خروج امریکا از افغانستان

شکست اطلاعاتی یا مدیریت ناامنی


بر اساس توافق صلح امریکا و طالبان در سال 2020 که در شهر دوحه به امضاء رسید؛ جو بایدن، رئیس‌جمهور امریکا در ماه آوریل سال جاری میلادی اعلام کرد که ایالات‌متحده و نیروهای ناتو تا 11 سپتامبر خاک افغانستان را ترک خواهند کرد. وی در همین رابطه در ماه ژوئیه نیز اعلام کرد که 31 اوت پایان رسمی جنگ در افغانستان خواهد بود. بایدن در این باره اظهار کرده بود که باور دارد ارتش افغانستان قادر به دفع تهدیدات و مقابله با پیشروی‌های طالبان خواهد بود. وی در این باره گفته بود: از نظر سازمان اطلاعات مرکزی امریکا، سقوط دولت افغانستان بعید است و کنترل طالبان بر افغانستان حتمی نیست. وی مدعی شده بود که به طالبان اعتمادی ندارد اما در مقابل به توانایی‌های نیروهای افغان اعتماد دارد[1]. این در حالی است که طالبان توانست بدون مواجه‌شدن با مقاومت قابل‌ملاحظه‌ای و در طول دوره‌ای حدوداً 11 روزه ولایت‌های افغانستان را یکی پس از دیگری به کنترل خود درآورد و نهایتاً نیروهای خود را پس از تصرف کابل به ارگ ریاست جمهوری وارد کند. این امر واکنش مقامات کاخ سفید را دربرداشت؛ به‌طوری‌که در یکی از این واکنش‌ها، لوید آستین، وزیر دفاع ایالات‌متحده در مصاحبه‌ای مطبوعاتی ضمن بیان آنکه پیش‌بینی دقیق دشوار بود، اظهار داشت: هیچ‌کس پیش‌بینی نمی‌کرد دولت (افغانستان) در یازده روز سقوط کند.[2] بر این اساس این سؤال قابل طرح است که آیا ایالات‌متحده در پروژه خروج از افغانستان دچار شکستی اطلاعاتی شده است؟ در پاسخ می‌توان گفت از منظر تأثیر اطلاعات محرمانه سیاسی بر دیپلماسی و با توجه به سابقه و نوع تأثیرگذاری و تأثیرپذیری گزارش‌های سازمان‌های اطلاعاتی امریکا بر سیاست‌های مدنظر روسای جمهور این کشور؛ تسلط زودهنگام طالبان بر افغانستان را نمی‌توان شکستی اطلاعاتی برای امریکا دانست بلکه خروج ایالات‌متحده از افغانستان را می‌توان مقدمه‌ای برای اجرای طرحی بزرگ‌تر با هدف مدیریت ناامنی در این کشور و به‌تبع آن در منطقه دانست.

دیپلماسی و اطلاعات محرمانه رابطه بسیار نزدیک و تنگاتنگی با یکدیگر دارند. این ارتباط به‌گونه‌ای است که اساساً در هر نوع مذاکره و یا اتخاذ تصمیمی راهبردی در عرصه سیاست خارجه، امکان موفقیت بدون در اختیار داشتن اطلاعات صحیح و دقیق به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای به صفر نزدیک می‌گردد. بااین‌حال این بدان معنا نیست که سیاستمداران در اتخاذ کلیه تصمیمات تابع گزارشات دستگاه‌های اطلاعاتی هستند. زمانی که اطلاعات دستگاه اطلاعاتی با اهداف سیاسی و دیپلماتیک در تضاد باشد، این دستگاه اطلاعاتی است که اغلب نادیده گرفته می‌شود؛ زیرا روسای جمهور به‌ندرت خواهان این هستند که طرح‌های دیپلماتیک خود را قربانی کنند.[3]

این مسئله در تاریخ سیاسی ایالات‌متحده نمونه‌های متعددی دارد؛ فروش ابررایانه کری به چین در دولت کلینتون؛ در شرایطی که گزارشاتی مبنی بر استفاده چین از این نوع رایانه‌ها در برنامه‌های موشکی بالستیک وجود داشت[4]، نادیده انگاری گزارش‌هایی مبنی بر دست داشتن رژیم بعث عراق در امور تروریستی و کنار گذاشتن نگرانی‌ها در خصوص برنامه هسته‌ای عراق به دلیل تمایل برای فروش تسلیحات با کاربرد دوگانه به صدام[5] و عدم تحریم پاکستان به دلیل برنامه هسته‌ای تسلیحاتی تا زمان حضور ارتش سرخ شوروی در افغانستان در دوران ریگان و لغو تحریم‌های هسته‌ای پاکستان در دولت بوش پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر به دلیل نیاز به پاکستان[6]؛ نمونه‌هایی از تضاد میان گزارشات اطلاعاتی و تصمیمات سیاستمداران آمریکایی است.

در کنار این موارد باید به این نکته نیز توجه داشت که سیاستمداران در مواقعی این‌گونه می‌پندارند که امکان ارائه اطلاعات دست‌کاری شده به آنها وجود دارد؛ از این رو در شرایط حساس و مهم و در مواقعی که تصمیم خود را بسیار منطقی و عقلانی بپندارند، احتمال پذیرش کامل اطلاعات ارائه شده توسط دستگاه‌های اطلاعاتی از سوی آنها کاهش می‌یابد. کارتر در این مورد گفته است: «من همیشه مشکوک بودم که اطلاعات توسط رئیس سیا و دیگران دست‌کاری شود، اما اثبات این قضیه فراتر از توانمندی‌های رئیس‌جمهور است»[7].

