری از مردم منطقه جذب داعش شدهاند. بهعلاوه، در آسیای مرکزی شرایط برای بازگشت افراطیون اصلاً مساعد نیست و سیاست ضد تروریستی سختگیرانهای در منطقه جاری است. چالشهای امنیتی روسیه در زمینه داعش تاکنون ارتباط مستقیمی با افغانستان نداشته و علاوهبر آن داعش در خود افغانستان هم تحتالشعاع طالبان قرار داشته است و بنابراین هشدارهای مربوط به خطر داعش از افغانستان تردیدآمیز است و به جای آن باید بر روی بعد آسیای مرکزی و اهمیت آن برای روسیه توجه کرد. اهمیت داعش برای سیاست واقعی روسیه در افغانستان هم به خودی خود محدود است و اهمیت آن بیشتر بهلحاظ تأثیرات آن بر طالبان بهعنوان نیروی مسلط در میان شورشیان افغانستان است.
با تداوم شکستهای داعش در سوریه و عراق، پیشبینی میشود که برخی از نیروهای داعش به کشورهای خود باز گردند و از آنجا که شمار زیادی از اتباع آسیای مرکزی به داعش پیوسته بودند نگرانی از بازگشت آنها شدت گرفته است. ازسوی دیگر، کاهش شدید قلمرو داعش در عراق و سوریه، کاهش شدید منابع مالی این گروه و نیز سختتر شدن عبور از مرز ترکیه، به کاهش شمار جنگجویانی منجر شده است که از آسیای مرکزی روانه سوریه و عراق میشوند و در مقابل، بهنظر میرسد گزینه افغانستان مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. بهویژه، موقعیت افغانستان در همسایگی آسیای مرکزی موجب شده است که به گزینه دلخواه برای نیروهای بازگشتی داعش تبدیل شود.
اما سؤالی که مطرح میشود این است که آیا داعش در افغانستان آیندهای دارد؟ آنچه تاکنون در افغانستان رخ داده است به داعش ثابت کرده است که کار بسیار سختی در افغانستان در پیش دارد و برخلاف تصورات اولیه رهبران این گروه، طالبان بههیچوجه حاضر نشد دستاوردهای خود را تقدیم این گروه کند و داعش حتی با وجود بذل و بخششهای مالی اولیه، نتوانست به جز چند ولسوالی در ننگرها، جای پای محکمی برای خود فراهم کند. بهعلاوه، بیرحمی افسارگسیخته داعش حتی برای مردم افغانستان هم که با خشونت خو گرفتهاند قابل تحمل نبوده است و بیاحترامی به سنتهای محلی موجب فراری دادن مردم شده است. بنابراین هم عوامل خارجی همچون حملات دولت و طالبان، بهعلاوه حملات هوایی آمریکا و هم عوامل داخلی همچون نوع رفتار داعش با مردم محلی موجب شکست نسبی پروژه داعش در افغانستان شده است. میزان قدرت و نفوذ داعش در افغانستان قابل قیاس با طالبان نیست. طالبان هماکنون بر پایه برخی برآوردها نزدیک به صد ولسوالی را یا در کنترل خود دارد و یا مورد مناقشه قرار داده است. داعش در افغانستان درزمینه برانگیختن آتش درگیری شیعه و سنی هم ناموفق بوده است و نتوانست با حملاتی که به هزارهها انجام داد وضعیت مطلوب خود را ایجاد کند.
درمورد اینکه چرا داعش در افغانستان ناموفق بوده است باید به تمایزات این گروه با طالبان هم توجه شود و دراینمیان، برجستهترین تمایز میان آنها، ملیگرایی طالبان و فراملیگرایی داعش بوده است. درواقع، روابط با طالبان دارای پیچیدگیهای خاص خود بوده است و گرایشات ملیگرایانه طالبان با گرایشات فراملیگرایانه گروههایی همچون داعش، القاعده و غیره همخوانی ندارد و تلاش کشورهایی همچون روسیه و چین حفظ همین ملیگرایی در میان طالبان و استفاده از آن بوده است. شاخه ولایت خراسان داعش و پیوند آن با طالبان پاکستانی بر ضد طالبان افغان و خشم داعش از رهبری طالبان افغان در تعامل با قدرتهای منطقهای را میتوان ریشه در همین تفاوت دانست. پیروی از مکاتب و سنن دینی متفاوت نیز ازجمله اختلافات دیگری است که موجب تضاد آنها شده است.
بااینحال، پروژه داعش در افغانستان یکسره شکست خورده نبوده است. درواقع داعش به بینالمللیسازی تروریسم برآمده از آسیای مرکزی کمک کرده است. تاکنون تهدید گروههایی همچون حزبالتحریر، حرکت اسلامی ازبکستان و گروههای اویغور همچون حزب اسلامی ترکستان شرقی، عمدتاً محلی و منطقهای بود. پیوستن گروههایی همچون «حرکت اسلامی ازبکستان» (IMU) به داعش در سال 2015 را میتوان از نشانههای دیگر اثرگذاری داعش در منطقه دانست. پیوستن این گروهها به داعش نگرانی روسیه و چین را برانگیخته و آنها را واداشته است تا به طالبان بهعنوان بازیگری بنگرند که قادر به مهار اوضاع است.
