نگاه چین به افغانستان


نگاه چین به افغانستان
 
 
یکشنبه 25 آبان 1393
 
 
 

سفر اخیر محمد اشرف غنی احمدزی، رئیس‌جمهوری افغانستان به پکن و دیدار و گفتگو با رهبران چین از جهات متفاوتی مورد توجه قرار گرفت. این سفر دومین سفر خارجی احمدزی با فاصله کمی بعد از قدرت گرفتن در کابل و سفر به عربستان سعودی بود. اینکه چرا رئیس‌جمهوری افغانستان در تنظیم سفرهای خارجی‌اش دو کشوری را انتخاب کرد که به‌ظاهر نمی‌توانستند در اولویت طرح‌های صلح وی قرار بگیرند محل بحث فراوانی قرار گرفت ولی اگر در نگاهی راهبردی‌تر اینگونه سفرها را درنظر بگیریم می‌توانند از شناخت احمدی‌زی از معادلات منطقه‌ای و جهانی قدرت مؤثر در جنگ و صلح در افغانستان هم حکایت داشته باشند که در اینجا مورد توجه ما نیست. هدف، نگاه چین به افغانستان است که به‌نظر می‌رسد در محاسبات دقیق‌تر و راهبردی‌تری تأکید مجددی بر موقعیت خاص این کشور در معادلات رقابت‌آمیز قدرت منطقه‌ای و جهانی است. در چنین نگاهی توجه چین به افغانستان می‌تواند مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد. دو نکته اساسی‌تر در این خصوص وجود دارد:
الف) چین از زاویه توسعه اقتصادی به افغانستان نظر دارد و محور همکاری‌ها اقتصادی است.
ب) چین از ورود به اقتصاد به سیاست و امنیت در بلندمدت نگاه می‌کند.
دلیل اصلی اینکه چین به‌رغم ارزیابی‌های موجود که در ارتباط با پیمان امنیتی امضاشده اخیر بین افغانستان و آمریکا از خود واکنش منفی خاصی نشان نداد در این واقعیت نهفته است که چین سیاست و نگاهش به افغانستان را بر واقعیت‌های موجود قرار داده و در حوزه سیاست و امنیت به‌درستی می‌داند که آمریکا در کابل دست بالاتر را دارد. بنابراین انتخاب خودش را کرده است و در بخش‌هایی که امکان موفقیت در آن چندان روشن نیست در مرحله مقدماتی وارد نمی‌شود ولی به‌لحاظ اقتصادی و سرمایه‌گذاری چین در افغانستان در موقعیت ممتازی قرار دارد. شرکت‌های سرمایه‌گذار آمریکایی و اروپایی عمدتاً در بخش خصوصی تمرکز دارند و سود و زیان در اولویت برنامه‌ریزی آنها در کشورهاست. بر همین اساس امنیت مقوله اول آنها می‌شود و این درحالی است که چین در همان حال که به امنیت بها می‌دهد، آن را در سطحی قرار نمی‌دهد که حضور بلندمدتش در یک کشور تحت تأثیر آن قرار گیرد. افغانستان و پاکستان به‌خصوص در دو منطقه ایالت پختونخواه، خیبر و ایالت بلوچستان پاکستان به‌رغم آنکه برای حضور چین ناامن تلقی می‌شوند عامل بازدارنده حضور مهندسین و کارشناسان جنبی در این مناطق نشده‌اند.
