رقص ترامپ با لبه تیز شمشیر؛ چرا عربستان بی پروا شده است؟
رقص ترامپ با لبه تیز شمشیر؛ چرا عربستان بی پروا شده است؟
یکشنبه 4 تیر 1396
تحلیلهای مختلفی از سفر دونالد ترامپ به آمریکا انجام شد. ابعاد اقتصادی، سیاسی، استراتژیک این سفر در دو سطح منطقهای و بینالمللی تحلیل شد. هرکدام از تحلیلهای انجام شده بر اهمیت یک متغیر تأکید کردند؛ اما بهنظر میرسد، فارغ از چرایی و چیستی سفر باید چگونگی تأثیر آن و احتمالات پیشِروی آن به شکلی ویژه تحلیل شود.
پرسشی که اینجا مدنظر قرار میگیرد این است که همسویی فعال میان عربستان و آمریکا در ادامه چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ بهنظر میرسد با توجه به روندهای موجود این همکاری به سمت رفتارهای پر خطر رفته و در ادامه عربستان را به بازیگری بیپروا تبدیل خواهد کرد. عربستان به پشتوانه آمریکا و با تکیه بر درآمدهای نفتی و گردشگری مذهبی تجدیدنظرطلبی در سطح منطقه خلیج فارس و غرب آسیا را دنبال میکند. این پیگیری باعث شده این کشور به سمت سیاستهای خارجی توسعهطلبانهتر ازجمله درگیر شدن در توسعهطلبی سرزمینی، سیاسی، نظامی و اقتصادی برود که بدونشک در بلندمدت برای آمریکا نیز پیامدهای منفی درپی خواهد گذاشت.
سفر ترامپ به عربستان و سیاست خارجی در عصر پساواقعیت
دستهای از تحلیلگران سفر ترامپ به عربستان را با توجه به ارزیابی و انتقادهایی که نسبت به سیاست داخلی این کشور در زمینه حقوق بشری دارند مورد ارزیابی قرار میدهند. این تحلیلگران بیتوجهی آمریکا به وضعیت سیاسی و فرهنگی این کشور و متناقض بودنش با آرمانهای غرب را محل انتقاد میدانند. این دسته از تحلیلگران معتقدند ترامپ ارزشهای غربی را زیرسؤال برده است.
عدهای دیگر از تحلیلگران با استناد به حمایت عربستان از تروریسم در افغانستان، پاکستان، سوریه و مشارکت جدی در حوادث تروریستی را معیاری برای ارزیابی قرار داده و نزدیکی به عربستان را تائید این عملکرد ازسوی آمریکا میدانند. تأیید رفتاری که آمریکا در یازدهم سپتامبر 2001 قربانی آن شد. این مسائل در کنار تجاوز به یمن و رهبری سیاستهای خصمانه علیه قطر همه نشان از حمایت ترامپ از منطق سیاست خارجی عربستان سعودی در ابعاد منطقهای و بینالمللی دارد.
سیاست خارجی ترامپ و نزدیکی به عربستان نماد سیاست در عصر پساواقعیت نیز است. واقعیات گفته شده درمورد سیاست داخلی و خارجی عربستان در کنار تحریک اقلیتهای قومی و مذهبی کشورهای منطقه برای بر هم زدن امنیت داخلی آنها دلیلی برای همراهی نکردن آمریکا با سیاستهای عربستان نمیشود؛ زیرا در عصر پساواقعیت و اطلاعات، واقعیت بسیار کمتر از سیاست هیجانی و پوپولیستی ارزش دارد و مورد توجه قرار میگیرد. توجیه این همراهی توسط ترامپ و نزدیکان فکریاش به اسم منافع ملی و واقعگرایی پررنگ و قابل توجه است. همانطور که ترامپ در جریان سفر به عربستان به شکل مستقیم اشاره میکند «ما اینجا نیستم که به دیگران بگوییم چطور زندگی کنند، چه انجام دهند و چه باشند. ما اینجا هستیم تا درمورد اشتراک منافع و ارزشها صحبت کنیم». آیا بهراستی آمریکا با عربستان ارزشهای مشترک دارد؟ بهنظر میرسد تعریف ترامپ از ارزشها هرچقدر واقعگرایانه باشد باز نمیتوان نقطه اشتراک ارزشی با کشوری مانند عربستان داشته باشد. درنتیجه سیاست خارجی ترامپ در دوران پساواقعیت، یعنی زمین گذاشتن اشاعه ارزشها و دست کشیدن از آرمانی که به ادعای امریکاییها، آمریکا با آن ساخته شده است. نسبت دادن پساواقعیت به ترامپ ازاینروست که اوباما در زمان سفر به عربستان برای امضا قراردادی تسلیحاتی، لحظهای در توصیه عربستان به حفظ و رعایت حقوق بشر تردید نکرد.