چین و روسیه دو کشور بزرگ همجوار آسیای مرکزی از گسترش و تسری ایدئولوژی داعش در این منطقه بهدلایل خاص خود بهشدت نگرانند و همزمان میکوشند با استفاده از همین نگرانیها و البته دامن زدن به آن برای نفوذ بیشتر در منطقه استفاده کنند. عمده نگرانی چین افراطی شدن اویغورها و پیوستن آنها به داعش است که میتواند به خشونت بیشتر در منطقه خودمختار سینکیانگ منجر شود. تأسیس شاخه سوریه حزب اسلامی ترکستان (TIP) بین سالهای 2013-2015 و پیشی گرفتن آن از شاخه آن در افغانستان بر نگرانی پکن افزود. در ابتدا بیشتر اویغورها در سوریه به جبهه النصره (در حد چند صد نفر) پیوستند و شمار کمتری هم به داعش ملحق شدند؛ اما بهتدریج شاهد ناخرسندی اویغورهای TIP نسبت به القاعده و نزدیک شدن به داعش بودهایم. در افغانستان وضعیت TIP با IMU از این جهت مشابه است که یا باید همچون IMU آرمان اولیه خود (در حمله به ازبکستان و سایر کشورهای آسیای مرکزی) را کنار بگذارد و در لوای طالبان بماند و یا آنکه به کلی از طالبان بریده و به داعش ملحق شود. به گزارش روزنامه «ساوث چاینا مورنینگ پست» از هنگ کنگ، نزدیک به پنج هزار چینی در سوریه هستند که اغلب از اعضای گروه «ترکستان شرقی» بوده و با نیروهای دولتی میجنگند؛ اما برخلاف این گزارش و آمارهای ارائه شده، احتمالاً شمار اویغورها در سوریه در حدود چند صد نفر بیشتر نیست. نگرانی دولت چین پس از آن شدت یافت که داعش اواخر سال گذشته با انتشار ویدئویی تعدادی از اویغورهای جداییطلب چین را در حال آموزش نشان داد و تهدید کرد در چین حمام خون به راه خواهند انداخت.
اما چرا روسیه تا این اندازه نسبت به گسترش تروریسم در آسیای مرکزی و تسری آن به روسیه نگران است و آیا باید از اهداف فراتر مسکو سخن گفت یا اینکه نگرانی مسکو واقعی است. موضع روسیه درقبال آسیای مرکزی همچنان در درجه اول یک رویکرد نظامی و امنیتی است و سفر دورهای اخیر پوتین به منطقه و بهویژه به تاجیکستان و قرقیزستان و تأکید او بر اهمیت پایگاههای نظامی روسیه در این دو کشور (پایگاه 201 در تاجیکستان و پایگاه کانت در قرقیزستان) همین نکته را تأیید میکند. پوتین در سفر ماه فوریه خود توجه چندانی به مسائل اقتصادی نداشت. درواقع، با توجه به رکود اقتصادی روسیه، حوزه امنیتی و نظامی آسیای مرکزی به مزیت نسبی روسیه تبدیل شده است و مسکو دائماً بر لزوم جلوگیری از بیثباتی در منطقه تأکید میکند.
پیوستن شمار زیادی از شهروندان روسیه و کشورهای آسیای مرکزی به داعش و خطر بازگشت آنها؛ اعلام وفاداری گروههای افراطی منطقه آسیای مرکزی و قفقاز به داعش؛ تشکیل هستههای کوچک داعش و تهدید بالقوه ناشی از تسری مستقیم داعش از افغانستان اصلیترین منابع تهدیدکننده روسیه از جانب داعش محسوب میشوند. دراینمیان، مورد اول جدیترین تهدید بوده است که البته باز هم در مقایسه با اروپا و غرب آسیا درصد کمتری از مردم منطقه جذب داعش شدهاند. بهعلاوه، در آسیای مرکزی شرایط برای بازگشت افراطیون اصلاً مساعد نیست و سیاست ضد تروریستی سختگیرانهای در منطقه جاری است. چالشهای امنیتی روسیه در زمینه داعش تاکنون ارتباط مستقیمی با افغانستان نداشته و علاوهبر آن داعش در خود افغانستان هم تحتالشعاع طالبان قرار داشته است و بنابراین هشدارهای مربوط به خطر داعش از افغانستان تردیدآمیز است و به جای آن باید بر روی بعد آسیای مرکزی و اهمیت آن برای روسیه توجه کرد. اهمیت داعش برای سیاست واقعی روسیه در افغانستان هم به خودی خود محدود است و اهمیت آن بیشتر بهلحاظ تأثیرات آن بر طالبان بهعنوان نیروی مسلط در میان شورشیان افغانستان است.
نظر شما