عینی‌ترین نمونه سرمایه‌گذاری عظیم چین در بندر گوادر از ایالت بلوچستان پاکستان و حضور مؤثر چینی‌های بخش معادن و ذخایر زیرزمینی و مهار آب رودخانه‌ها در ایالت‌های همجوار افغانستان در پاکستان است. در تداوم همین سیاست و نگاه اقتصادی چین به افغانستان است که شرکت‌های سرمایه‌گذار چینی در همان حال که به امنیت منطقه‌ای توجه‌ دارند ولی آن را در اولویت قرار نمی‌دهند و در شرایط ناامن که گاه به قیمت جان مهندسین و کارشناسانشان هم تمام می‌شود، حاضر به کار و سرمایه‌‌گذاری در بخش معادن افغانستان شده‌اند. در عین حال نگاه چین به افغانستان بلندمدت است و اگر ملاک قضاوت را نحوه تنظیم قراردادها بین پکن و کابل در جاهایی که چینی‌ها در افغانستان مشغول فعالیت و سرمایه‌گذاری مشترک هستند قرار دهیم، به‌نظر می‌رسد که توسعه منطقه‌ای نیز در اینگونه مناطق از نظر دور نبوده است اینکه چین به منافع خودش فکر می‌کند هیچ‌گونه جای بحثی ندارد. همه شرکت‌های سرمایه‌گذار و صاحبان سرمایه منافع خود را در هرگونه سرمایه‌گذاری لحاظ می‌کنند. این یک امر معمول و تا حدی جاافتاده است. منتها چین در کنار این موضوع در افغانستان دست‌کم به روی کاغذ و متن قراردادها تعهداتی را می‌پذیرد که شرکت‌های غربی اساساً زیر بار آن نمی‌روند؛ برای مثال در قرارداد معادن مس «عینک» که هم‌اکنون با مشکلاتی روبه‌روست و به باور خیلی از افغان‌ها از آن شور و حرارت روزهای اول برخوردار نیست، چین برق‌رسانی و جاده‌سازی به شهرکرد و روستاهای دورتر از محل فعالیت را تقبل کرده است؛ امری که برای شرکت‌های بخش خصوصی غربی اساساً بی‌معناست.
البته اینکه چینی‌ها به تمامی آنچه روی کاغذ آمده است عمل بکنند و یا نکنند، بستگی به توان عملی و میزان پافشاری مقامات دولتی افغانستان و یا فسادپذیری و فسادناپذیری دستگاه‌های ذی‌ربط دارد ولی در همین حد که چین حاضر شده است در کنار تأمین منافع خود به توسعه منطقه‌ای نگاه مثبتی داشته باشد حائز اهمیت است. این موضوع را باید جدا از واقعیت مهم تجربه‌شده حضور سرمایه‌های خارجی در کشورهای جهان سومی که استثمار و استعمار، چپاول و غارت منابع ملی اینگونه کشورهاست درنظر و ضعف‌های درونی کشورها را نباید نادیده گرفت که زمینه‌ساز غارت منابع ملی می‌شوند. حضور چین و سرمایه‌گذاری در ذخایر و معادن افغانستان بدون شک با هدف ورود به صحنه‌های سیاسی و امنیتی در این کشور در بلندمدت است. افغانستان هرچند که مرز کوتاهی با چین دارد و سلسله جبال هندوکش مرز طبیعی تسخیرناپذیری بین دو کشور به‌وجود آورده است ولی باید درنظر گرفت که تقریباً سرتاسر ایالت مسلمان‌نشین ترکستان شرقی یا در نظر چین ایالت سین‌کیانگ هم‌جوار با افغانستان قرار می‌گیرد و چین به‌درستی به آینده ثبات سیاسی و اجتماعی این ایالت پهناورش که قومیت «ایغور» مسلمان آن خواهان جدایی و تشکیل کشور خاص‌ ترکستان شرقی خودش است توجه دارد.