بنابراین چشم فروبستن بر پیشینه کشوری که به اذعان همه تحلیلگران و سیاستمداران عامل اصلی یازده سپتامبر بوده نمیتواند واقعیت پیگیری منافع ملی باشد؛ زیرا این روند خیلی زود در قالب بیپروایی عربستان خود را در سایر مناطق نشان خواهد داد. همانطور که خیلی زود نشانههایی از آن دیده شد. حمله گستاخانه به تظاهرات مدنی کشورهای همسایه و شکل دادن به اجماعی غیرعقلانی علیه قطر فقط گوشهای از چشمانداز سیاستهای عربستان است. این موضوع مصداق واقعی رقص آمریکا با لبه تیز شمشیر عربستان است.
چرا عربستان بیپروا شده است؟
گاهی کشوری مانند عربستان فکر میکند که با بهرهگیری از استراتژی همسویی و همراهی با قدرتهای بزرگ مانند امریکا میتواند شرایط و موازنه منطقه را به نفع خود تغییر دهد؛ اما این استراتژی هوشمندانه نیست؛ زیرا نگاهی سطحی به تاریخ پنجاه ساله حوزه وانا (غرب آسیا و شمال آفریقا) بهخصوص تجربه عراق، مصر و حتی ترکیه نشان میدهد همسویی با قدرتهای فرامنطقه نمیتواند تضمینی برای بازیگری فعال و مؤثر باشد.
شواهد نشان میدهد تجدیدنظرطلبی داخلی و منطقهای عربستان در همین سطح متوقف نخواهد شد. رهبران عربستان معتقدند که امنیت پادشاهیشان وابسته به رفتار تهاجمی است. درنتیجه تصمیم گرفتند به پشتوانه مالی و همسویی با کشورهای فرامنطقهای مانند آمریکا دیگر بازیگران منطقهای را تهدید کنند. در این وضعیت نمیتوان کار مؤثری برای دعوت به آرامش و ثبات این کشور کرد، مگر اینکه شرایط ساختاری آنها را با بنبست راهبردی روبهرو کند. بهعبارتیدیگر، تنها یک رویداد داخلی (با توجه به سرکوب اقلیتها و فضای بسته سیاسی ـ نارضایتی گسترده خاندان و شاهزادهها و احتمال نزاع جدی قدرت بهدلیل نارضایتی گسترده) و یا منطقهای میتواند در این بیپروایی و تجدیدنظرطلبی وقفه ایجاد کند. تا آن زمان این کشور با استناد به حمایت کاخ سفید که منطق فعلی آن با رهبری ترامپ دنبال کردن دستاورد نسبی در نظام بینالملل است، به فعالیتهای خود برای در تنگنا قراردادن کشورهایی مانند قطر ادامه خواهد داد.
نتیجه اینکه برخلاف کنش و واکنشهای منطقی بعد از یازدهم سپتامبر و حمله آمریکا به عراق در سال 2003، کنشگری عربستان با توجه به تغییرات راس حاکمیت این کشور در شرایط فعلی منطقی نخواهد شد، زیرا رهبران جدید به این درک نرسیدهاند که دولتها تنها باید زمانی بهدنبال توسعه نفوذ خود باشند که زمینههای آن فراهم باشد؛ زیرا درغیراینصورت رفتار تهاجمی آنها خیلی زود غیرعقلانی بودنش را نشان میدهد. دقیقا به همین علت است که عربستان در شرایط فعلی اهمیت صلح و ثبات را برای منطقه درک نمیکند. نشانهای از نبود این درک را میتوان در بیتوجهی به پیام دوستی و صلح ایران دید.
نظر شما