بر اساس آنچه ذکر شد؛ این مسئله که دستگاه‌های اطلاعاتی امریکا از سقوط حتمی و زودهنگام کابل به دست طالبان، گزارشاتی را به رئیس‌جمهور این کشور ارائه کرده باشند اما بایدن در تنظیم برنامه خروج امریکا از افغانستان به‌طور کامل و دقیقی این گزارشات را مورد توجه قرار نداده باشد، دست کم به‌عنوان یک احتمال قابل نادیده انگاری نیست. فارغ از احتمال ذکر شده و امکان تعارض و تفاوت در گزارش دستگاه‌های متعدد امنیتی امریکا و اینکه بایدن تا چه اندازه و به چه صورتی گزارش‌های اطلاعاتی را در پروسه خروج از افغانستان مورد توجه قرار داده است؛ توجه به این نکته ضروری است که این احتمال وجود دارد که برآورد دستگاه‌های اطلاعاتی امریکا مؤید تسلط زودهنگام طالبان بر افغانستان بوده است اما زمان تخمین زده شده هرچند یازده روز نبوده اما فاصله اندکی با آنچه روی داد، داشته است و احتمال دیگر آنکه سرویس‌های اطلاعاتی امریکا تسلط طالبان بر افغانستان را در دوره‌ای بلندمدت برآورد کرده باشند. در این میان احتمال عدم اطلاع سرویس‌های اطلاعاتی امریکا از تسلط طالبان بر افغانستان را می‌توان بسیار ضعیف و نزدیک به صفر دانست و بخشی از مواضع مقامات واشنگتن در خصوص بی‌اطلاعی یا غافلگیری از این امر را می‌توان در راستای کاستن از فشارها، بالأخص فشار افکار عمومی در سطوح داخلی و خارجی نسبت به چرایی تسلط طالبان بر افغانستان در هنگام انفعال امریکا دانست؛ بنابراین خروج امریکا از افغانستان را نه‌تنها نمی‌توان شکستی اطلاعاتی دانست بلکه اظهارات مقامات ارشد کاخ سفید در خصوص عدم پیش‌بینی تسلط طالبان بر افغانستان را می‌توان به‌منظور کاستن از فشار افکار عمومی و مهم‌تر از آن؛ زمینه‌سازی برای پیاده کردن یک طرح جدید در افغانستان دانست.

مهم‌ترین نکته در خصوص خروج نظامی امریکا از افغانستان آن است که این امر در راستای یک استراتژی کلان و با هدف کاستن از حضور نظامی و هزینه‌های اقتصادی و در عوض مدیریت جدید ناامنی در منطقه صورت می‌گیرد. از طرفی ژئوپلیتیک افغانستان و قرارگیری این کشور در مجاورت چین، ج.ا.ایران و خارج نزدیک روسیه؛ اساساً این مسئله که واشنگتن دیگر تمرکزی بر افغانستان نخواهد داشت را منتفی می‌سازد. در واقع وجود گروه‌های تروریستی نظیر داعش در افغانستان و ژئوپلیتیک خاص این کشور، این فرصت را در محاسبات واشنگتن ایجاد کرده است تا با خروج نظامی از افغانستان و مدیریت ناامنی در این کشور و از طریق آن در منطقه؛ به مقابله با سه بازیگر نامبرده که آنها را تهدیدات اصلی برای امنیت ملی خود برمی‌شمارد، بپردازد. از این رو می‌توان گفت خروج امریکا از افغانستان با هدف فراهم کردن زمینه‌های اولیه برای پیاده‌سازی طرحی با هدف ناامن سازی افغانستان و سرریز آن به مناطق هم‌جوار صورت گرفته است.

در جمع‌بندی می‌توان گفت خروج نظامی امریکا از افغانستان و تسلط طالبان بر این کشور را نمی‌توان حاصل یک شکست اطلاعاتی برای امریکا دانست. ژئوپلیتیک افغانستان و قرارگیری این کشور در مجاورت چین، ج.ا.ایران و خارج نزدیک روسیه می‌تواند این فرصت را در اختیار امریکا قرار دهد تا با مدیریت ناامنی در این کشور به مقابله با سه کشور نامبرده که از آنها به‌عنوان تهدیدات اصلی یاد می‌کند، بپردازد. به نظر می‌رسد واشنگتن به دنبال پیاده‌سازی چنین طرحی برآمده است و این امر لزوم هماهنگی و همکاری میان تهران، پکن و مسکو را در پرونده افغانستان بیش‌ازپیش مهم می‌سازد.

 

 

[1] https://www.france24.com/en/americas/20210708.

[3] Rubin, M. (2016), The Temptation of Intelligence Politicization to Support Diplomacy, International Journal of Intelligence and Counter Intelligence, 29:1-2.

[4] Kenneth G. Weiss, “Space Dragon: Long March, Missile Proliferation, and Sanctions, «Comparative Strategy, October 1999, P.342.

[5] Defense Department memorandum, «Subject: High Technology Dual Use Exports to Iraq», 1 July 1985, as quoted in Bruce W. Jentleson, With Friends Like These, P.51.

[6] Matthew Levitt, «PLOCCA 2002: Empty Words», Peace Watch No.384, The Washington Institute for Near East Policy, 24 May 2002.

[7] Don Oberdorfer, The Two Koreas: A Contemporary History (New York: Basic Books, 2001), P.103.