دقیقاً در همین‌‌جاست که توجه چین به افغانستان را می‌تواند توجیه کند. معاهده امنیتی آمریکا و افغانستان در همان حال که افغانستان را از نقش مثبت تاریخی‌اش در قالب بی‌طرفی نسبت به منابع جهانی قدرت خارج می‌کند و این آن چیزی نیست که چین در افغانستان خواهان‌‌‌ آن باشد. این خطر را دربردارد که محاصره چین به قصد مهار قدرت رو به افزایش آن را از طرف آمریکا در دهه‌های پیش‌رو که انتظار می‌رود چین از نردبان قدرت جهانی بالا رود و ‌آمریکا را پشت‌سر بگذارد، تکمیل کند. بنابراین حضور چین در افغانستان هرچند که در شرایط کنونی صرفاً اقتصادی است ولی اقتصاد دروازه ورود چین به سیاست و امنیت نیز هست. در نگاه چین بهره‌گیری دستگاه‌های امنیتی غربی از احساسات مذهبی و قومی ایغورها منتفی نیست و بحث‌هایی که گاه در سطح رسانه‌ای مطرح می‌شوند مبنی‌بر تأسیس واحدهای سیاسی جدید نظیر «بدخشان» و یا ترکستان شرقی در حوزه پامیر از نظر چین دور نمانده است. افغانستان از این ظرفیت تاریخی برخوردار است که اگر از نقش سنتی بی‌طرفی‌اش فراتر رود به سرعت می‌توانند به‌صورت کانون بحران منطقه‌ای و شکل‌گیری رقابت قدرت‌های بزرگ درآید. ازاین‌رو نباید خیلی دور از ذهن باشد که با امضای معاهده امنیتی آمریکا و افغانستان در دومین روز قدرت گرفتن «احمدزی» افغانستان از نقش بی‌طرفی‌اش فاصله گرفته باشد و به‌تدریج به‌صورت محل رقابت و مناقشه بر سر قدرت در سطح منطقه‌ای بین همسایگان دور و نزدیک نظیر پاکستان، ایران، عربستان سعودی، ترکیه و هندوستان و در سطح بین‌الملل بین چین، روسیه، آمریکا و اروپا و ژاپن قرار گیرد. حضور چین در افغانستان در چنین معادله‌ای است که راهبردی و بلندمدت و متفاوت از نگاه اقتصادی ظاهری‌اش به‌نظر خواهد رسید.
اما نگاه افغانستان به چین نیز در نوع خودش می‌تواند در محاسباتی منافع‌محور قابل توضیح شود. «اشرف غنی احمدزی» نیز محاسبات خود را از توسعه مناسبات اقتصادی ـ سیاسی و امنیتی با چین دارد. هدف اصلی و مهم بهره‌گیری از قدرت تأثیرگذار چین در پاکستان در راستای پیشبرد روند مصالحه ملی با طالبان و نیروهای مسلح مخالف است که به‌نوعی تصور شده است که از حمایت پاکستان برخوردار شده‌اند. مناسبات نزدیک و استراتژیک چین و پاکستان در شرایطی که آمریکا آشکارا هند را بر پاکستان ترجیح داده است. می‌تواند پاکستان را به چین نزدیک‌تر کند. احمدزی از همین شرایط امیدوار به حمایت چین از روند صلح در افغانستان است. حضور اقتصادی چین در پاکستان و افغانستان این امکان را به این کشور می‌دهد که به کاهش تنش‌‌ها بین دو کشور همسایه کمک کند. در عین حال اشرف غنی احمدزی به این واقعیت توجه دارد که حفظ نقش سنتی بی‌طرفی افغانستان در ذات خودش عقبای حفظ استقلال عملی ملی این کشور است، همچنان‌که خروج این کشور از نقش بی‌طرفی‌اش همواره با بروز ناآرامی داخلی، تشدید رقابت‌های منابع خارجی قدرت و درنهایت جنگ و اشغال افغانستان منتهی شده است. اشرف غنی در توجه به چین به‌عنوان قدرت رو به رشد جهانی به‌رغم معاهده امنیتی با آمریکا درنظر دارد که دست‌کم در حرف از نقش‌ بی‌طرفی افغانستان دفاع کند و توسعه مناسبات با چین و روسیه در همین راستا حائز اهمیت خواهد بود.